نام: موسي عليه السلام
پدر و مادر: امام صادق عليه السلام و حميده
شهرت: عبد صالح، کاظم، باب الحوائج
کنيه: ابوالحسن، ابو ابراهيم
زمان و محلّ تولّد: صبح روز يکشنبه 7 صفر سال 128 قمري در روستاي «ابواء» واقع در بين مکه و مدينه.
زمان و محلّ شهادت: 25 رجب سال 183 قمري، در زندان هارون، در بغداد در سن 55 سالگي، به دستور هارون مسموم شده، و به شهادت رسيد.
مرقد شريف: شهر کاظمين (نزديک بغداد)

دوران زندگي
شامل دو بخش

1_ دوران قبل از امامت، از سال 128 تا 148 قمري، (20سال)
2_ دوران بعد از امامت، از سال 148 تا 183 (35سال) که در عصر طاغوتهايي به نامهاي: منصور دوانيقي، مهدي عبّاسي، هادي عبّاسي و هارون الرّشيد بود، و بيشتر دوران امامتش (23سال و دو ماه و 17 روز) در عصر خلافت هارون (پنجمين خليفه عباسي) بود، و آن حضرت در اين عصر، سالها در زندانها متعدد به سر برد.

منبع

http://www.shaaer.com/txt/Emamat/Kazem.htm



 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در جمعه 11 دی 1388  ساعت 1:33 AM نظرات 0 | لينک مطلب

      

كودك و وابستگى به والدین
 

وفا به وعده

كودكان و نماز

فرزندان و بستر استراحت

فرزندان و مسئولیت

ناآرامى كودكان

تفاوت آرى، تبعیض هرگز

موقعیت اجتماعى فرزندان

والدین و موعظه فرزندان

مسافرت خانوادگى

 

تربیت از تولد تا مرگ

تربیت یکی از مهمترین مقوله های مطرح و قابل توجه برای تحصیل کمالات روحانی و نفسانی می باشد که اهل بیت علیهم السلام نیز به آن بسیار سفارش نموده اند. مسئله تربیت از همان نوزادی و چه بسا از دوران بارداری آغاز می گردد. اگر بخواهیم اجتماعی سالم و امن داشته باشیم باید فرزندان خویش را درست تربیت کنیم تا جامعه ای سالم و با نشاط داشته باشیم. امامان معصوم ما برای هدایت صحیح ما در طی این طریق دستوراتی ارائه فرموده اند که ما را در این مسیر پُر فراز و نشیب دستگیری می کند. امام کاظم علیه السلام نیز جهت تربیت صحیح کودکان راهکارهایی توصیه فرموده اند که به برخی از آنان اشاره می نماییم.

 

كودك و وابستگى به والدین

پیوند عاطفى والدین و فرزندان از نشانه‏هاى خداوند است؛ پیوند ناگسستنى و بى ‏شائبه‏اى كه بر اساس محبت است نه نیاز و منفعت. وابستگى عاطفى فرزند به ‏والدین بیش از تعلق خاطر والدین به فرزند است. نیاز به عاطفه سراسر وجود كودك را فرا گرفته و او را به عنایت والدین نیازمند ساخته است. كودك توان ‏دورى از والدین را ندارد و هرگونه بى ‏توجهى پدر و مادر به این وابستگى، ‏مى‏تواند  براى آینده كودك مشكل‏ آفرین باشد. متاسفانه امروزه برخى از والدین،- بى‏ آن كه ناگزیر باشند- ، فرزندان خود را به مهد كودك مى‏سپارند. هر چند مهد كودك بُعد اجتماعى شخصیت كودكان را پرورش مى‏دهد، اما هرگز پاسخگوى نیاز حیاتى ‏كودك به عاطفه نیست. بنابراین شایسته است والدین، در حد امكان، فرزندان خود را از حلاوت مهر مادرى و عطوفت پدرى محروم نسازند. توجه به وابستگى كودك چنان ‏مهم است كه حتى در محافل نباید میان پدر و فرزند كه كنار هم نشسته‏اند، فاصله‏ انداخت. امام كاظم (ع) مى‏فرماید:

" رسول خدا (ص) از فاصله انداختن بین پدر و فرزند نهى فرموده است." (1)

 

وفا به وعده

وفاى به وعده، حتى در برابر كفار، از صفات پسندیده و مورد توجه پیشوایان دین‏ است. این عمل مهم در برخورد با كودكان از اهمیت‏ بیشترى برخوردار است. كودكان ‏جز به تحقق وعده  والدین نمى‏اندیشند، در وفاى والدین تردید ندارند و همواره به ‏انتظار لحظه موعود مى‏نشینند.هرگونه تأخیر و تخلف در وفاى به وعده آنها را مى‏آزارد و به تخریب روحیه اعتماد به والدین مى‏انجامد. افزون بر این، چنین ‏كردار ناپسندى غیرمستقیم درس پیمان ‏شكنى به آنان مى‏آموزد. كلیب صیداوى نقل ‏مى‏كند كه، امام كاظم(ع) فرمود: "اذا وعدتم الصبیان وفوا لهم ... ؛ هنگامى كه‏ به فرزندانتان وعده دادید، وفا كنید؛ همانا كودكان چنان مى‏پندارند كه شما به‏ آنها روزى مى‏دهید. خداوند متعال به خاطر هیچ چیزى به اندازه زنان و كودكان ‏خشمگین نمى‏شود." (2)

 

 

كودكان و نماز

نماز ستون دین و سرچشمه همه نیكی هاست. هرچند این امر مهم همزمان با سن تكلیف بر انسان واجب مى‏شود؛ اما هر چه زودتر فرزندان با آن آشنا گردند، سریع تر تحت الطاف الهى قرار مى‏گیرند و شتابان تر در راه كسب فضایل اخلاقى گام خواهند گذاشت.

انسانى كه از كودكى با نماز آشنا و مأنوس شود، زودتر شیرینى عبادت و ارتباط با پروردگار را مى‏چشد و دیگر هرگز ذائقه دلش طعم تلخ گناه را نمى‏پسندد. از بُعد اجتماعى نیز نماز، نوجوان را به جماعت نیك ‏رفتاران و پسندیدگان پیوند مى‏دهد و از فرو رفتن در گرداب آشنایى با آلودگان و تبهكاران بازمى‏دارد. نماز در نوجوانى و قبل از تكلیف، تجربه‏اى شیرین و جذاب است و هنگام تكلیف، احساس‏ سختى فرایض را از انسان دور مى‏سازد. بدین جهت ائمه علیهم السلام فرزندان‏ خود را، قبل از سن تكلیف، با نماز آشنا مى‏ساختند. امام كاظم(ع) فرمود: " مروا صبیانكم بالصلاة اذا كانوا سبع سنین ..."؛ هنگامى كه فرزندانتان به سن هفت ‏سالگى رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید. (3)

 

فرزندان و بستر استراحت

اسلام به پیشگیرى از گناه اهمیت ‏بسیار مى‏دهد و براى از بین بردن زمینه‏هاى گناه تأكید مى‏كند. رعایت ‏حجاب، پرهیز از اختلاط زنان و مردان، كراهت ‏سخن گفتن بسیار با نامحرمان و ... از همین باب ‏است. جدا كردن بستر فرزندان در آستانه سن تمیز نیز بخشى از برنامه پیشگیرى‏ از گناهان است. امام كاظم (ع) می فرماید: " ... هنگامى كه فرزندانتان به ده سالگى ‏رسیدند، بسترشان را از هم جدا كنید." (4)

 

فرزندان و مسئولیت

مسئولیت دادن به ‏فرزندان از روش هاى مؤثر تربیتى است. مسئولیت، اگر متناسب با توان كودكان ‏باشد و در انجام دادن آن یارى شوند، اعتماد به نفسشان را تقویت مى‏كند و آنان ‏را براى پذیرش و به انجام رساندن مسئولیت هاى بزرگتر آماده مى‏سازد. علاوه براین، كودكان احساس مى‏كنند كه والدین براى آنها احترام قایلند و آنها را ناتوان نمى‏انگارند. پیشواى هفتم شیعیان، در فرصت هاى مناسب، به فرزندانش‏ مسئولیت مى‏داد. سلیمان جعفرى مى‏گوید: "هنگامى كه یكى از فرزندان امام كاظم(ع) در بستر مرگ بود، حضرت به فرزندش قاسم فرمود: بر بالین برادرت سوره صافات‏ بخوان. قاسم قرائت ‏سوره صافات را شروع كرد و چون به آیه «اهم اشد خلقا ام ‏من خلقناه ...؛ رسید، برادرش وفات یافت." (5)

آن حضرت همچنین، هم زمان با وصى اصلى قرار دادن حضرت رضا(ع) سه تن از فرزندانش (عباس، اسماعیل و احمد) را در مسئولیت وصایت ‏با امام هشتم(ع) همراه ساخت.

 

ناآرامى كودكان

برخى از كودكان بسیار شلوغ، پُرتحرك و ناآرامند؛ به هر كارى ‏دست مى‏زنند و چه بسا سبب آزار والدین مى‏شوند. برخى از والدین در برابر آنها موضع مى‏گیرند، لب به سرزنش مى‏گشایند و آنان را نابهنجار به شمار مى‏آورند؛ درحالى كه تحرك و ناآرامى كودكان معمولاً طبیعى است وكسانى كه در كودكى شلوغ و پرتحرك باشند، در جوانى آرام و بردبار خواهند شد. بنابراین بجاست والدین كمرهمت‏ ببندند و با صبر و حوصله، خود را براى گذر از این دوره حساس و چه بسا طاقت ‏فرسا مهیا سازند.

امام كاظم فرمود:" تستحب عرامه (6) الصبى فى صغره لیكون ‏حلیما فى كبره؛ ... ما ینبغى ان یكون الا هكذا؛ سزاوار است فرزند در كودكى‏ شلوغ و پرتحرك باشد تا در بزرگى صبور و بردبار شود؛ ... و جز این روا نیست. (7)

 

تفاوت آرى، تبعیض هرگز

تبعیض و تفاوت دو واژه نزدیك، ولى متفاوت‏ است. تبعیض بدین معناست كه در میان افراد هم پایه و همسان بى‏ دلیل فرد یا افرادى را برتر به شمار آوریم؛ ولى تفاوت عبارت است از برترى شایستگان. در سیره تربیتى امام كاظم (ع) تبعیض ممنوع، و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض ‏میان فرزندان بذر كینه و اختلاف و بدبینى به والدین را در دل كودكان ‏مى‏پراكند. امام كاظم (ع) از پدرانش چنین نقل مى‏كند: مردى یكى از دو فرزندش‏ را بوسید و دیگرى را رها كرد. رسول خدا (ص) [با ناراحتى] فرمود: چرا بین آن‏ها به ‏مساوات رفتار نمى‏كنى؟ (8)

تفاوت اگر بجا و منطقى باشد، موجب پیشرفت فرزندان ‏مى‏شود؛ زیرا حس رقابت ‏سالم را در آنها تقویت مى‏كند. امام كاظم(ع) در مواردى‏ میان فرزندانش تفاوت قائل مى‏شد. رفاعه از حضرت موسى بن ‏جعفر(ع) پرسید: اى‏ فرزند رسول خدا، مردى چند پسر دارد؛ آیا برتر شمردن یكى بر دیگران، درست‏ است؟

امام (ع) پاسخ داد: "نعم، لا باءس؛ قد كان ابى(ع) یفضلنى على عبدالله"؛ بله، مانعى ندارد؛ زیرا پدرم [حضرت صادق(ع)] مرا بر عبدالله، برادر بزرگترم‏ ترجیح مى‏داد. (9)

حضرت رضا(ع) نیز فرمود: پدر بزرگوارم اسماعیل را، با آن كه‏ از عباس كوچكتر بود، در سرپرستی  صدقه اموال بر عباس مقدم داشت. (10)

شیخ مفید مى‏نویسد: " احمد بن ‏موسى شخصى بخشنده، بزرگوار و با ورع بود، امام كاظم (ع) او را دوست مى‏داشت، بر دیگران مقدم مى‏شمرد و مزرعه خود را به او بخشید." (11)

تفاوت نهادن میان فرزندان امرى بسیار ظریف و حساس است و نیاز به كمال دقت و ظرافت دارد؛ زیرا ممكن است فرزندان آن را تبعیض پندارند. پس والدین باید به موارد زیر دقت داشته باشند:

1- هنگامتفاوت نهادن میان فرزندان، به گونه‏اى رفتار كنند كه كسى آن راتبعیض به شمار نیاورد.

2- دقت كنند كه سبب برترى فرزندى كه برتر مى‏شمارند، كاملاً آشكار باشد.

3- در صورت امكان، امتیاز فرزند برتر را، با عباراتى ‏سازنده، بیان كنند.

امام هفتم (ع) در مواردى حضرت رضا(ع) را بر دیگران ترجیح‏ مى‏داد، او را الگوى دیگر فرزندان معرفى مى‏كرد و وجه برترى‏اش را آشكار مى‏ساخت.

اسحاق بن ‏موسى(ع) مى‏گوید: امام كاظم(ع) به فرزندانش مى‏فرمود: "برادرتان على(ع) دانشمند آل محمد (ص) است، درباره دینتان از او بپرسید وآنچه بیان مى‏كند، به خاطر بسپارید. همانا که ابوجعفر(ع) به من فرمود: دانشمند آل محمد در شمار فرزندان تو خواهد بود. كاش وى را درك مى‏كردم. بى‏تردید او همنام امیرمومنان [على] است." (12)

 

 

موقعیت اجتماعى فرزندان

فرزندان ‏تا وقتى به بلوغ شرعى، عقلى و اجتماعى دست نیافته‏اند، به مراقبت والدین و هدایت آنها نیاز دارند. فراهم ساختن زمینه مساعد براى دستیابى فرزندان به جایگاه اجتماعى مناسب، بخشى از وظایف والدین در برابر فرزندان است. آنها باید براى رسیدن به این ‏هدف، فرزندشان را در انتخاب شغل مناسب یارى دهند. چه بسیار فرزندانى كه بر اثر بى ‏توجهى والدین به مشاغل پَست و منفى تن داده‏اند و به خاطر محروم بودن از راهنمایی هاى سودمند والدین، از موقعیت هاى ارزشمند و شایسته اجتماعى محروم‏ شده اند، سرانجامشان به رذالت و پستى گراییده است و مایه ننگ و خوارى والدین‏ گردیده اند. امام كاظم(ع) فرمود:

" شخصى [با فرزندش] خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا، حق این فرزند برمن چیست؟

حضرت فرمود: نام نیكو برایش انتخاب كن، او را ادب بیاموز و در موقعیتى نیك ‏قرار ده." [جایگاه اجتماعى مناسب برایش فراهم ساز] (13)

در حدیث دیگرى ‏مى‏فرماید: شخصى همراه فرزندش خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: یا رسول الله، من ‏به فرزندم نوشتن آموختم، او را به چه كارى بگمارم؟

حضرت فرمود: او را به كارى كه خشنودى خداوند در آن است‏ بگمار و از پنج ‏شغل‏ بازدار: سیائى، صائغى، قصابى، حناطى و نحاسى.

مرد پرسید: "سیاء" كیست؟

فرمود: كسى كه كفن مى‏فروشد و براى امتم آرزوى مرگ مى‏كند. همانا نوزاد امت ‏من، نزد من از آنچه خورشید بر آن مى‏تابد، محبوب‏ تر است. "صائغ" كسى است كه در پى زیان (14) امت من است؛ "قصاب" ذبح مى‏كند تا آن جا  كه رحمت از قلبش مى‏رود؛ "حناط" كسى است كه غذا را احتكار مى‏كند، همانا اگر خداوند محتكر را در حال دزدى ‏مشاهده كند، بهتر است از این كه او را چهل روز در حال احتكار ببیند؛ اما " نحاس"- برده ‏فروش-  جبرئیل نزدم آمد و فرمود:  اى محمد، بدترین امت كسانى‏اند كه مردم را مى‏فروشند.

 

والدین و موعظه فرزندان

هرچند روش غیرمستقیم و زبان عمل از زبان گفتار نافذتر است و معصومان علیهم السلام  بیش از آنچه مى‏گفتند، با كردار خود، مردم ‏را ارشاد مى‏كردند؛ ولى پند مستقیم نیز در سیره آنها بسیار مشاهده مى‏شود.

امام كاظم (ع) بعضى از فرزندانش را چنین اندرز مى‏دهد:" فرزندم! بپرهیز از این كه خداوند تو را در گناهى كه از آن نهى‏ات كرده، ببیند؛ بپرهیز از این كه ‏پروردگار تو را از اطاعتى كه بدان فرمانت داده، دور مشاهده كند. بر تو باد به تلاش و كوشش.هرگز خود را از كوتاهى در عبادت خداوند تهى مشمار؛ زیرا خداوند چنان كه شایسته است عبادت نمى‏شود؛ و از مزاح بپرهیز كه نور ایمانت را مى‏برد و تو را سبك مى‏سازد؛ و از اندوه  و كسالت دور باش، كه از بهره دنیا وآخرتت جلوگیرى مى‏كنند.» (15)

 

مسافرت خانوادگى

مسافرت هاى خانوادگى مى‏تواند اثر تربیتى بسیار داشته باشد؛ زیرا:

 1. باعث نشاط و شادابى اعضاى خانواده مى‏شود.

2. سبب استمرار نظارت پدر، كه در حیات تربیتى فرزندان ضرورى است، مى‏گردد؛ این امر، به ویژه امروزه كه پدران به سبب مشاغل زیاد در خانه كمتر حضور دارند، بسیار مهم است.

3. زمینه بروز استعدادها و شناخت نقاط ضعف و قوت كودكان را فراهم مى‏آورد.

4. میدان مناسبى براى تجلى اخلاق اجتماعى و تمرین صفات پسندیده‏اى چون همكارى، تعاون، نوع دوستى، ایثار و گذشت‏ به شمار مى‏آید.

5. چنانچه سفر، زیارتى باشد سبب تحكیم اعتقادات و توجه به معنویات مى‏شود.

على بن ‏جعفر، برادر امام كاظم (ع) مى‏گوید: چهار مرتبه در کنار حضرت كاظم(ع) بودم و حضرت همراه خانواده‏اش به سمت‏ حج مشرف بودند. این سفرها گاه‏26 روز، زمانى 24 روز و گاه 21 روز به درازا مى‏كشید. (16)

 

تربیت از تولد تا مرگ

امام (ع) هنگام تولد فرزندش امام رضا علیه السلام كلمات زیباى اذان و اقامه را در گوشش‏ زمزمه فرمود و روان نورسیده خود را با آواى توحید صفا بخشید. نجمه مادر حضرت‏ رضا(ع) مى‏گوید: هنگامى كه وضع حمل كردم پسرم - على بن‏ موسى- دست هایش را بر زمین قرار داده، سر را سمت آسمان بلند كرد و لبهایش را حركت داد، گویا سخن ‏مى‏گفت. پدرش موسى بن ‏جعفر(ع) بر من وارد شد و فرمود: اى نجمه، كرامت ‏پروردگارت گوارایت ‏باد. آنگاه نوزاد را، كه در لباس سفید پیچیده بودم، به ‏حضرت دادم. امام (ع) در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ سپس آب فرات خواست و كامش را با آب فرات آشنا نمود؛ سپس او را به من داد و فرمود: بگیرش كه او در روى زمین بقیة الله است. (17)

 حضرت حتى در لحظات پایانى عمرش نیز به تربیت فرزندانش ‏مى‏اندیشید. آن بزرگوار در وصیت ‏نامه‏اش نكات تربیتى مهمى به یادگار نهاده، مى‏فرماید: ... درباره صدقات و اموال و فرزندان وصیت مى‏كنم ابراهیم و عباس و اسماعیل و ام احمد و على را، به ویژه در امر زنان؛ و پسرم على(ع) در امر آنها مختار است نه پسران دیگرم. همچنین در صدقه و ثلث پدرم و درباره اهل بیتم او اختیار دارد ... من داراى اموالى هستم كه برای صدقه قرار داده‏ام؛ فرزندم على بدان ‏آگاه و راست‏ گفتار است و باید بدین وصیت عمل كند. و اگر از برخى از فرزندانم ‏به عنوان وصى نام بردم، براى احترامشان بوده تا در اجراى وصیت‏ شركت كنند. فرزندان و همسرانم هر یك در همان خانه‏اى كه هستند، اقامت و با مقدارى ثابت ‏از صدقات معین زندگى كنند ... هیچ یك از فرزندانم حق شوهردادن دخترانم را ندارند، مگر به فرمان رضا(ع). اگر رضا ناخشنود بود و كسى بدین كار اقدام كرد، با خداوند و رسول و ولى‏اش‏ مخالفت كرده و در مقام جنگ با حق برآمده است. اگر فرزندم رضا صلاح دانست، آنها را شوهر مى‏دهد و اگر نخواست نگه مى‏دارد. (18)

این مطلب اشاره ای اجمالی، به نقطه نظرات امام موسی بن جعفرعلیهماالسلام در باب تربیت فرزندان داشت. امید است پویندگان راه حق از این فرمایشات گهربار توشه ای برگیرند و در زمان مقتضی از آن استفاده نمایند.

 

پى‏نوشت‏ها:

1- الكافى، ج‏6، ص 50.

2- مستدرك الوسائل، ج‏3، ص 558.

3- همان.

4- حیاة الامام موسى بن ‏جعفر(ع)، ج 2، ص 430.

5- صبى عارم: بین العرام بالضم اى شرس (مجمع البحرین، ج‏6، ص‏113) و الشرس‏ هو السیى‏ء الخلق، بین الشرس (همان، ج 4، ص 78)؛ عرم عرامه: اشتد و خرج عن‏الحد (المنجد) در برخى كتب عرامه را تحمل سختى و مشقت كودك معنا كرده‏اند كه ‏به نظر مى‏رسد صحیح نباشد.

6- الكافى، ج‏6، ص 51.

7- مسند امام كاظم (ع)، ج 1، ص 481.

8- همان، ج‏3، ص‏7.

9- عیون اخبارالرضا(ع)، ص‏27.

10- الارشاد، ج 2، ص 244.

11- كشف الغمه، ج‏3، ص‏107.

12- الكافى، ج‏ 6، ص 48.

13- در نسخه تهذیب و استبصار« دین‏» امتى ذكر شده. (تهذیب، ج‏6، ص 362 / استبصار، ج‏3، ص‏96.)

14- مسند امام كاظم (ع)، ج 2، ص 391.

15- تحف العقول، ص‏306.

16- بحارالانوار، ج 48، ص 100.

17- عیون اخبارالرضا، ص‏1716.

18- بحارالانوار، ج 48، صص‏276- 280.

          





 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در جمعه 11 دی 1388  ساعت 1:32 AM نظرات 0 | لينک مطلب

 
در كودكى
 
امام هنوز كودك خردسالى است و در عادات و اطوار كودكى بسر ميبرد كه صفوان جمال يكى از دوستداران امام صادق (ع) وارد محضر امام ميگردد و از پيشواى آينده سئوال ميكند.امام ميفرمايد:
صاحب اين منصب كسى خواهد بود كه لهو و لعب در زندگى او راه‏ندارد.
در اين هنگام كودك خردسالى كه در دست خود بره گوسفندى را گرفته و با خود همراه دارد و با همان اطوار كودكانه با عشق و علاقه‏اى كه خود به عبادت و سجده دارد به آن حيوان بى‏زبان اصرار ميورزد و سر او را بپائين ميآورد كه بر آفريدگار خود سجده كند!
پدر مهربان دست او را فرا ميگيرد و به آغوش خود ميكشد و او را به سينه خود ميچسباند و ميفرمايد:
عزيز دل من تو آن فردى هستى كه لهو و لعب در برنامه زندگى تو راه ندارد. (1)
زيباترين ساعات زندگى امام (ع) بهنگام خلوت كردن با آفريدگارش سپرى ميشد و لذت بخش‏ترين اوقات عمر او را نماز و انجام فرائض الهى تشكيل ميداد.او بهنگام عبادت با تمام وجود و با تمام احساسات و مشاعر و عواطف خود، متوجه كمال مطلق و معبود بى‏همتا ميگشت و قطره‏ى وجود خود را به اقيانوس بيكران هستى بخش جهان ميپيوست، قطرات اشك شوق بى‏اختيار از چشمان نازنين او بر صورتش مى‏نشست و آرام آرام بر زمين ميغلتيد و ميافتاد و اضطراب و لرزه اندام او را فرا ميگرفت و ناله‏هاى جان سوز سر ميداد و گريه‏هاى طولانى.
امام (ع) پس از انجام فرائض و واجبات به نوافل و مستحبات ميپرداخت، نافله شب را تا وقت فريضه صبح ادامه ميداد، سپس تا طلوع آفتاب به تعقيبات و دعاها ميپرداخت، تا هنگام زوال و وقت ظهر در اين حالت روحانى باقى ميماند.
محدثين نقل نموده‏اند كه بارها در شب‏ها در مدينه داخل مسجد نبوى (ص) ميشد و پس از انجام فرائض سر بر سجده ميگذاشت و با صداى‏حزين و اندوه فراوان توام با اشگ چشم، اخلاص و شوق اين كلمات از او شنيده ميشد:
عظم الذنب من عندى، فليحسن العفو من عندك يا اهل التقوى و يا اهل المغفره» او اين كلمات را با خضوع و خشوع كامل توم با ناله و سوزش مخصوص تا پاسى از شب بر زبان جارى ميساخت و در وادى شوق وصال محبوب خود گام ميزد. (2)

سپاس براى فراغت

امام موسى بن جعفر (ع) هنگاميكه بدستور ستمگر عصر و طاغوت زمان خود، هارون الرشيد به جرم حق گوئى و دفاع از حقيقت، دستگير و روانه زندان شد، بخاطر فراغت و دست يابى به فرصت بيشتر براى عبادت پروردگار سجده شكر طولانى بجا آورد و در حال سجده اين چنين عرضه داشت :
بار الها! من بارها از درگاه تو مسئلت ميداشتم كه براى عبادت، فراغتى بمن عنايت فرمائى تا به اطاعت و فرمان بردارى تو قيام ورزم از اينكه اكنون درخواست مرا اجابت فرموده‏اى در برابر چنين توفيقى سپاسگزارم. (3)
در بيشترين اوقات دعاى آنحضرت با اين كلمات آغاز ميگردد.
الهم انى اسئلك الراحة عند الموت و المغفرة بعد الموت و العفو عند الحساب. (4)
بار خدايا! من بهنگام مرگ آسايش و راحتى و پس از مرگ غفران و آموزش و بهنگام بررسى حساب عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت ميدارم.

سفرهاى حج آن بزرگوار

مسافرتهاى حج آن بزرگوار كه معمولا 24 تا 25 روز طول ميكشيد با آنكه وسايل سوار شدن از هر نظر فراهم و آماده بود مركبها و اسبهاى راهوار پيش روى آن حضرت كشانده ميشد بصورت پياده انجام ميگرفت و اين خود ميرساند كه علاقه و اخلاص آن بزرگوار بمظاهر توحيد و عبادت تا چه حد بوده است.امام، چهار بار بصورت خانوادگى به بيت الله الحرام تشريف فرما شدند و در آن سفرهاى خانوادگى على بن جعفر برادر ارجمندش نيز حضور داشت و ملتزم ركاب امام و مفتخر به امتثال اوامر او بودم و چندين بار هم تنها بدون عائله و خانواده به سفر رفتند .
روش مسافرتهاى آن حضرت باين ترتيب بود كه معمولا از معاشرت و اختلاف با مردم كه موجب تضييع فرصت گرانبهاى عبادت خالق ميگردد احتراز و اجتناب ميورزيد و فقط و فقط به عبادت و سازندگى نفس، و تصفيه خويشتن، و تفكر در عظمت خالق ميپرداخت.در اين سير و سلوك و انديشه‏ها بود كه از خود بيخود ميگشت و راه تقرب و وصال را ميجست كه عاليترين و لذت بخش‏ترين حالات يك فرد با ايمان و بنده خداست.داستان ملاقات او با شقيق بلخى كه در بخش آراء و گفته‏هاى ديگران آمده است كه گوياى اين حالت سير و سفر روحانى است.او در پايان ملاقاتش با امام طبق دريافتهاى خود اعتراف نمود: كه موسى بن جعفر يكى از اوتاد و ابدال روزگار ميباشد» . (5)
امام در يكى از دعاهاى حج خود ميگويد:
«انت شربى اذا ظمئت من الماء و قوتى اذا اردت الطعاما الهى! و سيدى! مالى سواك فلا تعدمنيها» .
خدايا! همه چيز و همه زندگى من تو هستى و جز تو خواسته و پناه ديگرى ندارم.تلاوت و انس با قرآن:
او عاشق قرآن و فانى در اجراى احكام و محتوايات قرآن بود و لحظه‏اى از اين امر غفلت نداشت قرآن را با صداى خوش و لحن زيبا و آواز دلربا و آهنگ روحانى و معنوى بصورت شمرده و مقطع تلاوت ميفرمود.جذبه صداى او، رهگذران و مستمعين را از راه رفتن باز ميداشت و تحت تاثير خاص خود قرار ميداد و گاهى آنان را به گريه و ناله ميافكند.در اثر ممارست دائمى با قرآن و عبادتها و مناجاتهائى كه داشت مردم مدينه در ميان خود او را به «زين المتهجدين» يعنى زينت شب زنده داران و عبادت كنندگان لقب داده بودند و با آن لقب ميان مردم شهرت يافته بود. (6)
عنايت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آيات نورانى الهى از يك حقيقت بزرگ پرده بر ميدارد و آن اين كه قرآن از ديدگاه اهل بيت در مقام عظمت و اهميت والاترى قرار دارد كه ما هنوز به آن حقيقت نرسيده‏ايم آنان بهتر از همگان ميدانند كه قرآن چه تاثير شگرف و فوق العاده‏اى در زندگى روحى و اجتماعى مردم ميتواند داشته باشد و اگر محتويات و احكام آن در ميان مردم پياده و اجرا شود چه زندگى سعادت بخش و راحتى نصيب آنان خواهد شد.
مردان حديث و روايت با اتفاق آراء اعتراف كرده‏اند كه قهرمان گفتار ما در پرهيزكارى و پرستش حق و عبادت شبانه روزى خداوند عالم، و در عنايت و توجه به قرآن در عصر خود بى‏همتا و بى‏نظير بود و كمتر شبى در عمر پر بركتش سپرى گرديد كه سر بر بالين استراحت و آسايش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بيارامد و از عبادت و نيايش پروردگار و از قرائت و تلاوت آيات قرآن كريم غفلت و كوتاهى داشته باشد

تفقد از مخلوق

در برنامه‏هاى عبادت و بندگى امام (ع) عبادت ويژه‏اى هم گنجانده شده بود كه محض خشنودى خدا، و جلب رضايت و رفاه مخلوق صورت ميگرفت كه از نظر اهميت كمتر از سجده‏هاى طولانى آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسيدگى بوضع درماندگان و در دل آنان در دل شبها بود بى آنكه خود آنان متوجه عامل اين تفقدها گردند.
شيخ مفيد در اين باره مينويسد:
او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدينه تفقد و دلجوئى بعمل ميآورد
و در زنبيل مخصوص پول و مواد غذائى بمنازل و كلبه‏هاى آنان حمل ميكرد، و به ترتيبى در اختيار آنان قرار ميداد كه گاهى خودشان هم نميدانستند كه اين كمك‏ها از سوى كدام شخص است و از كدام ناحيه صورت گرفته است» (7)

تواضع و فروتنى

امام موسى بن جعفر (ع) بر مرد سپاه چهره و بد منظرى گذر كرد و بر وى سلام نمود و كنارش نشست مدتى با او سخن گفت سپس آمادگى خود را در قضاء حوائج او اعلام فرمود بعضى كه ناظر جريان بودند عرض، كردند يابن رسول الله! آيا با چنين شخصى مينشينى و از حوائج او سئوال ميكنى؟
حضرت در جواب فرمود:
اين مرد سياه چهره بنده‏اى است از بندگان خدا و برادرى است كه بحكم كتاب خدا، همسايه‏ى است يا ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترين پدران و آئين اسلام‏والاترين اديان، بين ما و او را بهم ربط داده است (8) .
در راه انجام وظيفه‏ى امر به معروف
روش تبليغ و راه و رسم امر بمعروف و نهى از منكر امام (ع) شيوه مخصوص داشت كه امكان نداشت نفس گرم و مسيحائى او بر قلب مستعدى دميده گردد و او از گناه خود بر نگردد.
داستان زير ميتواند نمونه بارزى از اين مقوله بشمار آيد.
«بشر بن حارث حافى» از اهالى مرو بود و مدتى از عمرش را به گناهكارى و شهوات گذرانده بود.روزى حضرت موسى بن جعفر (ع) از كوچه‏اى كه خانه «بشر» در آن بود عبور ميفرمود، موقعى كه به در خانه «بشر» رسيد اتفاقا در باز شد و يكى از كنيزكان بشر از خانه ـ بيرون آمد كنيز حضرت را شناخت و آن حضرت هم ميدانست كه اين خانه‏ى بشر است از كنيز سئوال فرمود : آقاى تو آزاد است يا بنده؟
پاسخ داد: آزاد است.فرمود: چنين مينمايد كه گفتى، زيرا اگر بنده بود به شرايط بندگى عمل ميكرد و از آقاى خود اطاعت مينمود.
حضرت اين سخن را فرمود و راه خود را در پيش گرفت و رفت.كنيز به خانه برگشت و گفته امام را براى بشر بازگو كرد.سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانى بر پا كرد و سخت ـ منقلبش نمود .او با عجله‏ى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه از خانه بيرون دويد و خود را به امام رساند و با دست مبارك او توبه كرد و گناهان خود را ترك گفت و راه و رسم اطاعت و بندگى را پيش گرفت.چون موقعى كه بحضور امام شرفياب شد و توبه كرد پا برهنه بود به احترام حفظ آن لحظه‏ى سعادت بخش تا پايان عمر كفش نپوشيد و هميشه با پاى برهنه راه ميرفت لذا معروف شد به بشرحافى: يعنى پابرهنه (9)
چون امام راه و رسم تبليغ را ميدانست كه با چه زبانى با فرد آلوده سخن گويد بشرى كه چندين سال با گناه و ناپاكى آلوده بود با يك جمله كوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود كه از گذشته‏ى خود استغفار نمود و باقيمانده‏ى عمر خود را با پاكى و درستكارى سپرى ساخت و يكى از مردان نامى و معروف تاريخ گرديد بحدى كه خطيب بغدادى در تاريخ خود از يكى از علماى آن عصر بنام ابراهيم حربى نقل ميكند كه او گويد «شهر بغداد عاقل‏تر و متين‏تر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى كه در هر موى او عقل و تدبيرى نهفته است» (10)

آزاد ساختن غلام

خريدن غلام و آزاد ساختن غلام يكى از برنامه‏هاى عبادتى امام (ع) بوده است به حدى كه در مدت عمر خود بيش از هزار نفر را خريدارى و در راه خدا و جلب رضايت و خشنودى او آزاد ساخته است (11) .
توضيح اين مطلب اينست كه در گذشته مسئله برده دارى و برده فروشى (با كمال تاسف) يكى از مسائل مورد قبول اجتماع آنروز بوده است كه در اثر جنگها و تجارتهاى بين المللى به وفور در كشور اسلامى انجام ميگرفت.برخى از برده‏ها در اختيار افراد قسى القلب و خشن قرار ميگرفتند كه رفتارى خشونت بار با آنان داشتند و چاره‏اى جز ماندن و تحمل مشكلات را نداشتند، بهترين خدمت بهمنوع در شرايط آنروز نجات دادن برده‏ها از چنگال چنين مالكان سنگدل بود كه مردان خدا و پاك دلان آنان را ميخريدند و در راه خدا آزاد مى‏ساختند و عمل امام (ع) نيز بر اساس همين هدف بود.

بذل و كرم آن بزرگوار

يكى از مشخص‏ترين صفات بارز پيشواى هفتم ما سخاوت و بذل وجود و كرم اوست كه در راه خدا مبذول مى‏داشت.خاندان عصمت و طهارت به مال و ثروت و اندوخته‏هاى مادى از آن ديدگاه عنايت دارند كه وسيله‏اى است كه ميتوان با آن رضايت و خشنودى پروردگار را با سد جوع گرسنگان و رفع نياز مستمندان و ايجاد سرور در قلب يتيمان يا تامين رفاه عمومى مسلمانان و جلب نمود و افرادى را در زندگى به نوائى رساند وگرنه خود امكانات مالى از ديدگاه آنان، اصالت ندارد و معمولا تراكم يا فراوانى آن فرد را از زندگى حقيقى و واقعيت حيات باز ميدارد و انسان را بصورت خدمتگزار و ابزار بى اراده خود در مى‏آورد كه بطور يقين هدف چنين نزول شأنى نبوده است بر اين اساس است كه سيره نويسان بيطرف اتفاق نظر دارند كه امام موسى بن جعفر (ع) يكى از چهره‏هاى معروف سخاوت و كرم عصر خود بود و امكانات مالى خود را كه محصول دسترنج خود او بود و از راه كشاورزى و زراعت و عائدش ميشد در اختيار نيازمندان و بيچارگان واقعى اجتماع قرار ميداد.بترتيبى بخششها و كرامتهاى آن بزرگوار در اعماق دلهاى مردم ريشه دوانده بود كه در مدينه بصورت ضرب المثلى شيوع داشت و مردم گاهى در گفتگوهاى خود به همديگر ميگفتند:
«تعجب از كسى است كه كيسه بذل و بخشش موسى بن جعفر به او رسيده باشد ولى باز هم اظهار فقر و تنگدستى بنمايد» (12)
او سعى و كوشش داشت كارى را كه براى خدا انجام ميدهد بيرون از دائره ديد مردم باشد و جز خداوند متعال كسى از آن آگاهى و اطلاع نداشته باشد.
امام شبها را بهترين فرصت براى انجام چنين نيتى ميدانست و عطاياو كمكهاى خود را در دل شب بمنازل مستمندان ميرساند و بى‏آنكه خود صاحب منازل اطلاع پيدا كنند در منازل آنان قرار ميداد هدف امام از اين پنهان كارى اين بود كه مبادا آبروى ارزشمند مستمندان در برابر متاعهاى كم ارزش و پست مادى باز ستانده شود يا اينكه كسى جز پروردگار عالم از راز چنين عملى آگاه گردد او با عطايا و بخششهاى شبانه‏ى خود خانواده‏هائى را از فقر و فلاكت نجات داد.
مرحوم شيخ مفيد در ارشاد مينويسد:
«امام موسى بن جعفر سخى‏ترين فرد عصر خود بود» (13)
مرحوم سيد محسن جبل عاملى اعلى الله مقامه در اين باره نقل ميكند:
«سخاوت و كرم و بذل و بخشش امام (ع) زبانزد خاص و عام بود و از اين جهت شهرت به سزا داشت او در دل شب از مستمندان و فقراى مدينه تفقد بعمل مى‏آورد و در زنبيل مخصوص پول و نقدينه و مواد غذائى بمنازل آنان حمل ميكرد بى‏آنكه مستمندان توجه و آگاهى پيدا نمايند كه اين عطايا از كدام ناحيه است؟»
شخصى بنام محمد بن عبد الله بكرى براى وصول مطابات خود بمدينه آمد ولى از بدهكاران چيزى به دستش نيامد.در بين راه با امام روبرو گشت و جريان را به امام عرض نمود امام به خدمتگزار خود دستور داد به منزل برگردد و كيسه‏اى را كه محتوى سيصد دينار بود بياورد و به او بدهد تا دست خالى به وطن برنگردد.
او در پايان نقل خود مى‏افزايد: معمولا عطاياى امام بين دويست تا سيصد دينار بود كه آن روز مبلغ قابل توجهى بشمار مى‏آمد از اينرو كيسه‏هاى عطايا و بخشش امام در ميان مردم معروف و مشهور بود.
استاد سيد باقر قريشى داستان زير را از تاريخ خطيب بغداد نقل ميكند.
امام روزى با اطرافيان و خدمتگزاران خود براى سركشى بمزارع خود بصحرا ميرفت، در بين راه در محلى به استراحت پرداختند، سردى هواى مدنيه در حدى بود كه نياز به آتش احساس ميشد، همگى نشسته بودند ناگاه غلام زنگى كه در دست خود ديگ حلوائى داشت بسراغ خدمتگزاران امام آمد و پرسيد آقا و سيد شما كجاست؟ آنان با اشاره امام را به او نشان دادند.
باز پرسيد كنيه‏ى او چيست؟
گفتند: ابو الحسن،
غلام به سوى امام آمد و حلوائى كه در دست داشت جلو امام گذاشت تا ميل كند.امام آنرا پذيرفت و به خدمتگزاران خود تحويل داد، او كه سردى هوا را احساس ميكرد.بطرف بيابان رفت و قدرى هيزم جمع آورى كرد و به پيشگاه امام آورد.و عرض كرد اين هيزم‏ها را تقديم شما ميكنم امام از خدمتگزاران خواست آتش فراهم آوردند تا هيزم را روشن كنند و دستور داد نام آن برده و مشخصات مالك او را ثبت كنند و محفوظ نگهدارند.
امام چند روزى در مزرعه‏ى خود اقامت گزيد سپس عازم بيت الله الحرام گرديد تا حج عمره بجا آورد.پس از فراغت از اعمال عمره بيكى از دوستان خود بنام «صاعد» دستور داد كه جوياى مالك و صاحب غلام شود و اگر او در مكه است حضور او را به امام اطلاع دهد تا شخصا بسراغ او برود.امام انگيزه صدور اين دستور را چنين توجيه فرمود:
«بهتر است من به سوى او روز چرا كه من نيازمند او هستم»
«صاعد» به جستجوى مالك برده پرداخت و اطلاع پيدا كرد كه خوشبختانه او يكى از دوستداران و شيعيان اهل بيت (ع) است.مالك برده پس از آشنائى با صاعد از علت آمدن او جويا شد صاعد ابتدا نميخواست كه قدوم امام را باطلاع او برساند ولى در اثر كنجكاوى و دقت او در پرس و جوئى از تشريف فرمائى امام هم آگاهى يافت بااشتياق تمام بديدار امام شتافت و از ملاقات امام بسيار خوشحال و مسرور گرديد.امام در ضمن صحبت خود فرمودند:
آيا علاقمند هستى كه غلامت را بفروشى؟ عرض كرد: غلام و هر چه ملك و دارائى دارم مال شما است و تقديم محضر مبارك ميباشد.
امام فرمود:
من با ملك و دارائى شما كار ندارم و فقط اگر غلام را بفروشى من خريدارم.آن مرد اصرار داشت كه امام غلام را بى‏پول بصورت هديه بپذيرد ولى امام امتناع ميورزيد، تا اينكه او را با ملكى كه در آن كار ميكرد به هزار دينار خريده، برده را در راه خدا آزاد ساخت و ملك را در اختيار او گذاشت تا وسيله‏ى معيشت وى باشد.
امام با اين عمل خود خواست كه در برابر احسان و خدمت آن برده، احسان و نيكى متقابل داشته باشد.به بركت اين عطاى خاص امام خداوند متعال وسعتى در كار آن برده فراهم آورد كه فرزندان او گردانندگان چرخ اقتصادى بازار مكه گرديدند.
اين صباغ مالكى در مورد كرم و سخاوت آن بزرگوار مينويسد:
«و كان موسى الكاظم اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم كفا و اكرمهم نفاس و كان ينفقد فقراء المدينه و يحمل اليهم الدراهم و الدنانير و النفقات الى بيوتهم و لا يعلمون من اى جهة وصلهم ذالك و لم يعلموا بذالك الا بعد موته.» (14)
«موسى بن جعفر عابدترين و داناترين و سخى‏ترين و پاك نفس‏ترين مردم عصر خود بود او پول و مواد غذائى و ديگر نيازمنديهاى ضرورى را به خانه‏هاى مستمندان مدينه ميبرد بى‏آنكه آنان دريابند اين احسانها و كمكها از كدام ناحيه است و تا روزيكه آن بزرگوار رحلت كرد كسى از اين راز آگاهى نداشت ـ با شهادت امام بر همگان معلوم گرديد»
او بخشش و كرم را از نياى بزرگش امير المؤمنين، على عليه السلام‏آموخته بود.شب هنگام در دل ظلمات مدهش مدينه در خانه يتيمان و بيوه زنان را ميكوفت بى آنكه خود را بشناساند شام شب و روزى روزشان را ميرساند و بى‏سر و صدا به خانه خود باز ميگشت.
احسان به دشمن

احسان و نيكى كردن به دوستان كار سهل و آسان و ساده‏اى است چون در آنان اميد عوض يا حداقل حس اشباع حب ذات و خود دوستى نهفته است و حتى اگر اميد پاداشى هم نباشد، يارى شونده دوست و همكار او محسوب ميگردد و احتمال دارد كه روزى بكار آيد ولى كمال كرم و سخا در آنست كه انسان دوست و دشمن را بهنگام نيازمندى يكسان نگريسته و فقط خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد و جز پروردگار هدف ديگرى نداشته باشد اين برنامه در زندگى امام (ع) بارها اتفاق افتاده است كه تنها به نقل داستان زير اكتفا ميكنيم:

نيكى و احسان به دشمن

در شهر مدينه مردى گمنام و فرو مايه بسر ميبرد كه با امام (ع) عداوت شديد و كينه قلبى ديرينه داشت.حكومت وقت و ايادى او نيز وى را تحريك و از عمليات او پشتيبانى مينمودند و او را وا ميداشتند كه هر كينه‏اى كه در دل دارد در حق خاندان پيامبر و نوادگان على (ع) روا و اظهار دارد اين مرد اصرار ميورزيد كه كينه‏ى ديرينه و زهرآگين خود را منحصرا بر دامان موسى بن جعفر (ع) سرشناس‏ترين فرد خاندان علوى بريزد.
كار تعدى و بيدادگرى اين فرومايه به جائى رسيد كه چند تن از ياران پيشواى هفتم اجازت طلبيدند كه با ريختن خون او دفتر اين حكايت ننگين را بشويند.آنان اصرار داشتند امام اجازه دهد تا با يك ضرب شمشير كار اين فاجر خبيث را براى هميشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.
ولى امام، هرگاه كه اين درخواست را از ياران خود مى‏شنيد با لحن‏پرخاش آميزى آنان را از اين انديشه باز ميداشت و ميفرمود:
«من خود او را تنبيه خواهم كرد»
امام (ع) روزى بى آنكه كسى را همراه خود بردارد بر قاطرى كه مركب اختصاصى‏اش بود نشست، و به سراغ آن مرد رفت و از وضع او اطلاع گرفت.بعرض رساندند او در حومه مدينه در كشتزار خود مشغول كشاورزى است امام به سوى مزرعه‏ى او رفت و بدون رعايت آئين كشت و كار قاطر سوارى خود را از ميان گندمها عبور داد.
آن مرد كه از دور اين سوار بزرگوار را شناخته بود فرياد كشيد: چه ميكنى؟ كجا مى‏آئى؟
امام (ع) بى آنكه باين فريادها پاسخ گويد همچنان پيش ميرفت تا به در كومه‏ى او رسيد و در آنجا از مركب خود پياده شد و بر دشمن كينه توز و نادان خود سلام گفت و با خنده و خوشروئى فرمود:
ـ خوب حالا بگو ببينم از اين بى‏احتياطى من مزرعه‏ى شما چقدر خسارت ديد كه اينقدر ناراحت شدى؟
مردك كه هنوز اخمهايش باز نشده بود گفت: صد سكه طلا.
ـ بگو ببينم از اين مزرعه چقدر اميد سود و بهره‏دارى؟
مرد با لحن تند و تلخى گفت: من كه غيب نميدانم.
ـ امام فرمود: منهم از غيب سئوال نكردم.
مرد فكرى كرد و گفت: دويست سكه طلا.
در اين هنگام امام كيسه‏اى از جيب خود بيرون آورد و در دامان آن مرد سرازير كرد كه محتواى آن سيصد سكه‏ى طلا بود.
امام فرمود:
اين بهره‏اى كه اميدوار بودى از مزرعه‏ات بدست آورى مى‏بينى كه مزرعه‏ى تو همچنان بحال خود باقى است و من اميدوارم كه خداوند متعال اميد ترا از اين مزرعه باز آورد.
آن مرد كه در برابر اين كرم و بخشش و در مقابل اين ماجرا متحير وبهت زده مانده بود از جا برخاست و با انكسار و مذلت خود را بپاى آن بزرگوار افكند و ديگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (ع) بنگرد.
عصر آنروز كه ياران امام (ع) آنمرد را در مسجد پيامبر (ص) در مدينه ديدند وى درباره امام ميگفت:
الله اعلم حيث يجعل رسالته:
«خداوند آگاه و دانا است كه پيشوائى را به چه كسى واگذارد» .

آخرين دعا

اينها نمونه‏هائى چند از عطايا و بخششهاى فراوان آن بزرگوار بود كه در كتابهاى مربوط به تفصيل بيان گرديده است و هميشه ميفرمود: «يكى از عوامل مغفرت و بخشش الهى، اطعام غذا در راه خدا است» (15)
اين قبيل نمونه‏ها و الگوها را جز در مكتب انسانساز اهل بيت در جاى ديگرى نميتوان سراغ گرفت، مكتبى كه پيشروان آن هستى و امكانات خود را در راه خدا و آسايش بندگان او قرار ميدهند و خود را فانى و محو در بقاء و دوام تعاليم آن مينمايند هرگز نظير اين برخورد را در ديگر مكتبهاى مادى و حتى معنوى نميتوان جستجو كرد بويژه در عصر كنونى كه چرخهاى زندگى مردم بر اساس ماديت متقابل و گام به گام و اقتصاد ربائى و بهره‏اى ميچرخد، و اصول انسانى را زير چرخهاى بيرحم ماده پرستى محو و تباه ميسازد و همه را طالب مال و منال و جوياگر كسب قدرت از راه ماده و ماديات مينمايد، و كمتر به معنويات و عواطف عاليه و اصول فضايل توجه ميشود و اصولا عواطف و احساسات دست نخورده و سالمى باقى نگذاشته‏اند تا سرچشمه و زاينده اين ثمرات باشد، و اگر باز نمونه‏هائى پيدا شود، در ميان پيروان و دوستداران اين مكتب پر فضيلت، است كه مورد گواهى دوست و دشمن و آشنا و بيگانه است .عطوفت به همنوع:
امام (ع) قلبى مهربان و پر عاطفه نسبت بمردم و همنوعان خود داشت و سعى و كوشش تام و تمام در اداء حوائج و نيازهاى توده‏ها و مستمندان و رفع ظلم و نياز از ديگران داشت هيچ فردى قصد خانه‏ى او را نميكرد
مگر آنكه با دست پر و با قلب آرام و مسرور از حضور او برميگشت.
امام به يار وفادار و صحابى بزرگوار خود على بن يقطين، از آن نظر
اجازه‏ى دخول بدستگاه خلافت داد كه بتواند رفع ظلمى از مظلومان و بيچارگان بنمايد و از رواياتى كه از آن بزرگوار در اين باره صادر شده است، استفاده ميگردد كه كفاره خدمت در تشكيلات دولتى خدمت بهمنوع و برادران و ستمديدگان است و او هم توانست گرفتاران فراوانى را از فشار ظلم و تعدى نجات دهد و استخدام او بر اين اساس و روى اين هدف مقدس بود.

مردى از ديار رى

يكى از افرادى كه مورد حمايت، و عنايت امام قرار گرفت درمانده‏اى از مردم رى بود كه اموال و بدهى‏هاى فراوانى بيكى از روساى حكومت روى داشت و توانائى پرداخت آنرا نداشت دائم در انديشه نجات و خلاصى از اين گرفتارى بود و چاره‏اى پيدا نميكرد تا اينكه روزى به فكرش رسيد كه به محضر امام برسد و از آن بزرگوار استمداد جويد.او با اين اميد بمدينه مسافرت كرد و شرفياب محضر امام گرديد و گرفتارى خود را به امام بازگو نمود.امام در حل مشكل او نامه‏اى با اين عبارت بحاكم رى فرستاد.
«آگاه باش! در تحت عرش الهى سايه‏اى وجود دارد در آن افرادى آرامش پيدا ميكنند كه نسبت به برادران ايمانى خود خير و نيكى انجام داده باشند يا گرهى از مشكلات آنان را بگشايند يا سرور و شادى به قلب‏او وارد سازند، حامل نامه هم برادر تو است سلام و رحمت الهى بر شما باد!» (16)
نامه را گرفت و پس از انجام فريضه حج، به وطن برگشت وقتى به شهر خود رسيد شبانه به سراغ فرماندار ـ رى رفت و در را كوبيد.خدمتگزار فرماندار آمد و پرسيد:
ـ تو كيستى؟
ـ من پيام آور امام صابر هستم.
خدمتكار پيش فرماندار رفت و جريانرا باطلاع او رساند.فرماندار با خوشحالى پا برهنه به استقبال او شتافت، دست بر گردنش انداخت، بوسه بر سر و چشم او زد و با اشتياق و علاقه‏ى فراوان از احوال امام (ع) جويا شد.او نامه‏ى امام را به فرماندار تفويض كرد او نامه را روى چشم خود گذاشت، باحترام آن بلند شد، و پس از مطالعه نامه امام دستور داد تمام اموال و لباسها و دارائى او را آوردند و ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و به هنگام اجراى اين اعمال مرتب ميگفت برادرم آيا ترا خوشحال ساختم؟ سپس پرونده حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و ذمه‏ى او را از مطالبات برى ساخت و او را با خوشحالى و شادمانى مرخص كرد.مرد گرفتار بعنوان اداى برخى از حقوق برادرى او عازم بيت الله الحرام گرديد تا در موسم حج شركت كند و او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد.وقتى امام از اوضاع او آگاه شد بسيار خوشحال گرديد.آن مرد پرسيد آيا اين واقعه شما را خوشحال نمود؟
امام فرمود:
«بخدا قسم كه او مرا شادمان ساخت، امير المؤمنين را شاد ساخت،
1 ـ حياة الامام موسى بن جعفر ص 150
1 ـ اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدى الى اخيه معروفا او نفس عنه كربة، او ادخل على قلبه سرورا و هذا اخوك و السلام.جدم، رسول خدا را شادمان ساخت و خدا را نيز خشنود كرد» (17)
اين داستان با همه آموزندگى و ايثار و گذشتى كه در بر دارد گوياى اهتمام بليغ امام در توجه كامل به شئون مسلمانان است.

دعاى آن بزرگوار

دعاهاى متعددى در كتابهاى مربوط به زندگانى امام از آن بزرگوار نقل گرديده كه هر كدام محتوى مفاهيم عالى و تعاليم ارزنده معنوى است كه در اين كتاب بعنوان تبرك دعائى را كه در مورد حرز و نگهدارى از آفات و شرور با خداى خود مناجات مينموده است مى‏آوريم و از خداوند بزرگ مسئلت داريم كه به بركت آن دعا كه بر زبان مبارك امام معصوم ما جارى شده است استقلال و عظمت كشورهاى اسلامى و حريم و منطقه نفوذ قرآن كريم بويژه كشور على بن ابيطالب (ع) و مهد تعاليم اهل بيت «ايران» عزيز را از شر اجانب و بيگانگان و استعمارگران محفوظ دارد و به پيروان على (ع) و اهل بيت او، آن رشد و بصيرت و اتحاد و يگانگى را عنايت فرمايد كه اين كشور را طبق دلخواه و مورد علاقه‏ى آن بزرگواران اداره كنند و حقيقتا كشور ما را شايسته اهل بيت بنمايند كه آرزوى هر مسلمان وطن دوست و پايبند استقلال و عظمت كشور است

متن دعا

«توكلت على الحى الذى لا يموت و تحصنت بذى العزة و الجبروت، و استعنت بذى الكبريا و الملكوت مولاى استسلمت اليك فلا تسلمنى، و توكلت عليك فلا تخذلنى، و التجأت الى ظلل البسيط فلا تطرحنى، انت الطلب و اليك المهرب، تعلم اخفى و ما اعلن و تعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور، فامسك عنى اللهم ايدى الظالمين، من الجن و الأنس اجمعين و اشفنى و عافنى يا ارحم الراحمين.» (18) كار و كوشش امام (ع):
اسلام آئين كار و كوشش و تلاش و فعاليت است.تأكيد و سفارش اسلام بر فعاليت و كوشش فوق العاده، و بيرون از حد متعارف است، بحديكه كار كردن براى تامين پاره‏اى از ضروريات زندگى را بر هر فرد مسلمان، بصورت واجب كفائى تعيين كرده است از اينرو پيشوايان معصوم ما، كه راهنمايان اجتماع و چشم و چراغ امت هستند هر كدام در عهد خود با كارهاى معمولى آن عصر سر و كار داشته‏اند و كشاورزى و زراعت كه حرفه‏ى معمول آن روز بوده است مورد علاقه و عمل آن بزرگواران بوده است.آنان به امور زراعت و كشاورزى ميپرداختند و معاش خود را از آن راه تامين ميساختند.امام موسى بن جعفر (ع) هم زراعت و كشاورزى داشت و خود شخصا به امور آن مباشرت ميورزيد.يكى از دوستان و شاگردان امام (ع) بنام حسن فرزند على بن ابى حمزه در اين باره ميگويد:
موسى بن جعفر (ع) را در مزرعه خود ملاقات كردم و مشاهده نمودم كه در مزرعه مشغول تلاش و فعاليت است به حدى كه از شدت حرارت و گرما، عرق تا قدم‏هاى مبارك او رسيده است.
گفتم: فدايت گردم كارگران و خدمتگزاران شما كجا هستند كه شما خودتان اين چنين مشغول كار شده‏ايد؟
امام فرمودند:
«بزرگوارتر از من و پدرم با دست خودشان در زراعت كار و تلاش داشتند و كار خود را به ديگران واگذار نميكردند» .
عرض كردم آنان كيانند؟
فرمود: جدم رسول خدا (ص) و امير المؤمنين و پدران ارجمندم همگى، خودشان به امور كشاورزى و زراعت مباشرت داشتند و در مزرعه كار ميكردند زيرا كشاورزى از كارهاى پيامبران و فرستادگان‏شايسته الهى و مردان راه خدا است. (19)

پى‏نوشت

1 ـ تحف العقول ص 302 سيرة الائمة الاثنى عشر ج 2 ـ 310 و عين عبارت فشرده اينست يتوارى خلف الجدار، و يتوقى اعين الجار و شطوط الانهار و مساقط الثمار و افنيه الدور و الطرق النافذه و المساجد و لا يستقبل القبلة و لا يستد برها و يرفع ثوبه و يضع بعد ذالك حيث يشاء
2 ـ المجالس اسنية سيد محسن جبل عاملى ج 2 ص 523 و منابع متعدد ديگر
3 ـ و فيك الاعيان، ج 4 ص 293
4 ـ المناقب ج 2 ص 379
5 ـ المجالس السنيه ج 2 ص 527 ارشاد مفيد ص 260
6 ـ ارشاد مفيد ص 277
7 ـ تفصيل داستان مزبور در كتابهاى: اخبر الدول ص 112 مختار صفوة الصفوة ص 153 نور الابهار ص 135 و بحار الانوار و احقاق الحق ج 12 و ديگر منابع تاريخى آمده است براى آگاهى بيشتر به اين منابع مراجعه گردد.
8 ـ روى عن موسى بن جعفر عليه السلام انه مر برجل من اهل السواد رميم المنظر فسلم عليه و نزل عنده و حادثه طويلا ثم عرض نفسه في القيام بحاجة ان عرضت له فقيل يابن رسول الله أتنزل الى هذا ثم تسأله عن حوائجه و هو اليك احوج.فقال عليه السلام:
عبد من عبيد الله و اخ فى كتاب الله و جار فى بلاد الله يجمعنا و اياه خير الآباء آدم و افضل الاديان الاسلام.
تحت العقول ص 413
9 ـ تتمة المنتهى ص 329 نقل از آية الكرسى استاد خطيب نامى آقاى فلسفى ص 191
10 ـ تاريخ بغداد ج 7 ص 73
11 ـ حياة الامام موسى بن جعفر نقل از كتاب الدر النظيم في مناقب الائمه مخطط در كتابخانه آيت الله حكيم در نجف.
12 ـ عمدة الطالب ص 185
13 ـ ارشاد ص 227 چاپ دار الكتب الاسلاميه
14 ـ المجالس السنية ج 2 ص 527
15 ـ حياة الامام موسى بن جعفر 1 ص 150
16 ـ الفصول المهمه ابن صباغ مالكى ص 219
17 ـ حياة الامام موسى بن جعفر ص 161
18 ـ مهج الدعوات ص 373
19 ـ من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 52

 منبع

http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=27044&




 نگاشته شده توسط رحمان نجفي در جمعه 11 دی 1388  ساعت 1:31 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net