ıllıllı نوشته های جالب و قشنگ ıllıllı
☺☻☺☻ BEAUTI NOTE☺☻☺☻  
قالب وبلاگ
 

سخنان حضرت علی (ع ),احادیث حضرت علی (ع),ايمان از ديدگاه حضرت على (ع)

ايمان از ديدگاه حضرت على (ع)
در كتاب شريف نهج البلاغه كه حاوى سخنان نغز و حكيمانه حضرت على عليه‏السلام مى‏ باشد، مساله ايمان از جايگاه و اهميت ويژه ‏اى برخوردار است و به جهات گوناگون آن پرداخته شده است كه در اين نوشتار به نمونه‏ هايى از آن اشاره مى‏ شود:


الف) فضيلت ايمان
«همانا بهترين چيز كه نزديكى خواهان به خدا سبحان بدان توسل مى‏جويند ايمان به خدا و پيامبر ... است‏» (1)


ب) اقسام ايمان
«برخى ايمان در دلها برقرار است، و برخى ديگر ميان دلها و سينه‏ها عاريت و ناپايدار» (2)


ج) پايه‏ هاى ايمان
«ايمان بر چهار پايه استوار است‏ بر شكيبائى، و يقين، و عدالت و جهاد. شكيبائى و صبر را چهار شاخه است: آرزومند بودن، ترسيدن، و پارسائى و چشم اميد داشتن. پس آن كه مشتاق و آرزومند بهشت‏ بود شهوتها را از دل زدود، و آن كه از دوزخ ترسيد، از آنچه حرام است دورى گزيد، و آن كه خواهان دنيا نبود و پارسائى داشت مصيبتها بروى آسان نمود، و آن كه مرگ را چشم داشت، در كارهاى نيك پاى پيش گذاشت.
و يقين بر چهار شعبه است: بر بينائى زيركانه، و دريافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پيشينيان. پس آن كه زيركانه ديد حكمت‏بروى آشكار گرديد، و آن را كه حكمت آشكار گرديد عبرت آموخت، و آن كه عبرت آموخت چنان است كه پشينيان زندگى را در نورديد.


و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقيقت ‏برنده و نيكو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن كه فهميد به ژرفاى دانش رسيد و آنكه به ژرفاى دانش رسيد از آبشخور شريعت‏ سيراب گرديد و آن كه بردبار بود، تقصير نكرد و ميان مردم با نيكنامى زندگى نمود.
و جهاد بر چهار شعبه است: به نيك وادار نمودن و از كار زشت منع فرمودن و پايدارى در پيكار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آنكه به كار نيك واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن كه از كار زشت منع فرمود بينى منافقان را به خاك سود؛ و آن كه در پيكار با دشمنان پايدار بود، حقى را كه برگردن دارد ادا نمود؛ و آن كه با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آيد، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخيز وى را خشنود نمايد» (3)
و در جاى ديگر درباره حقيقت ايمان فرمودند
«ايمان، شناختن به دل، و اقرار به زبان و فرمان بردن با اندامها است‏» (4)


د) نشانه‏ هاى ايمان
1 - «ايمان بنده راست نباشد، جز آنگاه كه اعتماد او بدانچه در دست ‏خداست بيش از اعتماد وى بدانچه در دست‏خود اوست‏ بود.» (5)


2 - كلمه 333 كلمات قصار ص 420 نهج البلاغه:
(در صفت مؤمن فرمود:) شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش. سينه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر. برترى جستن را خوش نمى‏ دارد، و شنواندن نيكى خود را به ديگران دشمن مى‏ شمارد. اندوهش دراز است، همتش فراز. خاموشى‏اش بسيارست، اوقاتش گرفتار؛ سپاسگزار است، شكيبايى پيشه است، فرو رفته در انديشه است، نياز خود به كس نگويد، خوى آرام دارد، راه نرمى پويد. نفس او سخت‏تر از سنگ خارا - در راه ديندارى - و او خوارتر از بنده - در فروتنى و بى ‏آزارى -.
و نيز فرمود: «ايمان آن است كه راستى را برگزينى كه به زيان تو بود بر دروغى كه تو را سود دهد، و گفتارت بركردارت نيفزايد و چون از ديگرى سخن گويى ترس از خدا در دست آيد» (6)


ه) آفات ايمان
1 - همنشينى با اهل هوى و هوس
2 - دروغ گفتن
3 - حسد ورزيدن
«همنشينى پيروان هوا فراموش كردن ايمان و جاى حاضر شدن شيطان است. از دروغ دورى گزينيد كه از ايمان به دور است ... بر هم حسد مبريد كه حسد ايمان را مى‏ خورد چنانكه آتش هيزم را» (7)


و) عوامل تقويت ايمان
1 - اعمال صالح
«ايمان را بر كرده‏ هاى نيك دليل توان ساخت، و از كردار نيك ايمان را توان شناخت‏» (8)
2 - سلامت قلب
«ايمان بنده‏اى استوار نگردد تا دل او استوار نشود و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد» (9)
3 - صبر
«صبر و شكيبائى نسبت‏به ايمان مثل سر است نسبت‏به تن، همانطور كه تنى سر ندارد فايده‏اى ندارد، ايمانى هم كه صبر و شكيبائى در او نباشد فائده‏اى ندارد» (10)

4 - حياء
«هيچ ايمانى مثل حياء نيست‏» (11)



ز) نتائج ايمان
1 - شهود حق
«ديده‏ها او را آشكارا نتوان ديد، اما دلها با ايمان درست ‏بدو خواهد رسيد» (12)

2 - توان فهم معارف عالى
«دانستن امر ما (ولايت) كارى سخت است و تحمل آن دشوار كسى آن را تحمل نكند جز انسان با ايمانى كه خداوند قلب او رابراى ايمان آزموده باشد» (13)

 

ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:30 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

التماس دعا, التماس دعا گفتن,دعا,دعا کردن,دعا و نیایش,

 در حدیثى خداوندبه حضرت موسى فرمود:دعا کن،با زبانى که گناه من نکرده باشی . درباره ى بیمار هنگام عیادت،و شخص محتاج هنگام صدقه دادن،دستور شرعى داریم که از وى التماس دعا کنیم ؛ زیرا دعاى وى مستجاب است.

دعا شفا و درمان هر دردیست
علاء بن کامل مى گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: علیک بالدعاء فانه شفاء من کل داء.(اصول کافى ، ج ۴، ص ۲۱۷.) یعنى: بر تو باد به دعا کردن، زیرا آن درمان هر دردیست .

عن حسین بن نعیم عن ابى عبدالله (علیه السلام) قال : اشتکى بعض ولده فقال : یا بنى قل : اللهم اشفنى بشفائک و داءونى بدوائک و عافنى من بلائک فانى عبدک و ابن عبدک . (همان)

حسین بن نعیم مى گوید: یکى از فرزندان امام صادق (علیه السلام) اظهار دارد و ناراحتى کرد. حضرت به او فرمود: پسر جان ! بگو: خدایا! مرا به شفاى مخصوص خود شفا ده ، و به دوا و داروى خود مداوا فرما، و از بلاى خود مرا عافیت و تندرستى بخش ! چون من بنده و بنده زاده ى تو هستم .

دانشمندان روان شناس امروز به این نتیجه رسیده اند که ، توجه به خدا و اصل دعا و نیایش، موجب رفع بسیارى از گرفتارى ها و حتى امراض ‍ مى گردد، و اساسا بسیارى از امراض در محیطهایى که دعا و نیایش وجود دارد، رخنه نمى کند.

آیا دلیلى بر التماس دعاى افراد از یکدیگر داریم؟در میان مردم متعارف و مرسوم است که، همه از یکدیگر التماس دعا دارند، که البته منشأ این امر مى تواند به دو دلیل باز گردد:

۱. دلیل نقلى برخى از روایات ، دعا و نفرین چند دسته از افراد مستجاب است و برگشت ندارد؛ و نیز در این احادیث سفارش شده است :

اول : به مقام و منزلت این گونه افراد پى ببریم .

دوم : آنان را در جامعه بشناسانیم ، و مورد تجلیل و تکریم قرار بدهیم .

سوم : سعى کنیم عوامل و اسباب رضایت و خشنودیشان را فراهم نماییم ، تا درباره ى سعادت و خوشبختى ما در دنیا و آخرت دعا کنند.

چهارم : تلاش و کوشش نماییم عوامل دلزدگى و آزرده خاطر شدن این عزیزان و اولیاى خدا را از خود و جامعه بزداییم ، تا درباره ى ما نفرین نکنند.

پنجم : سزاوار و شایسته است از این بزرگواران بخواهیم تا درباره ى ما دعا کنند.

در حدیثى خداوند به حضرت موسى فرمود: دعا کن، با زبانى که گناه من نکرده باشى . چنان که در برخى از روایات به این مطلب اشاره شده است؛ به عنوان مثال ، درباره ى بیمار هنگام عیادت ، و شخص محتاج و نیازمند هنگام صدقه دادن ، دستور شرعى داریم که از وى التماس دعا کنیم ؛ زیرا دعاى وى مستجاب است. (بحار، ج ۹۳ - ۳۵۷، ح ۱۱)

دلیل عقلى: چون دعا کردن دیگرى درباره ى انسان به خودى خود از نظر شرع ، عملى مستحب و مفید است ، و خواهش کار سودمند و نافع هم محتاج به دستور شرعى خاص نیست ؛ بر همین اساس ، پس از درخواست شخص سائل ، دعا کردن در حق او به عنوان قضاى حاجت مؤمن مستحب خواهد بود.

اگر خداوند از باطن و ظاهر انسان آگاهى کامل دارد، پس چه نیاز است که ما حاجت خویش را به زبان بیاوریم؟

۱. عن ابى عبدالله: ان الله تبارک و تعالى یعلم ما یرید العبد اذا دعاه و لکن یحب اءن یبث الیه الحوائج.(اصول کافى ، ج ۴، ص ۲۲۵.)امام صادق(علیه السلام) فرمودند: همانا خداوند از خواسته ى دعا کنندگان در هنگام نیایش آگاه است، اما دوست دارد خواسته هاى خود را ذکر کند.

به عنوان مثال، اگر کسى به شما کالایى هدیه کرد، هر چند آن فرد با توجه به قراین و شواهد مى داند که شما از این عمل او راضى و خرسند هستید، اما دوست دارد رضایت خود را با زبان ابراز و اظهار نمایید، وگرنه شما را در ذهن خویش فردى ناسپاس تصور مى کند. این امر در مورد خداوند نیز صادق است ؛ یعنى با اینکه خداوند از انسان آگاهى کامل دارد، اما دوست دارد در هنگام دعا و نیایش ، حاجت خود را بر زبان بیاورد.

۲. انسان باید همواره به درگاه خدا دعا کند، چون حدوثا و بقاء به خدا نیاز دارد و اگر یک لحظه فیض و لطف خدا قطع ، پوچ و نابود خواهد شد. هر چه به انسان مى رسد، از جانب خداست ، پس بنده باید این نیاز تکوینى و طبیعى را با زبان ابراز و اظهار نماید، و فقر و بندگى و نیاز خویش را عملا به اثبات برساند.

چرا فرزند باید در حق و مادرش، چه در حیات و چه در ممات دعا کند؟
۱. زیرا پدر و مادر در واقع اصل و سبب هستى فرزند مى باشند.
۲. نعمت تربیت از آنهاست .
۳. قائده ى شرع و عقل حکم مى کند.
۴. تبعیت از پیامبران و امامان و اولیاى خدا.
۵. سعادت و خوشبختى در دنیا و آخرت .
۶. خوشنودى و اطاعت خداوند.

آیا مؤمن باید در حق برادر مؤ منش دعا کند؟ چرا؟
از جمله حقوقى که برادران دینى نسبت به هم دارند دعا کردن در حق همدیگر است ؛ و این دعا کردن داراى ثمرات و برکات زیادیست؛ اول ، براى دعا کننده ، دوم ، براى دعا شنونده . از جمله آن فواید، مى تواند موارد ذیل باشد:

۱. خداوند دعاى دعا کننده و دعا شنونده را اجابت مى کند.
۲. روزى را فراوان مى سازد و از ناخوشى و بدى جلوگیرى مى کند.
۳. احساس مسئولیت نسبت به برادر دینى ؛ کلکم راع و کلکهم مسئول عن رعیته .
۴. جذب قلوب و ایجاد محبت .
۵. شفاعت کردن دعا شونده براى دعا کننده در روز قیامت .
۶. دعا کردن ملائکه در حق او.

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:28 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

چـرا دانه‌هـای تسبیح ۱۰۱ عـدد اسـت,تسبیح

تسبیح برای به خاطر سپردن تعداد تسبیحات است، اصل این موضوع به هر روشی ممکن است انجام شود.

 آنچه از روایات استفاده می‌شود این است که در زمان ائمه(علیه السلام) تسبیح ۳۴ دانه و ۳۳ دانه وجود داشته است.

1-«وَ رَوَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِیٍّ الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ لَا یَخْلُو الْمُؤْمِنُ مِنْ خَمْسَةٍ مِسْوَاکٍ وَ مُشْطٍ وَ سَجَّادَةٍ وَ مِسْبَحَةٍ فِیهَا أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ حَبَّةً وَ خَاتَمِ عَقِیقٍ»؛[۱]

امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود: مؤمن از پنج چیز بی‌نیاز نیست؛ مسواک، شانه، سجاده، تسبیح ۳۴ دانه و انگشتر عقیق.

2- «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام) لَا تَسْتَغْنِی شِیعَتُنَا عَنْ أَرْبَعٍ خُمْرَةٍ یُصَلِّی عَلَیْهَا وَ خَاتَمٍ یَتَخَتَّمُ بِهِ وَ سِوَاکٍ یَسْتَاکُ بِهِ وَ سُبْحَةٍ مِنْ طِینِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ ع فِیهَا ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ حَبَّةً مَتَى قَلَبَهَا ذَاکِراً لِلَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَبَّةٍ أَرْبَعِینَ حَسَنَةً وَ إِذَا قَلَبَهَا سَاهِیاً یَعْبَثُ بِهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِشْرِینَ حَسَنَة»؛[۲]

امام کاظم (علیه السلام) فرموده است: شیعیان ما از چهار چیز بى‌‏نیاز نیستند، حصیرى که بر آن نماز بگزارند و انگشترى که در دست کنند و مسواکى که با آن مسواک کنند و تسبیح از تربت سید الشهداء(ع) که داراى ۳۳ دانه باشد، هرگاه با آن ذکر بگویند خداوند برایشان در قبال هر دانه آن چهار حسنه مى‌‏نویسد و هر گاه بدون این‌که ذکر بگویند، با آن تسبیح بازى کنند، خداوند براى آنان ۲۰ حسنه می‌نویسد.

این دو روایت با هم منافاتی ندارند؛ و اگر جایی ۳۴ دانه گفته شده به این جهت بوده که مهره بزرگ رشته تسبیح را که بالای همه مهره‌ها است، ‌به حساب آورده‌اند و آنجایی که ۳۳ دانه ذکر شده، این مهره به حساب نیامده است؛ محمدتقی مجلسی(پدر علامه مجلسی) در این‌باره می‌نویسد: «سى و سه دانه اصل و یکى بر فوق همه و این تسبیح مولاة و واجب الاطاعة و المحبة ما فاطمه زهرا (صلوات اللَّه علیها) است؛ چون حمزه شهید شد آن‌حضرت از خاک قبر حمزه این تسبیح را ساختند و بعد از هر نمازى به آن تسبیح می‏کردند».[۳]

آنچه اکنون مرسوم است، تسبیحی است که سه ردیف ۳۳ دانه‌‌ای در آن وجود داشته و یک سر تسبیح و دو حد فاصل نیز در آن وجود دارد.

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:26 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]

حضرت زینب(س),شهادت حضرت زینب(س),وفات حضرت زینب(س)

رویای صادقانه حضرت زینب(س)چه بود؟
زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت شد.
نام زینب(س) در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاری‌هایش، زیبا،‌ درخشان و جاودانی است و ماندگار.
در تاریخ وفات حضرت زینب کبری(س) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی(ع) اختلاف نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجری روز یکشنبه وفات کرده است به همین مناسبت مختصری از زندگی‌نامه آن حضرت را مرور می‌کنیم.


ولادت، همسر و فرزندان حضرت(س)
حضرت زینب کبری (س) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد شدند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامی‌شان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین علیه‌السّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشوای شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا (س) می‌باشد. همسر گرامی آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الوری برای آن بانوی بزرگوار سه پسر به نام‌های علی، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.


معنی نام زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت شد. و این است که نام زینب(س) در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاری‌هایش، زیبا،‌ درخشان و جاودانی است. حضرت زینب (س) به سن ازدواج رسیده بود. از بین خواستگاران متعددی که به منزل علی (ع) می‏‌آمدند، تقاضای عبدالله بن جعفر بن ابی طالب - برادر زاده علی(ع) که از طرف خود کسی را برای خواستگاری حضرت زینب فرستاده بود، - مورد پذیرش قرار گرفت. در این وصلت فرخنده مهریه حضرت زینب(س) مطابق با مهریه مادرش فاطمه علیها السلام یعنی 480 درهم معین شد.


اینک زینب به سال‌های تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده است. او می‌داند که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است.
ولی زینب(س) با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست،‌ رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمی‌کند. او می‌داند که باید در تمام صحنه‌ها و لحظه‌ها در کنار برادرش باشد. او می‌داند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری،‌ و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.

از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید می‌کند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهل‌بیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان می‌یابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل می‌گردد.

 

رویای صادقانه و غمناک حضرت زینب (س)
زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رویا می‌نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو می‌کند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر می‌کند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رویا را در تاریخ چنین می‌خوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».


پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:
«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می‌گردد».


اسارت، افتخار زینب و رمز ماندگاری قیام عاشورا
"پس از حادثه کربلا حضرت زینب (س)، حدود یک سال و شش ماه زندگی کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبری بازماندگان بر عهده امام سجاد بود، زینب کبری (س) نیز سرپرستی را برعهده داشت.
سخنرانی قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومی شد. وی در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش می‏‌نازید و می‏‌گفت: "کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟!" با شهامت و شجاعت وصف ناپذیری گفت: جز زیبایی چیزی ندیده‏‌ام. شهادت برای آنان مقدر شده بود. آنان به سوی قربانگاه خویش رفتند به زودی خداوند آنان و تو را می‏‌آورد تا در پیشگاه خویش داوری کند». آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب (س) با شهامت تمام، برادر زاده‏‌اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستی او را بکشی مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد.

 

کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومی را دگرگون نماید. جلسه‏‌ای یزید به عنوان پیروزی ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سر بریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستی به صورتش می‏‌زد، زینب کبری (س) با سخنرانی خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پی تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخی حضرت به شام سفر کرد و در همان جا درگذشت. برخی دیگر گفته‏‌اند: حضرت به مصر هجرت کرد و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجری درگذشت".

 

ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:25 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

آتش جهنم,بسم الله الرحمن الرحیم,فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم,ثواب بسم الله الرحمن الرحیم

یكی از آیات مباركی كه مكرراً در قرآن استفاده شده و 114 بار در قرآن آمده و تكرار شده است آیه بسم الله الرحمن الرحیم می باشد، و البته به فتوای علمای امامیه هم این است كه در سُور قرآن، جزء سوره هست.

لذا اگر در نماز واجب شرط می‌دانند كه بعد از حمد یك سوره‌ی كامل خوانده شود، می‌گویند: حتماً باید «بسم الله الرحمن الرحیم»  هم تكرار شود.

روایاتی تأكید و فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) فرمودند :«بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم، به سپیدی چشم نزدیك‌تر است.

می‌دانید سیاهی چشم، در قلب سپیدی چشم است. یعنی اگر كسی بتواند به این آیه و مقام این راه پیدا كند، گویا در متن اسم اعظم الهی قرار می‌گیرد و می‌تواند از این اسم اعظم استفاده كند.

اسم اعظم یك آثاری دارد. مهمتر از آثارش، مقامش است. مقام قرب است، مقام ضیافتی كه كسی به این آیه دست پیدا كند این خاصیت را برایش دارد.

یكی دیگر از روایاتی كه از وجود مقدس نبی اكرم(صلی الله و علیه وآله) نقل شده، در كتاب جامع‌الاخبار این حدیث را نقل كردند. فرمود: وقتی مۆمن عادت كرده به ذكر بسم الله الرحمن الرحیم، وقتی می خواهد از صراط عبور کند و از روی عادت ذكر «بسم الله الرحمن الرحیم» را به زبان می‌آورد ، همین كه این ذكر را می‌گوید نوری به وجود می آید و به او گفته می شود «ادفع لهب النار» ، در اثر بركت این آیه، آتش جهنم خاموش می‌شود و او راحت عبور می‌كند.

به اشكال دیگر هم این را داریم كه مۆمن وقتی از صراط عبور می‌كند، آتش جهنم خاموش می‌شود، و به مۆمن خطاب می‌كند: زود عبور كن، «فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِی‏» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو شعله‌ی مرا خاموش كرده است كه پیداست هركجا نور است، شعله‌ی آتش خاموش می‌شود.

آتش به مۆمن می‌گوید: «جُزْ یَا مُۆْمِنُ فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِی» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو آتش مرا خاموش كرد.

به عبارتی وقتی مۆمن مترنّم به «بسم الله» می‌شود، نور این آیه مبارك در وجود مۆمن ظاهر می‌شود و این شعاع نور، آتش را خاموش می‌كند. اینها آثار این آیه است.

باز در حدیثی از وجود نبی اكرم(صلی الله و علیه وآله) نقل شده كه فرمودند: وقتی معلم به طفل «بسم الله الرحمن الرحیم» را یاد بدهد، همین كه طفل یاد می‌گیرد، می‌گوید: بسم الله الرحمن الرحیم، فرمودند: این برائت از آتش است. برای این طفل و پدر و مادرش كه او را فرستادند كه قرآن را یاد بگیرد و معلمی كه به او تعلیم كرده است.

این نکته را نیز از خاطر نبریم که این ثواب‌ها و آثار و بركاتی كه برای تلاوت قرآن، برای عبادات، برای زیارات نقل می‌شود، برای اذكار نقل می‌شود، معنایش این است كه این ذكر، این زیارت، این عمل، ظرفیت این ثواب در آن هست و اثرات آنها بسته به آن می باشد که آدم چقدر بتواند این ظرفیت را تحصیل كند.

به عبارتی معلوم نیست هر كسی انجام دهد با هر شرطی به این فضیلت‌ها و تمام این فضیلت‌ها برسد!

به تعبیر دیگر می‌شود یك معلم با یك «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد دادن، بهشتی شود. پدر و مادر به اینكه كمك كنند، كه بچه‌شان «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد بگیرد، بهشتی می‌شوند. در حقیقت می‌توانند بهشتی شوند و این فضیلت عمل است.
 
هیچ کاری بدون بسم الله پایدار نیست
در روایات داریم و تأكید شده كه هر كاری را كه شروع می‌كنید با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع كنید و الا این كار هر چقدر هم بزرگ و پر سر و صدا باشد، اگر با بسم الله آغاز نشود، پایان ندارد. ابتر است!

به عبارتی كار خیلی پر سر و صدا است ؛ یعنی همه عوامل كار فراهم است. یك كار از نظر ظاهری و تاریخی ماندگار تاریخی است، ولی چون با اسم الله نیست، حتماً شرك جای توحید را می‌گیرد و حتماً پایدار نیست.

 تفسیری از بسم الله الرحمن الرحیم!
بسم الله اعظم آیات قرآن است، چرا که ورود به وادی قرآن و سالك شدن با قرآن و ورود به ساحت این كتاب الهی و مهاجر شدن به سوی خدا با این كتاب نیاز به بسم الله دارد. انسان تا در مقام بسم الله نباشد، ورود به ساحت قرآن پیدا نمی‌كند.

«بسم الله الرحمن الرحیم» با یك «با» شروع شد. هر حرف قرآن معنا دارد. فقط حروف مقطعه نیستند كه معنا دارند. همه‌ی سور قرآن حرف حرفش دارای معناست. البته آن معنا در اختیار ماست. گاهی ائمه، گاهی نبی اكرم(صلی الله و علیه وآله)، اهل بیتشان كه معدن علم هستند، معدن حكمت هستند، «انا مدینة العلم و علی بابها» گاهی پرده برداشتند، حروف را معنا كردند. مثلاً «الر» و «الم» را معنا كردند. گاهی حروف یك آیه را معنا كردند، گاهی حروف یك سوره را معنا كردند. درباره «قل هو الله احد» یك روایتی در توحید صدوق است، بسیاری از حروف را معنا كرده است.

هر حرف قرآن می تواند انسان را به سرچشمه‌‌هایی وصل كند كه فضایلی از آن سرچشمه‌ها به انسان برسد. پشت هر حرف ارتباط با شأنی از شئون الهی و اسماء الهی است و می‌تواند سرچشمه‌ی اتصال انسان باشد. از طریق یك حرف قرآن می‌شود به آن‌ها رسید.


در بعضی روایات فرموده اند: همه‌ی قرآن در حمد است. همه‌ی حمد در «بسم الله الرحمن الرحیم»، همه‌ی «بسم الله» در نقطه‌ی تحت البا. كه بزرگان هم سعی كردند این را معنا كنند كه این یعنی چه؟

در «بسم الله الرحمن الرحیم» غیر از اینكه تك تك حروف معانی دارند، هر فراز نیز معنایی دارد. یكی «بسم» است، «الله» است. باء «بسم»، خود «بسم»، «الله»، «الرحمن»، «الرحیم».

در مقام بسم الله ، براساس روایتی كه مرحوم صدوق(ره) در توحیدشان نقل كردند، از امام عسگری(علیه السلام) حضرت بسم الله را اینطور معنا كردند: «بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی كُلِّهَا بِاللَّه‏» (بحارالانوار/ج89/ص232).

فرموده اند: بسم الله یعنی «استعینُ بالله» و آن با متعلق به «استعینُ» است. یعنی «استعینُ» استعانت می‌جویم «بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی كُلِّهَا بِاللَّه‏». بعد الله را هم حضرت اینطور معنا كردند : «اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ» (بحارالانوار/ج4/ص182)هر مخلوقی در حوائج و در سختی‌ها به او روی می‌آورد.

همه‌ی زندگی ما حاجت است. «الله» یعنی آن وجود مقدسی كه همه و همه مخلوقات دائماً احتیاجاتشان را به او ارجاع می‌دهند.

به تعبیر دیگر به او مستحق هستند. ما بخواهیم و نخواهیم مضطر به خدای متعال هستیم. البته یك شرطی این رجوع به حضرت حق دارد و آن شرط این است «عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ كُلِّ مَنْ دُونَهُ» وقتی امیدها از ما بقی قطع شد، منقطع شد، «وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِیعِ مَنْ سِوَاهُ» دست‌ها از غیر خدا قطع شد، وقتی اینطور شد همه به او روی می‌آورند. آنوقت «یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی كُلِّهَا بِاللَّه‏ الَّذِی‏»

الله یعنی «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ إِلَّا لَه‏» «الْمُغِیثِ إِذَا اسْتُغِیثَ وَ الْمُجِیبِ إِذَا دُعِی‏» خدایی كه وقتی استغاثه شود حتماً اغاثه می‌كند و حتماً وقتی از او بخواهید او را بخوانید، حتماً اجابت می‌كند.

خدای متعال ما را به گونه‌ای آفریده است كه نمی‌توانیم مضطر به او نباشیم، نه ما و نه همه‌ی عوالم. همه‌ی عوالم مضطر به حضرت حق هستند و اصلاً معنای الوهیت همین است. مقام الوهیت، مقامی است كه همه‌ی مخلوقات مضطر به او هستند و او غنی است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15)

مقام الوهیت حضرت حق مقام غنا است «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر/15) و مقام بندگی ما مقام افتقار مطلق است. دست ما هم نیست، كائنات بخواهند یا نخواهند، بنده‌ی خداوند متعال هستند و او اله است. «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف/84) الوهیت یك مقام قراردادی نیست یا مقامی نیست كه در اختیار ما باشد و كسی را اله قرار بدهیم. بلكه مقامی است كه در آن مقام همه‌ی اسماءالحسنی الهی ذیل این مقام الوهیت هستند و اسماء الهی باطن عالم را اداره می‌كنند.

همه‌ی مخلوقات بخواهند یا نخواهند مضطر به این اسماء الهی هستند، حیاتشان، قوام به حیات او دارد. علمشان قوام به علم او دارد. عزتشان قوام به عزت او دارد. قدرتشان، بقایشان، دوامشان، بنابراین اله آن موجودی است كه همه‌ی اسماء الحسنی را دارد، و ما هم وابسته و فقیر به اسماء الحسنی هستیم و او ما را اداره می‌كند. ممكن است انسان از این مطلب غفلت كند و اگر غفلت كرد، غبار شرك بر وجود انسان می‌نشیند، و به هر اندازه‌ای كه غفلت از این امر بكند، حتی در یك جرعه‌ی آب نوشیدن، به همان اندازه غبار شرك در وجود انسان می‌نشیند و این غبار باید برداشته شود تا انسان به مقام توحید برگردد.

مقام بسم الله مقام توحید ناب و توحید خالص است كه انسان در همه‌ی عالم جز استعانت از حضرت حق نمی‌جوید و همه‌ی وسایل را وسایط می‌بیند و برای آنها اصالتی قائل نیست و استعانتش فقط از خدای متعال است. این مقام بسم الله است. كسی كه در مقام بسم الله نیست، وسایط را می‌بیند و غیر خدای متعال را نمی‌بیند.

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:24 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

چرا قرآن کریم به زبان عربی است,قرآن کریم

چرا قرآن کریم به زبان عربی است؟

برای جواب به این سوال، نکاتی را که متناسب با مورد توجه قرار دادن دو ویژگی:

الف: ویژگی های خاص منطقه ی شبه جزیره ی عربستان

ب: خصوصیات منحصر به فرد زبان عربی است، بیان می کنیم:

1: منطقه ی شبه جزیره ی عربستان، محل پرورش و توسعه ی ادیان و شریعت های مختلف بوده  است.

2: خانه ی کعبه به عنوان یکی از بزرگترین مکان های مقدس، در این منطقه بنا شده است.

3: بدیهی است زمانی که قرآن کریم بر مخاطبین عرب زبان، نازل شود، باید با زبانی هماهنگ با آنان باشد و اگر غیر از این بود، این سوال جا داشت که گفته شود چرا قرآن به زبانی هماهنگ با مخاطبین اش نازل نشده است.

« وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّـهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ [ابراهیم/4] و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [بتواند به وسیله آن زبان ، پیام وحى را به روشنى] براى آنان بیان كند. پس خدا هر كس را بخواهد [به كیفر تعصب و عنادش] گمراه مى‏كند ، و هر كس را بخواهد هدایت مى‏نماید، و او تواناى شكست‏ناپذیر و حكیم است ».

4 : دسترسی منطقه ی عربستان به جاده ی ابریشم، نقش بسزایی در تبادل افکار و عقاید را ایفاء می کرده که در نتیجه ی آن ترویج و گسترش دین اسلام را به سایر نقاط به همراه داشته است.

بدین جهت، بدیهی است زمانی دین مبین اسلام می توانست سراسری و جهانی گردد که، ابتدا این دین در منطقه ی بعثت پیامبر، مورد قبول واقع شود و عرب ها به آن ایمان آورده باشند و سپس بعد از آن انتظار گسترش به باقی مناطق را داشت.

5 : زبان عربی یکی از وسیع ترین و کامل ترین زبان ها از حیث لغت و واژگان است.

زبان شناسان عقیده دارند كه زبان عربى داراى امتیازاتى است كه در سایر زبان ها نیست ؛ قواعد آن قیاسى تر از سایر زبان هاست. اشتقاق كلمات و واژه هاى آن بیش از سایر زبان هاست.

براى مثال افعال در زبان عربى به جاى شش صیغه، چهارده صیغه دارند; تمام اسم ها مۆنث و مذكر دارند و افعال و ضمایر و صفت ها مطابق آن ها مى باشند. دستور زبان و علم فصاحت و بلاغت آن نیز، این زبان را از دیگر زبان ها ممتاز مى سازد; از این رو در باره ى زبان عربى قرآن، می فرماید: نزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ، عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ، بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ (شعرا آیه 193- 195) نازل نمود جبرئیل امین بر قلب تو به زبان عربی آشكار .

در روایتى آمده است:
«یبیّن الألسن و لا تبیّنه الألسن(اصول كافى، ج2، ص637، كتاب فضل القرآن) عربى فصیح، از واژه ها و ساختارى برخوردار است كه گویایى دیگر زبان ها را دارد، در حالى كه زبان هاى دیگر گویایى زبان عربى را ندارند».

در تفسیر نورالثقلین در تفسیر “بلسان عربی مبین”‌ شخصی به نام حجال از امام صادق(علیه السلام) سوال نمود. ایشان فرمودند: یعنی آن زبان ها را روشن می کند و آن را زبان ها روشن نمی کنند.( نورالثقلین: ج 4، ص 65، فصلت، آیه 44)

6 : زبان عربی، زبان اهل بهشت نیز معرفی شده است. حضرت رسول صلوات الله علیه می فرمایند:

«اُحبُّ العربَ؛ لثالث، لأنّی عربی والقرآن عربی و كلام اهل الجنة عربی،[ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 545] یعنی من عرب را به خاطر سه چیز دوست می دارم: اول این كه خودم عرب هستم، دوم این كه قرآن عربی است، و سوّم این كه زبان اهل بهشت عربی است ».


7 : شیوایی و رسایی این زبان به حدی است که می توان بدون ابهام ، مقصود خود را بطور واضح و روشن به مخاطب فهماند. چنانچه خداوند نیز در کلام خود می فرمایند:

« قُرْآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (زمر/28) قرآنى است گویا و روشن بدون هر گونه انحراف و كژى، براى اینكه [در سایه تعالیمش از شرك ، عصیان و فساد] بپرهیزند.»

8- با توجه به حكیم بودن خداوند و این كه او خالق و معلم زبان انسان هاست و مرتبه هاى استوارى و كیفیت زبان ها را مى داند، نازل شدن قرآن به زبان عربى چیزى جز مقتضاى مصلحت و حكمت الهى نیست.

كِتابٌ أُحْكِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِیم خَبِیر;( هود، آیه 1) این كتابى است كه آیاتش استحكام یافته، سپس تشریح شده، از نزد خداوند حكیم و آگاه - نازل گردیده است.

 نکته ی آخر:
قرآن کریم درباره ی مشرکانی که این چنین سوالاتی را به قصد شبهه افکنی بیان می کنند، می فرمایند:

« وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَىٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ  فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُۆْمِنِینَ [شعراء/198-199] اگر آن را بر برخى از غیر عرب‏ها نازل كرده بودیم، و او آن را بر عرب‏ها مى‏خواند ، باز هم به آن ایمان نمى‏آوردند!».

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:23 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

توبه,توبه کردن,پذیرفته شدن توبه,راههای توبه کردن

بسیار پیش آمده است که ما آدمیان در رهگذر زندگی و در جای و جای و نقطه نقطه آن خطا رفته ایم، به بیراهه کشیده شده ایم، معصیت کرده ایم، و در ادامه آن پشیمانی سراغمان آمده است؛ استغفار کرده ایم.

گاه عزممان را جزم کرده ایم که تکرار گناه نداشته باشیم و بارها از خداوند سبحان خواسته ایم که در این مهم یاورمان باشد.

گاه خواسته ایم که توفیق توبه نصیبمان کند و با بار سنگین گناه و معصیت اجل سراغمان نیاید و فرصتمان تمام نشود.

بسیار گفته ایم که: "أُطلبُ العَفوَ، إِذا العَفوُ نَعتٌ لِکَرَمِکَ"[1] که ای باری تعالی، ای بلند مرتبه؛ بخشش نمایش کرم توست و ما هیچ از متاع ناچیر دنیا نمی خواهیم جز غفران و بخشایش تو. که خودت بارها در مصحف شریف گفته ای که: "انَّ اللهَ غفورٌ رحیمٌ، انَّ اللهَ عفوٌ غفورٌ، انَّ اللهَ هو توّابٌ الرحیمٌ و ..." و ما بر این باوریم؛ و قطعاً آنجا که جهل سراغمان می آید و عمل قبیحی مرتکب می شویم از سر عداوت و لجاجت با امر تو نیست؛ بلکه ما ضعیفیم.

در قرآن کریم خداوند می فرماید: (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بجِهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلَئكَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیهْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِیمًا حَكِیمًا.)(جز این نیست كه توبه از آن كسانى است كه به نادانى مرتكب كارى زشت مى‏شوند و زود توبه مى‏كنند. خدا توبه اینان را مى‏پذیرد و خدا دانا و حكیم است.)[2]

می توان گفت که یکی از شرایط توبه این است که آدمی از روی جهالت و نادانی مرتکب گناهی شود، جهالت نه به این معنا که نمی داند آن فعل گناه است؛ بلکه بدین مفهوم که از سر عداوت و لجاجت با امر پروردگار انجام نداده باشد.

آدمی باید به محض متوجه شدن توبه کند و آن را به تعویق نیندازد و در ادامه به اصلاح بپردازد. (... أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَ ا بجِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم.)(... زیرا هر كس از شما كه از روى نادانى كارى بد كند، آن گاه توبه كند و نیكوكار شود، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است.)[3] (وَ إِنىّ‏ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثمُ‏ اهْتَدَى.)(هر كس كه توبه كند و ایمان آورد و كار شایسته كند و به راه هدایت بیفتد، مى‏آمرزمش.)[4] یعنی با یاد قلبی خداوند و نه ذکر لسانی استغفار کند، تصمیم قطعی بگیرد که دیگر مرتکب آن نشود و اصرار بر انجام آن نداشته باشد؛ حتماً وعده خداوند شامل حال او می شود؛ (وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرِّواْ عَلىَ‏ مَا فَعَلُواْ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.)(و آن كسان كه چون مرتكب كارى زشت شوند یا به خود ستمى كنند، خدا را یاد مى‏كنند و براى گناهان خویش آمرزش مى‏خواهند و كیست جز خدا كه گناهان را بیامرزد؟ و چون به زشتى گناه آگاهند در آنچه مى‏كردند پاى نفشرند.)[5]

آدمی باید بداند اگر از روی علم و عناد با حکم پروردگار عمل قبیح و معصیتی انجام دهد و یا اینکه هنگام فرا رسیدن اجل و مرگ توبه کند؛ در آن صورت طبق آیات قرآن آن توبه پذیرفتنی نیست. (وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىّ‏ تُبْتُ الْانَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا.)(توبه كسانى كه كارهاى زشت مى‏كنند و چون مرگشان فرا مى‏رسد مى‏گویند كه اكنون توبه كردیم، و نیز آنان كه كافر بمیرند، پذیرفته نخواهد شد. براى اینان عذابى دردآور مهیا كرده‏ایم.)[6] چنین فردی از شیاطین الانس است،

به نوعی استکبار نسبت به مقام باری تعالی دارد و در واقع از هتک حرمت الهی باکی ندارد. این فرد مصداق آیه (مَنِ اتخَّذَ إِلَهَهُ هَوَئه)[7] است.

نکته دیگر در مورد توبه و بازگشت به سوی خداوند سبحان و طلب بخشش کردن این است که انسان توحید در غفران داشته باشد؛ بدین معنا که معتقد باشد هیچ غافر دیگری غیر از خدا وجود ندارد؛ و سهمی برای وثن و صنم نیست تا شمن به آنها مراجعه کند و اثری برای کشیش کاتولیک نخواهد بود تا ترسا بدو مراجعه کند. (... وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ...)(... كیست جز خدا كه گناهان را بیامرزد؟... .)[8]

خداوند باری تعالی نیز مزد و اجر توبه کنندگان را پذیرفتن توبه آنها و در ادامه بهشت برین قرار داده است تا آدمیان را تشویق کند تا در پی انجام هر گناهی بازگردند و طلب بخشش بجویند. (وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرِّواْ عَلىَ‏ مَا فَعَلُواْ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ، أُوْلَئكَ جَزَاۆُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تجَرِى مِن تحَتِهَا الْأَنهْارُ خَلِدِینَ فِیهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِینَ.)( و آن كسان كه چون مرتكب كارى زشت شوند یا به خود ستمى كنند، خدا را یاد مى‏كنند و براى گناهان خویش آمرزش مى‏خواهند و كیست جز خدا كه گناهان را بیامرزد؟ و چون به زشتى گناه آگاهند در آنچه مى‏كردند پاى نفشرند. پاداش اینان آمرزش پروردگارشان است و نیز بهشت هایى كه در آن نهرها جارى است. در آنجا جاویدانند و چه نیكو است پاداش نیكوكاران.)[9]

پس می توان اینگونه نتیجه گرفت که راه بازگشت به سوی خداوند عزوجل همواره باز است و انسان می تواند بعد از انجام گناه و معصیت که به خاطر غفلت، جهالت، نسیان، هوای نفس که نوعی جهالت است؛ توبه کند و عزم بر ترک آن داشته باشد و امیدوار باشد که رحمت خداوند شامل حال او خواهد شد. زیرا؛ (فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم.)(هر كس پس از كردار ناپسندش توبه كند و به صلاح آید، خدا توبه او را مى‏پذیرد، كه او آمرزنده و مهربان است.)[10] و هیچ گاه از رحمت الهی و اینکه توبه اش مورد قبول واقع شده است یا خیر؛ ناامید نشود؛ (قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون.)(گفت: جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش نومید مى‏شود؟)[11]

طبق فرموده حضرت امیر المۆمنین:"كَانَ فِی الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ, وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ، أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ ص، وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِی فَالِاسْتِغْفَارُ."[12] بر روى زمین دو پناهگاه از عذاب خداى موجود بود: یكى از آن دو از میان ما رفت، اما آن دیگرى باقى است. پس آن را از دست مدهید و در آن آویزید. پناهگاهى كه از میان ما رفت رسول خداى (صلی الله و علیه وآله) بود، و پناهگاه باقى طلب آمرزش از خداى آمرزگار است. یاد ما آدمیان باشد که توبه عدد و محدودیت ندارد.

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ                                 گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست                          صدبار اگر توبه شکستی باز آ [13]

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:21 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

وضوی جبیره ,احکام وضوی جبیره

سئوال: آیا با دست بی‌وضو می‌توان كلمه‌های (الله ـ بسمه ـ هو ـ هو الرزاق ـ لله ـ قرآن) را لمس کرد و آیا می توان کاغذی را که این کلمات روی آن نوشته شده را دور ریخت؟

جواب: مس نام خداوند به هر لغتی كه باشد بدون طهارت از حدث جایز نیست. و نسبت به ضمیری كه به خدا بر می‌گردد نیز احتیاط در ترك است و مس كلمه قرآن نیز بدون طهارت جایز نیست و انداختن كاغذهایی كه مشتمل بر اسامی مقدسه است به سطل زباله توهین و حرام است. آنها را می‌توانید در جای پاكی دفن نمائید و یا در آب روخانه بیاندازید. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع ج1, ص199, س319)

 
سئوال: آیا مس كردن اسمهایی كه مصدر هستند مانند: فاطمیه ـ حسینیّه، بدون وضو حرام است؟

جواب: اگر عَلَم برای محلی شود، مس كردن آن بدون وضو اشكالی ندارد. (تحریر الوسیله, كتاب الطهاره, ج1, ص27)

 سئوال: جبیره چیست؟

جواب: چیزی كه با آن زخم و شكسته را می‌بندد و دوایی كه روی زخم و مانند آن می‌گذارند، جبیره می‌گویند. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع ج1, م201)

 سئوال: در چه مواردی باید وضو جبیره‌ای گرفت؟

جواب: در مواردی كه در اعضای وضو زخم یا شكستگی است وروی آن بسته است و باز كردن آن ممكن نیست و یا ضرر دارد (مثل گچ گرفتگی) باید وضوی جبیره گرفت. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع ج1, م204-205)

 سئوال: آیا همان طور كه وضوی جبیره‌ای ممكن است آیا تیمم جبیره‌ای هم وجود دارد؟

جواب: بله ـ تیمم جبیره‌ای هم ممكن است. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع ج1, م340)

 سئوال: وقتی دست ما زخم باشد چگونه باید وضو گرفت؟

جواب: اگر آب برای آن ضرر نداشته باشد باید خون آن را پاك كنید و وضو بگیرید.

و اگر آب برای آن ضرر داشته باشد و روی آن پانسمان شده است پلاستیك یا پارچه‌ی پاكی روی آن قرار دهید و وضو بگیرید (به این وضو، وضوی جبیره می‌گویند) بعد هم یك تیمم بدل از وضو به جا آورید تا مطمئن شوید كه به وظیفه‌ی خود عمل كرده‌اید. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع ج1, م 324 و325)

 سئوال: اگر در یكی از اعضای وضو، زخم كوچكی ایجاد شود كه خونش بند نمی‌آید و چون آب برای آن ضرر ندارد، روی آن را جبیره نمی‌كنند و اگر این زخم را بشویند باز خون می‌آید در هرصورت خون آن بند نمی‌آید تا بتوان وضو گرفت و به واسطه‌ی خون جاهای دیگر بدن نجس نشود؟ حال تكلیف چیست؟

جواب: می‌توان محل زخم را در آب كرّ یا زیر لوله بگیرد و دست بكشد تا خون تمام شود و بلافاصله با نیت وضو، آب را به آن محل جاری كند و بعد از آن فوراً آن محل را خشك كند تا سرایت حاصل نشود.

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:20 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
 

رسوم مردم آذربایجان  , جشن عروسی ,  حنابندان

مراسم عروسی در مناطق مختلف به شیوه‌های گوناگون و با جزییات جالبی برگزار می‌شود؛ یکی از مناطقی که این مراسم در آنجا، جزییات جالبی دارد، آذربایجان است.

سعید ستارنژاد درباره‌ی مراسم خواستگاری یا «الچی‌ گدمه» در بخش‌هایی از منطقه‌ی آذربایجان، توضیح داد: در این مناطق، رسم است زمانی که پسرها به سن سربازی می‌رسند، پدر و مادر با هم‌فکری یکدیگر و بدون اطلاع فرزندشان، همسری را برای او انتخاب می‌کنند و به خواستگاری «اِل‌ چی لیق» دختر مورد نظر می‌روند. خواستگاری به این صورت انجام می‌شود که زنان مسن یا به اصطلاح گیسوسفیدها به‌عنوان «ال چی» یا خواستگار به خانه‌ی پدر دختر می‌روند و موضوع خواستگاری را با او در میان می‌گذارند.

 

او ادامه داد: بعد از این‌که خواستگار جواب مثبت را از خانواده‌ی دختر گرفت، مراسم «بله برون» (سؤز دانشماق) ترتیب داده می‌شود که درباره‌ی مهریه (باشلیق)، شیربها و خرید عروسی است. در روز «بله برون» عده‌ای از ریش‌سفیدان دو طرف به خانه‌ی دختر دعوت می‌شوند تا طبق رسوم و سنت معمول، مبلغ مهریه (باشلیق) را تعیین کنند.


او گفت: پس از توافق بر سر موضوعات مطرح‌شده، مراسم «قند شکستن» برگزار می‌شود. در این مراسم خانواده‌ی داماد دو عدد کله‌قند، یک بسته چای خشک، چادر سفید، انگشتر، چند جعبه شیرینی و ... را به خانه‌ی عروس می‌برند و همه‌ی اهالی روستا را هم به خانه‌ی عروس دعوت می‌کنند. در بخشی از اجرای این مراسم، یکی از کله‌قندها بین مردان و دیگری بین زن‌ها، توسط بزرگ طایفه شکسته می‌شود و بعد، کسی بلند می‌شود و کله‌قند را می‌برد و تا موقعی که خانواده‌ی عروس به او انعام ندهد، کله‌قند را پس نمی‌دهد.

 

جشن نامزدی یکی از جشن‌های رایج قبل از مراسم ازدواج است. در این مراسم آیینه و شمعدان، دو دست لباس برای عروس، کشمش، سنجد، یک گوسفند، 12 من آرد در‌ خنچه‌هایی (طبق‌های چوبی) گذاشته‌ و توسط فامیل داماد به‌ خانه‌ی‌ عروس‌ برده می‌شوند. بعد از این جشن، زن و مرد دو یا سه سال نامزد (آداخلی) می‌مانند و بعد از آن معمولا اغلب مراسم عروسی در اواخر پاییز بعد از تمام شدن کار کشاورزی برگزار می‌شود.

 

ستارنژاد درباره‌ی دوران نامزدی (آداخلی لیق - نشانلاماق) توضیح داد: در گذشته، ملاقات دختر و پسر بسیار مشکل بود و دیدار آن‌ها زمانی انجام می‌شد که خانه‌های دو طرف نزدیک به هم باشد و این دیدار در دل شب، با ترس و لرز همراه بود.

 

او بیان کرد: نامزدها در آذربایجان نیز برای اعیاد و جشن‌های ملی مراسم ویژه‌ای دارند، مثلا در شب چهارشنبه‌سوری داماد از روزنه‌ی بام خانه‌ی دختر، شال کمر (قؤرساخ) خود را آویزان می‌کند و خانواده‌ی دختر هم به آن شال، جوراب و دستمال یا هدیه دیگر می‌بندند و داماد آن‌ها را برمی‌دارد. این رسم در شعر شهریار هم آمده است: بایرام دی گئجه قوشو اخوردی / آداخلی قیز بیگ جورابین توخوردو/ هرکس شالینی بیر باجادان سؤخوردو. یعنی: شب عید است و پرنده شب به آوازخوانی می‌پردازد / دختر نامزددار مشغول بافتن جوراب است / و هر کسی شال خود را از روزنه‌ای آویزان می‌کند.

 

رسوم مردم آذربایجان  , جشن عروسی ,  حنابندان

 

ستارنژاد همچنین اظهار کرد: طبق آداب و رسوم تا زمانی که عروس در خانه‌ی پدری است، در شب چهارشنبه‌سوری‌، خانواده‌ی پسر برای عروس هدایایی می‌فرستند. این هدایا شامل آجیل، شیرینی و ... است. در بخش‌هایی از آذریاجان مثل روستاهای مراغه، رسم است که پس از مراسم عقد، خانواده‌ی دختر یا پسر آن‌ها را «پاگشا» (ایاق آشما) می‌کنند. به این ترتیب که خویشان و نزدیکان عروس و داماد آن‌ها را برای صرف نهار و شام دعوت می‌کنند و به این ترتیب پای عروس و داماد برای رفت‌وآمدهای فامیلی باز می‌شود.

 

او گفت: در گذشته، رسم بود که یک هفته قبل از جشن عروسی، بزرگ‌ترها برای خرید به شهر می‌رفتند و هر چیزی را که بزرگ‌ترها انتخاب می‌کردند، مورد قبول همه بود. بعد از خرید، دعوت از اعضای فامیل آغاز می‌شد. در آن زمان به جای کارت عروسی برای دعوت اقوام به خانواده‌ی داماد کله‌قند و به خانواده‌ی عروس پارچه (خلعت) داده می‌شد.

 

ستارنژاد ادامه داد: در ادامه‌ی این مراسم، یک شب مانده به حنابندان، در خانه‌ی داماد بعد از شام، مراسمی برگزار می‌شود که به آن «دمه گلدی» می‌گویند و در آن نوازندگان محلی (عاشیقلار) سورنا، دف و سه‌تار می‌زدند. در این شب، خانواده‌ی داماد وسایلی را که برای عروس خریده‌اند با همراهی فامیل به خانه‌ی عروس می‌برند و در آنجا شادی می‌کنند و هدیه‌هایی را که برای عروس برده‌اند، یکی‌یکی نشان می‌دهند.

 

او درباره‌ی شب حنابندان نیز توضیح داد: این شب برای دختر و پسر به‌صورت جداگانه برگزار می‌شود. قبل از شام بین زن‌ها مراسم «تویانا یغماغ» رایج است که در آن، زن‌های مسن بالای مجلس می‌نشینند و از دو سینی بزرگ مسی که توی یکی کشمش و دیگری سنجد است، از هر کدام کمی توی نعلبکی می‌ریختند و یکی‌یکی به زن‌ها می‌دادند و آن‌ها هم به جای کشمش و سنجد پول می‌گذاشتند. این زن‌ها همچنین یک کاسه‌ی حنا درست می‌کنند و عروس هم آن را بر‌می‌دارد و روی دست همه می‌گذارد.

 

این پژوهشگر مردم‌شناس همچنین گفت: روز عروسی وقتی‌ قرار است عروس به خانه‌ی داماد برود، پدربزرگ یا بزرگ‌تر فامیل، عروس را سه‌بار دور تنور می‌گرداند و بعد دست بر شانه‌ی عروس و داماد می‌گذارد و با ذکر صلوات و آوردن نام «آل‌ عبا» آرزو می‌کند که عروس و داماد صاحب هفت پسر و یک دختر کچل شوند (البته این آرزو بیشتر جنبه‌ی شوخی دارد).

 

او اظهار کرد: عروس در روز عروسی، آرایش می‌کند و قبل از این‌که از خانه بیرون رود، یکی از اقوام داماد، شالی را سه‌بار از بالای سر و زیر پاهای عروس عبور می‌دهد و در نوبت آخر، آن را به کمر عروس گره می‌زند، در این زمان، به صورت کسی که شال را می‌بندد آرد پاشیده می‌شود. در زمان اجرای این رسم این اشعار خوانده می‌شود: گلین،‌ گلین،‌ قیز گلین/ اینچه لرین دؤ ز گلین/ یئدی اوغلان ایستَرَم/ بیری دَ قیز گلین. یعنی: عروس، عروس، عروس دختر / صندوقچه‌هایت را تحویل بگیر عروس / از تو هفت پسر می‌خواهم / یک دختر، آن هم عروس.

 

رسوم مردم آذربایجان  , جشن عروسی ,  حنابندان

 

ستارنژاد همچنین گفت: سپس عروس را همراه پسر بچه‌ای سوار اسب و به طرف خانه‌ی داماد راهنمایی می‌کنند. داماد هم همراه ساق‌دوش و سؤل‌دوش خود که یکی متأهل و دیگری مجرد است، روی بام خانه می‌رود و به‌محض ورود عروس بر سر عروس سیب (معمولا سیب قرمز)، کشمش و پول می‌ریزد. گوسفندی هم جلوی پای عروس، ذبح و برای او اسپند دود می‌شود.

 

وی توضیح داد: در این شب، یکی از رسم‌های رایج «دوواق باباغ» است که در بعضی روستاها به این شکل اجرا می‌شود که ساغدوش در شب عروسی کاسه‌ای برای جمع‌آوری هدایای عروس به همراه دارد و کسی در پایان عروسی، آن کاسه را برمی‌دارد و فرار می‌کند و عروس هم او را می‌گیرد و هدیه‌ای به او می دهد و کاسه را پس می‌گیرد.

 

او اظهار کرد: هنگام رفتن عروس، برای او دهل و سورنا نواخته می‌شود. بعد از این‌که عروس وارد خانه‌ی داماد می‌شود، آنقدر منتظر می‌ماند تا پدر داماد به او هدیه‌ای بدهد که به آن «دیزداراغی» می‌گویند.

 

این پژوهشگر فرهنگ مردم آذربایجان درباره‌ی مراسم بعد از عروسی هم توضیح داد: روز بعد از شب عروسی، مادر عروس ناهار درست می‌کند و فامیل‌ها را جمع می‌کند و به خانه‌ی داماد می‌روند. بعد از خوردن ناهار، دو تکه چوب به‌دست یک پسر بچه می‌دهند تا روبند قرمز را که بر سر عروس گذاشته شده‌ است، بردارند. مادر عروس هم وظیفه دارد به این پسر بچه انعام دهد. به این مراسم «دوواق قاپماق» می‌گویند. در این روز یا چند روز بعد از آن، اقوام و خویشان نزدیک عروس و داماد به خانه‌ی آن‌ها می‌روند و آغاز زندگی جدید را به آن‌ها تبریک می‌گویند و هدایایی هم به آن‌ها تقدیم می‌کنند و خانواده‌ی داماد با ناهار از آن‌ها پذیرایی می‌کنند. 

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:14 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]

  قصه نان سنگک در ایران
شاطر، خمیرگردان، نان پزان، نان درآر و پادو... این‌ها اعضای تیمی هستند که سال‌ها است خوشمزه‌ترین نان سنتی ایران را سر سفره‌های مردم می‌گذارند. مردانی که کنار تنها تنور مثلثی شکل دنیا می‌ایستند، و قدیمی‌ترین نان مثلثی شکل دنیا را می‌پزند؛ سنگک!


می‌گویند پخت نان سنگک قبل از ورود اسلام در ایران رواج داشته و در واقع ایده پخت آن را پزشک یکی از سلاطین ساسانی می‌دهد. او برای سلطان که بیماری سختی دچار شده بود تجویز می‌کند که نانی بخورد که روی ریگ (سنگ ریزه) پخته شده باشد.
البته در سالنمای کمیته نانوایان تهران که در تاریخ 19 اردیبهشت سال 1326 در تهران منتشر شده است هم درباره پیدایش نانوایی و نان سنگک این طور آمده است: «شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهی‌دست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می‌رسند نانوایی‌هایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره برآمد و حل این مشکل را از «شیخ بهایی» که از اجلهء علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود...»

 

نان سنگک,تاریخچه پخت نان سنگک در ایران

 قدیمی‌ترین عکس از نانوایی در تهران
از طرفی قدیمی‌ترین فرهنگ لغتی که از این نان خوش طعم نام برده «برهان قاطع» است که در سال 1062 هجری قمری نوشته شده، مۆلف این فرهنگ در معنی واژه سنگک می‌نویسد: «و نوعی از نان هم هست که بر روی سنگ‌ریزه‌های گرم بپزند.» پیشینه تاریخی نان سنگک دقیقا روشن نیست و حرف و حدیث‌های زیادی درباره‌اش گفته شده است، اما آنچه که معلوم است، اینست که واژه «سنگک» از دو جزء «سنگ» و «ک» نسبت ساخته شده و آن نانی است که بر روی سنگ‌ریزه (ریگ) پخته می‌شود.


یک نانوایی سنگکی در دوره قاجار
در بین محلات تهران مغازه‌های نانوایی زیادی هستند که به پخت نان سنگک مشغولند. اما قدیمی‌ترین این نانوایی‌ها را تا همین چند ماه پیش می‌توانستید در گذر لوطی صالح ببینید. گذری که در میان خیابان‌های مولوی و مصطفی خمینی پنهان شده و بیشتر از 100 سال صدای بالا رفتن کرکره قدیمی‌ترین نانوایی تهران هر روز صبح در آن می‌پیچید.


گذر لوطی صالح از گذرهای اصلی با قدمتی تاریخی درون بازار تهران بوده است که به نام فردی، معروف به «لوطی صالح» نامگذاری شده است. او به روایتی از لوطی‌های تهران قدیم در زمان آقامحمدخان قاجار بوده و به روایت دیگری از دلقک‌های درباری بوده است و زمانی در محله‌ای در جنوب بازار بین‌الحرمین و کوچه هفت تن زندگی می‌کرده است.

 

نان سنگک,تاریخچه پخت نان سنگک در ایران

 

چند ماه قبل که برای دیدن این نانوایی سنگکی قدیمی رفته بودیم، نانوایی هنوز برجا بود اما ده روزی از فوت صاحب 81 ساله آن، یعنی عبدالجواد کفاش گذشته بود و فرصت هم‌صحبتی با چنین پیرمردی که می‌توانست برای ما از گذشته‌ای بگوید که تاریخی بود برای خود، به سادگی از دست رفت.
وقتی دوباره برای گرفتن گفت‌وگویی از بازماندگان صاحب نانوایی، سری به گذر لوطی صالح زدم با ناباوری تمام متوجه شدم که بعد از فوت «عبدالجواد کفاش» این مغازه قدیمی برای همیشه بسته شده است. تنها پارچه‌ای با عنوان «این ملک به فروش می‌رسد» روی کرکره‌های پایین کشیده و خاک خورده این نانوایی قدیمی به چشم می‌خورد.


پیگیری‌های بعدی، ما را به پیرمرد دیگری رساند که برادر «عبدالجواد کفاش» بود. عبدالمحمد کفاش متولد 1313 است که قسمتی از خاطرات نهفته در این نانوایی را برای ما زنده می‌کند. سرزنده و با نشاط از خاطراتی می‌گوید که هر جمله‌اش آدم را به سال‌هایی می‌برد که عطر نان سنگک داغ در گذر لوطی صالح، هر رهگذری را به داخل این نانوایی می‌کشاند.


می‌گوید: «بعد از فوت پدر و مادرمان در سال‌های 1320 مادربزرگمان ما را به تهران و محله باغ فردوس آورد. من 12 ساله بودم و همراه برادرم با معرفی یکی از همسایه‌ها به عنوان شاگرد در یک نانوایی سنگکی در خود باغ فردوس مشغول به کار شدیم که حدود سال‌های 1327 بود.» و تعریف می‌کند که پدرش به شغل کفاشی مشغول بوده و زمانی که رضاخان دستور صدور شناسنامه را می‌دهد بر اساس شغل پدر به این فامیل مشهور می‌شوند.
او ادامه می‌دهد: «من بعد از مدتی از نانوایی باغ فردوس بیرون آمدم و در نانوایی سنگکی در منطقه قلهک به مدت یک سال پادویی کردم و بعد 2 سال هم در نیاوران مشغول به کار نون درآوردن بودم تا اینکه با رفتن به نانوایی در منطقه دربند به مدت 10 سال توانستم کار پخت نان سنگک را تا حد شاطری ادامه بدم تا جایی که خودم استاد کار شدم.»


در واقع در پخت نان سنگک غیر از نانوا یا نانوازاده یا لااقل کارگر با سابقهء نانوایی، کسی نمی‌توانست به شغل نانوایی بپردازد، چون شرط لازم این شغل در درجهء اول شناخت گندم بود، چون گندم در هر قسمت از ایران دارای خصوصیات و کیفیتی متفاوت از نظر پخت نان سنگک بود و در نتیجه شناخت گندم و آرد آن نیاز به تجربه و سابقهء زیادی داشت که ممکن نبود یک نفر نا‌آشنا به کار نانوایی از عهده‌اش برآید، به جز این‌ها نانوا‌ها لازم بود که حتماً فن شاطری یا لااقل خمیرگیری را به خوبی بدانند.

 

نان سنگک,تاریخچه پخت نان سنگک در ایران

 

از علی جغجغه تا سهمیه‌بندی نان
عبدالمحمد کفاش که دیگر برای خود شاطری شده بود با قبول مسئولیت «دکان‌داری» در سال 1340 وارد گذر لوطی صالح می‌شود، مغازه‌ای که برادرش از صاحب اصلی آن، که از نانوایان قدیم تهران بوده است در این محل اجاره می‌کند، او با اشاره به سابقه 100 ساله این نان سنگکی برایم توضیح می‌دهد که این نانوایی از قدیمی‌ترین نانوایی سنگکی‌های تهران است که بنای جدید آن بر می‌گردد به‌‌ همان سال 1340 که آن‌ها در آنجا مشغول به کار شدند.


از او می‌خواهم از دوستان و هم‌دوره‌های خود در گذر لوطی صالح بگوید، از مردهایی که دیگر صدای گیوه‌های پشت برگشته در پایشان بر روی زمین این محله به گوش نمی‌رسد، از آدم‌هایی بگوید که هر روز از صبح تا غروب آن‌ها را در صف نانوایی روبروی خود می‌دید و حال و احوال می‌کرد، از قدیمی‌هایی که دیگر حتی نشانی از آن‌ها در این گذر نیست جز خاطراتی که با گذر هر لحظه از یاد‌ها فراموش می‌شود.


چند نام را برایم پشت هم ردیف می‌کند. مثل خانواده مذهبی ناظم‌زاده، کاظم درویش که امروز در آن گذر یک دکه جگرکی دارد، از صاحب قدیمی‌ترین و بهترین کله‌پزی تهران در آن زمان، قهوه‌خانه و ماست‌بندی کنار نانوایی... اما در میان همه آن‌ها، شخصی به نام «علی جغجغه» ماجرای جالبی داشت، مردی که در خاطرات گذر لوطی صالح نامش ماندگار شده است.
کار علی جغجغه در این گذر زمانی شروع می‌شد که صف نانوایی مملو از زن و مرد می‌شد و او برای آرام کردن بچه‌ها، و مرتب نگه داشتن صف، آن‌ها را به دور خود جمع می‌کرد و با جغجغه‌ای که از میوه نوعی بوته بود، بچه‌ها را سرگرم می‌کرد.


عبدالمحمد کفاش، لابه‌لای خاطراتش از قحطی‌هایی می‌گوید که در آن دولت سهمیه نان را برای مردم با دادن یک کارت مشخص کرده بود که هر کسی با در دست داشتن آن کارت‌ها از نیمه شب پشت در دکان نانوایی نوبت می‌گرفت، تا صبح سهم نان خود را دریافت کند، می‌گوید: «یک زمانی نان سنگک‌ها واقعا خشخاشی بودند، آن زمان کشت خشخاش آزاد بود و نانوا‌ها از دانه‌های آن برای خوش طعم شدن نان سنگک استفاده می‌کردند اما از 30 سال قبل که کشت خشخاش قدغن شد، کنجد جای خشخاش را گرفت.»


عبدالمحمد کفاش، شاطر قدیمی گذر لوطی صالح هنگام گفتن از آن روز‌ها آنقدر شوق و ذوق دارد که در میان حرف‌هایش فراموش می‌کنم که آن روز‌ها گذشته است و اکنون سال 1391 هجری شمسی است و دیگر صدای جغجغه «علی جغجغه» به گوش بچه‌های این گذر نمی‌رسد.وقتی از او خداحافظی می‌کنم صدایش هنوز در گوشم است. صدایی که با پایین کشیده شدن کرکره نانوایی کفاش‌ها، دیگر صبح‌ها در گذر لوطی صالح نمی‌پیچد


ادامه مطلب
[ سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  ] [ 1:13 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ] [ نظرات 0 ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.

تعداد کل صفحات : 14 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ

خوش آمد میگم و امیدوارم از مطالب جالب و قشنگ خوشتون بیاد
آمار سایت
كل بازديدها : 2004530 نفر
كل نظرات : 224 عدد
كل مطالب : 4323 عدد
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 25 تیر 1397 
تاریخ ایجاد بلاگ :شنبه 7 اردیبهشت 1392 
امکانات وب