دیروز ناهار مرغ داشتیم بعد من سر سفره همزمان با خوردن داشتم پست های جدید4jokلایک می کردم بعد چند لحظه متوجه نگاه تأسف بار پدرم شدم دیدم داره به تیکه استخون تو دستم نگاه میکنه و بهم گفت:بعد عمری جون کندن به جای مهندس ی سگ دارم تحویل جامعه میدم از فردا باید با مش باقر(دوست بابامه که چوپانه)بیری از گلش مراقبت میکنی
لایک: کار جدیدت مبارکت باشه