سؤال همیشه
گلدسته ات
کهکشانى است
که
سیاهى شهر را تکذیب مى کند
پیرامون تو همه چیز بوى ملکوت مى دهد:
کاشىهاى ایوانت
و این سؤال همیشه
که چگونه مى توان آسمانها را
در مربعىکوچک خلاصه کرد.
و پنجره فولاد
التماسهاى گره خورده
و بغضهایى که پیش پاى تو باز مى شوند
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آبان 1388 ساعت 9:51 AM | نظرات (0)