الف) سوم شخص هم به سه دسته : دانای کل، سوم شخص محدود به ذهن و نمایشی تقسیم میشود.
1- دانای کل، زاویه دیدی است که در آن یک نفر از بالا به همه شخصیت های داستان اشراف دارد و میتواند وارد ذهن همه آنها بشود. دانای کل به دو دسته مفسر و غیر مفسر تقسیم میشود. دانای کلی اقدام به تفسیر روایت میکند. مثل لئون تولستوی و دانای کلی که اقدام به تفسیر نمیکند. مثل دانای کل های مدرن.
2- سوم شخص محدود به ذهن : زاویه دیدی است که یکی از شخصیت ها اقدام به روایت داستان میکند. تفاوت آن با دانای کل این است نمیتواند به ذهن همه شخصیت ها برود و فقط به حدس و گمان میپردازد.
3- نمایشی : زاویه دیدی که در آن راوی صرفاً مثل یک دوربین همه چیز را بیان میکند. به صورتی میتوان گفت اگر دانای کل و سوم شخص محدود به ذهن اقدام به تفسیر نکنند تبدیل سوم شخص نمایشی میشوند. مثل داستان های همینگوی
ب) دوم شخص : بعضی ها این زاویه دید را جزو تقسیم بندی های داستانی قرار نمیدهند. شاید به این علت که این زاویه دید بدل از اول شخص و سوم شخص است. تا حدی میشود این را قبول کرد. اما این زاویه دید را نمیتوان حذف کرد.
این زاویه دید بدل از اول شخص و سوم شخص است و معمولاً در زمانی انتخاب میشود که راوی یا توان روایت ندارد (مثل یک کودک، یا یک زندانی که دهانش بسته است) یا مجنون است و بیماری روانی دارد. البته میشود گونه ای از آن را حدیث نفس هم گفت. یعنی راوی با ضمیر تو با خودش حرف میزند. یک نمونه برای آن شهر جنگی اثر حبیب احمدزاده است.
زاویه دید به 4 بخش کلی تقسیم میشود: اول شخص، دوم شخص، سوم شخص و راوی غیرقابل اعتماد.
الف) سوم شخص هم به سه دسته : دانای کل، سوم شخص محدود به ذهن و نمایشی تقسیم میشود.
1- دانای کل، زاویه دیدی است که در آن یک نفر از بالا به همه شخصیت های داستان اشراف دارد و میتواند وارد ذهن همه آنها بشود. دانای کل به دو دسته مفسر و غیر مفسر تقسیم میشود. دانای کلی اقدام به تفسیر روایت میکند. مثل لئون تولستوی و دانای کلی که اقدام به تفسیر نمیکند. مثل دانای کل های مدرن.
2- سوم شخص محدود به ذهن : زاویه دیدی است که یکی از شخصیت ها اقدام به روایت داستان میکند. تفاوت آن با دانای کل این است نمیتواند به ذهن همه شخصیت ها برود و فقط به حدس و گمان میپردازد.
3- نمایشی : زاویه دیدی که در آن راوی صرفاً مثل یک دوربین همه چیز را بیان میکند. به صورتی میتوان گفت اگر دانای کل و سوم شخص محدود به ذهن اقدام به تفسیر نکنند تبدیل سوم شخص نمایشی میشوند. مثل داستان های همینگوی
ب) دوم شخص : بعضی ها این زاویه دید را جزو تقسیم بندی های داستانی قرار نمیدهند. شاید به این علت که این زاویه دید بدل از اول شخص و سوم شخص است. تا حدی میشود این را قبول کرد. اما این زاویه دید را نمیتوان حذف کرد.
این زاویه دید بدل از اول شخص و سوم شخص است و معمولاً در زمانی انتخاب میشود که راوی یا توان روایت ندارد (مثل یک کودک، یا یک زندانی که دهانش بسته است) یا مجنون است و بیماری روانی دارد. البته میشود گونه ای از آن را حدیث نفس هم گفت. یعنی راوی با ضمیر تو با خودش حرف میزند. یک نمونه برای آن شهر جنگی اثر حبیب احمدزاده است.
ج) زاویه دید اول شخص : این زاویه دید هم به چند بخش تقسیم من راوی، تک گوئی تقسیم میشود.
1- من راوی که یکی از شخصیت های داستان است که با ضمیر من صحبت میکند. این راوی می تواند هم شخصیت اصلی قصه باشد و هم نباشد. اما ضمیر راوی من است و قصه را روایت میکند.
2- تک گوئی که خودش شامل دو دسته درونی و بیرونی میشود. تک گوئی، یک جور حرف زدن شخصیت با خودش است. راوی میتواند این تک گوئی را صرفاً با خودش – درونی – و یا به همراه وارد شدن شخصیت های دیگر به ذهنش –بیرونی – انجام دهد. برای تک گوئی بیرونی داستان «شوهر آمریکائی» از مجموعه پنج داستان اثر جلال آل احمد به همین صورت نوشته شده است.
د) راوی غیرقابل اعتماد : این راوی میتواند با هر ضمیری که دلش خواست صحبت کند. اما تفاوت آن با دیگر راوی ها این است که با دلیل متنی میتوان ثابت کرد که راوی دارد دروغ میگوید. میتواند به طور غیر ارادی دروغ بگوید، یعنی بیماری روانی یا حواس پرتی داشته باشد. یا به طور عمدی. یعنی دروغ گفتن برای او سود داشته باشد.
آنالیز داستان
1) عنوان داستان : آیا عنوان، مناسب داستان هست؟ | انواع عنوان: بیربط، مربوط، جزئی از داستان، کلید داستان
2) غلبه یک عنصر بر داستان : غلبه عنصر حادثه و شخصیت معمول تر است. اما غلبه فضا، طرح، پیرنگ و ... هم می تواند استفاده شود.
3) شخصیت اصلی داستان کیست؟ : شخصیت های اصلی، فرعی و مرکزی [آدم کشها اثر ارنست همینگوی دارای شخصیت مرکزی است]
4) کشمکش : درونی و بیرونی یا فیزیکی و ذهنی
5) نحوه تکامل داستان: گره افکنی و گره گشائی. گره گشائی گاهی اوقات ممکن است به ذهن خواننده سپرده شود. مثل تمام فیلم های کیارستمی
6) روش شخصیت پردازی : [مسقیم و غیرمستقیم] یا [با دیالوگ، عمل، در حوزه روان واحساس]
7) زاویه دید: اول، دوم و سوم شخص و دانای کل
8) صحنه اصلی در چه دوره دورانی است: زمان و مکان داستان چگونه است
9) دوره داستانی : دوره تاریخی و جغرافیای مکانی داستان منظور است.
10) حادثه ابتدائی : داستان باید با همان جمله اول آغاز شود.
11) خلاصه داستان : خلاصه داستان باید وجود داشته باشد تا به روند از ابتدا به انتها رفتن داستان کمک کند. یا چگونه از تعادل اولیه داستان به تعادل نهائی در داستان برسیم.
12) پایان بندی : شامل فاجعه، Happy end و رها شده به خواننده.
13) نقطه اوج : جائی که گره افکنی به اوج خود رسیده.
14) نقطه فرود : نقطه ای که گره گشائی شروع میشود.
15) تأثیر داستان : آیا داستان به طور زیرپوستی تأثیری مثل غم، شادی، طنز و ... دارد؟
16) واقع گرا یا واقعی : آیا اگر کسی داستان را بخواند نمیگوید این داستان واقعی نیست؟ داستان نباید به جمله { این داستان واقعی است} نیاز پیدا کند.
17) نوع روایت : خطی، غیر خطی، تو درتو، از انتها به ابتدا و ...
18) داستان کامل است؟ : آیا داستان میتواند تکه ای از یک داستان بزرگتر باشد؟ منظور مجموعه داستان های به هم مربوط است. کتاب های سالینجر، کتاب عقده ادیپ من [فرانک اُکانر] و دوبلینی ها اثر جویس
19) درونمایه داستان.
20) همذات پنداری.
21) نمادپردازی : بعضی از عناصر داستان بیانگر چیزی فراتر از داستان باشند. مثل آلیس در سرزمین عجایب که با نمادپردازی ، نظام دادرسی انگلستان را زیر سؤال میبرد.
22) شخصیت قهرمان دارد یا ندارد؟ : که این بیشتر در داستان های کلاسیک مرسوم است.
23) زبان خاص در داستان : مثل گویش یا لهجه در داستان، یا استفاده از بازی های زبانی مثل واج آرائی.
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 7 مهر 1388 ساعت 9:06 PM | نظرات (0)