صفوانی می گوید :

قافله ای از خراسان به طرف کرمان حرکت می‌کرد. در بین راه، دزدان بر اهالی کاروان حمله کردند و مردی را که گمان می‌کردند ثروتمند است گرفتند و روزهای زیادی او را در میان برف حبس کردند، دهانش را پر از برف کردند تا مجبور شود جای پول های خود را بگوید قافله ای از خراسان به طرف کرمان حرکت می‌کرد. در بین راه، دزدان بر اهالی کاروان حمله کردند و مردی را که گمان می‌کردند ثروتمند است گرفتند و روزهای زیادی او را در میان برف حبس کردند، دهانش را پر از برف کردند تا مجبور شود جای پول های خود را بگوید .
سرانجام زن یکی از دزدان بر این مرد ترحم کرد و او را آزاد ساخت. مرد فرار کرد ولی در اثر شکنجه، دهان و زبانش به‌شدت آسیب دیده بود، به‌طوری که دیگر قادر به سخن گفتن نبود
.
شبی در خواب دید که مردی می گوید حضرت رضا علیه السلام وارد خراسان شده. نزد او برو و دوای درد خود را بخواه. او هم در خواب نزد امام رفت و امام به او فرمود:«زیره و سیسنبر و نمک را بکوب و در دهان خود نگاه دار. خوب می شوی

مرد از خواب بیدار شد ولی به خواب خود اعتنائی نکرد، و سرانجام خود را به نیشابور رساند. به او گفتند امام از نیشابور رفته و اکنون به رباط سعد رسیده است
.
مرد به رباط سعد رفت و خدمت امام رسید، با سختی فراوان جریان دزدان را تعریف کرد و از امام خواست او را شفا ببخشد
.
امام بلافاصله فرمود:«برو همان دستوری را که در خواب به تو دادم، عمل کن

مرد به دستور امام عمل کرد و خوب شد
.



منابع
:
بحارالانوار، ج 49، ص 124، ح 6 . از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 211 .

 





 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در پنج شنبه 24 دی 1388  ساعت 12:30 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 

شخصی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود. چراغ خانه امام خراب شد .
مهمان خواست چراغ را تعمیر کند اما حضرت رضا علیه السلام به او اجازه نداد، خود به تعمیر چراغ پرداخت و فرمود
:
«
ما خاندانی هستیم که مهمان‌هایمان را به کاری وا نمی‌داریم؛ مهمان ما محترمتر از آن است که به خدمت صاحبخانه بپردازد

 

منابع :

بحارالانوار، ج 49، ص 102، ح 20. از کافی، ج 6، ص 283



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در پنج شنبه 24 دی 1388  ساعت 12:29 AM نظرات 0 | لينک مطلب

1- خداشناسی:

امام رضا(ع):

إنما قلت اللطیف، للخلق اللطیف و لعلمه بالشیء اللطیف ألاتری إلی أثر صنعه فی النبات اللطیف و غیر اللطیف و فی الخلق اللطیف من أجسام الحیوان من الجرجس و البعوض و ما هو أصغر منهما مما لا یکاد تستبینه العیون بل لا یکاد یستبان لصغره الذکر من الانثی و المولود من القدیم فلما رأینا صغر ذلک فی لطفه... علمنا أن خالق هذا الخلق لطیف؛

گفتم لطیف است، چون هم موجودات لطیف آفریده و هم به چیزهای ظریف و ریز آگاهی دارد. آیا نشانه آفرینش او را در گیاهان ظریف و غیر ظریف و در پیکرهای ظریف و ریز جاندارانی چون کک و پشه و کوچک تر از اینها را نمی بینی که تقریباً به چشم دیده نمی شوند و از بس ریزند نر و ماده آنها و نوزاد و کهن زادشان از یکدیگر تشخیص داده نمی شوند. پس چون ریزی و ظرافت این جیزها را دیدیم... پی بردیم که آفریننده این موجودات نیز لطیف است.

2- ائمه

امام رضا(ع):

الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا؛

مردم اگر از زیبایی های سخنان ما آگاه می شدند، از ما پیروی می کردند.

3- شکر

امام رضا(ع):

اعلموا نکم لا تشکرون الله تعالی بشیء بعد إیمان بالله و بعد الاعتراف بحقوق أولیاء الله من آل محمد رسول الله(ع) أحب إلیه من معاونتکم لإخوانکم المؤمنین علی دنیاهم؛

بدانید که بعد از ایمان به خدا و بعد از اعتراف به حقوق اولیاء الله از آل محمد پیامبر خدا(ص) هیچ شکری نزد خدا خوشایندتر از این نیست که برادران مؤمن خود را در امور دنیایشان یاری رسانید.

4- گذشت

امام رضا(ع):

ما التقت فئتان قط إلا نصر أعظمهما عفواً؛

هرگز دو گروه با هم رویاروی نشدند، مگر این که با گذشت ترین آنها پیروز شد.

امام رضا(ع):

فی قوله تعالی: (فاصفح الصفح الجمیل) - : عفو من غیر عقوبه و لا تعنیف و لا عتبٍ؛

درباره آیه (پس گذشت کن گذشتی زیبا...) فرمودند: مقصود، گذشت بدون مجازات و تندی و سرزنش است.

5- سخاوت

امام رضا(ع):

السخی یأکل من طعام الناس لیأکلوا من طعامه، و البخیل لا یأکل من طعام الناس لئلا یأکلوا من طعامه؛

سخاوتمند از غذای مردم می خورد، تا مردم از غذای او بخورند اما بخیل از غذای مردم نمی خورد تا آنها نیز از غذای او نخورند.

6- تشکر از مردم

امام رضا(ع):

من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل؛

هرکس در مقابل خوبی مردم تشکر نکند، از خدای عزوجل تشکر نکرده است.

امام رضا(ع):

إن الله عزوجل أمر ... بالشکر له وللوالدین فمن لم یشکر والدیه لم یشکر الله؛

خدای عزوجل دستور داد ... به سپاسگزاری از خود و از پدر و مادر، پس کسی که از پدر و مادر خود سپاسگزاری نکند از خداوند سپاسگزاری نکرده است.

7- تواضع

امام رضا(ع):

التواضع درجات: منها أن یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم، لا یحب أن یأتی إلی أحد إلا مثل مایؤتی إلیه، إن رأی سیئه درأها بالحسنه، کاظم الغیظ عافٍ عن الناس، و الله یحب المحسنین؛

تواضع درجاتی دارد: یکی از آنها این است که انسان اندازه خود را بشناسد و با طیب خاطر خود را در آن جایگاه قرار دهد، دوست داشته باشد با مردم همان گونه رفتار کند که انتظار دارد با او رفتار کنند، اگر بدی دید آن را با خوبی جواب دهد، خشم خود را فرو خورد و از مردم درگذرد، و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

8- قرض

امام رضا(ع):

اعلم أن من استدان دیناً و نوی قضاءه، فهو فی أمان الله حتی یقضیه، فإن لم ینو قضاءه فهو سارق؛

کسی که قرض بگیرد در صورتی که تصمیم داشته باشد آن را پس دهد در امان خداست تا آن را اداء کند ولی اگر تصمیم نداشته باشد آن را به صاحبش برگرداند، دزد محسوب می شود.

9- مسافرت

امام رضا(ع):

بر الوالدین واجب و إن کانا مشرکین ولاطاعه لهما فی معصیه الخالق؛

نیکی به پدر و مادر واجب است اگر چه مشرک باشند، ولی در معصیت خدا نباید اطاعتشان کرد.

10- آثار گناه

امام رضا(ع):

إذا کذب الولاه حبس المطر و إذا جار السلطان هانت الدوله و إذا حبست الزکاه ماتت المواشی؛

هرگاه حاکمان دروغ بگویند باران بند می آید و هرگاه سلطان ستم کند دولت سست و بی اعتبار می شود و هرگاه زکات داده نشود چهارپایان بمیرند.

امام رضا(ع):

کلما أحدث العباد من الذنوب ما لم یکونوا یعملون أحدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون؛

هرگاه بندگان مرتکب گناهانی شوند که قبلاً انجام نمی دادند، خداوند بلاهایی را برایشان پدید آورد که سابقه نداشته است.

11- پاک کننده گناهان

امام رضا(ع):

من لم یقدر علی ما یکفربه ذنوبه فلیکثر من الصلوات علی محمد و آله فإنها تهدم الذنوب هدماً؛

هرکس نمی تواند کاری کند که به سبب آن گناهانش آمرزیده شود برمحمد و آل او بسیار صلوات فرستد، زیرا که آن، گناهان را ریشه کن می کند.

12- طب

امام رضا(ع):

لیس من دواء الا و هو یهیج داء؛

دارویی نیست مگر این که بیماری دیگری را تحریک می کند.

امام رضا(ع):

اثنان علیلان أبداً: صحیح محتم و علیل مخلط؛

دو گروه همیشه مریضند، سالمی که پرهیز می کند و مریضی که پرهیز نمی کند.

امام رضا(ع):

من أراد أن لایوذیه معدته فلا یشرب بین طعامه ماء؛

هرکس می خواهد معده اش آزارش ندهد، در بین غذا آب نخورد.

13- مسواک

امام رضا(ع):

السواک یجلو البصر وینبت الشعر و یذهب بالدمعه؛

مسواک زدن، نور چشم را زیاد می کند، مو را پر پشت می نماید و آبریزش چشم را بر طرف می سازد.

14- خواص خوراکیها

امام رضا(ع):

التین یذهب بالبخر و یشد العظم و ینبت الشعر و یذهب بالداء و لا یحتاج معه إلی دواء؛

انجیر بوی بد دهان را بر طرف، استخوان ها را محکم، رویش مو را زیاد، بیماری را بر طرف می کند و با وجود آن احتیاجی به دارو نیست.

 

                                                                             



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در پنج شنبه 24 دی 1388  ساعت 12:28 AM نظرات 0 | لينک مطلب

(حدیث 1) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

 تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.

 

 

(حدیث2) امام رضا(ع) فرمودند:

ما حد التَّوکُل؟ فقال لی : اَن لا تَخافَ معَ اللهِ اَحَداً 
حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی

 

 

 

 

 المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهیرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْکافِرِ تَعْذیبٌ ولَعْنَةٌ، وَ إنَّ الْمَرَضَ لا یَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لا یَکُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ.

 

 

 

 

 

 

 

 

   

 

(حدیث7) امام رضا علیه السلام فرمودند:

مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، کانَ کَمَنْ زارَ اللهَ فَوْقَ عَرْشِهِ .

هر مؤمنى که قبر امام حسین (ع) را کنار شطّ فرات (در کربلا) زیارت کند همانند کسى است که خداوند متعال را بر فراز عرش زیارت کرده باشد

 

(حدیث8) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

أوَّلُ ما یُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَیْهِ، الصَّلاةُ فَإنْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إنْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.

اوّلین عملى که از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گیرد نماز است، چنانچه صحیح و مقبول واقع شود، بقیه اعمال و عبادات نیز قبول مى گردد و گرنه مردود خواهد شد .

 

(حدیث9) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

الصَّلاةُ قُرْبانُ کُلِّ تَقىّ.

 

نماز، هر شخص باتقوا و پرهیزکارى را (به خداوند متعال) نزدیک کننده است .

(حدیث10) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

 

 

مریضى، براى مؤمن سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى کافر عذاب و لعنت خواهد بود.

 

سپس افزود: مریضى، همیشه همراه مؤمن است تا آنکه از گناهانش چیزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد

 

 

إنَّما یُرادُ مِنَ الاْمامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إذا قالَ ؛ صَدَقَ، وَ إذا حَکَمَ ؛ عَدَلَ، وَ إذا وَعَدَ ، أنْجَزَ.

 

همانا از امام و راهنماى جامعه، مساوات و عدالت خواسته شده است که در سخنان ؛ صادق، در قضاوت ها ؛ عادل و نسبت به وعده هایش ، وفا نماید .

 

 

 

(حدیث12) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

السَّخیُّ یَأکُلُ طَعامَ النّاسِ لِیَأکُلُوا مِنْ طَعامِهِ، وَالْبَخیلُ لا یَأکُلُ طَعامَ النّاسِ لِکَیْلا یَأکُلُوا مِنْ طَعامِهِ.

 

افراد سخاوتمند از خوراک دیگران استفاده مى کنند تا دیگران هم از امکانات ایشان بهره گیرند و استفاده کنند، ولیکن افراد بخیل از غذاى دیگران نمى خورند تا آنها هم از غذاى ایشان نخورند .

(حدیث13) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 شیعَتُنا المُسَّلِمُونَ لاِمْرِنا،الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِعْدائِنا، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذلِکَفَلَیْسَ مِنّا.

 

شیعیان ما کسانى هستند که تسلیم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى (در عمل و گفتار) خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر که چنین نباشد از ما نیست .

(حدیث14) امام رضا علیه السلام فرمودند:

  مَنْ تَذَکَّرَ مُصابَنا، فَبَکى وَ أبْکى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِى الْعُیُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیى فیهِ أمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.

 

هر که مصائب ما (اهل بیت عصمت و طهارت) را یادآور شود و گریه کند یا دیگرى را بگریاند، روزى که همه گریان باشند او نخواهد گریست، و هر که در مجلسى بنشیند که علوم و فضائل ما گفته شود همیشه زنده دل خواهد بود .

(حدیث15) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ قَلْبَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ.

 

هرکس مشکلى از مؤمنى را بر طرف نماید و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قیامت خوشحال و راضى مى گرداند .

 

 

 

 

(حدیث6) امام رضا علیه السلام فرمودند:

من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور.
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.

(بحار الانوار ج93، ص346)

 

(حدیث ۵ ) امام رضا علیه السلام فرمودند:

 

انَّ یوم الغدیر فی السَماءِ اشهرُ منه فی الارض
روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.

 

 

(مصباح المجتهد،ص 737)

 

(حدیث4) امام رضا علیه السلام فرمودند:

صدیقُ کُلُّ امری عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُهَ
دوست هرکسی عقل اوست و دشمن هر کس نادانی اوست.

 

 

 

 

 

 

 

 

(جهاد النفس، ح82)

 

(حدیث٣) امام رضا علیه السلام فرمودند:

لاتدعوا العمـل الصالـح و الاجتهاد فى العبادة اتکالا على حب آل محمد (ص) و لا تدعوا حب آل محمـد(ص) لامرهـم اتکـالا علـى العبـادة فـانـه لایقـبل احـدهـمـا دون الاخر.
مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد(ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد(ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود

( بحارالانوار،ج78،ص348)

 

(جهاد النفس،ح 292)

 

(بحارالانوار،ج78،ص 347)




 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در پنج شنبه 24 دی 1388  ساعت 12:20 AM نظرات 0 | لينک مطلب

در جزیره ای کوچک و زیبا تمام حواس آدمیان، با هم زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ...

یک روز   خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایقهایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود .

وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:" ای ثروت   آیا می توانم با تو همسفر شوم؟ "
ثروت گفت: "نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد. و از تو چیزی به من نمی رسد "

پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست. شاید که غرور کمکش می کرد اما :

غرور گفت: "نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد."   تو بهتر است اینجا بمانی .

نزدیکترین حس به عشق   غم بود. پس عشق به او گفت: " اجازه بده تا من با تو بیایم ."

غم با صدای حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم ."

عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان شده بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: "بیا عشق، من تو را خواهم برد ."

عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نامش را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت تا نجات یابد و بتواند جزیره را ترک کند. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد .

عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: " آن پیرمرد که بود؟"آیا او را می شناسید؟

علم پاسخ داد:   "زمان "

عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟ "

علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: "زیرا تنها زمان است كه قادر به درک عظمت عشق است ." 

گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است.

اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را هیچگاه آغاز و پایانی نیست چرا كه تنها زمان است كه می تواند معنای واقعی عشق را متجلی سازد .



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 23 دی 1388  ساعت 1:16 AM نظرات 0 | لينک مطلب
  • آدمی با اخلاق خوش خویش، مقام روزه دار دائم را از آن خود می کند و نامش در طومار کسانی که دارای عظمت و جلال است نوشته می شود؛ در حالی که غیر از خانواده خویش هیچ گونه قلمرو حکومت و ریاستی ندارد. 
  • نیک پرسیدن نیمی از دانایی است و خوش رفتاری با مردم نیمی از عقل است و میانه روی در معاش نیمی از هزینه است.                   
  • هرگاه سر بلندی بدون عشیره و هیبت بدون قدرت خواستی، از خواری نافرمانی خدا خارج شو و در عزت اطاعت خدای بزرگ درآی.             
  • بخشش پیش از درخواست ،بزرگترین بزرگواری است.          
  • گناه و اشتباه دیگران را به سرعت سرزنش مکن و میان او و اشتباهش راهی برای عذر خواهی قرار بده.       
  • سختی و مشکلات، کلید پاداش خداوند هستند.


  •  نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 23 دی 1388  ساعت 1:15 AM نظرات 0 | لينک مطلب
    معلم از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:

    اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد. معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟

    دانش آموز   جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.

    در این هنگام دانش آموز مکثی کرده و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از : لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن.

    پس از شنیدن سخنان دانش آموز، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.

    آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم.



     نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 23 دی 1388  ساعت 1:13 AM نظرات 0 | لينک مطلب

    می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند .
    او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .

    او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت به دنبال بی پولی، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند .

    اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه میگذشت ، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت . او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد . مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد .

    مرد زارع به محلی که سنگ را پیدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهای الماسی است که برای درخشیدن نیاز به تراش و صیقل داشتند .
    مرد زارع پیشین بدون آنکه زیر پای خود را نگاه کند ، برای کشف الماس تمام افریقا را زیر پا گذاشته بود ، حال آنکه در معدنی از الماس زندگی می کرد !

    در وجود هر یک از ما معدنی از الماس وجود دارد که نیاز به صیقل دارد ؛ معمولا آنچه که می خواهیم ، هر آنچه آرزوی رسیدن به آن را داریم و بالاخره تحقق همه ی آرزوهایمان در اطرافمان قرار دارد ، اما افسوس که متوجه ی آن نمی شویم .
    در حالی که می بایست آستین ها را بالا زد و با برنامه ریزی و تلاش و کوشش صحیح الماس وجودی مان را جلا ببخشیم.



     نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 23 دی 1388  ساعت 1:05 AM نظرات 0 | لينک مطلب
    چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
    چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
    خلیل آتشین سخن، تیر به دوش بت شکن
    خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی
    برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
    ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
    تمام طول هفته را به انتظار جمعه ها
    دوباره صبح، ظهر، نه!غروب شد نیامدی
    *******
    بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم
    دل امام خویش را زخود رضا کنیم
    عزیز فاطمه، مهدی دلش پر زخون است
    بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم
    *******
    بیا و خلوت ما را صفای دیگر ده، نشان خیمه خود را به چشم نو کرده
    برای اینکه بمانم همیشه منتظرت، خلوت نیت و اشک سحر مکرر ده
    برای عاقبت ما چه میکنی مولا تو خیر عاقبتم را به نام مادرده
    الهم عجل لولیک الفرج
    *******
    مهدی جان!سئوالی ساده دارم از حضورت
    من آیا زنده ام وقت ظهورت
    اگر که آمدی من رفته بودم
    اسیر سال و ماه و هفته بودم
    دعایم کن دوباره جان بگیرم
    بیایم در رکاب تو بمیرم
    *******
    منشا جود و سخاوت، موج دریای وفا
    لعل رخشان ولایت، گوهرتابان علی
    منبع مهر و محبت، صاحب لطف و کرم
    افتخار شیعیان، آیت الرحمان علی
    *******
    آقا بیا به خاطر باران ظهور کن
    ما را از این هوای سراسیمه دور کن
    وقتی برای بدرقه عشق می روی
    از کوچه های خسته ما هم عبور کن


     نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 23 دی 1388  ساعت 12:49 AM نظرات 0 | لينک مطلب
     

    در سال 1989 زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا  را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد.با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود. و اشک از چشمانش سرازیر شد.با وجود توده آوار و انبوه ویرانی ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به خاطر می آورد.

     

    او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد.دیگر والدین در حال ناله و زاری بودندو او را ملامت می کردند که کار بی فایده ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود:آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم؟؟؟

    هشت ساعت به کندن ادامه داد.دوازده ساعت...بیست و چهار ساعت...سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد پسرم!جواب شنید پدر من اینجا هستم.پدر من به بچه ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد.پدر شما به قولتان عمل کردید.

    پدر پرسید وضع آنجا چطور است؟؟

    ما 14 نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه ایم.وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث نجات ما شد.

    پسرم بیا بیرون.

    نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آوریدو هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا خواهید ماند.



     نگاشته شده توسط رحمان نجفي در چهارشنبه 23 دی 1388  ساعت 12:49 AM نظرات 0 | لينک مطلب


    • تعداد صفحات :16
    •    
    • 1  
    • 2  
    • 3  
    • 4  
    • 5  
    • 6  
    • 7  
    • 8  
    • 9  
    • 10  
    • >  
    Powered By Rasekhoon.net