یكی از آیات مباركی كه مكرراً در قرآن استفاده شده و 114 بار در قرآن آمده و تكرار شده است آیه بسم الله الرحمن الرحیم می باشد، و البته به فتوای علمای امامیه هم این است كه در سُور قرآن، جزء سوره هست.
لذا اگر در نماز واجب شرط میدانند كه بعد از حمد یك سورهی كامل خوانده شود، میگویند: حتماً باید «بسم الله الرحمن الرحیم» هم تكرار شود.
روایاتی تأكید و فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم
پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) فرمودند :«بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم الهی از سیاهی چشم، به سپیدی چشم نزدیكتر است.
میدانید سیاهی چشم، در قلب سپیدی چشم است. یعنی اگر كسی بتواند به این آیه و مقام این راه پیدا كند، گویا در متن اسم اعظم الهی قرار میگیرد و میتواند از این اسم اعظم استفاده كند.
اسم اعظم یك آثاری دارد. مهمتر از آثارش، مقامش است. مقام قرب است، مقام ضیافتی كه كسی به این آیه دست پیدا كند این خاصیت را برایش دارد.
یكی دیگر از روایاتی كه از وجود مقدس نبی اكرم(صلی الله و علیه وآله) نقل شده، در كتاب جامعالاخبار این حدیث را نقل كردند. فرمود: وقتی مۆمن عادت كرده به ذكر بسم الله الرحمن الرحیم، وقتی می خواهد از صراط عبور کند و از روی عادت ذكر «بسم الله الرحمن الرحیم» را به زبان میآورد ، همین كه این ذكر را میگوید نوری به وجود می آید و به او گفته می شود «ادفع لهب النار» ، در اثر بركت این آیه، آتش جهنم خاموش میشود و او راحت عبور میكند.
به اشكال دیگر هم این را داریم كه مۆمن وقتی از صراط عبور میكند، آتش جهنم خاموش میشود، و به مۆمن خطاب میكند: زود عبور كن، «فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِی» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو شعلهی مرا خاموش كرده است كه پیداست هركجا نور است، شعلهی آتش خاموش میشود.
آتش به مۆمن میگوید: «جُزْ یَا مُۆْمِنُ فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِی» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو آتش مرا خاموش كرد.
به عبارتی وقتی مۆمن مترنّم به «بسم الله» میشود، نور این آیه مبارك در وجود مۆمن ظاهر میشود و این شعاع نور، آتش را خاموش میكند. اینها آثار این آیه است.
باز در حدیثی از وجود نبی اكرم(صلی الله و علیه وآله) نقل شده كه فرمودند: وقتی معلم به طفل «بسم الله الرحمن الرحیم» را یاد بدهد، همین كه طفل یاد میگیرد، میگوید: بسم الله الرحمن الرحیم، فرمودند: این برائت از آتش است. برای این طفل و پدر و مادرش كه او را فرستادند كه قرآن را یاد بگیرد و معلمی كه به او تعلیم كرده است.
این نکته را نیز از خاطر نبریم که این ثوابها و آثار و بركاتی كه برای تلاوت قرآن، برای عبادات، برای زیارات نقل میشود، برای اذكار نقل میشود، معنایش این است كه این ذكر، این زیارت، این عمل، ظرفیت این ثواب در آن هست و اثرات آنها بسته به آن می باشد که آدم چقدر بتواند این ظرفیت را تحصیل كند.
به عبارتی معلوم نیست هر كسی انجام دهد با هر شرطی به این فضیلتها و تمام این فضیلتها برسد!
به تعبیر دیگر میشود یك معلم با یك «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد دادن، بهشتی شود. پدر و مادر به اینكه كمك كنند، كه بچهشان «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد بگیرد، بهشتی میشوند. در حقیقت میتوانند بهشتی شوند و این فضیلت عمل است.
هیچ کاری بدون بسم الله پایدار نیست
در روایات داریم و تأكید شده كه هر كاری را كه شروع میكنید با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع كنید و الا این كار هر چقدر هم بزرگ و پر سر و صدا باشد، اگر با بسم الله آغاز نشود، پایان ندارد. ابتر است!
به عبارتی كار خیلی پر سر و صدا است ؛ یعنی همه عوامل كار فراهم است. یك كار از نظر ظاهری و تاریخی ماندگار تاریخی است، ولی چون با اسم الله نیست، حتماً شرك جای توحید را میگیرد و حتماً پایدار نیست.
تفسیری از بسم الله الرحمن الرحیم!
بسم الله اعظم آیات قرآن است، چرا که ورود به وادی قرآن و سالك شدن با قرآن و ورود به ساحت این كتاب الهی و مهاجر شدن به سوی خدا با این كتاب نیاز به بسم الله دارد. انسان تا در مقام بسم الله نباشد، ورود به ساحت قرآن پیدا نمیكند.
«بسم الله الرحمن الرحیم» با یك «با» شروع شد. هر حرف قرآن معنا دارد. فقط حروف مقطعه نیستند كه معنا دارند. همهی سور قرآن حرف حرفش دارای معناست. البته آن معنا در اختیار ماست. گاهی ائمه، گاهی نبی اكرم(صلی الله و علیه وآله)، اهل بیتشان كه معدن علم هستند، معدن حكمت هستند، «انا مدینة العلم و علی بابها» گاهی پرده برداشتند، حروف را معنا كردند. مثلاً «الر» و «الم» را معنا كردند. گاهی حروف یك آیه را معنا كردند، گاهی حروف یك سوره را معنا كردند. درباره «قل هو الله احد» یك روایتی در توحید صدوق است، بسیاری از حروف را معنا كرده است.
هر حرف قرآن می تواند انسان را به سرچشمههایی وصل كند كه فضایلی از آن سرچشمهها به انسان برسد. پشت هر حرف ارتباط با شأنی از شئون الهی و اسماء الهی است و میتواند سرچشمهی اتصال انسان باشد. از طریق یك حرف قرآن میشود به آنها رسید.
در بعضی روایات فرموده اند: همهی قرآن در حمد است. همهی حمد در «بسم الله الرحمن الرحیم»، همهی «بسم الله» در نقطهی تحت البا. كه بزرگان هم سعی كردند این را معنا كنند كه این یعنی چه؟
در «بسم الله الرحمن الرحیم» غیر از اینكه تك تك حروف معانی دارند، هر فراز نیز معنایی دارد. یكی «بسم» است، «الله» است. باء «بسم»، خود «بسم»، «الله»، «الرحمن»، «الرحیم».
در مقام بسم الله ، براساس روایتی كه مرحوم صدوق(ره) در توحیدشان نقل كردند، از امام عسگری(علیه السلام) حضرت بسم الله را اینطور معنا كردند: «بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی كُلِّهَا بِاللَّه» (بحارالانوار/ج89/ص232).
فرموده اند: بسم الله یعنی «استعینُ بالله» و آن با متعلق به «استعینُ» است. یعنی «استعینُ» استعانت میجویم «بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی كُلِّهَا بِاللَّه». بعد الله را هم حضرت اینطور معنا كردند : «اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ» (بحارالانوار/ج4/ص182)هر مخلوقی در حوائج و در سختیها به او روی میآورد.
همهی زندگی ما حاجت است. «الله» یعنی آن وجود مقدسی كه همه و همه مخلوقات دائماً احتیاجاتشان را به او ارجاع میدهند.
به تعبیر دیگر به او مستحق هستند. ما بخواهیم و نخواهیم مضطر به خدای متعال هستیم. البته یك شرطی این رجوع به حضرت حق دارد و آن شرط این است «عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ كُلِّ مَنْ دُونَهُ» وقتی امیدها از ما بقی قطع شد، منقطع شد، «وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِیعِ مَنْ سِوَاهُ» دستها از غیر خدا قطع شد، وقتی اینطور شد همه به او روی میآورند. آنوقت «یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَى أُمُورِی كُلِّهَا بِاللَّه الَّذِی»
الله یعنی «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ إِلَّا لَه» «الْمُغِیثِ إِذَا اسْتُغِیثَ وَ الْمُجِیبِ إِذَا دُعِی» خدایی كه وقتی استغاثه شود حتماً اغاثه میكند و حتماً وقتی از او بخواهید او را بخوانید، حتماً اجابت میكند.
خدای متعال ما را به گونهای آفریده است كه نمیتوانیم مضطر به او نباشیم، نه ما و نه همهی عوالم. همهی عوالم مضطر به حضرت حق هستند و اصلاً معنای الوهیت همین است. مقام الوهیت، مقامی است كه همهی مخلوقات مضطر به او هستند و او غنی است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15)
مقام الوهیت حضرت حق مقام غنا است «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر/15) و مقام بندگی ما مقام افتقار مطلق است. دست ما هم نیست، كائنات بخواهند یا نخواهند، بندهی خداوند متعال هستند و او اله است. «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف/84) الوهیت یك مقام قراردادی نیست یا مقامی نیست كه در اختیار ما باشد و كسی را اله قرار بدهیم. بلكه مقامی است كه در آن مقام همهی اسماءالحسنی الهی ذیل این مقام الوهیت هستند و اسماء الهی باطن عالم را اداره میكنند.
همهی مخلوقات بخواهند یا نخواهند مضطر به این اسماء الهی هستند، حیاتشان، قوام به حیات او دارد. علمشان قوام به علم او دارد. عزتشان قوام به عزت او دارد. قدرتشان، بقایشان، دوامشان، بنابراین اله آن موجودی است كه همهی اسماء الحسنی را دارد، و ما هم وابسته و فقیر به اسماء الحسنی هستیم و او ما را اداره میكند. ممكن است انسان از این مطلب غفلت كند و اگر غفلت كرد، غبار شرك بر وجود انسان مینشیند، و به هر اندازهای كه غفلت از این امر بكند، حتی در یك جرعهی آب نوشیدن، به همان اندازه غبار شرك در وجود انسان مینشیند و این غبار باید برداشته شود تا انسان به مقام توحید برگردد.
مقام بسم الله مقام توحید ناب و توحید خالص است كه انسان در همهی عالم جز استعانت از حضرت حق نمیجوید و همهی وسایل را وسایط میبیند و برای آنها اصالتی قائل نیست و استعانتش فقط از خدای متعال است. این مقام بسم الله است. كسی كه در مقام بسم الله نیست، وسایط را میبیند و غیر خدای متعال را نمیبیند.