بیشتر اوقات زندگی روزمره ما به مراوده و گفتگو و تعامل با دیگران میگذرد. در منزل، محل کار، خیابان، تاکسی، مغازه، کلاس درس و … . در این میان همیشه عده‏ای انگشت شمار از افراد در میان دیگران برتر بوده و نامشان زبانزد دیگران است. همچنین همیشه باعث جذب سایرین شده و در کل افرادی پرنفوذ و تاثیرگذار هستند.

 

اینگونه افراد هیچ فرقی با دیگران ندارند؛ مثلا ستاره داشته و یا اینکه جادوگری بدانند بلکه به صورت دانسته و یا ناخودآگاه یک سری قوانین را همیشه رعایت می‏نمایند که همین قوانین عامل برتری و جذب دیگران و عامل نفوذ در اذهان است. ما نیز می‏توانیم اینطور باشیم.

در اینجا به بعضی از این عوامل اشاره‏ای مختصر می‏نمایم :

۱ - کمتر حرف بزنیم : این بدان معنا نیست که حرف نزنیم و یا سرمان در لاک خودمان باشد. بلکه هرجا نیاز به صحبت کردن بود خود را نشان داده و نظر خود را ایراد کنیم. متاسفانه بعضی افراد اینطور برداشت می‏نمایند که کم گویی یعنی هیچ‏گویی و همین امر باعث منزوی شدن و دور شدن از اجتماع می‏گردد.

۲ - قبل از شروع صحبت حداقل ۳۰ ثانیه فکر کنیم : فکر کردن قبل از شروع صحبت هر چند کم و کوتاه باعث گزیده‏گویی شده و از هرگونه گاف زدن و همچنین بیهوده گویی و با عجله صحبت کردن جلوگیری می‏کند. حتما دیده‏اید افرادی که پس از شنیدن حرفی یا سوالی مدت زمانی کوتاه آنرا حلاجی نموده و سپس بیان می‏نمایند و اکثر اوقات جواب آنها بسیار متین و درست است و هیچ جای ایراد نیست.

اما امان از افرادی که آنچه به ذهنشان می‏آید را بیان می‏نمایند، بدون اینکه حتی لحظه‏ای در مورد آن فکر کنند. به اصطلاح با صدای بلند فکر ‏می‏کنند و اکثر اوقات حرفهایی می‏زنند که باعث پشیمانیشان می‏گردد. فکر کردن آسان است. تمرین کنیم.

۳ - با صدای بلند نخندیم : خنده با صدای بلند شخصیت انسان را زیر سوال می‏برد. هیچ انسان گرانمایه‏ای را نخواهید دید که با صدای بلند خندیده و یا قهقهه بزند. از بازیگران معروف سینما (در زندگی شخصی) گرفته تا بزرگان و دانشمندان. با صدای بلند خندیدن باعث جلب توجه دیگران شده و با توجه به اینکه دیگران نمی‏دانند مطلب شما چقدر خنده‏دار است، باعث سوء برداشت آنها می‏شود.

۴ - بخندیم : یک لبخند کوچک باعث جذب می‏شود. هر انسان دارای کودک درونی است که آن کودک درون به آنچه که خود بخواهد جذب می‏شود چه بخواهیم و چه نخواهیم. اخلاق کودک درون دقیقا مانند کودکان است و به چیزهای زیبا عکس العمل مثبت نشان می‏دهد. پس همانطور که یک کودک جذب یک لبخند می‏شود، ما نیز جذب چهره‏های بشاش و خنده‏رو می‏شویم. همچنین لبخند باعث زیباشدن چهره می‏شود.

۵ - در امور دیگران دخالت نکنیم : برایتان چقدر پیش آمده که با تلفن همراه یا شخصی دیگر صحبت می‏کرده‏اید که دقیقا پس از پایان صحبت، یک نفر دیگر آمده و گفته “چی شده؟” ؟ حتما برایتان پیش آمده است که این قضیه کمی باعث تنفر شما شده است. امور دیگران به ما ربطی ندارد زیرا اگر ربط داشت، با ما نیز در میان گذاشته می ‏شد. دخالت در امور دیگران باعث دفع آنها شده و نوعی دورشدن را ایجاد می‏نماید. زیرا با توجه به شناختی که افراد از شخص فضول دارند، از رفت و آمد و حتی صحبت مقابل وی خودداری می‏کنند.

۶ - بسیار بسیار کم شوخی کنیم : شوخی هرقدر هم کوچک می‏تواند باعث رنجش شود مگر اینکه این شوخی با فکر قبلی و بررسی بیان شده و یا انجام شود. مثلا شوخی‏هایی که با شخصیت افراد رابطه دارد باعث قتل شخصیت می‏شود. شوخی اگر در حد یک لبخند کوچک و ملیح باشد، بسیار شیرین است و نه بیشتر.

۷ - به ظاهر خود برسیم : یکی از عواملی که باعث تاثیرگذاری در بین سایرین می‏شود، خوش لباسی، خوشبویی و خوش صورتی است. مطمئنا هیچ کس دوست ندارد با شخصی که دهان او بوی بد می‏دهد و یا لباسش پاره است دمخور شود.

۸ - آنچه هستیم باشیم : از بیان حرفهای بیخودی و دروغ و بزرگ کردن خود بپرهیزیم. آنچه که هستیم باشیم به این معنا که خود را بزرگتر از انچه هستیم جلوه ندهیم و سعی نکنیم خود را به زور در دل مردم جای دهیم.

 



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 25 بهمن 1388  ساعت 11:24 PM نظرات 0 | لينک مطلب

plants watered with warm water grow larger and more quickly than plans watered with cold water

    گیاهانی که با آب گرم آبیاری میشوند سریعتر و بیشتر از گیاهانی که با آب سرد آبیاری میشوند رشد میکنند



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 25 بهمن 1388  ساعت 11:23 PM نظرات 0 | لينک مطلب

از منظر قرآن

و هو الذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شی‏ء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان مشتبها و غیر متشابه انظروا الى ثمره اذا اثمر و ینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یؤمنون

99-الانعام

او کسى است که از آسمان، آبى نازل کرد، و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم؛ و از آن، ساقه‏ها و شاخه‏هاى سبز، خارج ساختیم؛ و از آنها دانه‏هاى متراکم، و از شکوفه نخل، شکوفه‏هایى با رشته‏هاى باریک بیرون فرستادیم؛ و باغهایى از انواع انگور و زیتون و انار، (گاه) شبیه به یکدیگر، و (گاه) بى‏شباهت! هنگامى که میوه مى دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن، نشانه‏هایى (از عظمت خدا) براى افراد باایمان است!

و هو الذی انشا جنات معروشات و غیر معروشات و النخل و الزرع مختلفا اکله و الزیتون و الرمان متشابها و غیر متشابه کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین

114-انعام

اوست که باغهاى معروش [= باغهایى که درختانش روى داربست‏ها قرار دارد]، و باغهاى غیرمعروش [= باغهایى که نیاز به داربست ندارد] را آفرید؛ همچنین نخل و انواع زراعت را، که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نیز) درخت زیتون و انار را، که از جهتى با هم شبیه، و از جهتى تفاوت دارند؛ (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است، در حالى که طعم میوه آنها متفاوت مى‏باشد.) از میوه آن، به هنگامى که به ثمر مى‏نشیند، بخورید! و حقّ آن را به هنگام درو، بپردازید! و اسراف نکنید، که خداوند مسرفان را دوست ندارد!

فیهما فاکهة و نخل و رمان

68-الرحمن

در آنها میوه‏هاى فراوان و درخت خرما و انار است!

از منظر روایات و احادیث

 

مهتر میوه ها

•    پیامبر خدا(صلی الله علیه واله):« انار مهتر همه ی میوه هاست و هر کس یک انار بخورد چهل پگاه شیطان خویش را به خشم می آورد.»

المحاسن

•    امام صادق (علیه السلام):« میوه صد و بیست گونه است و مهتر همه ی آنها انار است.»

الکافی

خواص انار

•    پیامبر خدا(صلی الله علیه واله):« هر کس اناری را کامل بخورد خداوند قلب او را چهل شب نورانی می دارد.»

مکارم الاخلاق

•   امام علی (علیه السلام):« در هر دانه انار چون در معده جای می گیرد حیاتی برای قلب و فروغی برای نفس است و شیطانی را که وسواس نام دارد چهل شب بیمار می شود.»

•    امام صادق (علیه السلام):« چهار چیز طبع را اعتدال می بخشد انار سورانی خرمای نارس پخته شده بنفشه و کاسنی.»

الخصال

•    امام صادق (علیه السلام):« هر کس در هنگام خفتن یک انار بخورد تا صبح جانش در امان است.»

طب الائمه(علیهم السلام)

•    امام صادق (علیه السلام):« بر شما باد انار چرا که هیچ گرسنه ای آن را نمی خورد مگر این که وی را بسنده کند و هیچ سیری آن را نمی خورد مگر این که غذا را بر وی گوارا می سازد.»

•    یزید بن عبدالملک نوفلی نقل می کند که: بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم در حالی که اناری در دست داشت فرمود:« ای معتب یک انار به این مرد بده چرا که در خوردن هیچ چیز کسی با من شریک نشده است که برایم نا خوشایند تر از شریک شدن در خوردن انار باشد.»سپس حجامت  کرد و به فرمود که حجامت کنم من هم حجامت کردم آن گاه اناری دیگر خواست و پس از آن فرمود:« ای یزید هر مومنی که انار بخورد و آن را تمام کند خداوند تا چهل پگاه شیطان را ااز او دور می سازد و هر کس دو انار بخورد خداوند تا صد روز شیطان را از او دور می سازد و هر کس سه انار بخورد خداوند تا یک سال شیطان را از آسیب رسانی به فروغ دل او دور می سازد و هر کس خداوند یک سال شیطان را از آسیب رسانی به فروغ دل او دور  سازد  گناه نمی کند و هر کس گناه نکند به بهشت در می آید.

الکافی

خواص انار شیرین

•    امام صادق (علیه السلام):« بر شما باد انار شیرین آن را بخورید چرا که هیچ دانه ای از آن به معده ی مومنی در نمی آید مگر این که بیماری ای از آن ریشه کن می کند و شیطان وسوسه را از او دور می سازد.»

•    عمروبن ابراهیم از خراسانی* نقل می کند که :«خوردن انار شیرین آب کمر را افزون می کند و فرزند را نکو می سازد.

الکافی

•    امام حسن عسگری(علیه السلام):« پس از حجامت انار بخور اناری شیرین چرا که خون را فرو می نشاند و خون را در درون تصفیه می کند.»

طب الائمه(علیهم السلام)

*علامه مجلسی می گوید ظاهرا خراسانی کنایه از امام رضا(علیه السلام) است و به سبب تقیه با این  نام از ایشان یاد شده است.

خواص انار ترش و شیرین (ملس)

•    ولید بن صبیح نقل می کند که: امام صادق از انار شیرین یاد کرد و فرمود:« ترش و شیرین در شکم سازگار است.»

الکافی

•    امام رضا(علیه السلام):« انار ترشو شیرین بمک چرا که انسان را نیرو می دهد و خون را زنده می سازد.»

بحارالانوار

خواص خوردن انار با پیه آن

•    پیامبر خدا(صلی الله علیه واله):« انار را با پیه* آن بخورید چرا که شست و شو دهنده ی معده است.»

•    امام صادق (علیه السلام):« انار را با پیه آن بخورید چرا که معده را می پالاید و ذهن را افزون می کند.»

المحاسن

*پیه انار سپیدی ایست که در درون انار است و دانه ها بر آن تعبیه شده است.(لغت نامه دهخدا)

 

از دیدگاه علم روز

 

میوه ای است سرشار از ویتامین وبه علت داشتن آهن و سایر عناصر دیگر دی هضم می باشد .خوردن دانه های انار به مراتب بهتر از نوشیدن آب اناراست . انار میوه ای است كه به آن خون ساز می گویند  و به همین علت بهترین موقع برای مصرف آن صبح وقبل از صبحانه است . انار مقوی قلب ، مفرح ، دفع كننده چربی ، رفع كننده سموم اغلب عفونتهای داخلی ، دافع حرارت می باشد و خوردن انار با پرده های سفید آن شكم را دباغی میكند ، رب انار ، برگ انار در ضعف معده ، كمی اشتها ، تهوع ، ضعف عمومی ، تصفیه خون ، خاصه در دختران جوان و دررفع میگرن بسیار مفید است.

خواص:.

1- انار خون را تصفیه كرده و تقویت كننده قلب و كلیه است.

2- انار اشتها آور است وبهتر است قبل از غذا مصرف شود.

3- انار در رفع اوره و كلسترول ، دفع سموم و تعادل مایعات بدن به خصوص خون نقش مهمی را ایفا می كند.

4- مصرف انار شیرین، ایجاد شادی نموده و رنگ رخسار را باز می كند.

5- مصرف انار شیرین تقویت كننده كبد می باشد و در معالجه یرقان( زردی) مفید است.

6- انار ترش و شیرین( ملس) باعث كاهش فشار خون می شود.

7- مصرف انار در معالجه راشی تیسم، كم خونی و ضعف اعصاب مؤثر است و به بدن نیرو می بخشد.



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 25 بهمن 1388  ساعت 11:16 PM نظرات 0 | لينک مطلب


کُونُوا دُعاةَ النّاسِ إلَی الْخَیْرِ بِغَیْرِ ألْسِنَتِکُم، ‌لِیَرَوا مِنْکُمُ الإجْتِهَادَ وَالصِّدْقَ وَالْوَرعَ.
مردم را با اعمال نیک خود (و نه با زبانهایتان) به نیكیها دعوت كنید، به گونه‌ای كه آنان تلاش و صداقت و پرهیزكاری شما را (به چشم) ببینند.

Call people to righteousness through means other than your tongues so that they may observe diligence, truthfulness and piety in your actions.

مشکاة الأنوار، ص30    



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 25 بهمن 1388  ساعت 11:14 PM نظرات 0 | لينک مطلب

نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كردهاند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .

برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .

اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .

در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .

بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .

ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .

رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .

هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .

هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .

چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .

پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .

ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .

على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .

 



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 25 بهمن 1388  ساعت 12:19 AM نظرات 0 | لينک مطلب

ابو بصير مي گويد: در خدمت امام محمد باقر (ع) وارد مسجد شدم جمعيت زيادي در رفت و آمد بودند. امام (ع) به من فرمود: از مردم بپرس آيا امام باقر را مي بينيد؟

از هر کس که پرسيدم ابا جعفر را ديدي مي گفت نه با اينکه آن حضرت در کنار من ايستاده بود تا اينکه أبوهارون مکفوف (نابينا) آمده، حضرت باقر (ع) فرمود: از او بپرس، گفتم: امام محمد باقر را ديدي؟ گفت: آري ايشان همينجا ايستاده اند. گفتم از کجا فهميدي؟ گفت:

چگونه ندانم در صورتي که آنجناب نوري است درخشان و آفتابي است تابان.

آنگاه ابو بصير ادامه مي دهد: که شنيدم از امام (ع) با مردي که از اهل آفريقا بود صحبت کرد و فرمود: حال راشد چطور است؟ عرض کرد: حالش خوب است و به شما سلام رسانيد. امام (ع) فرمود: خدا رحمتش کند مرد گفت مگر از دنيا رفته است؟ فرمود: بله. گفت: چه موقع. فرمود: دو روز بعد از بيرون آمدن تو. مرد گفت: به خدا قسم مريض نبود و هيچ علتي براي مرگش وجود نداشت! امام (ع) فرمود: بالاخره مرگ فرا مي رسد و يا به مرض و يا به علتي. ابو بصير مي گويد: عرض کردم راشد چطور آدمي بود؟ فرمود: مردي دوستدار و محب ما بود. سپس فرمود: آيا خيال مي کنيد که ما چشم و گوشي نداريم که از وضع شما با خبر شويم چه خيال باطلي! سوگند به پروردگار هيچ يک از اعمال و رفتار شما براي ما مخفي نيست و همگي نزد ما حاضر است پس خويشتن را به کارهاي خير عادت دهيد و اهل خير باشيد و بدانيد که به اين موضوع مهم فرزندان و شيعيانم را امر مي کنم.

زراره از عبدالملک نقل مي کند که بين امام محمد باقر (ع) و بعضي از فرزندان امام حسن (ع) صحبتي پيش آمده بود.  من خدمت امام (ع) شرفياب شدم، خواستم در اين ميان سخني بگويم تا شايد حل اختلاف شود.

امام (ع) فرمود: تو چيزي در بين ما مگو زيرا مثل ما با پسر عمويمان مانند همان مردي است که در بني اسرائيل زندگي مي کرد و او را دو دختر بود يکي از آن دو را به مردي کشاورز و ديگري را به شخصي کوزه گر شوهر داده بود. روزي براي ديدن آنها حرکت کرد. اول پيش آن دختري که زن کشاورز بود رفت و از او احوال پرسيد. دختر گفت: پدر جان شوهرم کشت و زراعت فراواني کرده، اگر باران بيايد حال ما از تمام بني اسرائيل بهتر است. از نزد آن دختر به خانه ديگري رفت و از او نيز احوال پرسيد. گفت: پدر، شوهرم کوزه زيادي ساخته اگر خداوند مدتي باران نفرستد تا کوزه‌هاي او خشک شود حال ما از همه نيکوتر است.

 آن مرد از خانه دختر خود خارج شد. در حاليکه مي گفت خدايا تو خودت هر چه صلاح مي داني بکن. در اين ميان مرا نمي رسد که به نفع يکي درخواستي بکنم هر چه صلاح آنهاست انجام بده. امام باقر (ع) فرمود: شما نيز نمي توانيد بين ما سخني بگوييد. مبادا در اين ميان بي احترامي به يکي از ما شود. وظيفه شما احترام نسبت به همه ماست به واسطه رسول الله (ص).

عمربن حنظله به امام باقر (ع) عرض کرد: خيال مي کنم من خدمت شما قدر و منزلتي دارم و مورد علاقه و عنايت شما هستم، امام (ع) فرمود: آري، عرض کرد درخواست مي کنم اسم اعظم را به من بياموزي، حضرت جواب دادند آيا نيروي پذيرش و تاب نگهداري آن را داري؟ گفتم بلي، ايشان دستور دادند داخل اطاق برو وقتي که داخل شدم، آنجناب هم وارد گرديد و دست خود را بر زمين گذاشت تا ناگاه ديدم فضاي خانه چنان تاريک شد که چشمهايم ابداً چيزي نمي ديد مفاصل و استخوانهايم به شدت در حرکت و تکان افتاد.

حضرت باقر (ع) فرمود: ميل داري به تو بياموزم يا توان نداري؟ عرض کردم نه يابن رسول الله مرا آن نيرو نيست در اين موقع دست خويش رابرداشت، اطاق مانند اول روشن شد و امام (ع) را ديدم که تبسم مي کرد.

شيخ طوسي از محمد بن سليمان و او از پدر خود نقل مي کند که مردي از اهل شام خدمت حضرت باقر (ع) رفت و آمد داشت. مرکزش در مدينه بود. به مجلس امام (ع) نيز فراوان مي آمد. مي گفت محبت و دوستي با شما مرا به اين مجلس نمي آورد، در روي زمين کسي نيست که پيش من ناپسند تر و دشمن تر از شما خانواده باشد. مي دانم فرمانبرداري خدا و رسول و اطاعت اميرالمؤمنين به دشمني کردن با شماست ولي چون ترا مردي فصيح زبان و داراي فنون و فضائل و آداب پسنديده مي بينم از اينرو به مجلس مي آيم. با اين طرز سخن گفتن باز حضرت باقر (ع) با خشروئي و گرمي با او صحبت مي کرد مي فرمود: هيچ چيز از خدا پنهان نيست.

پس از چند روز مرد شامي رنجور گرديد، درد و رنجش شدت يافت. آنگاه که خيلي سنگين شد يکي از دوستان خود  را طلبيد و گفت هنگامي که من از دنيا رفتم و جامه بر روي من کشيدي، برو خدمت محمد بن علي (ع) از آنجناب درخواست کن بر من نماز بگزارد. شب ز نيمه که گذشت گمان کردند او از دنيا رفته رويش را پوشيدند. بامداد رفيقش به مسجد آمد، ايستاد تاحضرت باقر (ع) از نماز فارغ گرديد و مشغول تعقيب نماز شد، جلو رفته، عرض کرد يا اباجعفر فلان مرد شامي هلاک شد از شما خواسته است که بر او نماز بگزاري فرمود نه، اينطور نيست. سرزمين شام سرد است و منطقه حجاز گرم، شدت گرماي حجاز زياد است، برگرد در کار او عجله نکنيد تا من بيايم، آنگاه حضرت حرکت کرده دوباره وضو گرفت دو رکعت نماز خواند دست مبارک را آنقدر که مي خواست صورت گرفت، دعا کرد پس از آن به سجده رفت هنگامي که آفتاب برآمد در اين موقع برخاسته به منزل مرد شامي آمد وقتي داخل شد او را صدا زد، مريض جواب داد «لبيک يابن رسول الله» حضرت او را نشانيد و تکيه اش داد غذايي که از آرد گندم درست شده بود طلب کرد با دست خويش آن غذا را به او داد، به خانواده اش فرمود شکم و سينه اش را با غذاي سرد خنک نگه داريد از منزل خارج شد، طولي نکشيد مرد شامي حالش خوب شد و به محضر امام (ع) شرفياب شد و عرض کرد مي خواهم در خلوت با شما ملاقات کنم، امام (ع) در خلوت با او ملاقات کرد. مرد شامي گفت: شهادت مي دهم که تو حجت خدايي بر خلق و تو آن باب و دري هستي که بايد از آن در داخل شد. هر کس جز اين راه برود نااميد و زيانکار است: حضرت فرمود: «ما بد الک» چه شد که تغيير موضع داد؟ عرض کرد هيچ شک و شبه ندارم که روح مرا قبض کردند، مرگ را به چشم خود آشکار ديدم. در اين هنگام ناگاه صداي کسي را به گوش خود شنيدم که مي گفت روح آنرا برگردانيد محمد بن علي (ع) بازگشت او را خواست!

امام (ع) فرمود: آيا نمي داني خداوند بعضي از بندگان خود را دوست دارد ولي عملشان را نمي خواهد، برخي را دوست ندارد و عملشان را مي خواهد.

يعني تو در نزد پروردگار دشمن بودي اما ارتباط و انس تو با من در نزد خدا محبوب بود. راوي  مي گويد مرد شامي بعد از آن جزء ياران و اصحاب امام باقر (ع) شد.

سلام ابن مستنير مي گويد: محضر امام محمد باقر (ع) بودم که حمران ابن عين وارد شد و چند سؤال از آن بزرگوار کرد. در هنگام خداحافظي گفت: اي پسر رسول خدا (ع) خدا شما را طول عمر عنايت کند و ما را بيش از اين بهره مند گرداند. خواستم وضع خود را برايتان شرح دهم.

وقتي ما شرفياب خدمت شما مي شويم. هنوز خارج نشده ايم قلبمان صدائي پيدا مي کند و ماديات و دنيا را فراموش مي کنيم. اما همينکه وارد اجتماع و تجارت و کسب مي شويم باز به دنيا علاقه پيدا مي کنيم.

امام (ع) فرمود: قلب چنين است گاهي سخت و زماني نرم مي شود. سپس فرمود: اصحاب رسول الله (ص) به آن حضرت عرض مي کردند: ما مي ترسيم منافق باشيم. پغمبر (ص) مي پرسيد به واسطه چه چيز؟ مي گفتند: وقتي خدمت شما هستيم ما را بيدار نموده به آخرت متمايل مي فرمائيد ترس به ما روي مي آورد دنيا را فراموش کرده بي ميل به آن مي شويم. به طوري که گويا به چشم آخرت و بهشت و جهنم را مشاهده مي کنيم. اين حالتا موقعي است که در خدمت شما هستيم. همينکه خارج شديم به منزل که مي رويم بوي فرزندان که به شامه ما مي رسد خانواده و زندگي خود را که مي بينيم حالت معنوي که از محضر شما کسب کرده بوديم از دست مي دهيم. آيا با اين خصوصيات ما گرفتار نفاق نمي شويم.

فرمود: هرگز، اين پيشامدها و تغييرات از وسوسه هاي شيطان است که شما را به دنيا متمايل مي کند. به خدا سوگند اگر بر همان حال اولي که ذکر کرديد مداومت داشته باشيد ملائکه با شما مصافحه مي کنند و بر روي آب راه خواهيد رفت. اگر اينطور نبود همينکه شما گناه مي کنيد و بعد از آن توبه مي نمائيد هر آينه خداوند دسته ديگري را خلق مي کرد که گناه کنند آنگاه طلب آمرزش و توبه نمايند تا خداوند آنها را ببخشد. به درستي که مؤمن پيوسته مورد امتحان و آزمايش واقع مي شود گناه مي کند و توبه مي نمايد باز گناه مي کند فوراً توبه مي نمايد. نشنيدهاي خداوند مي فرمايد:

ممد بن مسلم مي گويد از امام محمد باقر (ع) پرسيدم که بعضي از مردم را مي بينم که در عبادت جديت دارند، با خشوع بندگي مي کنند ولي اقرار به ولايت ائمه (ع) ندارند و حق را نمي شناسند آيا عبادت و خشوع آنها را نفعي مي بخشد؟

امام (ع) فرمود: اي محمد مثل اهلبيت پيامبر (ص) مثل همان خانواده اي است که در بني اسرائيل بودند. هر يک از آن خانواده که چهل شب عبادت و کوشش کرد و پس از آن هر دعائي مي نمود مستجاب مي شد.

يک نفر از همان خانواده چهل شب را به عبادت گذرانيد، بعد از آن دعا کرد ولي مستجاب نشد، خدمت حضرت عيسي (ع) آمد از وضع خود شکايت کرد. عيسي (ع) تطهير نموده نماز خواند آنگاه از خداوند راجع به آن مرد درخواست خطاب رسيد اي عيسي! اين بنده من از راه و دري که نبايد وارد شود وارد شده او مرامي خواند با اينکه در قلبش نسبت به نبوت تو شک دارد. اگر آنقدر دعا کند که گردنش قطع شود و انگشتانش از هم جدا شود دعايش مستجاب نخواهم کرد. عيسي (ع) رو به او کرد و فرمود: خدا را مي خواني با اينکه درباره نبوت پيغمبرش مشکوکي؟ عرض کرد آنچه فرمودي واقعيت دارد از خدا بخواه اين شک را از دل من بزدايد عيسي (ع) دعا کرد خداوند او را بخشيد و به مقام ساير آن خانواده نائل شد (که پس از چهل شب عبادت دعايش مستجاب مي شد).

زپير عقل، جواني سؤال کرد و چه گفت

                                            که اي ز نور تو روشن چراغ انساني

بغير حبّ علي طاعتي تواند بود

                                            که خلق را برهاند زقيد نيراني

جواب داد که لا والله اين سخن غلط است

                                            دو بيت بشنو از من اگر سخنداني 

به حق قارد بيچون خداي سبحاني

                                            بحق جمله کرّ و بيان روحاني

که دشمنان علي را نماز نيست درست                           

                                            اگر چه سينه اشتر کنند پيشاني        

محمدبن مسلم گويد: از کوفه به طرف مدينه عزم سفر کردم در حاليکه مريض و سنگين بودم، خبر به امام محمد باقر (ع) رسيد که محمدبن مسلم مريض شده. امام (ع) به توسط شخصي شربتي که سرپوش پارچه اي بر روي آن بود برايش فرستاد. آن شخص خود را به محمدبن مسلم رسانيد و گفت: به من دستور داده اند تا از اين شربت نخوري از اينجا نروي. محمدبن مسلم مي گويد همينکه شربت رانزديک دهان آوردم بوي مشک از آن ساطع بود. ديدم شربتي خوش طعم و سرد است وقتي آشاميدم مأمور امام (ع) گفت: حضرت باقر (ع) فرمودند بعد از آنکه خوردي حرکت کن و به نزد ما بيا، من از فرمايش امام (ع) در انديشه شدم با اينکه قبل از آشاميدن قدرت بر روي پا ايستادن را نداشتم شربت که در معده ام داخل شد مثل اينکه در بندهاي آهنين بسته بودم همه باز شد و در خانه آن سرور آمده اجازه ورود خواستم. با صداي بلند فرمود: خوب شدي داخل شو.

وارد شدم در حاليکه اشک مي ريختم سلام کرده دست آن حضرت را بوسيدم. فرمود: براي چه گريه مي کني؟ عرض کردم فدايت شوم گريه ام براي اين است که از خدمت شما دورم و در فاصله بسيار زيادي واقع شده ام اينک خدمتتان رسيده ام نمي توانم زياد بمانم و شما راببينم. آن حضرت فرمود: امام اينکه نمي تواني زياد بماني خداوند دوستان ما را چنين قرار داده، بلا را نسبت به ايشان سريع کرده و اما به دوري و غربت اشاره کردي، در اين موضوع بايد به امام حسين (ع) تأسي بجوئي. دور از ما در فرات و عراق دفن شده اينکه گفتي فاصله بين تو با ما زياد است، همانا مؤمن در دينا و ميان اين مردم کج رفتار غريب است تا زماني که به سوي رحمت خدا برود اينکه مي گوئي ما را دوست داري و مي خواهي پيوسته ما را ببيني خداوند از قلبت آگاه است و بر اين ولا و محبت ترا پاداش خواهد داد.

جابربن عبدالله انصاري به محضر امام باقر (ع) شرفياب شد در آنوقت پيري ضعيف و عاجز شده بود حضرت از حالش جويا گرديد گفت اکنون در حالي هستم که پيري را از جواني، مرض را از سلامتي، مرگ را زا زنده بودن بهتر مي خواهم. امام (ع) فرمود: اما من اگر خداوند پيرم کند پيري را مي خواهم و اگر جوان، جواني را، اگر مريض شدم مرض را و اگر شفا دهد شفا و سلامتي را طالبم اگر بميراند مرگ را و چنانچه زنده نگه دارد زندگي را مي خواهم.

همينکه جابر اين سخن را شنيد صورت آنجناب را بوسيده گفت: پيغمبر (ص) درست فرموده که تو زنده مي ماني تا ملاقات کني با يکي از فرزندان من که نام او باقر است علم را مي شکافد به طوري که گاو زمين را شکاف مي دهد.

محمدبن منکدر مي گويد: يک روز اراده کردم که امام باقر (ع) را موعظه کنم او مرا موعظه کرد. دوستانش گفتند: به امام (ع) چه گفتي و چه شنيدي؟

گفت: يک روز که هوا بسيار گرم بود اطراف شهر مدينه رفتم. مشاهده کردم که امام (ع) با دو نفر از کارگرانش مشغول کار هستند. پيش خودم گفتم چگونه است که بزرگي از بزرگان قريش در اين ساعت از روز که هوا بسيار گرم است در طلب دنياست، تصميم گرفتم که او را موعظه کنم، نزديک رفتم وسلام کردم. امام (ع) در حاليکه عرق از سر و رويش مي ريخت با تندي پاسخم داد عرض کردم خداوند ترا اصلاح کند بزرگي از بزرگان قريش در اين ساعت از روز با اين حال در طلب دنياست اگر مرگ در اين موقعيت به سراغت بيايد چه خواهي کرد. گفت: امام (ع) فرمود: به خدا قسم اگر در اين حال مرگ به سراغم بيايد موقعي آمده که من در طاعتي از طاعات الهي هستم. (بدان من اينگونه زحمت مي کشم) تا از تو و مردم بي نياز باشم.  از مرگ در آن حالت بيمناکم که سرگرم گناهي باشم. آنگاه گفتم رحمت خدا بر تو باد فکر کردم که شما را موعظه کنم اما شما مرا موعظه کرديد.

امام صادق (ع) مي فرمود: پدرم امام باقر (ع) درآمد کم و خرج زياد داشت و هر جمعه يک دينار صدقه مي داد و مي فرمود: صدقه دادن در روز جمعه ثواب مضاعف دارد به خاطر فضيلتي که روزهاي جمعه بر ساير روزها دارد.

همو فرمود: پدرم کثيرالذکر بود و بقدري ذکر مي گفت که گاهي با او راه مي رفتيم، مي ديديم که ذکر خدا مي گويد، با او طعام مي خورديم ذکر مي گفت: با مردم صحبت مي کرد ذکر مي گفت. لا اله الا الله و  ما را نزد خود جمع مي کرد و مي فرمود: که ذکر بگوئيم تا آفتاب طلوع کند. و پيوسته امر مي فرمود به تلاوت قرآن و هرکدام از اهلبيت نمي توانستند قرائت قرآن کنند امر مي کرد که ذکر بگويند.

زراره بن اعين مي گويد. امام باقر (ع) به تشييع جنازه مردي از قريش شرکت فرمود و من در خدمتش بودم در ميان تشييع کنندگان «عطا» مفتي مکه نيز حضور داشت. در اين حال ناله و فريادي از زني بلند شد عطا به او گفت يا خاموش باش يا ما مجبوريم که تشييع را ادامه ندهيم. آن زن خاموش نشد عطا مراجعه نمود. زراره مي گويد: به امام (ع) عرض کرد عطا بازگشت. امام (ع) فرمود: تو با ما باش همراه جنازه برويم اگر يکوقت چيزي در حق و باطل بودنش ترديد باشد هيچوقت حق مسلم را رها نمي کنيم يعني فعلاً تشييع اين مرد مسلمان حق مسلم است.

زراره مي گويد: پس از اداء نماز بر ميت، صاحب عزا به امام (ع) عرض کرد خداوند به شما اجر و رحمت بدهد چون قادر نيستيد که پياده راه زيادي برويد برگرديد.

امام (ع) قبول نفرمود. عرض کرد صاحب عزا اجازه داد مراجعت فرمائي من هم سؤالي دارم که مي خواهم از شما بپرسم.

امام (ع) فرمود: برو به نيت خود، ما که به اجازه اين آقا نيامده ايم که با اجازه او برگرديم بلکه اينکار براي فضل و اجري است که آن را مي طلبيم زيرا به همان مقدار که شخص، تشييع جنازه مي کند مأجور است. مرحوم محدث قمي رضوان الله تعالي عليه پس از نقل روايت فوق دو روايت کوتاه ديگر در فضيلت تشييع جنازه اضافه مي کند که اول تحفه اي که به مؤمن داده شود آن است که آمرزنده شود او و آن کسي که تشييع جنازه او نموده است و اميرالمؤمنين علي (ع) فرمود: هر که مشايعت جنازه کند چهار اجرت برايش مي نويسد يکي براي تشييع، يکي براي نماز، يکي براي انتظار دفن و يکي هم براي مجلس ترحيم و عزاداري.



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در یک شنبه 25 بهمن 1388  ساعت 12:16 AM نظرات 0 | لينک مطلب

یک مداد معمولی خطی به طول 58 کیلو متر می توان کشید!

       
تجربه نشان داده است که مرغ با شنیدن صدای موسیقی بزرگترین تخم را می گذارد!

   
تمام خرس های قطبی چپ دست هستند!


جگر تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن بر داشته شود دوباره رشد می كند!


چشم انسان می تواند 10 میلیون رنگ مختلف را ببیند و از هم تشخیص دهد!

 

حس بویایی سگ با حس بویایی مورچه برابری می کند!

     
حلزون ها می توانند 3 سال متوالی بخوابند!


در شیلی صحرایی وجود دارد که هزازان سال است در آن باران نباریده است!


زبان مقاوم ترین ماهیچه بدن است!


فندک قبل از کبریت اختراع شد!

         
قرنیه چشم تنها قسمت بدن است که خون ندارد!


قلب انسان در هنگامه عطسه به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد!

     
حس بویایی خرس تقریباً صد برابر قوی تر از حس بویایی انسان است!


حنجره زرافه تار صوتی ندارد و گنگ است!

       
خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که بدون بر گشتن به عقب می توانند پشت

سر خود را ببینند!

   
خوک ها به لحاظ بدن قادر به دیدن آسمان نیستند!


زنبور عسل دو معده دارد یکی برای جمع آوری عسل و دیگری برای هضم غذا!

     
شهر مکزیک سالانه بیست و پنچ سانتیمتر نشست می کند!


قلب میگوها در سر آنها قرار دارد!

   
کرم های ابریشمی در 56 روز 6000برابر خود غذا می خورد!

         
گونه ای از خرگوش قادر است 12 ساعت پس از تولد جفت گیری کند!


موشهای صحرایی چنان تکثیر می کنند که در عرض 18ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند!

         
موشهای صحرایی سالانه یک سوم منابع و ذخایرغذایی جهان را نابود می سازند!


لایه پوستی که آرنج دست را پوشانده در هر ده روز یکبار عوض می شود!


ناخن های انگشتان دست تقریباً چهار برابر ناخن های پا رشد می کند!

   
یک زنبور عسل باید روی چهار هزار گل بشیند تا بتواند به اندازه یک قاشق عسل تهیه کند



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در شنبه 24 بهمن 1388  ساعت 11:57 PM نظرات 0 | لينک مطلب

 

مَنْ أصْعَدَ إلىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِه.

هرکس عبادات و کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را براى او تقدیر مى نماید.

حضرت زهرا(سلام الله علیها

 



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در شنبه 24 بهمن 1388  ساعت 12:15 AM نظرات 0 | لينک مطلب

چشم‌های ما از بدو تولد همین اندازه بوده‌اند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچ‌وقت متوقف نمی‌شوند .

هر تکه کاغذ را نمی‌توان بیش از 9 بار تا کرد .

در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از مبلاد ساخته شده است، به اندازه‌ای سنگ به کار رفته که می‌توان با آن دیواری آجری به ارتفاع 50 سانتی‌متر دور دنیا ساخت .


اگرتمام رگ‌های خونی را در یک خط بگذاریم، تقریبا 97000 کیلومتر می‌شود .
وقتی مگس بر روی یک میله فولادی می‌نشیند، میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم می‌شود .


آمریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد .
عدد 2520 را می‌توان بر اعداد 1 تا 10 تقسیم نمود، بدون آن‌که خارج قسمت کسری داشته باشد .

تنها حیوانی که نمی‌تواند شنا کند، شتر است .
شیشه در ظاهر جامد به نظر می‌رسد ولی در واقع مایعی است که بسیار کند حرکت می‌کند .

.در هر ثانیه بیش از 5000 بیلیون بیلیون الکترون به صفحه تلویزیون برخورد می‌کند و تصویری را که شما تماشا می‌کنید، بوجود می‌آورد .


شانس شبیه بودن دو اثر انگشت، یک به 64 میلیارد است .


یک لیتر سرکه در زمستان سنگین‌تر از تابستان است .


قد انسان تا 20، 25 سالگی و گاها 40 سالگی بلند می‌شود و از چهل سالگی به بعد، قد انسان هر دو سال حدود 6 میلی‌متر کوتاه می‌شود .


فقط با از دست دادن یک درصد از آب بدن، احساس تشنگی می‌کنیم !
دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می‌کند .


چیتا یا یوزپلنگ سریع‌ترین حیوان خشکی است. او در عرض فقط 3 ثانیه 100 کیلومتر در ساعت سرعت می‌گیرد. رکوردی که حتی سریع‌ترین خودروهای فراری هم نتوانسته‌اند بشکنند .


کرم‌های ابرشیم در 56 روز، 86 هزار برابر خود غذا می‌خورند .


تنها قسمت بدن که خون ندارد، قرینه چشم است .


شتر در 3 دقیقه 95 لیتر آب می‌خورد.


 سی برابر مردمی که امروزه بر سطح زمین زندگی می‌کنند، در زیر خاک مدفون شده‌اند.



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در شنبه 24 بهمن 1388  ساعت 12:09 AM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :25
  •    
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • 8  
  • 9  
  • 10  
  • >  
Powered By Rasekhoon.net