موجیم و وصل ما از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ؟ رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم ؟ پروانه اخگریم
شمع ایم و اشک ما ، در خون چکیدن است
ما مرغ بی پریم ؟ از فوج دیگریم
پرواز ما ، در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم جز سایه ای ز خویش
آیین آیینه ؟ خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ؟ خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ؟ تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ؟ چیدن رسیده را
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 آبان 1388 ساعت 9:25 AM | نظرات (0)