موجیم و وصل ما از خود بریدن است

موجیم و وصل ما از خود بریدن است

 

ساحل بهانه ای است ؟ رفتن رسیدن است

 

 

تا شعله در سریم ؟ پروانه اخگریم

 

شمع ایم و اشک ما ، در خون چکیدن است

 

 

ما مرغ بی پریم ؟ از فوج دیگریم

 

پرواز ما ، در خون تپیدن است

 

 

پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال

 

اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است

 

 

ما هیچ نیستیم جز سایه ای ز خویش

 

آیین آیینه ؟ خود را ندیدن است

 

 

گفتی مرا بخوان ؟ خواندیم و خامشی

 

پاسخ همین تو را ؟ تنها شنیدن است

 

 

بی درد و بی غم است ؟ چیدن رسیده را

 

خام ایم و درد ما ؟ از کال چیدن است
 
قیصر امین پور


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 آبان 1388  ساعت 9:25 AM | نظرات (0)