مقدمه اى درباره فضايل دهگانه
در برابر فضائل عظيم اهل بيت(ع) و مقامات فوق العاده آنها در درگاه خداوند، هميشه اين دغدغه خاطر براى بعضى از افراد كه در متن مسائل نيستند وجود دارد كه نكند اين همه فضائل نتيجه خوشبينى فوق العاده دوستان، و برداشتهاى علاقمندان و عاشقان اين مكتب باشد.
آنها چون به اهل بيت(ع) عشق مىورزند، و همه چيز را از همين دريچه مىبينند، هر كسى هر فضيلتى را بگويد يا احتمال دهد به آن مؤمن مىشوند، خواه سند معتبرى داشته باشد يا نه، و از قديم گفتهاند:
اگر بر ديده مجنون نشينى
به غير از خوبى ليلى نبينى!
اينجاست كه براى رفع هر گونه سوء ظن از اين دور افتادگان، و اطمينان خاطر بيشتر دوستان و نزديكان، به منابع ديگران مراجعه مىكنيم، و اهل بيت پيامبر(ص) را در آئينه افكار و كتابها و نوشتههاى معروف و مشهور و دست اول آنها مشاهده مىكنيم.
و از آنجا كه قبلا فضائل بانوى اسلام فاطمه زهرا(س) را در بخش «زندگى فاطمه» مورد بررسى قرار دادهايم، هدف ما در اين بخش «بررسى مقامات معنوى بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) دختر گرامى پيغمبر اكرم(ص) در (كتب معروف اهل سنت) است» و قبل از ورود در اصل بحث ذكر «چند نكته» را لازم میدانيم:
1- جالب اينكه تقريبا تمام فضائل و مناقب و مقاماتى كه در كتب شيعه درباره فاطمه زهرا(س) نقل شده در كتب معروف اهل سنت نيز آمده است، و اين راستى عجيب است، زيرا كمتر چيزى مىتوان يافت كه در منابع معتبر شيعه باشد و در كتب آنها نيامده باشد.
2- در تمام اين بخش از كتاب كه به دست شما است حتى يك روايت از منابع شيعه نقل نشده، و در ميان اهل سنت نيز به سراغ كتابهائى رفتهايم كه از معروفترين و مهمترين كتب حديث و تاريخ و تفسير آنها است.
3- از مسائلى كه انسان را سخت در تعجب فرو مىبرد، اينكه مىدانيم بعد از پيامبر(ص) طوفان عجيبى در جامعه اسلامى بر سر مسأله خلافت در گرفت، طوفانى كه نتيجه آن تغيير محور خلافت از خاندان پيامبر(ص) به سوى افراد ديگرى برد، آنها كه از سوى خدا به عنوان جانشينى پيامبر(ص) معرفى شده بودند كنار زده شدند، و ديگران جاى آنها را گرفتند.
منزوى شدن اهل بيت(ع) سبب شد كه مقامات حاكم آنچه از فضائل و مناقب در شأن آنها بود، و طبعا شايستگى و اولويت آنها را براى مسأله خلافت اثبات مىكرد، سانسور كنند.
زيرا ذكر اين مناقب و فضائل براى همه سؤال انگير بود كه اگر آنها داراى چنين مقاماتى بودهاند پس چرا ديگران پيشى گرفتهاند؟!
چرا ما كسانى را كه خدا و پيامبرش مقدم داشتهاند، مقدم نداريم.
آخر چرا مردم مسلمان از اين فيض بزرگ محروم بمانند؟!
چرا..... و چرا؟!
و لذا سانسور كردن اين فضائل جزئى از حركت سياسى آنها بود.
و اين مسأله در زمان حكومت «بنى اميه» و «بنى عباس» بسيار اوج گرفت ،تا آنجا كه تيغهاى سانسور، نه مخفيانه و مرموز، كه آشكارا، و برملا به كار افتاد، و نه فقط به محو فضائل اهل بيت: كوشيدند كه براى اثبات فضيلت ديگران به جعل و نشر أكاذيب نيز پرداختند، حتى بعضى از صحابه (يا شبه صحابه) را براى اين كار خريدند، و بهاى سنگينى براى آن پرداختند.
تا آنجا كه درباره بعضى از آنها مانند «سمرة بن جندب» چنين میخوانيم كه معاويه يكصدهزار درهم به او داد كه اين دروغ بزرگ را جعل كند كه آيه.
و من الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا و يشهد اللّه على ما في قلبه و هو الدّالخصام»:
«بعضى از مردم كسانى هستند كه گفتار آنها در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود و خداوند بر آنچه آنها در دل دارند گوا است، در حالى كه آنها سختترين دشمنانند» (بقره/204)
درباره «على بن ابيطالب(ع)» نازل شده!
و آيه و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤوف بالعباد»:
«و بعضى از مردم خود را در برابر خشنودى خداوند فدا مىكنند، و خدا نسبت به بندگانش مهربان است» (بقره/207)
درباره «ابن ملجم» نازل شده است! ولى او به اين مبلغ راضى نشد، و معاويه همچنان بر آن افزود تا «چهارصد هزار درهم» شد و قبول كرد!!
به اين ترتيب گفتن فضائل اهل بيت(ع) در منابر و مجالس ممنوع شناخته شد، و نظام حاكم ذكر آنها را يك جرم بزرگ سياسى محسوب مىكرد، و هر كس برخلاف نظر آنها در اين راه گام برمى داشت مغضوب می گشت، يا به سياه چال زندانش می افكندند، يا زبانش را از كامش بيرون مىكشيدند، و يا بر چوبه دار آويزانش مىساختند.
تا آنجا كه وقتى معاويه به مدين آمد صريحا «ابن عباس» صحابى و مفسر معروف را كه در ميان جامعه اسلامى موقعيت خاصى داشت از ذكر فضائل اميرمؤمنان على(ع) بر حذر داشت.
ابن عباس گفت: تو مانع قرائت قرآن میشوى؟ (يعنى من آياتى را میخوانم كه در شأن على(ع) وارد شده است) گفت: قرآن بخوان ولى آن را تفسير مكن!
در چنين شرائطى مخصوصا با توجه به اينكه «وسائل ارتباط جمعى» در آن زمان تقريبا منحصر به همين منابر و خطبه هاى نماز جمعه بود میبايست همه اين فضائل محو شده باشد.
ولى عجيب اين است كه فضائل و مناقب و مقامات اهل بيت(ع) در چنان جو خفقان بارى نه تنها از بين نرفت، بلكه كتابهاى دوست و دشمن را پر كرد، و از همه شگفت آور اينكه در ميان اسناد و مدارك اين فضائل به اعترافات صريحى در اين زمينه، از افرادى همچون «معاويه» و «عمروعاص» و يا بعضى از خلفاى پيشين، برخورد می كنيم كه در صفحات تاريخى كه به دست مورخان خود آنها نگاشته شده، ثبت است! و اين نيست مگر مشيت و اراده الهى و يك اعجاز بزرگ از اهل بيت عصمت (عليهم السلام).
4- محو كنندگان فضائل اهل بيت(ع) بقدرى در اين راه تعصب به خرج دادهاند كه نه فقط شخص اميرمؤمنان على(ع) و فرزندانش در ليست سياه آن سياه دلان قرار مىگرفت، و تا آنجا كه می توانستند در متزلزل ساختن موقعيت اجتماعى آنها كوشش كردند، بلكه هر كسى به نوعى با آنها ارتباط داشت نيز از اين حملات كينه توزان مصون و محفوظ نماند.
چرا گروهى اينهمه اصرار دارند كه على رغم آنهمه شواهد تاريخى و آثارى كه از ايمان ابوطالب عمو حامى پيغمبر اكرم(ص) در دست است بگويند او كافر و مشرك از دنيا رفته؟! و نزول آيه شريفه «و هم ينهون عنه و ينئون عنه» (آنها ديگران را از او باز ميدارند و خود از او دورى می كنند) را درباره ابوطالب بدانند؟
جز اينكه او پدر بزرگوار اميرمؤمنان على(ع) بود.
چرا اصرار دارند «ابوذر غفارى» آن مرد بزرگ و شجاع را «اشتراكى مذهبى» معرفى كنند، و در كتابهاى خود او را به داشتن عقائد اشتراكى متهم سازند؟!
جز اينكه او از ياران خاص على(ع) و از معترضان به خليفه سوم در مورد حيف و ميل بيت المال بود.
و امثال اين چراها بسيار است!
آيا با اين حال، وجود آنهمه مناقب و فضائل در كتب مخالفان عجيب به نظر نمى رسد؟ و عبور احاديث فضائل اهل بيت(ع) از كانال زمان و محيطى كه نهادن نام على بر فرزند جرمى نابخشودنى محسوب میشد معجزه نيست؟!
5- شگفت انگيزتر اينكه حذف سانسور فضائل اهل بيت(ع) منحصر به قرون نخستين اسلام، و عصر خلفاى بنى اميه و بنى عباس نبود، در عصر حاضر كه به اصطلاح «عصر تحقيق و بررسى دقيق مسائل تاريخى» است، و معمولا كتابهاى اسلامى چاپ و در كشورها و بلاد مختلف منتشر می گردد، و هر گونه تغيير و تحريف و سانسور مطالب موجب رسوائى بزرگى است، باز جمعى از «محققان متعصب»! (اگر تحقيق با تعصب قابل جمع باشد) دست از گرايشهاى اموى و عباسى برنداشته، و هنوز هم به سانسور و تغيير و تحريف مشغولند كه مرحوم «علامه امينى» آن مرد محقق و متتبع بزرگ اسلام نمونه هائى از آن را در «الغدير جلد 2» آورده است كه مثلا چگونه «طبرى» مورخ معروف در تاريخ خود مطلبى را كه مربوط به داستان يوم الدار و آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين» و اعلام آمادگى از سوى على(ع) براى يارى پيامبر(ص) و اعلام وصى و وزير بودن او از سوى پيغمبر اكرم(ص) آمده است تحريف كرده، و از آن بدتر تحريف «محمد حسين هيكل» است كه در تاريخ خود در يك چاپ حديث را نقل كرده و در چاپ ديگر قسمت مهمى را به كلى ساقط ساقط كرده است!
اكنون با توجه به آنچه در بالا گفتيم سرى به منابع معروف و مشهور اهل سنت میزنيم، و مقامات و مناقب بانوى اسلام فاطمه زهرا(س) را از ديدگاه احاديث آنها مورد بررسى قرار می دهيم، و همانگونه كه گفتيم بناى ما بر اين است كه در اين كتاب حتى يك حديث از منابع و طريق شيعه (هر چند بسيار معتبر و دست اول، باشد) نقل نكنيم، و ميدان سخن را تنها براى احاديث ديگران باز بگذاريم، تا روشن شود مقامات اين بانو چنان روشن است كه حتى پرده پوشان نتوانستهاند پرده بر آن بيفكنند.
در اين نوشتار عمدتاً به سراغ ده مبحث میرويم كه محورهاى اصلى مطلب را تشكيل میدهد:
1- او برترين بانوى جهان بود.
2- او بانوى بهشتى بود.
3- او محبوب پيغمبر اكرم(ص) و پاره تن او بود.
4- او مقرب درگاه خدا بود، رضاى او رضاى خدا و خشم او خشم خدا بود.
5- او ايثار و فداكارى عجيبى داشت.
6- مقام علمى فاطمه(س).
7- كرامات بانوى اسلام(س).
8- نخستين كسى كه وارد بهشت میشود او است.
9- نامهاى پرمعنى فاطمه(س).
10- هديه پيامبر(ص) به دخترش زهراءِ(س).
برترين بانوى جهان
ارزش انسانها مسلماً يكسان نيست، بعضى از مقربترين فرشتگان الهى برترند، و بعضى از درنده ترين حيوانات پائينتر، و آنچه به اين انسان ارزش مىدهد بر اساس معرفى قرآن و اسلام همان «علم و ايمان و تقوى و ملكات فاضله انسانى» است.
با توجه به اين معيارها بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) برترين زنان جهان - در لسان پيامبر(ص) - معرفى شده است.
در روايات فراوانى كه در منابع معروف اهل سنت آمده تصريح شده است كه فاطمه زهرا(س) افضل زنان جهان بود، آن سخنى است كه پيغمبر اكرم(ص) آنرا به تعبيرات مختلف بيان فرموده است:
1- در يك جا می فرمايد:
«ان افضل نساء اهل الجنة خديجة بنت خويلد و فاطمة بن محمد(ص) و مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم»:
«برترين زنان بهشت خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمد(ص) و مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم است» (همسر فرعون)
2- در حديث ديگرى میخوانيم پيغمبر اكرم(ص) در بيمارى وفاتش هنگامى كه بيتابى فاطمه را مشاهده كرد، فرمود:
«يا فاطمة الاترضين ان تكونى سيدة نساء العالمين، و سيدة نساء هذه الامة، و سيدة نساء المؤمنين»؟:
«اى فاطمه! آيا راضى نيستى كه تو برترين بانوى زنان جهان، و بانوى زنان اين امت، و بانوى زنان با ايمان باشى؟
در اينجا افضليت براى فاطمه(ع) به صورتى مطلق ذكر شده و نام هيچكس در كنار او مطرح نگرديده است.
3- در حديث ديگرى نيز از همان حضرت(ص) اين معنى به صورت مطلق آمده است، در آن هنگام كه فاطمه بيمار شده بود و پيامبر(ص) اين سخن را به جمعى از اصحاب گفت، آنها پيشنهاد كردند كه از بانوى اسلام(ع) عيادت كنند.
پيامبر برخاست و با جمعى از ياران به سوى خانه فاطمه(ع) آمد، نخست از بيرون خانه صدا زد كه دخترم خودت را بپوشان، چون جمعى از ياران به عيادت تو مىآيند، و از آنجا لباس دخترش فاطمه (ع) كافى نبود عباى خود را از پشت در به او داد!
پيامبر(ص) و ياران وارد شدند، و بعد از عيادت از خانه بيرون آمدند و رو به يكديگر كرده و از بيمارى فاطمه(ع) اظهار تأسف می كردند، پيغمبر اكرم(ص) رو به آنها كرد و فرمود: «اما انّها سيدة النساء يوم القيامة».
بدانيد او بانوى تمام زنان در قيامت است.
4- در تعبير ديگرى كه در «صحيح بخارى» معروفترين منبع حديث اهل سنت - آمده از قول «عايشه» می خوانيم:
روزى «فاطمه» (سلام اللّه عليها) نزد پيامبر(ص) آمد، راه رفتنش درست مانند راه رفتن او بود، پيغمبر اكرم(ص) فرمود: خوش آمدى دخترم! سپس او را طرف راست و يا چپ خود نشاند، بعد رازى در گوش او گفت، و به دنبال آن فاطمه گريان شد.
من (عايشه) گفتم چرا گريه میكنى؟ بار ديگر پيامبر(ص) راز ديگرى به او گفت، فاطمه(س) خندان شد.
گفتم: من تا امروز شادى كه اينچنين با غم نزديك باشد نديده بودم، و از علت آن سؤال كردم.
فاطمه(س) گفت: من سرّ رسول خدا را فاش نمى كنم، و اين مطلب ادامه داشت تا پيامبر(ص) از دنيا رفت، آنگاه سؤال كردم، گفت:
مرتبه اول پيامبر(ص) به من فرمود جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه می داشت، امسال دوبار عرضه داشت، و من فكر میكنم فقط به اين دليل است كه اجل من نزديك شده، و تو اولين كسى خواهى بود كه به من ملحق مىشوى من هنگامى كه اين سخن را شنيدم گريه كردم.
سپس فرمود:
ام ترضين ان تكونى سيدة نساء اهل الجنة و نساء المؤمنين؟!:
«آيا تو راضى نمى شوى كه بانوى زنان اهل بهشت يا زنان با ايمان باشى»؟ هنگامى اين سخن را شنيدم شاد و خندان شدم.
از بررسى مجموع اين احاديث به خوبى روشن میشود كه اگر در يكجا فاطمه(س) يكى از چهار زن بزرگ جهان معرفى شده، هيچ منافاتى با اين معنى ندارد كه او از ميان آن چهار زن برترين آنها است.
شاهد اين سخن علاوه بر آنچه از لابلاى احاديث گذشته استفاده مىشد حديث زير است:
5- در كتاب «ذخائر العقبى» از ابن عباس از پيغمبر اكرم(ص) چنين نقل شده است:
«اربع نسوة سيدات سادات عالمهن: مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد(ص) و افضلهن عالما فاطمة(ع)».
«چهار زن بانوى بانوان جهان خود بودند: مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمد(ص) و از همه آنها برتر فاطمه(س) بود.
تعبير به «افضليت» مسايل زيادى را در بردارد، و بيانگر مقام علمى و تقوى و ايثار و فداكارى و ساير ملكات فاضله است.
قرآن صريحا میگويد: مريم با فرشتگان سخن مىگفت و آنها نيز با او سخن مىگفتند (آل عمران / 42و43 و آيات آغاز سوره مريم).
و نيز میگويد: براى مريم غذاى بهشتى در كنار محرابش حاضر مىشد (آل عمران آيه 37).
و نيز میگويد: مريم «صديقه» بود (مائده/75).
و مقامات ديگرى براى او، و زنان بزرگى مانند آسيه بيان میكند، پيغمبر اكرم(ص) نيز مقامات بزرگى براى خديجه بيان فرموده.
روايات فوق يعنى روايات افضليت فاطمه(س) همه اين افتخارات و افزون بر آن را براى بانوى اسلام فاطمه زهرا(س) اثبات میكند.
بانوى بهشتى
نخستين سنگ بناى وجود انسان «نطفه» او است، چرا كه به هر حال نطفه است كه قسمت مهمى از ارزشهاى وجودى انسان را در بر میدارد، و به همين دليل در روايات اسلامى دستورهاى زيادى وارد شده كه اين سنگ زير بنا درست نهاده شود.
هنگامى كه به تاريخ زندگى بانوى اسلام فاطمه زهرا(س) مراجعه می كنيم مىبينيم او در اين زمينه يك وضع استثنائى دارد كه در تاريخ شخصيتهاى بزرگ جهان اعم از مرد و زن بى نظير است.
بهتر است اين سخن را از زبان پيغمبر اكرم(ص) بشنويم:
6- ابن عباس مىگويد: پيغمبر اكرم(ص) زياد فاطمه را مىبوسيد، روزى عايشه عرض كرد شما زياد فاطمه را مىبوسيد؟
رسول خدا(ص) فرمود: (اين دليلى دارد) در شب معراج هنگامى كه جبرئيل مرا وارد بهشت كرد، از تمام ميوههاى بهشتى به من داد، و از عصاره آنها نطفه فاطمه در رحم خديجه منعقد شد.
«فاذا اشتقت لتلك الثمار قبلت فاطمة، فاصبت من رائحتها جميع تلك الثمار التى اكلتها:
«هنگامى كه مشتاق آن ميوههاى بهشتى مىشوم، فاطمه را مىبوسم، و از بوى او بوى تمام ميوهها را كه در آن شب خوردم استشمام مىكنم»!!.
7- اين درحالى است كه در بعضى از روايات تعبير به خصوص «سيب» بهشتى شده، چنانكه در همان كتاب «ذخائر العقبى» در حديثى از گروهى از اصحاب نقل شده كه پيغمبر(س) فرمود: «جبرئيل سيبى از بهشت براى من آورد و خوردم و نطفه فاطمه از آن منعقد شد»
8- در حديث ديگرى اين ميوه «سفر جل» يعنى «به» معرفى شده است، چنانكه در «مستدرك الصحيحين» از «سعد بن مالك» از پيغمبر اكرم(ص) اين معنى آمده است.
9- باز در حديث ديگرى اين ميوه بهشتى به عنوان يك ميوه ناشناخته براى ما مردم دنيا، اما ميوههاى بسيار زيبا و خشبو و جذاب، معرفى شده، چنانكه دانشمند معروف «سيوطى» در كتاب «در المنثور» از پيغمبر اكرم(ص) نقل مىكند:
لما اسرى بى الى السمأ ادخلت الجنة فوقفت على شجرة من اشجار الجنة لم ارفى الجنة احسن منها و لا ابيض و رقا و لا اطيب ثمرة، فتناولت ثمرة من ثمرتها، فاكلتها فصارت نطفة فى صلبى، فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة، فحملت بفاطمة، فاذا انا اشتقت الى ريح الجنة شممت ريح فاطمة»:
«در شب معراج مرا وارد بهشت كردند، و در برابر درختى از درختان بهشتى ايستادم كه در تمام بهشت از آن زيباتر و برگهائى از برگهاى آن سفيدتر، و ميوهاى از ميوه آن خوشبوتر نديدم، يكى از ميوههاى آن را برگرفتم، و تناول كردم، و نطفهاى در صلب من تشكيل شد و بعد از آنكه به زمين هبوط كردم و با خديجه همبستر شده نطفه فاطمه(س) منعقد شد، لذا هنگامى كه اشتياق بوى بهشت پيدا مىكنم بوى فاطمه را استشمام مىكنم
در واقع همان حديث اول، مجموع اين احاديث را تفسير مىكند، چرا كه بر طبق آن، پيغمبر اكرم(ص) از تمام ميوههاى بهشتى تناول كرده، و نطفه فاطمه از عصاره همه آنها تشكيل شده است، از اين گذشته عالم بهشت با جهانى كه ما در آن زندگى مىكنيم به قدرى تفاوت و فاصله دارد كه الفاظ ما قادر بر بيان حقايق آن نيست، و آنچه مىگوئيم اشارات مختصرى به آنها است.
به هرحال يك بانوى بهشتى كه داراى خلق و خوى بهشتى است، بايد نطفه او را عصاره ميوههاى بهشتى تشكيل دهد، و اين امتيازى است كه اين بانو بر همه زنان جهان دارد.
او يك زن بهشتى بود، خلق و خويش بهشتى، قلب و جانش بهشتى، رنگ و رويش بهشتى، گفتار و سخنانش بهشتى، خلاصه سر تا پا بهشت بود.
آيا در تمام تاريخ بشر كسى را مىتوان يافت كه چنين سند افتخارى كه در اين روايات آمده در تاريخچه زندگانيش ثبت شده باشد؟
فاطمه محبوبترين افراد نزد پيامبر(ص)
محبت و عشق، قوىترين جاذبه در ميان دو موجود است.
در قانون معروف جاذبه كه بر عالم ماده حكومت مىكند مىخوانيم: «هر قد جرم اجسام زيادتر، و فاصله آنها كمتر باشد جاذبه آنها بيشتر است» اين قانون در جهان معنى و محبتهاى الهى نيز حاكم مىباشد، هر قدر شخصيتها والاتر و فاصلهها كمتر باشد اين محبت و عشق قويتر مىگردد!
با اين تفاوت كه در جهان ماده گاهى اختلاف و تضاد باعث جاذبه است (مانند جاذبه دو الكتريسيته مثبت و منفى) در حالى كه در جهان ارواح هر قدر سنخيت و شباهت بيشتر باشد اين جاذبه نيرومندتر است، و تضاد باعث دورى است.
با توجه به اين مقدمه كوتاه به سراغ احاديث مىرويم، ببينيم پيغمبر اكرم(ص) تا چه حد به دخترش فاطمه(س) اظهار علاقه مىكرد و او را دوست مىداشت؟:
10- در حديثى از زبان «عايشه» مىخوانيم كه مىگويد:
«ما رأيت احدا اشبه كلاما و حديثا من فاطمة برسول اللّه(ص) و كانت اذا خلت عليه رحب بها، و قام اليها، فاخذ بيدها فقبّلها، و اجلسها فى مجلسه»:
«من هيچكس را در سخن گفتن از فاطمه شبيهتر به رسول خدا(ص) نديدم، هنگامى كه وارد بر پدر مىشد به او خوشآمد مىگفت، و در برابر دخترش فاطمه بر مىخاست دست او را مىگرفت و مىبوسيد، و او را جاى خود مىنشاند»
11- در حديث ديگرى آمده است كه گيسوان او را مىبوسيد.
(كان كثيراً ما يقبل عرف فاطمه)
12- در حديث ديگرى مىخوانيم: در بسيارى از اوقات دهانش را مىبوسيد.
(كان كثيرا ما يقبلها فى فمها)
13- خلاصه آنقدر اظهار محبت به دخترش فاطمه مىكرد كه گويا «عايشه» نارحت شد، و گفت: اى رسول خدا(ص) چرا وقتى فاطمه مىآيد اينقدر او را مىبوسى، و زبان خود را در دهان او مىگذارى، گوئى مىخواهى عسل به او بخورانى؟!
فرمود: بله، عايشه. هنگامى كه مرا به معراج بردند... سپس داستان ميوه بهشتى را نقل فرمود.
14- هر زمان پيغمبر اكرم(ص) به سفر مىرفت آخرين كسى را كه خداحافظى مىكرد دخترش فاطمه(س) بود و هنگامى كه از سفر باز مىگشت نخستين كسى را كه ديدار مىكرد زهراء (سلام اللّه عليها) بود چنانكه در «صحيح ابى داود» آمده است:
«كان رسول الله(ص) اذا سافر كان آخر عهده بانسان من اهله فاطمه (عليهاالسلام) و اول من يدخل عليه اذا قدم فاطمة (عليهاالسلام)»
اين حديث را «احمد بن حنبل» در مسند خود نيز آورده است.
ولى مىدانيم محبت و مهربانى واقعى هميشه طرفينى است كه يك سر مهربانى هم درد سر است، و هم كم عمق و كم ارزش، و همانگونه كه گفتيم محبت و عشق حقيقى نشانه سنخيت است، و هنگامى كه سنخيت برقرار شود جاذبه از دو طرف خواهد بود.
لذا همانگونه كه در روايات اسلامى شدت علاقه پيغمبر اكرم(ص) به فاطمه زهرا(س)منعكس است، شدت علاقه فاطمه زهرا(س) به آن حضرت(ص) نيز به وضوح ديده مىشود، گواه اين سخن احاديث زير است.
15- در صحيح «مسلم» مىخوانيم: هنگامى كه پيامبر(ص) در مكه بود، يك روز در كنار خانه كعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و گروهى از يارانش در گوشهاى نشسته بودند در حالى كهدر روز قبل شترى در آنجا ذبح شده بود.
ابوجهل گفت: كداميك از شما حاضر است برود و بچه دان آلوده اين شتر را بردارد و هنگامى كه «محمد» در سجده است پشت شانه هايش بگذارد؟!
شقىترين آنها از جا برخاست، و آن را گرفت، و هنگامى كه پيغمبر(ص) سجده كرد پشت شانههاى او افكند، و آنها از مشاهده اين منظره بسيار خنديدند...!
كسى اين ماجرا را به فاطمه(س) خبر داد، و او در حالى كه دختر خردسالى بود آمد و آن را از شانه پدر برداشت و به كنارى افكند، رو به ابوجهل و يارانش كرد و به آنها بدگوئى كرد و ملامت و سرزنش نمود.
هنگامى كه پيغمبر(ص) نماز را پايان داد آنها را نفرين فرمود ولى آنها باز هم خنديدند، پيامبر مخصوصا «ابوجهل» و «عتبه» و «شيبه» و «وليد» و «اميه» و «عقبه» را به نام مورد نفرين قرار دارد (و همه آنها در روز جنگ بدر به هلاكت رسيدند).
آرى فاطمه زهرا(س) از همان كودكى مجموعهاى از «محبت» و «شجاعت» بود و در دفاع از پدر در همه حال آماده بود.
16- و نيز در همان كتاب ماجراى «غزوه احد» آمده است: «هنگامى كه پيشانى پيامبر(ص) و دندانهاى پيشين او شكست فاطمه (سلام اللّه عليها) بميدان احد آمد خون را از صورت مبارك پدر شست، على(ع) با سپر آب مىآورد و فاطمه صورت پدر را شستشو مىداد، ولى خون پيوسته فزونتر مىشد، ناچار قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را روى زخم قرار داد و خون ايستاد.
17- «ابو نعيم اصفهانى» در «حلية الاولياء» نقل مىكند كه پيغمبر اكرم(ص) از يكى از غزوات باز مىگشت، به مسجد آمد و دو ركعت نماز خواند، و هميشه دوست داشت چنين برنامهاى را عمل كند، سپس به خانه فاطمه(س) آمد، و قبل از ديدار با همسرانش با او ديدار كرد، فاطمه(س) به استقبال پدر شتافت، و پيوسته صورت و چشمهاى پدر را مىبوسيد، و گريه مىكرد.
پيغمبر(ص) فرمود: چرا گريه مىكنى؟
عرض كرد مىبينم رنگ و رويت دگرگون شده!
فرمود اى فاطمه (غم مخور) خداوند پدرت را به كارى مبعوث كرده كه هيچ خانهاى و خيمهاى در روى زمين باقى نخواهد ماند مگر اينكه عزت (اسلام) يا ذلت (شكست و خوارى) در آن وارد خواهد شد، و اين دعوت تا آنجا كه تاريكى شب پيش مىرود پيش خواهد رفت (و سياهيها را در هم خواهد شكست، و با وجود آن تحمل مشكلات آسان است).
18- در ماجراى جنگ خندق نيز آمده است «هنگامى كه رسول خدا(ص) مشغول حفر حندق بود فاطمه(س) قطعه نانى براى پيامبر(ص) آورد، و مىخواست در دهان پيغمبر بگذارد.
پيامبر فرمود: فاطمه جانم اين چيست؟ عرض كرد قرص نانى براى فرزندان پختم اين قطعه را براى شما آوردم.
فرمود: دخترم! بدان اين اولين طعامى است كه بعد از سه روز به پدرت مىرسد»
چه جاذبه نيرومندى اين پدر و فرزند را به هم پيوند مىداد؟
جاذبهاى كه در اعماق جانشان ريشه دوانده، محبتى كه از تمام وجودشان سرچشمه گرفته، و عشق و علاقهاى كه روح پاك آن دو را در ملكوت اعلى با هم متحد ساخته است.
و چه افتخارى براى فاطمه زهرا(س) از اين برتر؟ افتخار و فضيلتى كه درباره هيچكس در تاريخ اسلام جز على بن ابيطالب(ع) ديده نمى شود.
مقام قرب فاطمه (عليهاالسلام) در پيشگاه خدا
مىدانيم بالاترين قرب «فنا» است.
«فنا» به معنى فراموش كردن همه چيز، و همه كس، و حتى فراموش كردن خويشتن در برابر خداوند.
يعنى انسان به مرحلهاى برسد كه جهان هستى را جز سرايى نبيند، و عالم آفرينش را جز سايهاى كمرنگ مشاهده نكند.
همه جا خدا را ببيند، و همه جا در جستجوى او باشد.
خويشتن را پروانه وار در آتش شمع وجود او بسوزاند، و هستى خويش را در هستى او محو و نابود ببيند.
يكى از آثار رسيدن به اين مقام «تسليم مطلق» در برابر اراده او است، آنچه او مىخواهد، بخواهد، و آنچه او مىپسندد، بپسندد.
هم رضاى او رضاى خدا باشد، و هم رضاى خدا رضاى او.
و با در دست داشتن اين معيار به سراغ مقام عرفان بانوى اسلام، فاطمه زهرا(س) و قرب او در درگاه خدا مىرويم و اين حقيقت را از زبان پيامبر بزرگ اسلام(ص) مىشنويم:
19- در كتابهاى متعدد معروفى از اهل سنت و در روايات متعدد و فراوانى آمده است كه پيغمبر به فاطمه زهرا(عليهاالسلام) فرمود:
«ان اللّه يغضب لغضبك و يرضى لرضاك».
خداوند به خاطر تو خشمگين مىشود و به خاطر رضاى تو راضى.
21- و نيز در همان كتاب در جاى ديگر مىخوانيم:
پيغمبر فرمود:
«فانما هى فاطمة بضعة منى يريبنى ما ارابها و يؤذينى ما آذاها»:
«فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار مىدهد و آنچه او را به زحمت افكند مرا به زحمت مىافكند»
بديهى است علاقه پدر و فرزندى هرگز نمى تواند چنين پديدهاى را توجيه كند، زيرا پيغمبر به عنوان «رسول اللّه» چيزى را اراده نمى كند جز آنچه خدا اراده كند و هماهنگى و رضاى فاطمه با خشنودى و رضاى خدا و پيامبر دليلى جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.
اين نكته شايان دقت است كه معمولا جمله «فاطمه بضعة منى» به معنى فاطمه پاره تن من است تفسير و ترجمه مىكنند، در حالى كه در اين جمله سخنى از تن در ميان نيست، بلكه مفهوم حديث اين است كه فاطمه(س) پارهاى از وجود و هستى پيامبر(ص) است، هم از نظر جسمى و هم روحى، در خود روايات نيز شاهد بر اين معنى داريم كه به خواست خدا خواهد آمد.
زهد و ايثار فاطمه(س)
با توجه به اينكه «حب دنيا سرچشمه همه گناهان» است، چنانكه در حديث معروف نبوى آمده «حب الدنيا رأس كل خطيئة» و همه تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان مىدهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگى شديد به «مال» و «مقام» و «شهوت» صورت مىگيرد، روشن مىشود كه زهد و وارستگى پايه اصلى تقوى و پاكى و صلاح است.
ولى زهد به معنى ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگى از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگى و عدم اسارت در چنگال دنيا است.
زاهد كسى است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد، اگر يك روز ببيند رضاى خدا در اين است كه از همه آن چشم بپوشد به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد «هر دو عالم را به دشمن بده كه ما را دوست بس» و اگر يك روز حفظ آزادگى و شرف و ايمان در چشم پوشى از مال و جان زندگى بود فرياد «هيهات منا الذلة» بلند كند.
و به گفته قرآن مجيد زاهد كسى است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلا در اختيار دارد زياد خوشحال باشد.
«لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم»
حديد 23
با اين فراز كوتاه به سراغ شخصيت فاطمه (عليهاالسلام) در اين زمينه از ديدگاه احاديث پيغمبر اكرم(ص) در كتب ديگران مىرويم:
بقیه مطلب در ادامه مطلب...