داداشم میگه تو سوپر مارکت بودم یه گداهه اومد طفلی لال بود با اشاره پول خواست
فروشنده و منو حاضرین بهش کمک کردیم
کلی هم دلمون براش سوخت. . .
داشت میرفت بیرون سرش بدجوری خورد به یکی از قفسه های خوراکیا. . .
اومد جلوم واستاد سرشو خم کرد گفت:
ببین خون نمیاد از سرم؟!!!!!!!!
یعنی مدیونید اگه فک نکنین از شدت ضربه تونست حرف بزنه!!!!!
اصن یه وضییییییییییی!!