::مقاله ای درباره ی شهادت(۳)::
-
شهادت، زيباترين تجلّی خدمت به مردم:
مقدمه
اينكه در طليعهي سال جديد پيشوا و مقتداي جامعه شعار محوري همگان را نهضت خدمتگزاري به مردم بنامند، هم شادي آفرين است؛ به لحاظ تشويق و ترغيب آحاد مردم اعم از كارگزاران، مسئولان، نخبگان، كارمندان، كارگران و تودهي مردم به تلاش و كوشش بيشتر در راستاي آباداني و سازندگي هر چه بهتر مملكت؛ و هم شايان تأمل و تا حدودي ناخوشايند؛ از اين باب كه شايد اگر به پيام رهبر فرزانهي انقلاب در آغاز سالهاي پيش مبني بر رعايت انضباط اجتماعي، وجدان كاري و رفتار علوي توجه بايسته شده بود، پيام آغازين امسال درونمايه و محتواي ديگري داشت. در مفيد و لازم بودن اينگونه پيامهاي راهبردي و ارزشي هيچ شكي وجود ندارد، اما از آنجا كه ما، در جامعهاي مبتني بر تعاليم عاليه اسلام زندگي ميكنيم كه شامل تأكيدات فراواني در زمينهي خدمت و ياري به ديگران است، شايد پيش از آنكه»جنبهي تذكري« اينگونه توصيهها و سفارشها به ذهن ما خطور كند، »جنبهي تنبهي« و هشداري يا بيدار شدن از خواب غفلت براي ما تداعي شود. چرا كه به نظر ميرسد با توجه به سفارشهاي مؤكد ديني و اخلاقي، هنوز مقولهي خدمت و ياري به مردم در جامعهي ما ـ خصوصاً نظام اداري كشور ـ به صورت يك ضرورت و فرهنگ در نيامده است. اينكه ريشه و علت اين معضل چيست و از كجا نشأت ميگيرد و چه راه حلي براي رفع آن مفيد است به طور اختصار در تبيين اهميت مفاهيمي همچون مسئوليت پذيري، فرهنگ شهادت، فرهنگ توجه و كمكرساني به مردم و تعامل اين مقولهها با يكديگر، بدان اشاره شده است....
اينكه در طليعهي سال جديد پيشوا و مقتداي جامعه شعار محوري همگان را نهضت خدمتگزاري به مردم بنامند، هم شادي آفرين است؛ به لحاظ تشويق و ترغيب آحاد مردم اعم از كارگزاران، مسئولان، نخبگان، كارمندان، كارگران و تودهي مردم به تلاش و كوشش بيشتر در راستاي آباداني و سازندگي هر چه بهتر مملكت؛ و هم شايان تأمل و تا حدودي ناخوشايند؛ از اين باب كه شايد اگر به پيام رهبر فرزانهي انقلاب در آغاز سالهاي پيش مبني بر رعايت انضباط اجتماعي، وجدان كاري و رفتار علوي توجه بايسته شده بود، پيام آغازين امسال درونمايه و محتواي ديگري داشت. در مفيد و لازم بودن اينگونه پيامهاي راهبردي و ارزشي هيچ شكي وجود ندارد، اما از آنجا كه ما، در جامعهاي مبتني بر تعاليم عاليه اسلام زندگي ميكنيم كه شامل تأكيدات فراواني در زمينهي خدمت و ياري به ديگران است، شايد پيش از آنكه»جنبهي تذكري« اينگونه توصيهها و سفارشها به ذهن ما خطور كند، »جنبهي تنبهي« و هشداري يا بيدار شدن از خواب غفلت براي ما تداعي شود. چرا كه به نظر ميرسد با توجه به سفارشهاي مؤكد ديني و اخلاقي، هنوز مقولهي خدمت و ياري به مردم در جامعهي ما ـ خصوصاً نظام اداري كشور ـ به صورت يك ضرورت و فرهنگ در نيامده است. اينكه ريشه و علت اين معضل چيست و از كجا نشأت ميگيرد و چه راه حلي براي رفع آن مفيد است به طور اختصار در تبيين اهميت مفاهيمي همچون مسئوليت پذيري، فرهنگ شهادت، فرهنگ توجه و كمكرساني به مردم و تعامل اين مقولهها با يكديگر، بدان اشاره شده است....
شايد هيچ مكتبي مانند اسلام راجع به رعايت حق و حقوق افراد توجه دقيق و لازم از خود نشان نداده باشد. بديهي است كه متناسب با تعهدات و مسئوليتهاي انسان، حقوق مختلفه از قبيل: حقوق انسانها نسبت به يكديگر، حق فرد در برابر اجتماع، حق جامعه در برابر فرد، حق خالق جهان نسبت به آفريدگان خود، حق بندگان به آفريدگار خود، نيز پديد ميآيند. در سايهي همين حدود و ثغور و مسئوليتهاست كه قوانين و مقررات حاكم بر نظام آفرينش و جوامع انساني شكل گرفته است و تكليف عموم مردم در حوزههاي گوناگون فردي، اجتماعي، دنيوي و اخروي روشن و مشخص شده است.
«اعلم ـ رحمكالله، أن لله عليك حقوقا محيطه لك في كل حركه تحركتها، او سكنه سكنتها، او منزله نزلتها، او جارحه قلبتها و آله تصرفت بها: بعضها اكبر من بعض1.»
(بدان كه؛ خداي ـ عز و جل ـ را بر تو حقوقي است كه تو را برگرفتهاند، در هر حركتي كه انجام دهي، يا سكون و آرامشي كه برگزيني، يا جايگاه و مقامي كه احراز كني، يا عضوي كه دگرگون كني يا ابزاري كه به كارگيري، بعضي از اين حقوق بر بعضي ديگر بزرگترند.)
بحث ياري به همنوع يا خدمت به مردم نيز از اصول و مباني اخلاقي و انساني است كه مورد اقبال همهي مكاتب بشري بوده و هست. چه به لحاظ جامعه شناختي كه منجر به وضع قوانين و مقررات و پيدايش علم حقوق شده است، و چه به لحاظ ديني ـ خصوصا دين مبين اسلام ـ كه سبب ايجاد تكاليف متعدد اخلاقي و حتي شرعي نيز ميشود. تا جايي كه عدم توجه به مسائل و مشكلات مسلمانان، به مثابه كفر و غير مسلماني تلقي شده است.
قالالصادق(ع): «من لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم .»
امام صادق(ع) ميفرمايند: هر كه اهتمام به امور مسلمانان ندارد، مسلمان نيست.
به دليل آنكه دستورات انسان ساز اسلام از جامعهالاطراف بودن و دقت ويژهاي برخوردار است، لذا مباني و حوزههاي گوناگون امور انساني نيز در ارتباط تنگاتنگ و كاملا مؤثر با يكديگر قرار دارند. به گونهاي كه هيچ كدام از مقولههايي مانند: اقتصاد، فرهنگ، سياست، امور اجتماعي، مسائل فردي، ديانت، اخلاق و... به صورت منفك و جدا از همديگر مطرح نبوده و به نوعي در اثرپذيري يا اثرگذاري در يكديگر مشاركت دارند. در اين ميان، بحث خدمت رساني به مردم نيز با موضوع فداكاري و از جان گذشتن در راه ايمان و عقيده ـ شهادت ـ به عنوان متعاليترين نماد ياري و خدمت به دين و جامعه، داراي پيوندي عميق هستند.
در فصل نخست اين نوشتار، ابتدا اشارهاي به مبحث مسئوليتپذيري و پاسخگو بودن انسان به مثابه بستر و زمينهي كليه امور صادره وي، از جمله خدمت به ديگران و حتي فرهنگ شهادتطلبي پرداخته شده؛ فصل دوم شامل تبيين اهميت فرهنگ خدمترساني و ياري به مردم و فصل سوم به اهميت شهادت اختصاص دارد. در ادامه ـ فصل چهارم ـ تعامل و تأثيرپذيري فرهنگ خدمترساني به مردم با فرهنگ شهادت مورد بررسي قرار گرفته است. در فصل پنجم نيز نگاهي گذرا به وضعيت عمومي خدمترساني در جامعهي خودمان و آسيب شناسي آن داشتهايم. درنهايت، در فصل ششم به نتيجهگيري و ارائهي راهكارهاي عملي و پيشنهادها پرداختهايم.
در اينجا لازم ميدانم از همهي سروران و دوستاني كه به نحوي در فراهم آمدن اين پژوهش مرا ياري كردهاند و منابع گوناگون را در اختيارم قرار دادهاند صميمانه تشكر كنم.
فصل اول ـ مسئوليت پذيري
متعهد بودن و مسئوليتپذيري انسان در قبال مسائل گوناگون تاريخچهاي به ديرينگي آفرينش خود انسان دارد. از همان لحظه كه به امر پروردگار، روح الهي در جسم انسان دميده شد و مسجود ملايكه شد، انسان در برابر آفريدگار بيهمتاي خويش، در برابر نفس خويش و جهان پرامون خود، رسالت عظيم خليفهاللهي و ديگر مسئوليتهاي بزرگ انسان بودن و انسان زيستن را پذيرا شد. بدون ترديد اگر ما انسانها به اين موضوع با تأمل بيشتري بنگريم و براستي باور داشته باشيم در برابر هر چيزي كه به نوعي در اختيارمان قرار گرفته است واقعا مسئول ـ مورد سؤال و بازخواست ـ هستيم، قطعا نگرش ما به زندگي گذرا در اين جهان و شيوهي سپري كردن عمرمان، به طور اساسي و بنياني دستخوش دگرگوني و تحولاتي به سمت خوبيها و كمالات انساني ميشد. چرا كه وقتي انسان متعهدانهتر برنامه زندگي خود را پياده كند، از لحظات و اوقات عمر خويش بهرههاي بيشتري نصيبش ميشود و درنهايت از زندگي سعادتمندانهتري برخوردار خواهد بود.
احساس مسئوليت در برابر خدا
احساس مسئوليت هر فرد در برابر ذات لايزال پروردگار بجز در سايهي بندگي بي قيد و شرط اطاعت از اوامر الهي ميسر نيست. كسي كه خويشتن را مؤظف به پاسخگويي نسبت به خداي ـ متعال ـ بداند، يعني، خدا را در همهي حالات و سكنات زندگيش حاضر و ناظر ميبيند. بنابراين چنين فردي چگونه ميتواند خودش را در معرض سخط و غضب پروردگارش قرار دهد؟ لذا ميتوان نتيجه گرفت؛ اين احساس مسئوليت آدمي در برابر خداوند، عاملي بسيار قوي و بازدارنده در پرهيز از گناه و معصيت و همچنين انگيزهاي بسيار مهم در مسير جلب رضاي پروردگار و انجام اعمال صالح و نيكو و گام نهادن در راستاي رستگاري انسان است.
«و لتسئلن عما كنتم تعملون .» از همهي آنچه انجام دادهايد پرسش خواهد شد.
«و لتسئلن يومئذ عن النعيم2.» بيگمان از نعمتها در آن روز مورد پرسش قرار ميگيريد.
احساس مسئوليت در برابر خود
اگر انسان در قبال جسم و جان خود متعهد و مسئول باشد و براستي معتقد باشد حتي جسم و روحش امانتي است كه چند صباحي به او سپرده شده است و فرداي «يومالحساب» كه همهي اعمال كوچك و بزرگ او را به دقت محاسبه ميكنند، همچنين تمام اعضا و جوارح بدن كه هر كدامشان مسئوليتي به عهده دارند نيز به سهم خود عليه صاحبانشان شهادت ميدهند، چگونه ميتواند نسبت به تأمين سلامت و مراقبت از جسم و جان خويش كوتاهي كند؟
«ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا.» در پيشگاه خدا، گوش، چشم و دل همه مسئولاند.
احساس مسئوليت در برابر جامعه (محيط)
انسان در محل كار و زنگي خود هم نسبـت به همكـار، همـسايه، خانـواده، جامعـه، حكومت و خلاصه همهي كساني كه به گونهاي در طول شبانه روز و به هر اندازه كه با آنها ارتباطي دارد، داراي حقوق و مسئوليت است.
«فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين .» پس ما هم از اعمال امم و هم از پيامبران آنها پرسش خواهيم كرد.
«اللهم صل علي محمد و آله، تولني في جيراني و موالي .» بار خدايا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به بهترين وجه در رعايت حقوق همسايگان و دوستانم اعانت فرما.
* * *
گلاسر3 از روانشناسان غربي در كتاب»مدارس بدون شكست« پس از بررسي انحرافات جوانان و نوجوانان بر اين باور است: »منشا انحرافات افراد به علت نپذيرفتن مسئوليت اعمال خودشان است و براي بهبود اين ناهنجاريها لازم است در اين افراد ايجاد مسئوليت كنند.«
اگر دقيقتر به نتيجه پژوهش گلاسر بينديشيم ميتوان ريشهي همهي ناملايمات و هرج و مرجهاي بزرگ جوامع اعم از جنگ و خونريزيها، بيعدالتيها و پايمال شدن حقوق مردم را در مسئول نبودن انسانهاي متخلف و مجرم نسبت به اعمالشان در نظر گرفت.
بنابراين، با توجه به مطالب و اشارات فوق ميتوان گفت كه، هم به لحاظ اعتقادي و ديني و هم به لحاظ تجربي و علمي موضوع مسئوليتپذيري و آشنا بودن به حقوق فردي و اجتماعي انسانها، اهميت بسزايي در گزينش نوع و شيوهي صحيح يا غيرصحيح زندگي آنها دارد. به عبارت ديگر، متعهدانه زندگي كردن و بيتفاوت نبودن به تبعات گوناگون كردار و رفتارمان، عامل بسيار مؤثري در تنظيم صحيح وظايف و اخلاق انساني در مسير زندگي و سعادتمندي ما در اين جهان و به تبع آن در سراي آخرت است.
لذا نبايد دستور صريح قرآن كريم را فراموش كرد كه: «كل نفس بما كسبت رهينه1.» هر نفسي در گروه آنچه كسب كرده خواهد بود. چرا كه دير يا زود»بازخورد« و تأثيرات وضعي اعمال خوب و بد ما هم در اين جهان و هم جهان آخرت به خود ما باز ميگردد. و شايد به همين دليل است خداي ـ متعال ـ ميفرمايد: «و لا تزر وازره وزر اخري2.» و هيچ كس بار ديگري ـ مسئوليت ديگري ـ را بر ندارد.
نكتهي مهم ديگري كه به طور كلي به واسطهي ايجاد مسئوليتها و رعايت حقوق افراد به وجود ميآيد، صرفا انجام دقيق تكاليف و وظايف محولهي فردي و اجتماعي توسط انسانهاست. از آنجايي كه در آيين متعالي اسلام هدف اصلي آفرينش انسان، طاعت و بندگي محض خداوند ـ متعال ـ است «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون3.» و جن و انس را نيافريدم جز اينكه مرا عبادت كنند. با توجه به اينكه اداي صحيح و كامل امر اطاعت از خدا، جز در سايهي انجام كليه وظايف و شئونات بندگي (زندگي) خود، در راستاي كسب رضايت پروردگار چيز ديگري نيست، لذا نفس انجام تكاليف و مسئوليتها كه همان رسالت اصلي انسان بودن يا به عبارتي ظهور انسانيت انسان است كه مهم است، نه دستيابي به نتايج مورد دلخواه و مطلوب انسان. وقتي آدمي طوق بندگي خداوند را به گردن آويخت، خودبهخود مؤظف به رعايت و انجام دستورات و توصيههاي الهي نيز ميشود. لذا عواقب اعمال و رفتار ما، فرع بر اعمال و اصل اطاعت و فرمانبرداري است. اگرچه اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه پيامدهاي عملكرد ما بستگي تام به نيت و شيوهي انجام اعمال ما دارد. »الاعمال بالنيات«. وقتي انسان هدفي مقدس و متعالي در زندگي خود داشته باشد و بداند كليهي اعمال كوچك و بزرگي كه در طول عمرش انجام ميدهد در لوح محفوظ الهي ثبت و اجر همهي اعمال نزد خدا معلوم خواهد بود، ديگر شكست و پيروزي در اين دنيا برايش مفهومي ندارد. چنين كسي هيچ وقت نگران تأييد يا ملامت از طرف ديگران نخواهد بود. براي اينكه او فقط نسبت به تكليفي كه بر عهدهاش بوده، انجام وظيفه نموده است.1 شايد بهترين شاهد مطالب ارايه شده كه با موضوع اين پژوهش نيز همخواني دارد، همان مسئله «احدي الحسنيين.» باشد.
«قل هل تربصون بنآ الا احدي الحسنيين.»2 بگو (اي پيامبر) كه شما (منافقان) جز يكي از دو نيكويي (شهيد شدن يا پيروزي در جنگ) چيزي ميتوانيد بر ما انتظار بريد؟
فصل دوم ـ فرهنگ خدمترساني به مردم
در ادامهي فصل پيش، درباب اهميت مسئوليتپذيري و رعايت حقوق توسط انسان بويژه حقوق افراد نسبت به يكديگر، در اين بخش به يكي از مصاديق توجه به حقوق عمومي كه از وظايف اصولي و اخلاقي هر عضوي از اعضاي جامعه انساني است و اختصاصي نيز به هيچ مكتب خاصي از اديان و جوامع بشري ندارد، يعني ياري به همنوعان يا خدمت به ديگران، ميپردازيم. بيگمان وقتي انسان در يك جامعه به مثابه جزئي از كل زندگي ميكند، به طور طبيعي جهت ادامهي زندگي جمعي و برقراري ارتباطات و تعاملات روزمره، نسبت به همكيشان، همنوعان و اطرافيان خود داراي حقوق، وظايف و تكاليف مشخصي است. چنين مقررات و حقوقي فيمابين انسانها در يك جامعه، باعث «همبستگي اجتماعي»1 ميشود.
در مكتب اسلام نيز بسياري از اصول و فروع ديني و اخلاقي ريشه در توجه و اهتمام و بيتفاوت نبودن به مسائل و مشكلات ديگر افراد جامعه دارد. از باب نمونه ميتوان به خمس، زكوة، مواسات، امر به معروف و نهي از منكر اشاره كرد.
از طرفي چون دين مبين اسلام از جامعالاطراف بودن و گستردگي خاصي برخوردار است، لذا در دستورات و احكام خود به جنبههاي فردي يا جمعي زندگي انسانها به گونهاي پرداخته است كه نميتوان رعايت حقوق و مسائل فردي را جدا و بدون تأثير از مسائل گروهي در نظر گرفت. به عنوان مثال؛ پرداخت خمس [سهم امام(ع)] گرچه يك امر واجب شرعي و فردي است، اما مصرف آن جنبهي عمومي دارد. يا مثلاً امر به معروف و نهي از منكر، شايد در حد يك تذكر لساني به نظر برخي عوام غير مؤثر و ناكارآمد باشد، لكن ماحصل استمرار اين وظيفهي ديني تقويت بعد نظارت اجتماعي افراد بر يكديگر را در پي دارد.
اهتمام به امور ديگران يا خدمت رساني به مردم
تعريف
ذيل واژهي اهتمام در برخي فرهنگ لغات به مفاهيم متعددي مانند، توجه داشتن، سعي كردن، اعتنا، كوشش، قصد و عزم، اندوه خوردن، اندوهگين شدن و غمخوارگي كردن اشاره شده است.1
تبيين
براي تبيين و شرح بيشتر مفهوم و اهميت واژهي اهتمام كافي است كه از ميان احاديث متعدد كه درونمايهاي يكسان دارند، از باب مثال، فقط به كلام نوراني امام صادق(ع) توجه كنيم كه ميفرمايند:
«من لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم.»2 هر كه اهتمام به امور مسلمين ندارد، مسلمان نيست.
با توجه به معناي واژگاني و مفهوم «اهتمام» در حديث فوق و همچنين احاديث مشابه اين گونه برميآيد كه؛ دستور و سفارش مؤكد دين اسلام ـ اهتمام داشتن به امور ديگران ـ كه در سيرهي اهل بيت(ع) به آن اشاره شده، در درجهي اول توجه داشتن، احساس همدردي كردن و غمخوار يكديگر بودن در مسائل و مشكلات زندگي روزمرهي انسانهاست. به عبارت ديگر، به فكر يكديگر بودن و همديگر را درك كردن، است. اهتمام ورزيدن به امور همنوعان همان داشتن دغدغهي خاطر و بيتفاوت نبودن نسبت به وضعيت كلي و عمومي جامعه و مسائل گوناگون افراد اجتماع اعم از خانواده، بستگان، همسايه، همكار و… است. اين موضوع، يعني اهتمام و توجه به امور ديگران ـ كه در مكتب ما به عنوان «ذويالحقوق»1 نيز بيان شده ـ تقدم دارد بر انواع كمكرساني و خدمات كه افراد به صورت مادي و فيزيكي نسبت به هم انجام ميدهند. اگرچه مصداق عملي اهتمام داشتن به امور ديگران همان كمكهاي مادي افراد به يكديگر است كه در جامعهي خودمان نيز مكررا اين گونه موارد را شاهد هستيم. از قبيل؛ كمكهاي مالي و مادي افراد خير به افراد بيبضاعت، پرداخت صدقات، تقبل هزينهي كودكان بيسرپرست و...
بنابراين مشخص شد كه طبق تعاليم عاليهي اسلام در باب خدمت به ديگران آنچه اهميت و ارجحيت دارد، در وهلهي نخست همان نفس توجه داشتن و درك اوضاع و احوال همنوعان اعم از نزديكان و ديگر اقشار مردم و پس از آن، ياري عملي است. به عنوان مثال؛ ممكن است شما از مشكل مالي و فقر دوست خود مطلع باشيد و از اين موضوع هم احساس ناراحتي كنيد اما وضعيت مالي خوبي نداشته باشيد كه به دوستتان كمكي كنيد، يا به عبارت ديگر، در حال حاضر به صورت عملي هيچگونه كمكي از دست شما ساخته نيست؛ بنابراين، مجبور باشيد فقط به ابراز همدردي لفظي و ذهني بپردازيد. همين ابراز همدردي و احساس ناراحتي، مصداق اهتمام داشتن به امور ديگران است.
لذا با توجه به مطالب فصل پيش، كه راجع به اداي تكليف و عدم توجه به نتيجهي اعمال بيان شد، نيازي نيست كه ياري كردن شما به دوستتان حتما جنبهي ظاهري و عملي داشته باشد، همين احساس همدردي صادقانه، تكليف شما در اين موقعيت است. حال اگر وضعيت مالي بهتري پيدا كرديد و توانستيد نياز دوستتان را نيز برآورده كنيد كه چه بهتر. و لابد به خاطر همين قبيل موارد است كه در منابع ديني ما آمده؛ اگر انسان حتي نيت كار خير بكند اما نتواند آن را انجام دهد، ثواب انجام آن نيز براي شخص نيتكننده منظور ميشود.
امام باقر(ع): «خداوند بزرگ به موسي(ع) چنين وحي فرستاد؛ برخي از بندگان من با حسنه به من تقرب ميجويند و من در بهشت به آنان فرمانروايي ميدهم. موسي(ع) گفت: پروردگار من! اين حسنه چيست؟ خداوند فرمود: با برادر ديني خود براي برآوردن نياز او به راه ميافتد، خواه اين نياز برآورده شود يا نشود.»1
براي تبيين بهتر مفهوم اهتمام داشتن به امور ديگران به ذكر حديثي ديگر از امام باقر(ع) ميپردازيم.
«اي جابر، براستي خداي ـ عز و جل ـ مؤمن را از سرشت بهشت آفريده و از وزش روح خود در آنان روان كرده، از اين رو، مؤمن برادر پدري و مادري مؤمن است. چون به يكي از اين ارواح در يك شهري آزار رسد اين روح هم، غمگين شود چون از همان است.»2
حديث فوق به نوعي شرح و تفسير اين آيهي شريفه است؛ «انما المؤمنون اخوه.»3 مؤمنين بايكديگر برادرند.
و چه زيبا سروده است سعدي شيرين سخن:
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي
در ابيات فوق نيز، اهتمام ورزيدن به امور ديگران و بيتفاوت نبودن نسبت به افراد جامعه بخوبي نشان داده شده است.
مسلماً در مكتبي كه فقط احساس همدردي و عنايت به يكديگر اينقدر مورد توجه است، بحث خدمترساني و كمك كردن بدون واسطه نيز از اهميت فراواني برخوردار است.
قال الصادق(ع): «المؤمنون خدم بعضم لبعض.»1 مؤمنان خدمتگزاران يكديگرند.
قال رسولالله(ص): «ايما مسلم خدم قوما من المسلمين الا أعطاه الله مثل عددهم خداما فيالجنه.»2 هر مسلماني كه به مسلمين خدمت كند ـ سزاوار نيست ـ جز اينكه خدا به شمارهي آنان ـ مسلمين ـ از خدمتكاران بهشتي به او عطا فرمايد.
در حديثي ديگر از امام صادق(ع) چنان حقوق افراد جامعه اسلامي نسبت به يكديگر عظيم و بزرگ شمرده شده كه امام(ع) ابا دارند آنها را براحتي بيان كنند:
»معلي بن خنيس گويد؛ به امام صادق(ع) گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود: براي او هفت حق است كه هر كدام در مقام خود بر او، واجب است، اگر يكي از آنها را ضايع و بياجر گذارد، از ولايت و اطاعت خدا بيرون است و براي خداوند هيچ بهرهاي از بندگي در او نيست. به او گفتم: قربانت گردم، آنها چيستند؟ فرمود: اي معلي، براستي كه من بر تو مهربانم و ميترسم كه آنها را ضايع كني و نگهداري نكني و بداني و به كار نبندي. گويد به او گفتم: لا حول و لا قوه الا بالله، فرمود: آسانتر آنها اين حق است كه:
1. دوست بداري براي او آنچه را براي خودت دوست داري و بد داري براي او آنچه را براي خود بد داري.
2. از خشم او كناره كني و خوشنودي او را پيروي كني و فرمان او را ببري.
3. اگر تو را خدمتكاري است و برادرت را خدمتكاري نيست، خدمتكار خود را بفرستي تا جامهي او را بشويد و خوراك او را بسازد و بستر او را پهن كند...«1
براستي آيا ما به عنوان يك مسلمان توانستهايم در مجموعه كوچك زندگي خودمان اعم از محيط خانه، محل زندگي و يا محل كارمان حقوق برادري و مسلماني كه بر عهدهمان است را بخوبي ادا كنيم؟
فصل سوم ـ فرهنگ شهادت
منظور از فرهنگ شهادت اجمالاً به مجموعهي باورهاي ديني و آموزههايي كه باعث شكلگيري و رشد روحيهي شجاعت، مبارزه و جهاد در راه خداي ـ متعال ـ كه نهايتا به كشته شدن افراد در راه ايمان و عقيدهشان منجر ميشود، است. محور اصلي اين فرهنگ نيز همان شهيد و انگيزههاي متقن و مقدسي است كه او را به سمت شهادت طلبي سوق ميدهد.
تعريف
در لغت به كسي كه چيزي از ديد علمش ـ آگاهياش ـ پنهان نيست، گواه و آنكه در شهادتش امين است، به عنوان الشهيد يا الشهيد ياد شده است.1 شهادت نيز داراي معاني گوناگوني از قبيل؛ خبر قطعي شهادت و گواهي دادن، سوگند، گواهي قبولي، گواهي پزشك و مرگ در راه خداست.2 اگرچه معناي تحتاللفظي شهيد و شهادت در مجموع همان شاهد، گواه و ناظر بودن را ميرساند، و به طور دقيق اشارهاي به شخص كشته شده در راه خدا اطلاق نميگردد، لكن در فرهنگ عمومي جوامع مسلمين واژهي شهيد به معناي متعارف و مصطلح آن ـ كسي كه به واسطهي جهاد در راه خدا كشته شده است ـ به كار ميرود. در اين نوشتار نيز، مقصود از شهيد و شهادت، مفهوم متداول آن است.
تبيين
شهيد، شهادتطلبي و شهادت از جمله عبارات مقدس و شايان احترام در همهي جوامع و اديان گوناگون است كه قدمت زيادي حتي پيش از ظهور دين اسلام دارد. چرا كه اين عبارت مقدس، تداعي كنندهي بسياري از صفات حسنه، پسنديده و مورد احترام انسانها از قبيل؛ فداكاري، شجاعت، شهامت، آزادگي، عزت و… است. بر مفهوم اين واژه، صرفاً از زاويهي مذهبي و اعتقادي توجه نشده است.1
* * *
گراميترين سرمايهي آدمي جان اوست؛ زيرا تمام تلاش و كوشش انسان در عرصهي زندگي بدان جهت است كه اين جان را از حوادث گوناگون مصون نگه داشته و چند صباحي در اين جهان خاكي، عمر خويش را سپري كند. بنابراين اميد به زندگي دنيوي به واسطهي در قيد حيات بودن انسان، تحقق پيدا ميكند وگرنه تفاوتي ميان جمادات و انسان زنده وجود نميداشت.
در طول تاريخ بشريت انسانهايي بودهاند و هستند كه از گرانقدرترين هديهي الهي به وديعت گذاشته شده در كالبد آنها، براحتي صرفنظر كردهاند و اين گوهر ارزشمند ـ جان ـ خود را در نهايت آگاهي و اخلاص با خالق خويش معامله كردهاند.
»ان الله اشتري منالمؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه يقاتلون في سبيلالله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التورئه و الإنجيل و القرآن و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.«2 (خداوند جانها و مالهاي مؤمنان را در برابر نعمت بهشت خريداري فرمود: آنها در راه خداوند كارزار ميكنند، ميكشند يا كشته ميشوند. اين وعدهي بهشت كه ذكر آن در تورات و انجيل و قرآن آمده كاملاً حق است و حقيقت دارد و تحقق آن برعهدهي خداوند است و چه عهد و قولي استوارتر از عهد خداوند است؟ پس بشارت باد بر شما [اي مؤمنان] به معاملهاي كه با خداوند كردهايد و اين است آن توفيق بزرگ.)
چه معاملهاي بهتر و با عظمتتر از اينكه خريدار آن خداي ـ متعال ـ و فروشندگان آن افراد پرهيزكار و صالح و متاع مورد معامله نيز جان آدمي ـ گران قيمتترين كالاي زندگي ـ باشد، ميتوان سراغ گرفت؟ تجارت بسيار بزرگي كه هر سه وجه آن يعني خريدار، فروشنده و كالاي مورد معامله در نهايت كمال و پسنديدهترين حالات ممكنه خود قرار دارند. وه! كه چه سعادتي! »خوشا به حال آناني كه در اين قافله نور جان و سر باختند. 1
آري؛ شهدا همان انسانهاي بزرگ و ارزشمندي هستند كه براي جلب رضاي معبود از همهي هستي و حق حيات خود در اين دنياي فاني گذشتهاند و از نثار عزيزترين سرمايهي خود در راه جانان، دريغ نكردهاند.
به همين دليل در آيات و روايات متعدد از مقام والا و شامخ شهدا تجليل فراوان شده است و به نيكي ياد شده است، كه به منظور يادآوري به بيان چند مورد ميپردازيم:
»و لئن قتلتم في سبيل الله او متم لمغفره من الله و رحمه خير مما يجمعون.«2 و اگر در راه خدا كشته شده و يا بميريد در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نايل شويد و آن بهتر از هر چيزي است كه در حيات دنيا فراهم نمودهايد.
»و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. فرحين بمآء اتئهم اللهه من فضله«1 البته نپنداريد كه كشتهشدگان در راه خدا مردهاند بلكه آنان زندهاند و نزد خدا روزي ميخورند. پس آنان به فضل و رحمتي كه از خداوند نصيبشان گرديده شادمانند.
قال رسولالله(ص): »فوق كل ذي بربر، حتي يقتل في سبيل الله و اذا قتل في سبيل الله فليس فوقه بر.«2 بالادست هر نيكوكاري، نيكوكار ديگري است تا آنگاه كه در راه خدا شهيد شود و همين كه در راه خدا شهيد شد، ديگر بالادست ندارد.
ذكر مطالب فوق جهت تبيين اهميت و جايگاه شهيد و شهادت در جامعه با توجه به بضاعت اين نوشتار، كافي به نظر ميرسد.
فصل چهارم ـ تعامل فرهنگ خدمترساني به مردم با فرهنگ شهادت
تا اينجا به بررسي مسئلهي مهم مسئوليتپذيري انسان و رابطهي آن با حقوق مختلفهي او نسبت به خدا، خود انسان و جامعه ـ محيط ـ به عنوان بستر اصلي و زمينهي بروز انسانيت انسان يا به عبارتي رسالت راستين انسان بودن، و همچنين به تبيين فرهنگ اهتمام داشتن به امور ديگران ـ خدمترساني به مردم ـ و فرهنگ ارزشمند شهادت پرداختيم.
ضرورت پذيرش مسئوليتپذيري در تعامل فرهنگ شهادت با فرهنگ خدمت رساني به مردم
باور ما بر اين است كه؛ اگر مفهوم دقيق مسئوليتپذيري و به تبع آن آشنايي كامل به حقوق انساني ـ از جميع جهات ـ براي افراد روشن شود و بدرستي، اهميت و ضرورت كاركردي آن در رفتار و اعمال انسانها به منصهي ظهور برسد، مفهوم مقولههايي چون خدمت به ديگران و شهادت سهلتر به نظر ميرسد. چرا كه وقتي فهم و درك موضوعي آسان باشد، عمل به آن نيز راحتتر است. بدين سبب كه؛ عنصر باور و اعتقاد به اعمال باعث ميشود ويژگيهاي رفتاري انسان به صورت »ملكهي اخلاقي« دربيايد.
در فصل نخست با استناد به آيات و روايات متعدد و حتي نتيجهي يك پژوهش روانشناسانه، ضرورت مسئوليتپذيري و رعايت حدود و ثغور حقوق انساني به اثبات رسيد.
در ادامه، با روشن شدن اهميت اهتمام ورزيدن به امور همنوعان و خدمترساني به مردم، مسئلهي رعايت و اداي حقوق اجتماعي و ديني افراد نسبت به يكديگر نيز بيان شد. تا جايي كه بيخبري و بيتفاوتي انسان نسبت به وضعيت افرادي كه در اطراف او زندگي ميكنند مثل؛ همسايه، همكار، دوست و... مساوي با كفر و بيديني تلقي شده است.
همچنين مشخص شد »شهيد« انسان بزرگي است كه از قيمتيترين گوهر وجودش جان صرفنظر ميكند و آن را فداي عقيدهي خود ميكند.
با توجه به توضيحات فوق، چنين به نظر ميرسد كه شخص شهيد، كاملترين مرتبهي اداي حقوق و رسالت بندگي و انساني خود را به بهترين وجه ادا كرده است.
شهادت، كمال احساس مسئوليت
كاملترين شكل انجام تكاليف و وظيفه اين است كه، انسان هم در مقابل خداي خويش، هم نفس خود و هم در برابر اجتماع ـ محيط ـ ، بدون هيچ كم و كاستي مسئوليت خطير يا به عبارتي حقوق مشخصهي خود را ادا كند.
شهيد، در برابر حق حياتي كه آفريدگارش به او عطا كرده است، با خود خدا وارد معامله ميشود1 و جانش را به جانان اصلي باز ميگرداند. آيا در مورد مرگ و قبض روح و جان آدمي، خريدار بهتري بجز خداي ـ متعال ـ ميتوان سراغ داشت كه انسان جانش را به جاي خدا، به او تقديم كند؟ قطعا جواب منفي است.
لذا شهادت و كشته شدن در راه خدا، شريفترين و والاترين گونهي جانسپاري و مرگي است كه براي انسانها متصور است. پس در مقولهي وظيفه و مسئوليت انسان نسبت به خدا شايد يكي از زيباترين مصاديق اداي حق خالق، همين شهادت در راه خدا باشد.
در خصوص مسئوليت انسان در قبال خويشتن نيز، چون شهيد عزيزترين امانت الهي كه همان جسم و جان اوست، به صورت تام و تمام به صاحب اصلي آن، يعني منبع حقيقي روح كه همانا خداوند ـ متعال ـ است2، تقديم ميكند؛ لذا فرصتي براي شهيد باقي نميماند كه به جسم و جانش آسيب و ضرري برسد بنابراين ديگر نيازي به مراقبت و تأمين سلامت جسم و جان ندارد. چرا كه نگران صدمه ديدن و يا تلف شدن نعمت سلامتي جسم و جانش نيست. بنابراين شهيد در برابر رعايت كامل حق انسان نسبت به خويشتن نيز به نحو احسن و اكمل انجام وظيفه ميكند.
همچنين در برابر اجتماع محيط نيز شهيد با تقديم گرانقدرترين سرمايهي خود كه همان جسم و جان اوست، واپسين درجهي كمك و خدمترساني به ديگران را به نمايش ميگذارد. او هستي خويش را فدا ميكند تا امكان زندگي براي ديگران فراهم آيد. لذا شهادت شهيد از مرحلهي اهتمام ورزيدن فراتر ميرود و زيباترين تجلي و نماد خدمتگزاري به مردم را به تصوير ميكشاند. به همين دليل است كه، حق شهدا بيش از حق ديگران بر افراد جامعه است.
شهيد مطهري در همين رابطه ميگويد:
»همهي گروههاي خدمتگزار مديون شهدا هستند ولي شهدا مديون آنها نيستند يا كمتر مديون آنها هستند؛ عالم در علم خود، فيلسوف در فلسفهي خود، مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعليمات اخلاقي خود نيازمند محيطي مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولي شهيد آن كسي است كه با فداكاري و از خود گذشتگي خود و با سوختن و خاكستر شدن خود، محيط را براي ديگران مساعد ميكند. مثل شهيد مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افكندن است، تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده، بنشينند و آسايش يابند و كار خويش را انجام دهند.«1
در اين بخش به بررسي وضعيت كلي اهتمام داشتن به امور ديگران و چگونگي خدمترساني مردم به يكديگر بويژه در سيستم ديوانسالاري ـ اداري ـ كشورمان، و آسيبشناسي آن ميپردازيم.
بحث خود در اين زمينه را با طرح يك پرسش و سپس توضيح و بررسي آن آغاز ميكنيم. پرسش نخست: آيا روحيه كمك و خدمترساني به همنوعان در جامعه ما وجود دارد يا خير؟
پاسخ: به مثابه يك امر عادي و معمولي اگر در گوشه و كنار محل زندگي، شهر يا كشورمان و حتي در خارج از مرزهاي كشور پديدههايي همچون سيل، زلزله يا حوادث غيرمترقبه ديگري رخ دهد، براحتي ميتوان روحيهي كمك به يكديگر و نيكوكاري عامهي مردم را مشاهده كرد. همچنين هستند افراد خير و درستكاري كه به تناسب حرفه و پيشهي خويش، در حد امكان و توانايي به مستمندان و افراد بيبضاعت همت ميگمارند و از هيچ كوششي در اين زمينه دريغ نميكنند. به مانند نمونه، پزشك متخصصي كه با اخلاق حسنهي خود حتي در منزل، ضمن رعايت حال جسماني و وضعيت مادي مراجعان، بيماران را معاينه ميكند؛ يا افراد نيكوكاري كه درمانگاه، مدرسه و مراكز خيريه احداث ميكنند؛ استاد و معلمي كه دلسوزانه و بدون چشمداشت مادي به تعليم كودكان بيسرپرست و بيبضاعت مشغول است؛ و يا نيكوكاراني كه هزينهي تحصيل، زندگي و يا ازدواج افراد نيازمند را پذيرا ميشوند، همهي اينها نمونههاي زيبايي از وجود روحيهي دستگيري از ديگران و خدمترساني به يكديگر است. اين روحيه در فرهنگ عمومي جامعهي ما جاي دارد و به نوبهي خود مايهي استحكام و انسجام اجتماعي زندگي روزمره افراد است.
جالب اينجاست كه، اين روحيهي همكاري و نيكوكاري كه به آن اشاره شد، موضوعي كاملا مردمي و خودجوش و نشأت گرفته از همان فرهنگ غني اسلامي ايراني است كه به صورت ژرف و ريشهدار در باورهاي مردم كشورمان جاي دارد.
بسياري از افراد ـ و حتي در سالهاي اخير گروهها و تشكلهاي ـ خير و نيكوكار هم هستند كه بينام و نشان و فقط براي خشنودي خداوند اقدام به ياري رساني و دستگيري از مستمندان و نيازمندان ميكنند. خصوصاً اينكه در برخي از ايام سال مانند ماه مبارك رمضان، به تأسي از سيرهي ائمه طاهرين(ع) بويژه حضرت علي(ع)، به طور پنهاني و ناشناس به سركشي و تهيهي آذوقهي منازل افراد فقير و بيبضاعت همت ميگمارند.
يا به مانند نمونه: ياريهاي گوناگون گستردهي مردم كشورمان به برخي كشورهاي همسايه مانند عراق و افغانستان كه در موارد متعدد صورت پذيرفته است، همگي نشانههاي بارز و آشكار وجود روحيهي همياري و همكاري و خدمت به همنوعان است. بنابراين پاسخ نخستين پرسش مطرح شده در آغاز بحث مثبت است.
* * *
چنين به نظر ميرسد تأكيد مقام معظم رهبري در پيام آغازين سال جاري مبني بر تقويت و اهميت نهضت خدمترساني به مردم، ريشه گرفته از دغدغهي خاطر ايشان نسبت به وضعيت خدمترساني در بدنهي اجرايي و اداري كشور است تا در سطح زندگي عامهي مردم. چرا كه طبق توضيحات سطور پيشين، روشن شد كه؛ روحيهي خدمت و همياري نسبت به يكديگر در ميان مردم كشورمان مقولهي تازهيي نيست، و قطعاً رهبر جامعه نيز به اين امر واقف هستند، لذا با توجه به پيامهاي ايشان در طليعهي سالهاي پيش مبني بر رعايت وجدان كاري، انضباط اجتماعي، رفتار علوي و همچنين تأكيد رهبر فرزانهي انقلاب در ديدارها و سخنرانيهاي متعدد با اقشار گوناگون مردم، بويژه كارگزاران و مسئولان مملكتي، در مورد خدمت به مردم و جديت در تلاش و سازندگي كشورمان، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه؛ روي سخن معظمله در بحث نهضت خدمترساني به مردم در درجهي نخست به مسئولان، مديران و در يك كلام نظام اجرايي و اداري كشور و در درجهي بعد، آحاد مردم است.
حال كه سخن به اينجا رسيده است به طرح پرسش ديگر ميپردازيم: آيا روحيهي تعاون و خدمترساني به مردم همان گونه كه در توضيحات پرسش نخست مطرح شد، در نظام اداري كشور ما نيز وجود دارد يا خير؟
پاسخ: پاسخ اين پرسش را با چند مثال منطبق با واقعيت كه ممكن است، هر كسي كه چند نوبت به يك سازمان يا ادارهي دولتي ـ منظور از دولت، كليهي تشكيلات اداري كشور است ـ مراجعه كرده و با آن روبهرو شده باشد، آغاز ميكنيم.
نمونهي 1. شما تصميم گرفتهايد براي انجام سريع كارتان اول وقت اداري به ادارهي مورد نظر مراجعه كنيد؛ معمولا روزها از آغاز ساعات رسمي شروع به كار اداره ـ 5/7 يا 8 صبح ـ ميبينيد كه در اغلب اتاقهاي اداره بسته است. اين امر، اختصاص به مسئول اداره يا كارمند معمولي آن ندارد، طبيعتا شما ميبايست مدت زماني منتظر بمانيد تا مسئول واحد مربوطه در محل كار حاضر شود. ضمن اينكه اگر به همكار يا مسئول ديگري در همان اداره مراجعه كنيد و علت عدم حضور شخص غايب را جويا شويد، طبق معمول انواع دلايلي از قبيل وجود ترافيك، دوري راه، سردي يا گرمي هوا، خرابي ماشين و… براي شما رديف ميشود كه البته شما به ناگزير ميبايست قانع شويد. البته ممكن هم هست كارمندي كه شما با او كار داريد بموقع حضور داشته باشد، لكن براي اقدام بعدي كارتان كه در اتاق يا طبقهي ديگر يا حتي ساختمان ديگري است، مجدداً وضعيتي مشابه قبل تكرار شود.
نمونهي 2. شما براي انجام كاري اداري از قبل برنامهريزي ميكنيد و از محل خدمت خود يا اگر شغل آزاد هم داشته باشيد مثلا از منزل خود، به ادارهي مورد نظر مراجعه ميكنيد؛ متوجه ميشويد كه مسئول مربوطه در محل كار خود حضور ندارد، سرانجام پس از اندكي اتلاف وقت و جستوجو، كار شما در آن بخش انجام ميشود و براي تكميل آن به واحد ديگر اتاق يا طبقهي ديگر مراجعه ميكنيد. در اينجا پي ميبريد كه مسئول بعدي به هر نحوي در اداره حضور ندارد و همكار وي خيلي معمولي به شما ميگويد آقاي X مرخصي هستند و تا چند روز ديگر نيز به اداره نميآيند. تا اينجاي كار مسئلهاي غيرعادي رخ نداده است، اما دشواري هنگامي پيدا ميشود كه؛ كار يا گرفتاري شما فقط توسط نظر، يادداشت و يا امضاي كارمند به مرخصي رفته انجام ميشود و هيچ كس ديگري مسئوليت انجام آن را در غياب ايشان به عهده ندارد. تصور كنيد با وضعيت گرفتاري و مشغلهاي كه هر كسي به سهم خود با آن روبهرو است، شما به ادارهاي مراجعه كردهايد و كار شما يا انجام نشده يا به صورت ناقص انجام شده است و ناگزير هستيد روز ديگر نيز مجدداً به همان اداره مراجعه كنيد.
نمونهي 3. به ادارهاي براي انجام كاري مراجعه كرديد و ميبينيد كه بجز چند نفر كه معمولا نگهبان و آبدارچي اداره جزء آنها هستند، كسي در اداره نيست. پس از پرسوجو پي ميبريد كه؛ اغلب كارمندان ـ بعضا به اتفاق مسئول اداره ـ در مراسمي مانند: ترحيم يا تشييع جنازه يكي از دوستان و يا همكاران پيشين، توديع و معارفهي يكي از مسئولان اداره، گرفتن حقوق ماهانه و يا موارد گوناگون ديگر در محل كار و انجام وظيفهي خود حضور ندارند. در چنين مواردي شما بناچار ميبايست مدتي معطل شويد كه اين معطلي نيز بيگمان در تأخير كارهاي بعدي شما تأثير خواهد داشت.
مثالهاي فوق فقط نمونههاي واقعي و نه فرضي از هزاران مواردي است كه روزانه در اغلب سازمانها و ادارات اين كشور رخ ميدهد و من و شما هم بارها شاهد آن بودهايم. چه بسا خود ما هم به گونهاي درگير اين وضعيت نامطلوب در محيط اداره و محل خدمت خويش باشيم.
البته ذكر اين مثالها بيانگر اين نيست كه در ادارات و سازمانهاي جامعهي ما، هيچ كار مثبتي روي نميدهد و هيچ مسئول و كارمند وظيفهشناسي وجود ندارد. اما متأسفانه فضاي غالب و حاكم بر نظام ديوانسالاري كشور در حال حاضر، مؤيد مثالهاي ذكر شده است. لذا بدون هيچگونه توضيحي به نظر ميرسد كه پاسخ دومين پرسش مطرح شده، منفي باشد.
سؤال سوم: علت اصلي ناكارآمدي و ضعيف بودن نظام اداري كشورمان چيست؟
دليل اصلي ناكارآمدي وضعيت نظام اداري جامعه
با توجه به توضيحات فصل نخست راجع به مسئوليتپذيري انسان و ايجاد تكليف و حقوق متعدد انساني، ميتوان گفت علتالعلل ضعف و نقصان هر امري ـ از جمله ناكارامدي مجموعهي اداري جامعه ـ عدم انجام صحيح و كامل مسئوليتهاي گوناگون انسان يا به كلام ديگر عدم رعايت دقيق حقوقي است كه افراد نسبت به يكديگر دارند. از جهتي ديگر، عاليترين وظيفهي انساني آدميان، همان اداي كامل تكاليف و مسئوليتها و يا بجا آوردن حقوقي است كه برعهده آنهاست.
بنابراين وقتي انسان حيطهي مسئوليتهاي شخصي و اجتماعي خويش را بدرستي درك نكرده باشد و تعهدي نيز در قبال رعايت حق و حقوق خودش، ديگران يا خداي ـ متعال ـ نداشته باشد، خودبهخود باعث ايجاد يك سري ناهماهنگي و ناهنجاريهاي شخصي و اجتماعي در محدودهي زندگي و كار خود يا اطرافيانش ميشود.
توضيح: براي روشنتر شدن منظورمان، بد نيست وقايع جاريهي زندگي يك نفر از افراد جامعه ـ مانند كارمند، دانشجو، كارگر يا... ـ را در طول يك شبانهروز، به صورت فرضي بررسي كنيم.
مثال اول: شخص مورد نظر، مقيد به انجام تكاليف و مسئوليتهاي فردي و اجتماعي است. سحرخيزي از ويژگيهاي چنين فردي است؛ پس از فريضهي نماز صبح و راز و نياز با معبود ـ نخستين نشانهي سپاسگزاري و بندگي ـ ممكن است قدري به ورزش صبحگاهي و صرف صبحانه مشغول شود ـ رعايت حق جسم و سلامتي ـ. چون انسان معتقد و منضبطي است، سعي ميكند بموقع در محيط كار حاضر باشد. چرا كه نسبت به وقت و زمان نظم و دقت و محل كار به عنوان مكان تحصيل معاش، احساس مسئوليت مينمايد و ميكند كه خدا ناظر بر كليهي اعمال اوست. لذا زندگي را هدفمند ميداند (رعايت حق بندگي و رعايت حق خود [شناخت و پرورش استعدادهاي دروني]). طبيعتاً در محل كار خود مقيد است نسبت به ارباب رجوع پاسخگو باشد (رعايت حقوق ديگران). ضمن اينكه به تناسب موقعيت شغلي خود ممكن است در فكر آموزش تجربيات خود به زيردستان يا كسب تجربهي جديد از همكاران و بالادستان باشد (رعايت حقوق ديگران). پس از پايان كار در مسير بازگشت ممكن است، مايحتاج منزل را نيز تأمين كند (رعايت حقوق خانواده (ديگران)). نهايتاً شب در منزل به رسيدگي امور خانواده يا صلهي ارحام (رعايت حقوق ديگران) ميپردازد. حتي به عنوان مثال اگر خودش يا اعضاي خانواده در كلاسهاي گوناگون آموزشي شركت ميكنند، باز هم نوعي احساس مسئوليت در قبال ديگران و تشويق به پيشرفت و ترقي اهل خانواده تلقي ميشود. تا اينكه مجددا به استراحت (رعايت حق جسم) براي تقويت و آمادگي هر چه بيشتر براي روز بعد بپردازد.
مثال دوم: شخص مورد نظر، در قبال تكاليف و رعايت حقوق خود و ديگران احساس مسئوليت نميكند؟ طبق عادت از خواب برميخيزد، اگر وقت داشته باشد صبحانه ميخورد و اگر هم وقت نداشته باشد نميخورد (عدم رعايت نعمت سلامتي و حق جسم). ممكن است صبحانه خود را ـ بنا به عادت غلط و مرسوم خيلي از ادارات ـ در محل كار و در ساعات اداري ميل كند (عدم رعايت حقوق ديگران). چنين فردي مشخص نيست كه بموقع در محل كار حضور پيدا كند، لذا ممكن است به علت تأخير او، ارباب رجوع پشت در بسته منظر بمانند (عدم رعايت حق ديگران و حق خود به دليل بينظمي). همچنين، ممكن است در انجام صحيح وظايف اداري و پاسخگويي مناسب به ارباب رجوع نيز فرد موفقي نباشد (عدم رعايت حقوق ديگران). چنين فردي يا تمايلي به انجام وظايف عبادي و ديني خود ندارد يا اينكه به صورت ناقص انجام ميدهد (عدم رعايت حق خدا و حق بندگي). مسلماً كسي كه در قبال خود، ديگران و خدا احساس مسئوليت نميكند، به استفادهي غير اداري از اموال، امكانات و وقت عمومي خود و مردم نيز علاقهمند است (تضييع حقوق ديگران). چنين فردي بعيد است كه در محيط خانواده نيز بدرستي از عهدهي حقوق و تكاليفش برآيد. نهايتاً در آخر شب به عنوان عادت هميشگي و به اميد اينكه دوباره روزي را شب و شبي را روز كند، به خواب ميرود.
اين دو مثال فقط نگاهي ساده به زندگي روزانه با دو نوع برداشت متفاوت از رعايت حقوق و احساس مسئوليت بود كه با توجه به فضاي جامعهي اسلامي خودمان، به صورت مختصر بيان شد.
ميبينيم كه در طول شبانهروز همهي انسانها چه بخواهند و چه نخواهند با انواع و اقسام حقوق و احساس مسئوليتهاي گوناگون نسبت به خدا، خودشان و جامعهاشان روبهرو هستند. لذا افراط و تفريط در عدم رعايت انجام وظايف و تكاليف باعث ميشود كه مسير زندگي انسان از حالت تعادل خارج شده و نتواند به طور صحيح به اداي حقوق واجبهاش بپردازد. پس ميتوان نتيجه گرفت انسان كامل كسي است كه به طور دقيق به مسئوليتها و تكاليفش آشناست و آنها را در زندگي خود، عملاً پياده ميكند. چنين فردي معتقد است در قيامت از لحظه لحظهي زندگياش او را بازخواست ميكنند؛ عمرت را در چه راهي گذراندهاي؟ هزينه زندگيات را از چه راهي به دست آوردهاي؟ در چه راهي خرج كردهاي؟ و…، بنابراين براي پاسخگويي به انواع سؤالهاي سختي كه در انتظار اوست، قطعا ميبايست با ايماني محكم و اعتقادي راسخ خود را براي روز محاسبه آماده نگه دارد. لذا چنين فردي زندگي روزانهي خود را تكرار مكررات و عادت نميداند، بلكه با اميد و هدفمندي در راستاي رضاي خداي خود مشغول به انجام وظايف و تكاليف است.
منظور كلي و نتيجهاي كه از مطالب فوق عايد ميشود اين است كه؛ شكل صحيح و كامل احساس مسئوليت انسان در گرو رعايت دقيق حقوق محوله به اوست. انسان به هر مقدار كه از اداي تكاليف اساسي خود نسبت به خدا، خويشتن و جامعه سر باز زند در دنيا و آخرت مسئول و مورد بازخواست است. البته اين امر نيز ربطي به زن و مرد بودن، پير و جوان بودن يا فقير و ثروتمند بودن انسانها ندارد. تا در جامعهي ما وضعيت احساس مسئوليت و انجام وظيفهي تك تك افراد اصلاح نشود نميتوان به بهبود وضعيت موجود و، اصطلاح، سامان يافتن برنامهي زندگي كه جزئي از آن نيز همان نظام اداري است، اميدوار بود.
ضمنا اين نكتهي مهم را فراموش نكنيم كه؛ عدم رعايت تكليف و حقوق از طرف هر كسي، به منزلهي تجاوز به حقوق خود، خدا و جامعه ـ محيط ـ است. تعدي به حقوق ديگران صرفا به معناي جنگ، دعوا يا اهانت و امثالهم نيست. به همان مقدار كه هر فردي نسبت به رعايت حقوق و اداي وظيفهاش سهلانگاري بورزد، در حقيقت به ذويالحقوق و طرف مقابلش تجاوز نموده است.
قال رسولالله(ص): »ملعون، ملعون من يضيع من يعول.«1
پيامبر اكرم(ص): «از رحمت خدا به دور است، از رحمت خدا به دور است ـ ملعون است ـ ، كسي كه ضايع سازد حق كساني را كه بر او واجب است.»
همچنين فراموش نكنيم تأكيدات مكرر دين مبين اسلام بر رعايت حقالله و حقالناس و احاديث و روايات تكاندهندهاي كه هر كدام به تنهايي، براي تنبه و هشدار جدي همهي اقشار گوناگون مردم كفايت ميكند.
قال رسولالله(ص): »للمسلم علي اخيه ثلاثون حقا، لابرائه له منها الا بالأداء او العفو:... يحسن نصرته... و يقضي حاجته...«2 پيامبر اكرم(ص) فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش 30 حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نميكند مگر به اداي حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:... در ياري او بكوشد... و حاجت او را برآورد...
البته 30 مورد حقي كه رسول گرامي اسلام(ص) بدان اشاره فرمودهاند فقط حق مسلمان بر مسلمان است و ساير حقوق از قبيل حق مسلمان بر خدا، حق مسلمان بر خودش، حق مسلمان بر غير مسلمان هر كدام شقوق گوناگوني دارند كه در جاي خود، بحثهاي جداگانهاي را ميطلبد.
براستي هر كدام از ما، در زندگي معمولي خودمان چه قدر به رعايت حقوق مسلمي كه بر گردهمان گذارده شده مقيد هستيم؟ آيا سنگيني اين بارهاي عظيم و تكاليف سخت را بر وجود خود حس كردهايم؟ قطعا بايد از خود خداي بزرگ، استمداد و استعانت بطلبيم تا ما را در اداي وظايفمان ياري كند.
»ربنا و لا تحمل علينا اصراكما حملته علي الذين من قبلنا، ربنا و لاتحملنا ما لاطاقه لنا به واعف عنا واغفرلنا و ارحمنا.«1 پروردگارا! تكليف گران و طاقتفرسا، چنان كه بر پيشينيان نهادي بر ما مگذار؛ پروردگارا! تكليف فوق طاقت، بر دوش ما مگذار؛ و بيامرز و ببخش گناهانمان را و بر ما رحمت فرست.
* * *
متأسفانه وضعيت خدمترساني و پاسخگويي به مردم در نظام اداري و حتي غيراداري جامعهي ما ـ عموماً ـ به گونهاي است كه اگر كسي در حوزهي كاري خود، حتيالامكان به وظيفهي خود خوب عمل كند، بعضاً شاهد رضايتمندي و سپاسگزاري بيش از اندازه از سوي مراجعهكنندگان هستيم. در نزد مراجعهكننده اين تصور به وجود ميآيد كه كارمند يا مسئول مربوطه، خدمات خيلي خوب و حتي اضافه بر وظيفهي اصلي خويش ارائه داده است در حالي كه اگر دقيقتر بررسي شود پي ميبريم كه آن شخص كارمند يا مسئول، فقط به وظيفهي خود عمل كرده است.
اين گونه موارد كه كم هم نيستند، بيشتر از آنكه دال بر خدمترساني مطلوب آن گروه قليل باشند، بيانگر نارسايي و ضعف شديد در نظام ارائهي خدمات ـ چه دولتي و چه غيردولتي ـ جامعهي ماست. چرا كه آن قدر مردم به بخشها و دستگاههاي گوناگون اداري و غيراداري مراجعه كردهاند و جواب ناكافي و غير قانعكننده شنيدهايد و بعضا برخورد نامطلوب اخلاقي و خارج از چارچوب اداري مشاهده كردهاند كه اگر در مجموعهاي شمار اندكي هم باشند كه واقعا به امور مردم سريع، دقيق و با دلسوزي رسيدگي كنند، احساس ميكنند آن اندك افراد، خيلي كارآمد هستند.1
به كلام ديگر، چون شمار افراد غير كارآمد، و غيرپاسخگو و بدون احساس مسئوليت در محيطهاي اداري كشور، به صورت كلي بسيار است، لذا اگر معدود افرادي را ميبينيم كه فقط به وظيفهشناسي خود عمل كردهاند به نظر ميآيد اين گروه اندك شمار، كارهاي بسيار و مهمي را انجام دادهاند.
بد نيست به يك نمونه هم از ارائهي خدمات غيردولتي اشاره كنيم.
حتماً تاكنون كارت يا برگهاي ضمانتنامه ـ گارانتي ـ برخي كالاها از قبيل اتومبيل، اجاق گاز، يخچال و... ديدهايد يا داشتهايد. طبق مفاد ضمانتنامهها، كارخانجات يا فروشگاههاي عرضهكنندهي كالا مؤظفاند تا يك زمان معيني فيالمثل يك يا چند سال در قبال برخي خسارتها يا تعميرات احتمالي آن كالا، به صورت رايگان خدمات پس از فروش ارائه كنند. اما به دفعات شاهد بودهايم ـ حتي در برخي گزارشهاي تلويزيوني ـ كه با مراجعهي خريداران به نمايندگيهاي فروش آن كالا، شركت يا كارخانهي مربوطه به نحوي از آنها به تعهدات خود عمل نكرده است. چنين واحدي بيشتر از آنكه به ارائهي خدمات بپردازد با عملكرد ناقص و نامطمئن خود و همچنين توجيههاي غيرمنطقي، علاوه بر اتلاف وقت و هزينهي مشتريان، از اعتبار شركت يا كارخانهي خود شديدا كاسته است. فكر ميكنيد اين گونه عرضهي كالا يا خدمات چه تبعاتي در پي دارد؟ به زبان جامعهشناسانه چه كاركردهاي آشكار و پنهاني از اين وضعيت به دست ميآيد؟ كاركرد يا نتيجهي آشكار و مستقيم آن، كاهش فروش كالاهاي شركت و نارضايتي مشتريان است. البته مواردي همچون سلب اعتماد مردم از صنايع داخلي، گرايش عمومي به مصرف كالاهاي وارداتي و نهايتا كاهش توليد داخلي و وابستگي به صنايع خارجي را ميتوان از كاركردهاي پنهان و غيرمستقيم اين وضعيت نامطلوب برشمرد.
* * *
سوال چهارم: با وجود اينكه روحيهي تعاون و خدمترساني در فرهنگ عمومي جامعه جريان دارد، چرا در نظام اداري كشورمان از اين روحيه بخوبي استفاده نميشود؟
دلايل ديگر ناكارامدي يا ضعيف بودن خدمترساني در نظام اداري
در صفحات پيش علت اصلي و مسبب همهي نابسامانيهاي فردي و اجتماعي از جمله ضعيف بودن ارائهي خدمات در نظام اداري را عدم مسئوليتپذيري انسانها برشمرديم. چرا كه وقتي وظايف و تكاليف شخصي و اجتماعي افراد بخوبي انجام نپذيرد، خودبهخود يك سري از حقوق افراد جامعه تضييع خواهد شد كه اين موضوع را با بيان دو نمونه از وضعيت كلي نحوهي خدمترساني در بخش دولتي و غيردولتي كشورمان به ذكر آن پرداختيم.
ضمناً اين پرسش هم پيش ميآيد كه؛ آيا در جوامع ديگر نيز وضعيت ارائه خدمات عمومي به مردم مانند جامعهي ما دچار دشواريهاي فراوان است يا خير؟
اگر بخواهيم يك پاسخ كوتاه به پرسش فوق بدهيم اين گونه است كه؛ جامعهي ما در مقايسه با كشورهاي توسعه يافته و پيشرفته به لحاظ صنعتي در نحوهي خدماترساني دولتي و غيردولتي از جايگاه خيلي نازلتري برخوردار است و در مقايسه با برخي كشورهاي در حال توسعه نيز داراي وضعيت چندان مطلوبي نيست. (فعلاً با كشورهايي كه به لحاظ توسعهيافتگي از جامعهي ما مرتبه پايينتري دارند كاري نداريم.)
اين پاسخ كلي تا اندازهاي از مطالعهي كتابها، نشريات و گزارشهاي رسانهاي به دست آمده است كه نيازي به تحقيق پيمايشي يا ميداني ويژهاي در اين زمينه نيست. لكن در ادامهي مطالب قصد داريم به صورت اجمال عوامل مؤثر در ايجاد وضعيت فعلي نحوهي خدماترساني در كشورمان و مقايسهي آن در برخي جوامع را بررسي كنيم.
عدم شناخت صحيح فرهنگ كار و تلاش
مهمترين علت بعد از مبحث مسئوليتپذيري عدم شناخت صحيح افراد ـ به صورت عموم ـ از فرهنگ كار و تلاش است. در جامعهي ما آن گونه كه بايد و شايد هنوز به اهميت و ارزش والاي سعي و تلاش و جديت در كارها توجه نشده است. اين احساس ضرورت در عامهي مردم به وجود نيامده است كه با تلاش بيوقفه و كوشش مستمر ميتوان به پيشرفت و آباداني رسيد.
»ليس للانسان الا ما سعي.«1 براي آدمي چيزي بجز آنچه به سعي و تلاش خود انجام داده، نخواهد بود.
با وجود اينكه بحث اشتغال و بيكاري جوانان يكي از دشواريهاي بنيادي چند سال اخير جامعه و از دلمشغوليهاي مهم مراكز تصميمگيري كلان كشورمان است، اما فضاي حاكم بر تفكر اغلب جوانان، اين است كه؛ پس از گرفتن مدرك دانشگاه به استخدام ادارات دولتي درآمده و به اصطلاح جزء افراد پشت ميز نشين، درآيند. چرا؟ چون كه انجام كارهاي بدني و فيزيكي كه نياز به تلاش جدي و عرق ريختن دارد، هنوز به مثابه يك كار مهم و منبع اصلي كسب درآمد تلقي نميشود. چرا كه با يك ديدگاه منفي حاكي از ننگ و عار به اين گونه مشاغل نگريسته ميشود. اغلب تصور ميشود شخصيت اجتماعي و منزلت افراد در گرو پشت ميز نشستن و اين قبيل كارهاست؛غافل از اينكه بزرگان و اوليا دين، به تلاش، زحمت و كسب درآمد از راه حلال هميشه به عنوان عاملي نشاطآور در راستاي سازندگي، پيشرفت زندگي و بينيازي از مردم نگاه ميكردهاند.
امام صادق(ع) به نقل از محمد بن منكدر در مورد كار كردن امام محمد باقر(ع) ميفرمايند:
»روزي خارج شدم و رفتم اطراف شهر مدينه؛ در يك ساعت گرم و سوزان در مزرعهاي در حالي كه تكيه بر دست دو غلام سياه كرده بود، چون حضرتش سمين و چاق بودند. با خود گفتم: سبحانالله پيرمردي از پيرمردان قريش در چنين ساعت گرمي و در چنين حالت كهولت در طلب دنياست! بايد او را موعظه كنم. جلو رفتم و نزديكش شدم و به او سلام كردم. جواب سلام مرا داد در حالي كه قطرات عرق بر پيشاني مباركش سرازير بود. گفتم: خداوند شما را اصلاح كند، بزرگي از بزرگان قريش در چنين ساعت و حالتي در طلب دنيا به سر ميبرد! اگر فرشتهي مرگ در چنين حالتي فرا رسد و شما در چنين حالتي باشيد چه خواهيد كرد؟ فرمود: اگر فرشتهي مرگ بيايد و من در چنين حالي باشم در اطاعت از خداي بزرگ به سر ميبرم و به وسيلهي كار و تلاش، خودم و فرزندانم را اداره ميكنم و دست نياز به سوي تو براي ادارهي آنان دراز نميكنم. همانا ترس من از زماني است كه ملكالموت برسد و من در حال معصيت خدا باشم.«1
مسلما فردي مانند امام محمد باقر(ع) به عنوان پيشواي مسلمانان، آن قدر جايگاه و منزلت اجتماعي در ميان مردم و حتي دستگاه حكومت عباسي داشتهاند كه براي تأمين روزي خود، با كهولت سن در آن هواي گرم و سوزان مدينه به تلاش و زحمت مشغول نباشند. يا در تاريخ ميخوانيم كه حضرت علي(ع) از فرط كار و زحمت زياد و احداث نخلستانها و قناتهاي اطراف مدينه دستان مباركشان پينه بسته بود. جالبتر اينكه مصارف عمومي محصولات اين باغها و نخيلات به صورت وقف و انفاق در اختيار افراد بيبضاعت و ناتوان قرار ميگرفت. البته از اين مصاديق در سيرهي بزرگان دين ما فراوان ميتوان يافت.
بنابراين اصلاح نگرش افراد جامعه، خصوصا جوياي كار، به مقولهي تلاش و جديت در مسير زندگي و سازندگي مملكت از زيرساختهاي بنيادي بهبود وضعيت كارامدي و خدمترساني در نظام اداري و غيراداري به شمار ميرود.
انجام كار جهت رفع تكليف
اگر كار و تلاش را عامل تحرك و نشاط جسم و جان و همچنين به عنوان يك محرك قوي براي ترقي و آباداني جامعهمان در نظر بگيريم، بيگمان انجام وظايف و كارهايمان را فقط براي رفع تكليف و شب را روز كردن و روز را شب كردن تلقي نميكنيم. لذا انجام وظيفه نه فقط مايهي خستگي و ملامت ما نميشود، بلكه انگيزهاي در راستاي توانمندي،خلاقيت و بروز و پرورش استعدادهاي فردي نيز ميشود.
نگاه مثبت به كار و پرورش تواناييها و خلاقيتهاي فردي، عامل پويايي شركت، سازمان، محل خدمت و درنهايت مجموعهي اداري جامعه ميشود. بنابراين در مجموعهاي كه به شكوفايي و ترقي خود ميانديشند، همه تلاش ميكنند كه براي سهيم شدن در آباداني و توسعهي كشورشان سهم و اعتبار بيشتري را نصيب خود كنند.
پس مهم است كه كار خود را چه در حوزهي فردي و چه حوزهي اجتماعي، نه به مثابه رفع تكليف و سپري كردن ساعات اداري، بلكه به عنوان وظيفه و رسالت انساني و پيشبرد امور مجموعهاي كه در آن مشغول به خدمت هستيم، در نظر بگيريم. بيگمان اگر به كار خود عشق و علاقهاي نداشته باشيم و با دلسردي و بناچار مجبور باشيم ساعاتي از عمرمان را در حقيقت به بطالت بگذرانيم، تمام راههاي پيشرفت را به روي خويشتن و جامعهي پيرامون خويش فروبستهايم. اينكه ميبينيد بعضي از كارمندان در محيط كار خود هيچ دقت و حوصلهاي براي انجام درست و سريع وظايفشان به خرج نميدهند، از همين بيعلاقهگي و فقدان انگيزهي لازم ناشي ميشود. لذا ميبينيد چنين افرادي پس از سالها به اصطلاح خدمت، به هيچگونه ارتقاي شغلي از لحاظ كسب مهارتهاي جديد و يا شايستگيهاي ديگر، نايل نميشوند. چرا كه هميشه به وضع موجود راضياند و الزامي در برابر خويش يا محيط كار خويش نميبينند تا عامل ترقي آنها بشود. حتي اگر ناگزير باشند چندين سال به عنوان يك متصدي ثابت به امور كاملا تكراري و خستهكننده سرگرم باشند.
»فكر ميكنم آنان كه پيشهي خود را يك كار شاديبخش ميدانند و خود را به آن دلبسته و متعهد ميسازند، مردمي سعادتمند هستند؛ هنرمندان، دانشمندان، روحانيون، و كارشناسان حرفهاي از اين نظر در شمار خوشبختترين مردماناند. اما كارمندان عادي شركتها و كارگران كارخانهها نيز بايد توانا باشند تا كار خود را شاديبخش و پرمعنا سازند.«1
بنابراين اگر كار و تلاش را نه فقط براي گذران عمر و رفع تكليف، بلكه به مثابه عامل نشاط و تحرك در نظر گرفته شود، علاوه بر پرورش استعدادها و خلاقيتهاي فردي، به لحاظ سازماني نيز در اداره، شركت، كارخانه يا هر جاي ديگر تنوعطلبي، پويايي و ميل به تكامل و پيشرفت را در پي خواهد داشت.
»بسيار غمانگيز است انسانهايي كه از هر لحاظ به يكديگر وابستهاند، كار و حرفه را تنها وسيلهاي براي پر كردن شكم خود بدانند و از اين تأسفبارتر وضع افرادي است كه در عنفوان جواني به جاي اينكه سرشار از روحيه، نشاط و آرزو باشند نسبت به كار و فعاليتشان احساس ملال و خستگي ميكنند.
افراد اگر به جاي اينكه كار و حرفه را عامل موفقيت، كاميابي، رشد شخصيت و بهبود جامعه بدانند، آن را فقط وسيله كسب ماديات بشناسند، در حقيقت نسبت به آيين كار و حرفه بيحرمتي بزرگي نمودهاند... اگر به كار و حرفهي خود مباهات كنيد و از انجام آن رضايت خاطر داشته باشيد، در اين صورت حرفهي شما سرچشمهي شادي و لذت بيپايان خواهد بود.«2
عدم سختكوشي
بنابراين زماني كه كار و تلاش صرفاً براي رفع تكليف و امري ملالآور تلقي شود، هيچگاه پركار بودن و سختكوشي مفهوم خوشايندي نخواهد بود. سختكوشي يعني اينكه افراد در طلب انجام كار باشند. يعني، افزون بر انجام وظايف تعريف شدهي سازماني در جستوجوي راههاي بهتر، سريعتر و با حداقل هزينه در محيط كار خود باشند. يعني؛ افراد به دنبال كار بروند نه اينكه كارهاي روزمره معطل افراد باشد.
متأسفانه يك روحيهي تنبلي و تنپروري كاملاً محسوسي بر نظام خدمترساني جامعهي ما حاكم است. اين فرهنگ در اغلب امورات و مشاغل ما سايه افكنده است كه؛ با حداقل كار، به حداكثر درآمد برسيم. بدمان نميآيد كه يك شبه، ره صد ساله را به پيماييم و داراي امكانات رفاهي و زندگي راحت باشيم. بعضي اوقات نيز با مقايسهي سطح زندگي و رفاه در جوامع غربي با جامعهي خودمان، حسرت و اندوه ميخوريم كه؛ چرا ما نتوانستيم آن طور كه آنها به تفريحات و سرگرميهاي خود مشغول هستند، مشغول باشيم. اما كمتر بدان انديشيدهايم كه؛ آنها چه راههاي دشوار و پر فراز و نشيبي طي كردهاند كه به لحاظ بهرهبرداري از ابزار و فناوري روز، بدين جا رسيدهاند.
اين روحيهي »كار كمتر، پول بيشتر« مثل خوره به جان نظام امرار معاش و خدماترساني عمومي جامعه افتاده است. غافل از اينكه اين روحيه به دلايل متعددي كه ناشي از عدم استفاده صحيح از نيروي تفكر، قدرت خلاقه و پرورش متناسب جسم و روح ماست، به جاي اينكه ما را به سمت پولدار شدن و مثلا رفاه بيشتر سوق بدهد، ما را بيشتر درگير تلاش و زحمات بيهودهاي ميكند كه بعضا ناگزير هستيم فقط به اندازهاي كه گرسنه نمانيم، درآمد داشته باشيم. داشتن چندين شغل تمام وقت و نيمه وقت و به اصطلاح »سه شيفته كار كردن« جز خستگي روح و فرسودگي جسم سودي ندارد، و در آخر هم ناراضي بودن از نسبت كسب درآمد به كار انجام شده و به عبارتي به »هيچ جا« نرسيدن از نتايج همان روحيه غلط و فرهنگ اشتباه كار در جامعه ماست كه بعضي اوقات نتيجهي عكس ميدهد؛ »كار بيشتر، پول كمتر«.
وجود واسطهگري و دلاليهاي بسيار شايع در نظام توزيع و توليد كالا چه در بخش دولتي و چه غيردولتي كه فقط با انجام چند تلفن توسط برخي افراد صورت ميگيرد و از طريق غيرقانوني و غيرشرعي درآمدهاي كلان نصيب سودجويان ميشود نيز ناشي از همان تفكر كاملا غلط »كار كمتر، پول بيشتر« است؛ كه فقط نمونههايي براي روشنتر شدن موضوع هستند.
* * *
ظاهراً در جامعهي ما مفهوم دقيق آيهي شريفهي »ليس للانسان الا ما سعي.«1 هر كس به اندازه سعي و تلاشي كه كرده برخوردار از مزاياي آن است، بدرستي درك نشده است. واقعا به اين نتيجه نرسيدهايم كه؛ بدون رنج و مرارت، دستيابي به گنج و راحت، امكانپذير نيست. لذا ميبينيم كه يك روحيهي متوقع بودن و بعضا نق زدن از سوي اغلب كارمندان، درمورد وضعيت حقوق و مزاياي دريافتي مشاهده ميشود. البته منظور، اين نيست كه درآمدها و حقوق كارگران و كارمندان جامعه ما خيلي زياد است و بايد كمتر شود، بلكه اگر بخواهيم مقايسهي دقيقي داشته باشيم ميبينيم كه نسبت كار انجام شده ـ بازده كار ـ با دريافت حقوق، تعادل منطقي ندارد. خيلي از حقوق و مزايايي كه حتي در حال حاضر پرداخت ميشود به نوعي اضافه است.
براي نمونه: شخصا شاهد بودهام كه در طول يك روز كاري، فقط خواندن يك يا چند نامه و يا حتي فقط امضاي يك نامهي اداري كه از لحاظ زماني شايد 5 دقيقه هم نشود، تنها فعاليت يك كارمند يا حتي مسئول يك واحد اداري بوده است. حال اگر به لحاظ آماري ميزان هزينه و استهلاك فضاي فيزيكي اداره، گاز، آب، برق، تلفن به مدت 8 ساعت در مقابل 5 دقيقه فعاليت محاسبه شود، آن وقت بهتر ميتوان ميزان بازده كار و مفيد يا مضر بودن نوع خدمات سازمانها را بررسي كرد.
البته هستند كارمندان و كارگراني كه در طول ساعات كاري شايد فرصت استراحت كافي نداشته باشند اما در مجموع نسبت اين گونه كار كردن با اتلاف وقتي كه صورت ميگيرد اصلا قابل درك و تحمل نيست.
متوسط كار مفيد انجام شده در بخش دولتي و صنعتي ـ كه كارگران به نسبت بقيهي ادارات، كارهاي سختتر و اتلاف وقت كمتري دارند ـ در كشور 5/1 ساعت (در برابر 8 ساعت) در روز گزارش شده است.1 در حالي كه مكررا خوانده يا شنيدهايم مقدار كار مفيد در كشورهاي صنعتي مانند ژاپن در حدود 5/7 ساعت (در مقابل 8 ساعت) است. و جالبتر اينكه؛ فضاي فيزيكي و محيطي كه يك كارمند ژاپني در آن كار ميكند، 15/1 فضايي است كه كارمند ايراني در آن مشغول كار است.2 يعني در اين فضاي خيلي كم، ژاپنيها 5 برابر ايرانيها كار مفيد انجام ميدهند. (كار مفيد انجام شده در ايران 7/18% و در ژاپن 7/93% است.)
«اعلم ـ رحمكالله، أن لله عليك حقوقا محيطه لك في كل حركه تحركتها، او سكنه سكنتها، او منزله نزلتها، او جارحه قلبتها و آله تصرفت بها: بعضها اكبر من بعض1.»
(بدان كه؛ خداي ـ عز و جل ـ را بر تو حقوقي است كه تو را برگرفتهاند، در هر حركتي كه انجام دهي، يا سكون و آرامشي كه برگزيني، يا جايگاه و مقامي كه احراز كني، يا عضوي كه دگرگون كني يا ابزاري كه به كارگيري، بعضي از اين حقوق بر بعضي ديگر بزرگترند.)
بحث ياري به همنوع يا خدمت به مردم نيز از اصول و مباني اخلاقي و انساني است كه مورد اقبال همهي مكاتب بشري بوده و هست. چه به لحاظ جامعه شناختي كه منجر به وضع قوانين و مقررات و پيدايش علم حقوق شده است، و چه به لحاظ ديني ـ خصوصا دين مبين اسلام ـ كه سبب ايجاد تكاليف متعدد اخلاقي و حتي شرعي نيز ميشود. تا جايي كه عدم توجه به مسائل و مشكلات مسلمانان، به مثابه كفر و غير مسلماني تلقي شده است.
قالالصادق(ع): «من لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم .»
امام صادق(ع) ميفرمايند: هر كه اهتمام به امور مسلمانان ندارد، مسلمان نيست.
به دليل آنكه دستورات انسان ساز اسلام از جامعهالاطراف بودن و دقت ويژهاي برخوردار است، لذا مباني و حوزههاي گوناگون امور انساني نيز در ارتباط تنگاتنگ و كاملا مؤثر با يكديگر قرار دارند. به گونهاي كه هيچ كدام از مقولههايي مانند: اقتصاد، فرهنگ، سياست، امور اجتماعي، مسائل فردي، ديانت، اخلاق و... به صورت منفك و جدا از همديگر مطرح نبوده و به نوعي در اثرپذيري يا اثرگذاري در يكديگر مشاركت دارند. در اين ميان، بحث خدمت رساني به مردم نيز با موضوع فداكاري و از جان گذشتن در راه ايمان و عقيده ـ شهادت ـ به عنوان متعاليترين نماد ياري و خدمت به دين و جامعه، داراي پيوندي عميق هستند.
در فصل نخست اين نوشتار، ابتدا اشارهاي به مبحث مسئوليتپذيري و پاسخگو بودن انسان به مثابه بستر و زمينهي كليه امور صادره وي، از جمله خدمت به ديگران و حتي فرهنگ شهادتطلبي پرداخته شده؛ فصل دوم شامل تبيين اهميت فرهنگ خدمترساني و ياري به مردم و فصل سوم به اهميت شهادت اختصاص دارد. در ادامه ـ فصل چهارم ـ تعامل و تأثيرپذيري فرهنگ خدمترساني به مردم با فرهنگ شهادت مورد بررسي قرار گرفته است. در فصل پنجم نيز نگاهي گذرا به وضعيت عمومي خدمترساني در جامعهي خودمان و آسيب شناسي آن داشتهايم. درنهايت، در فصل ششم به نتيجهگيري و ارائهي راهكارهاي عملي و پيشنهادها پرداختهايم.
در اينجا لازم ميدانم از همهي سروران و دوستاني كه به نحوي در فراهم آمدن اين پژوهش مرا ياري كردهاند و منابع گوناگون را در اختيارم قرار دادهاند صميمانه تشكر كنم.
فصل اول ـ مسئوليت پذيري
متعهد بودن و مسئوليتپذيري انسان در قبال مسائل گوناگون تاريخچهاي به ديرينگي آفرينش خود انسان دارد. از همان لحظه كه به امر پروردگار، روح الهي در جسم انسان دميده شد و مسجود ملايكه شد، انسان در برابر آفريدگار بيهمتاي خويش، در برابر نفس خويش و جهان پرامون خود، رسالت عظيم خليفهاللهي و ديگر مسئوليتهاي بزرگ انسان بودن و انسان زيستن را پذيرا شد. بدون ترديد اگر ما انسانها به اين موضوع با تأمل بيشتري بنگريم و براستي باور داشته باشيم در برابر هر چيزي كه به نوعي در اختيارمان قرار گرفته است واقعا مسئول ـ مورد سؤال و بازخواست ـ هستيم، قطعا نگرش ما به زندگي گذرا در اين جهان و شيوهي سپري كردن عمرمان، به طور اساسي و بنياني دستخوش دگرگوني و تحولاتي به سمت خوبيها و كمالات انساني ميشد. چرا كه وقتي انسان متعهدانهتر برنامه زندگي خود را پياده كند، از لحظات و اوقات عمر خويش بهرههاي بيشتري نصيبش ميشود و درنهايت از زندگي سعادتمندانهتري برخوردار خواهد بود.
احساس مسئوليت در برابر خدا
احساس مسئوليت هر فرد در برابر ذات لايزال پروردگار بجز در سايهي بندگي بي قيد و شرط اطاعت از اوامر الهي ميسر نيست. كسي كه خويشتن را مؤظف به پاسخگويي نسبت به خداي ـ متعال ـ بداند، يعني، خدا را در همهي حالات و سكنات زندگيش حاضر و ناظر ميبيند. بنابراين چنين فردي چگونه ميتواند خودش را در معرض سخط و غضب پروردگارش قرار دهد؟ لذا ميتوان نتيجه گرفت؛ اين احساس مسئوليت آدمي در برابر خداوند، عاملي بسيار قوي و بازدارنده در پرهيز از گناه و معصيت و همچنين انگيزهاي بسيار مهم در مسير جلب رضاي پروردگار و انجام اعمال صالح و نيكو و گام نهادن در راستاي رستگاري انسان است.
«و لتسئلن عما كنتم تعملون .» از همهي آنچه انجام دادهايد پرسش خواهد شد.
«و لتسئلن يومئذ عن النعيم2.» بيگمان از نعمتها در آن روز مورد پرسش قرار ميگيريد.
احساس مسئوليت در برابر خود
اگر انسان در قبال جسم و جان خود متعهد و مسئول باشد و براستي معتقد باشد حتي جسم و روحش امانتي است كه چند صباحي به او سپرده شده است و فرداي «يومالحساب» كه همهي اعمال كوچك و بزرگ او را به دقت محاسبه ميكنند، همچنين تمام اعضا و جوارح بدن كه هر كدامشان مسئوليتي به عهده دارند نيز به سهم خود عليه صاحبانشان شهادت ميدهند، چگونه ميتواند نسبت به تأمين سلامت و مراقبت از جسم و جان خويش كوتاهي كند؟
«ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا.» در پيشگاه خدا، گوش، چشم و دل همه مسئولاند.
احساس مسئوليت در برابر جامعه (محيط)
انسان در محل كار و زنگي خود هم نسبـت به همكـار، همـسايه، خانـواده، جامعـه، حكومت و خلاصه همهي كساني كه به گونهاي در طول شبانه روز و به هر اندازه كه با آنها ارتباطي دارد، داراي حقوق و مسئوليت است.
«فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين .» پس ما هم از اعمال امم و هم از پيامبران آنها پرسش خواهيم كرد.
«اللهم صل علي محمد و آله، تولني في جيراني و موالي .» بار خدايا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به بهترين وجه در رعايت حقوق همسايگان و دوستانم اعانت فرما.
* * *
گلاسر3 از روانشناسان غربي در كتاب»مدارس بدون شكست« پس از بررسي انحرافات جوانان و نوجوانان بر اين باور است: »منشا انحرافات افراد به علت نپذيرفتن مسئوليت اعمال خودشان است و براي بهبود اين ناهنجاريها لازم است در اين افراد ايجاد مسئوليت كنند.«
اگر دقيقتر به نتيجه پژوهش گلاسر بينديشيم ميتوان ريشهي همهي ناملايمات و هرج و مرجهاي بزرگ جوامع اعم از جنگ و خونريزيها، بيعدالتيها و پايمال شدن حقوق مردم را در مسئول نبودن انسانهاي متخلف و مجرم نسبت به اعمالشان در نظر گرفت.
بنابراين، با توجه به مطالب و اشارات فوق ميتوان گفت كه، هم به لحاظ اعتقادي و ديني و هم به لحاظ تجربي و علمي موضوع مسئوليتپذيري و آشنا بودن به حقوق فردي و اجتماعي انسانها، اهميت بسزايي در گزينش نوع و شيوهي صحيح يا غيرصحيح زندگي آنها دارد. به عبارت ديگر، متعهدانه زندگي كردن و بيتفاوت نبودن به تبعات گوناگون كردار و رفتارمان، عامل بسيار مؤثري در تنظيم صحيح وظايف و اخلاق انساني در مسير زندگي و سعادتمندي ما در اين جهان و به تبع آن در سراي آخرت است.
لذا نبايد دستور صريح قرآن كريم را فراموش كرد كه: «كل نفس بما كسبت رهينه1.» هر نفسي در گروه آنچه كسب كرده خواهد بود. چرا كه دير يا زود»بازخورد« و تأثيرات وضعي اعمال خوب و بد ما هم در اين جهان و هم جهان آخرت به خود ما باز ميگردد. و شايد به همين دليل است خداي ـ متعال ـ ميفرمايد: «و لا تزر وازره وزر اخري2.» و هيچ كس بار ديگري ـ مسئوليت ديگري ـ را بر ندارد.
نكتهي مهم ديگري كه به طور كلي به واسطهي ايجاد مسئوليتها و رعايت حقوق افراد به وجود ميآيد، صرفا انجام دقيق تكاليف و وظايف محولهي فردي و اجتماعي توسط انسانهاست. از آنجايي كه در آيين متعالي اسلام هدف اصلي آفرينش انسان، طاعت و بندگي محض خداوند ـ متعال ـ است «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون3.» و جن و انس را نيافريدم جز اينكه مرا عبادت كنند. با توجه به اينكه اداي صحيح و كامل امر اطاعت از خدا، جز در سايهي انجام كليه وظايف و شئونات بندگي (زندگي) خود، در راستاي كسب رضايت پروردگار چيز ديگري نيست، لذا نفس انجام تكاليف و مسئوليتها كه همان رسالت اصلي انسان بودن يا به عبارتي ظهور انسانيت انسان است كه مهم است، نه دستيابي به نتايج مورد دلخواه و مطلوب انسان. وقتي آدمي طوق بندگي خداوند را به گردن آويخت، خودبهخود مؤظف به رعايت و انجام دستورات و توصيههاي الهي نيز ميشود. لذا عواقب اعمال و رفتار ما، فرع بر اعمال و اصل اطاعت و فرمانبرداري است. اگرچه اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه پيامدهاي عملكرد ما بستگي تام به نيت و شيوهي انجام اعمال ما دارد. »الاعمال بالنيات«. وقتي انسان هدفي مقدس و متعالي در زندگي خود داشته باشد و بداند كليهي اعمال كوچك و بزرگي كه در طول عمرش انجام ميدهد در لوح محفوظ الهي ثبت و اجر همهي اعمال نزد خدا معلوم خواهد بود، ديگر شكست و پيروزي در اين دنيا برايش مفهومي ندارد. چنين كسي هيچ وقت نگران تأييد يا ملامت از طرف ديگران نخواهد بود. براي اينكه او فقط نسبت به تكليفي كه بر عهدهاش بوده، انجام وظيفه نموده است.1 شايد بهترين شاهد مطالب ارايه شده كه با موضوع اين پژوهش نيز همخواني دارد، همان مسئله «احدي الحسنيين.» باشد.
«قل هل تربصون بنآ الا احدي الحسنيين.»2 بگو (اي پيامبر) كه شما (منافقان) جز يكي از دو نيكويي (شهيد شدن يا پيروزي در جنگ) چيزي ميتوانيد بر ما انتظار بريد؟
فصل دوم ـ فرهنگ خدمترساني به مردم
در ادامهي فصل پيش، درباب اهميت مسئوليتپذيري و رعايت حقوق توسط انسان بويژه حقوق افراد نسبت به يكديگر، در اين بخش به يكي از مصاديق توجه به حقوق عمومي كه از وظايف اصولي و اخلاقي هر عضوي از اعضاي جامعه انساني است و اختصاصي نيز به هيچ مكتب خاصي از اديان و جوامع بشري ندارد، يعني ياري به همنوعان يا خدمت به ديگران، ميپردازيم. بيگمان وقتي انسان در يك جامعه به مثابه جزئي از كل زندگي ميكند، به طور طبيعي جهت ادامهي زندگي جمعي و برقراري ارتباطات و تعاملات روزمره، نسبت به همكيشان، همنوعان و اطرافيان خود داراي حقوق، وظايف و تكاليف مشخصي است. چنين مقررات و حقوقي فيمابين انسانها در يك جامعه، باعث «همبستگي اجتماعي»1 ميشود.
در مكتب اسلام نيز بسياري از اصول و فروع ديني و اخلاقي ريشه در توجه و اهتمام و بيتفاوت نبودن به مسائل و مشكلات ديگر افراد جامعه دارد. از باب نمونه ميتوان به خمس، زكوة، مواسات، امر به معروف و نهي از منكر اشاره كرد.
از طرفي چون دين مبين اسلام از جامعالاطراف بودن و گستردگي خاصي برخوردار است، لذا در دستورات و احكام خود به جنبههاي فردي يا جمعي زندگي انسانها به گونهاي پرداخته است كه نميتوان رعايت حقوق و مسائل فردي را جدا و بدون تأثير از مسائل گروهي در نظر گرفت. به عنوان مثال؛ پرداخت خمس [سهم امام(ع)] گرچه يك امر واجب شرعي و فردي است، اما مصرف آن جنبهي عمومي دارد. يا مثلاً امر به معروف و نهي از منكر، شايد در حد يك تذكر لساني به نظر برخي عوام غير مؤثر و ناكارآمد باشد، لكن ماحصل استمرار اين وظيفهي ديني تقويت بعد نظارت اجتماعي افراد بر يكديگر را در پي دارد.
اهتمام به امور ديگران يا خدمت رساني به مردم
تعريف
ذيل واژهي اهتمام در برخي فرهنگ لغات به مفاهيم متعددي مانند، توجه داشتن، سعي كردن، اعتنا، كوشش، قصد و عزم، اندوه خوردن، اندوهگين شدن و غمخوارگي كردن اشاره شده است.1
تبيين
براي تبيين و شرح بيشتر مفهوم و اهميت واژهي اهتمام كافي است كه از ميان احاديث متعدد كه درونمايهاي يكسان دارند، از باب مثال، فقط به كلام نوراني امام صادق(ع) توجه كنيم كه ميفرمايند:
«من لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم.»2 هر كه اهتمام به امور مسلمين ندارد، مسلمان نيست.
با توجه به معناي واژگاني و مفهوم «اهتمام» در حديث فوق و همچنين احاديث مشابه اين گونه برميآيد كه؛ دستور و سفارش مؤكد دين اسلام ـ اهتمام داشتن به امور ديگران ـ كه در سيرهي اهل بيت(ع) به آن اشاره شده، در درجهي اول توجه داشتن، احساس همدردي كردن و غمخوار يكديگر بودن در مسائل و مشكلات زندگي روزمرهي انسانهاست. به عبارت ديگر، به فكر يكديگر بودن و همديگر را درك كردن، است. اهتمام ورزيدن به امور همنوعان همان داشتن دغدغهي خاطر و بيتفاوت نبودن نسبت به وضعيت كلي و عمومي جامعه و مسائل گوناگون افراد اجتماع اعم از خانواده، بستگان، همسايه، همكار و… است. اين موضوع، يعني اهتمام و توجه به امور ديگران ـ كه در مكتب ما به عنوان «ذويالحقوق»1 نيز بيان شده ـ تقدم دارد بر انواع كمكرساني و خدمات كه افراد به صورت مادي و فيزيكي نسبت به هم انجام ميدهند. اگرچه مصداق عملي اهتمام داشتن به امور ديگران همان كمكهاي مادي افراد به يكديگر است كه در جامعهي خودمان نيز مكررا اين گونه موارد را شاهد هستيم. از قبيل؛ كمكهاي مالي و مادي افراد خير به افراد بيبضاعت، پرداخت صدقات، تقبل هزينهي كودكان بيسرپرست و...
بنابراين مشخص شد كه طبق تعاليم عاليهي اسلام در باب خدمت به ديگران آنچه اهميت و ارجحيت دارد، در وهلهي نخست همان نفس توجه داشتن و درك اوضاع و احوال همنوعان اعم از نزديكان و ديگر اقشار مردم و پس از آن، ياري عملي است. به عنوان مثال؛ ممكن است شما از مشكل مالي و فقر دوست خود مطلع باشيد و از اين موضوع هم احساس ناراحتي كنيد اما وضعيت مالي خوبي نداشته باشيد كه به دوستتان كمكي كنيد، يا به عبارت ديگر، در حال حاضر به صورت عملي هيچگونه كمكي از دست شما ساخته نيست؛ بنابراين، مجبور باشيد فقط به ابراز همدردي لفظي و ذهني بپردازيد. همين ابراز همدردي و احساس ناراحتي، مصداق اهتمام داشتن به امور ديگران است.
لذا با توجه به مطالب فصل پيش، كه راجع به اداي تكليف و عدم توجه به نتيجهي اعمال بيان شد، نيازي نيست كه ياري كردن شما به دوستتان حتما جنبهي ظاهري و عملي داشته باشد، همين احساس همدردي صادقانه، تكليف شما در اين موقعيت است. حال اگر وضعيت مالي بهتري پيدا كرديد و توانستيد نياز دوستتان را نيز برآورده كنيد كه چه بهتر. و لابد به خاطر همين قبيل موارد است كه در منابع ديني ما آمده؛ اگر انسان حتي نيت كار خير بكند اما نتواند آن را انجام دهد، ثواب انجام آن نيز براي شخص نيتكننده منظور ميشود.
امام باقر(ع): «خداوند بزرگ به موسي(ع) چنين وحي فرستاد؛ برخي از بندگان من با حسنه به من تقرب ميجويند و من در بهشت به آنان فرمانروايي ميدهم. موسي(ع) گفت: پروردگار من! اين حسنه چيست؟ خداوند فرمود: با برادر ديني خود براي برآوردن نياز او به راه ميافتد، خواه اين نياز برآورده شود يا نشود.»1
براي تبيين بهتر مفهوم اهتمام داشتن به امور ديگران به ذكر حديثي ديگر از امام باقر(ع) ميپردازيم.
«اي جابر، براستي خداي ـ عز و جل ـ مؤمن را از سرشت بهشت آفريده و از وزش روح خود در آنان روان كرده، از اين رو، مؤمن برادر پدري و مادري مؤمن است. چون به يكي از اين ارواح در يك شهري آزار رسد اين روح هم، غمگين شود چون از همان است.»2
حديث فوق به نوعي شرح و تفسير اين آيهي شريفه است؛ «انما المؤمنون اخوه.»3 مؤمنين بايكديگر برادرند.
و چه زيبا سروده است سعدي شيرين سخن:
بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي
در ابيات فوق نيز، اهتمام ورزيدن به امور ديگران و بيتفاوت نبودن نسبت به افراد جامعه بخوبي نشان داده شده است.
مسلماً در مكتبي كه فقط احساس همدردي و عنايت به يكديگر اينقدر مورد توجه است، بحث خدمترساني و كمك كردن بدون واسطه نيز از اهميت فراواني برخوردار است.
قال الصادق(ع): «المؤمنون خدم بعضم لبعض.»1 مؤمنان خدمتگزاران يكديگرند.
قال رسولالله(ص): «ايما مسلم خدم قوما من المسلمين الا أعطاه الله مثل عددهم خداما فيالجنه.»2 هر مسلماني كه به مسلمين خدمت كند ـ سزاوار نيست ـ جز اينكه خدا به شمارهي آنان ـ مسلمين ـ از خدمتكاران بهشتي به او عطا فرمايد.
در حديثي ديگر از امام صادق(ع) چنان حقوق افراد جامعه اسلامي نسبت به يكديگر عظيم و بزرگ شمرده شده كه امام(ع) ابا دارند آنها را براحتي بيان كنند:
»معلي بن خنيس گويد؛ به امام صادق(ع) گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چيست؟ فرمود: براي او هفت حق است كه هر كدام در مقام خود بر او، واجب است، اگر يكي از آنها را ضايع و بياجر گذارد، از ولايت و اطاعت خدا بيرون است و براي خداوند هيچ بهرهاي از بندگي در او نيست. به او گفتم: قربانت گردم، آنها چيستند؟ فرمود: اي معلي، براستي كه من بر تو مهربانم و ميترسم كه آنها را ضايع كني و نگهداري نكني و بداني و به كار نبندي. گويد به او گفتم: لا حول و لا قوه الا بالله، فرمود: آسانتر آنها اين حق است كه:
1. دوست بداري براي او آنچه را براي خودت دوست داري و بد داري براي او آنچه را براي خود بد داري.
2. از خشم او كناره كني و خوشنودي او را پيروي كني و فرمان او را ببري.
3. اگر تو را خدمتكاري است و برادرت را خدمتكاري نيست، خدمتكار خود را بفرستي تا جامهي او را بشويد و خوراك او را بسازد و بستر او را پهن كند...«1
براستي آيا ما به عنوان يك مسلمان توانستهايم در مجموعه كوچك زندگي خودمان اعم از محيط خانه، محل زندگي و يا محل كارمان حقوق برادري و مسلماني كه بر عهدهمان است را بخوبي ادا كنيم؟
فصل سوم ـ فرهنگ شهادت
منظور از فرهنگ شهادت اجمالاً به مجموعهي باورهاي ديني و آموزههايي كه باعث شكلگيري و رشد روحيهي شجاعت، مبارزه و جهاد در راه خداي ـ متعال ـ كه نهايتا به كشته شدن افراد در راه ايمان و عقيدهشان منجر ميشود، است. محور اصلي اين فرهنگ نيز همان شهيد و انگيزههاي متقن و مقدسي است كه او را به سمت شهادت طلبي سوق ميدهد.
تعريف
در لغت به كسي كه چيزي از ديد علمش ـ آگاهياش ـ پنهان نيست، گواه و آنكه در شهادتش امين است، به عنوان الشهيد يا الشهيد ياد شده است.1 شهادت نيز داراي معاني گوناگوني از قبيل؛ خبر قطعي شهادت و گواهي دادن، سوگند، گواهي قبولي، گواهي پزشك و مرگ در راه خداست.2 اگرچه معناي تحتاللفظي شهيد و شهادت در مجموع همان شاهد، گواه و ناظر بودن را ميرساند، و به طور دقيق اشارهاي به شخص كشته شده در راه خدا اطلاق نميگردد، لكن در فرهنگ عمومي جوامع مسلمين واژهي شهيد به معناي متعارف و مصطلح آن ـ كسي كه به واسطهي جهاد در راه خدا كشته شده است ـ به كار ميرود. در اين نوشتار نيز، مقصود از شهيد و شهادت، مفهوم متداول آن است.
تبيين
شهيد، شهادتطلبي و شهادت از جمله عبارات مقدس و شايان احترام در همهي جوامع و اديان گوناگون است كه قدمت زيادي حتي پيش از ظهور دين اسلام دارد. چرا كه اين عبارت مقدس، تداعي كنندهي بسياري از صفات حسنه، پسنديده و مورد احترام انسانها از قبيل؛ فداكاري، شجاعت، شهامت، آزادگي، عزت و… است. بر مفهوم اين واژه، صرفاً از زاويهي مذهبي و اعتقادي توجه نشده است.1
* * *
گراميترين سرمايهي آدمي جان اوست؛ زيرا تمام تلاش و كوشش انسان در عرصهي زندگي بدان جهت است كه اين جان را از حوادث گوناگون مصون نگه داشته و چند صباحي در اين جهان خاكي، عمر خويش را سپري كند. بنابراين اميد به زندگي دنيوي به واسطهي در قيد حيات بودن انسان، تحقق پيدا ميكند وگرنه تفاوتي ميان جمادات و انسان زنده وجود نميداشت.
در طول تاريخ بشريت انسانهايي بودهاند و هستند كه از گرانقدرترين هديهي الهي به وديعت گذاشته شده در كالبد آنها، براحتي صرفنظر كردهاند و اين گوهر ارزشمند ـ جان ـ خود را در نهايت آگاهي و اخلاص با خالق خويش معامله كردهاند.
»ان الله اشتري منالمؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه يقاتلون في سبيلالله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التورئه و الإنجيل و القرآن و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم.«2 (خداوند جانها و مالهاي مؤمنان را در برابر نعمت بهشت خريداري فرمود: آنها در راه خداوند كارزار ميكنند، ميكشند يا كشته ميشوند. اين وعدهي بهشت كه ذكر آن در تورات و انجيل و قرآن آمده كاملاً حق است و حقيقت دارد و تحقق آن برعهدهي خداوند است و چه عهد و قولي استوارتر از عهد خداوند است؟ پس بشارت باد بر شما [اي مؤمنان] به معاملهاي كه با خداوند كردهايد و اين است آن توفيق بزرگ.)
چه معاملهاي بهتر و با عظمتتر از اينكه خريدار آن خداي ـ متعال ـ و فروشندگان آن افراد پرهيزكار و صالح و متاع مورد معامله نيز جان آدمي ـ گران قيمتترين كالاي زندگي ـ باشد، ميتوان سراغ گرفت؟ تجارت بسيار بزرگي كه هر سه وجه آن يعني خريدار، فروشنده و كالاي مورد معامله در نهايت كمال و پسنديدهترين حالات ممكنه خود قرار دارند. وه! كه چه سعادتي! »خوشا به حال آناني كه در اين قافله نور جان و سر باختند. 1
آري؛ شهدا همان انسانهاي بزرگ و ارزشمندي هستند كه براي جلب رضاي معبود از همهي هستي و حق حيات خود در اين دنياي فاني گذشتهاند و از نثار عزيزترين سرمايهي خود در راه جانان، دريغ نكردهاند.
به همين دليل در آيات و روايات متعدد از مقام والا و شامخ شهدا تجليل فراوان شده است و به نيكي ياد شده است، كه به منظور يادآوري به بيان چند مورد ميپردازيم:
»و لئن قتلتم في سبيل الله او متم لمغفره من الله و رحمه خير مما يجمعون.«2 و اگر در راه خدا كشته شده و يا بميريد در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نايل شويد و آن بهتر از هر چيزي است كه در حيات دنيا فراهم نمودهايد.
»و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. فرحين بمآء اتئهم اللهه من فضله«1 البته نپنداريد كه كشتهشدگان در راه خدا مردهاند بلكه آنان زندهاند و نزد خدا روزي ميخورند. پس آنان به فضل و رحمتي كه از خداوند نصيبشان گرديده شادمانند.
قال رسولالله(ص): »فوق كل ذي بربر، حتي يقتل في سبيل الله و اذا قتل في سبيل الله فليس فوقه بر.«2 بالادست هر نيكوكاري، نيكوكار ديگري است تا آنگاه كه در راه خدا شهيد شود و همين كه در راه خدا شهيد شد، ديگر بالادست ندارد.
ذكر مطالب فوق جهت تبيين اهميت و جايگاه شهيد و شهادت در جامعه با توجه به بضاعت اين نوشتار، كافي به نظر ميرسد.
فصل چهارم ـ تعامل فرهنگ خدمترساني به مردم با فرهنگ شهادت
تا اينجا به بررسي مسئلهي مهم مسئوليتپذيري انسان و رابطهي آن با حقوق مختلفهي او نسبت به خدا، خود انسان و جامعه ـ محيط ـ به عنوان بستر اصلي و زمينهي بروز انسانيت انسان يا به عبارتي رسالت راستين انسان بودن، و همچنين به تبيين فرهنگ اهتمام داشتن به امور ديگران ـ خدمترساني به مردم ـ و فرهنگ ارزشمند شهادت پرداختيم.
ضرورت پذيرش مسئوليتپذيري در تعامل فرهنگ شهادت با فرهنگ خدمت رساني به مردم
باور ما بر اين است كه؛ اگر مفهوم دقيق مسئوليتپذيري و به تبع آن آشنايي كامل به حقوق انساني ـ از جميع جهات ـ براي افراد روشن شود و بدرستي، اهميت و ضرورت كاركردي آن در رفتار و اعمال انسانها به منصهي ظهور برسد، مفهوم مقولههايي چون خدمت به ديگران و شهادت سهلتر به نظر ميرسد. چرا كه وقتي فهم و درك موضوعي آسان باشد، عمل به آن نيز راحتتر است. بدين سبب كه؛ عنصر باور و اعتقاد به اعمال باعث ميشود ويژگيهاي رفتاري انسان به صورت »ملكهي اخلاقي« دربيايد.
در فصل نخست با استناد به آيات و روايات متعدد و حتي نتيجهي يك پژوهش روانشناسانه، ضرورت مسئوليتپذيري و رعايت حدود و ثغور حقوق انساني به اثبات رسيد.
در ادامه، با روشن شدن اهميت اهتمام ورزيدن به امور همنوعان و خدمترساني به مردم، مسئلهي رعايت و اداي حقوق اجتماعي و ديني افراد نسبت به يكديگر نيز بيان شد. تا جايي كه بيخبري و بيتفاوتي انسان نسبت به وضعيت افرادي كه در اطراف او زندگي ميكنند مثل؛ همسايه، همكار، دوست و... مساوي با كفر و بيديني تلقي شده است.
همچنين مشخص شد »شهيد« انسان بزرگي است كه از قيمتيترين گوهر وجودش جان صرفنظر ميكند و آن را فداي عقيدهي خود ميكند.
با توجه به توضيحات فوق، چنين به نظر ميرسد كه شخص شهيد، كاملترين مرتبهي اداي حقوق و رسالت بندگي و انساني خود را به بهترين وجه ادا كرده است.
شهادت، كمال احساس مسئوليت
كاملترين شكل انجام تكاليف و وظيفه اين است كه، انسان هم در مقابل خداي خويش، هم نفس خود و هم در برابر اجتماع ـ محيط ـ ، بدون هيچ كم و كاستي مسئوليت خطير يا به عبارتي حقوق مشخصهي خود را ادا كند.
شهيد، در برابر حق حياتي كه آفريدگارش به او عطا كرده است، با خود خدا وارد معامله ميشود1 و جانش را به جانان اصلي باز ميگرداند. آيا در مورد مرگ و قبض روح و جان آدمي، خريدار بهتري بجز خداي ـ متعال ـ ميتوان سراغ داشت كه انسان جانش را به جاي خدا، به او تقديم كند؟ قطعا جواب منفي است.
لذا شهادت و كشته شدن در راه خدا، شريفترين و والاترين گونهي جانسپاري و مرگي است كه براي انسانها متصور است. پس در مقولهي وظيفه و مسئوليت انسان نسبت به خدا شايد يكي از زيباترين مصاديق اداي حق خالق، همين شهادت در راه خدا باشد.
در خصوص مسئوليت انسان در قبال خويشتن نيز، چون شهيد عزيزترين امانت الهي كه همان جسم و جان اوست، به صورت تام و تمام به صاحب اصلي آن، يعني منبع حقيقي روح كه همانا خداوند ـ متعال ـ است2، تقديم ميكند؛ لذا فرصتي براي شهيد باقي نميماند كه به جسم و جانش آسيب و ضرري برسد بنابراين ديگر نيازي به مراقبت و تأمين سلامت جسم و جان ندارد. چرا كه نگران صدمه ديدن و يا تلف شدن نعمت سلامتي جسم و جانش نيست. بنابراين شهيد در برابر رعايت كامل حق انسان نسبت به خويشتن نيز به نحو احسن و اكمل انجام وظيفه ميكند.
همچنين در برابر اجتماع محيط نيز شهيد با تقديم گرانقدرترين سرمايهي خود كه همان جسم و جان اوست، واپسين درجهي كمك و خدمترساني به ديگران را به نمايش ميگذارد. او هستي خويش را فدا ميكند تا امكان زندگي براي ديگران فراهم آيد. لذا شهادت شهيد از مرحلهي اهتمام ورزيدن فراتر ميرود و زيباترين تجلي و نماد خدمتگزاري به مردم را به تصوير ميكشاند. به همين دليل است كه، حق شهدا بيش از حق ديگران بر افراد جامعه است.
شهيد مطهري در همين رابطه ميگويد:
»همهي گروههاي خدمتگزار مديون شهدا هستند ولي شهدا مديون آنها نيستند يا كمتر مديون آنها هستند؛ عالم در علم خود، فيلسوف در فلسفهي خود، مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعليمات اخلاقي خود نيازمند محيطي مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولي شهيد آن كسي است كه با فداكاري و از خود گذشتگي خود و با سوختن و خاكستر شدن خود، محيط را براي ديگران مساعد ميكند. مثل شهيد مثل شمع است كه خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افكندن است، تا ديگران در اين پرتو كه به بهاي نيستي او تمام شده، بنشينند و آسايش يابند و كار خويش را انجام دهند.«1
در اين بخش به بررسي وضعيت كلي اهتمام داشتن به امور ديگران و چگونگي خدمترساني مردم به يكديگر بويژه در سيستم ديوانسالاري ـ اداري ـ كشورمان، و آسيبشناسي آن ميپردازيم.
بحث خود در اين زمينه را با طرح يك پرسش و سپس توضيح و بررسي آن آغاز ميكنيم. پرسش نخست: آيا روحيه كمك و خدمترساني به همنوعان در جامعه ما وجود دارد يا خير؟
پاسخ: به مثابه يك امر عادي و معمولي اگر در گوشه و كنار محل زندگي، شهر يا كشورمان و حتي در خارج از مرزهاي كشور پديدههايي همچون سيل، زلزله يا حوادث غيرمترقبه ديگري رخ دهد، براحتي ميتوان روحيهي كمك به يكديگر و نيكوكاري عامهي مردم را مشاهده كرد. همچنين هستند افراد خير و درستكاري كه به تناسب حرفه و پيشهي خويش، در حد امكان و توانايي به مستمندان و افراد بيبضاعت همت ميگمارند و از هيچ كوششي در اين زمينه دريغ نميكنند. به مانند نمونه، پزشك متخصصي كه با اخلاق حسنهي خود حتي در منزل، ضمن رعايت حال جسماني و وضعيت مادي مراجعان، بيماران را معاينه ميكند؛ يا افراد نيكوكاري كه درمانگاه، مدرسه و مراكز خيريه احداث ميكنند؛ استاد و معلمي كه دلسوزانه و بدون چشمداشت مادي به تعليم كودكان بيسرپرست و بيبضاعت مشغول است؛ و يا نيكوكاراني كه هزينهي تحصيل، زندگي و يا ازدواج افراد نيازمند را پذيرا ميشوند، همهي اينها نمونههاي زيبايي از وجود روحيهي دستگيري از ديگران و خدمترساني به يكديگر است. اين روحيه در فرهنگ عمومي جامعهي ما جاي دارد و به نوبهي خود مايهي استحكام و انسجام اجتماعي زندگي روزمره افراد است.
جالب اينجاست كه، اين روحيهي همكاري و نيكوكاري كه به آن اشاره شد، موضوعي كاملا مردمي و خودجوش و نشأت گرفته از همان فرهنگ غني اسلامي ايراني است كه به صورت ژرف و ريشهدار در باورهاي مردم كشورمان جاي دارد.
بسياري از افراد ـ و حتي در سالهاي اخير گروهها و تشكلهاي ـ خير و نيكوكار هم هستند كه بينام و نشان و فقط براي خشنودي خداوند اقدام به ياري رساني و دستگيري از مستمندان و نيازمندان ميكنند. خصوصاً اينكه در برخي از ايام سال مانند ماه مبارك رمضان، به تأسي از سيرهي ائمه طاهرين(ع) بويژه حضرت علي(ع)، به طور پنهاني و ناشناس به سركشي و تهيهي آذوقهي منازل افراد فقير و بيبضاعت همت ميگمارند.
يا به مانند نمونه: ياريهاي گوناگون گستردهي مردم كشورمان به برخي كشورهاي همسايه مانند عراق و افغانستان كه در موارد متعدد صورت پذيرفته است، همگي نشانههاي بارز و آشكار وجود روحيهي همياري و همكاري و خدمت به همنوعان است. بنابراين پاسخ نخستين پرسش مطرح شده در آغاز بحث مثبت است.
* * *
چنين به نظر ميرسد تأكيد مقام معظم رهبري در پيام آغازين سال جاري مبني بر تقويت و اهميت نهضت خدمترساني به مردم، ريشه گرفته از دغدغهي خاطر ايشان نسبت به وضعيت خدمترساني در بدنهي اجرايي و اداري كشور است تا در سطح زندگي عامهي مردم. چرا كه طبق توضيحات سطور پيشين، روشن شد كه؛ روحيهي خدمت و همياري نسبت به يكديگر در ميان مردم كشورمان مقولهي تازهيي نيست، و قطعاً رهبر جامعه نيز به اين امر واقف هستند، لذا با توجه به پيامهاي ايشان در طليعهي سالهاي پيش مبني بر رعايت وجدان كاري، انضباط اجتماعي، رفتار علوي و همچنين تأكيد رهبر فرزانهي انقلاب در ديدارها و سخنرانيهاي متعدد با اقشار گوناگون مردم، بويژه كارگزاران و مسئولان مملكتي، در مورد خدمت به مردم و جديت در تلاش و سازندگي كشورمان، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه؛ روي سخن معظمله در بحث نهضت خدمترساني به مردم در درجهي نخست به مسئولان، مديران و در يك كلام نظام اجرايي و اداري كشور و در درجهي بعد، آحاد مردم است.
حال كه سخن به اينجا رسيده است به طرح پرسش ديگر ميپردازيم: آيا روحيهي تعاون و خدمترساني به مردم همان گونه كه در توضيحات پرسش نخست مطرح شد، در نظام اداري كشور ما نيز وجود دارد يا خير؟
پاسخ: پاسخ اين پرسش را با چند مثال منطبق با واقعيت كه ممكن است، هر كسي كه چند نوبت به يك سازمان يا ادارهي دولتي ـ منظور از دولت، كليهي تشكيلات اداري كشور است ـ مراجعه كرده و با آن روبهرو شده باشد، آغاز ميكنيم.
نمونهي 1. شما تصميم گرفتهايد براي انجام سريع كارتان اول وقت اداري به ادارهي مورد نظر مراجعه كنيد؛ معمولا روزها از آغاز ساعات رسمي شروع به كار اداره ـ 5/7 يا 8 صبح ـ ميبينيد كه در اغلب اتاقهاي اداره بسته است. اين امر، اختصاص به مسئول اداره يا كارمند معمولي آن ندارد، طبيعتا شما ميبايست مدت زماني منتظر بمانيد تا مسئول واحد مربوطه در محل كار حاضر شود. ضمن اينكه اگر به همكار يا مسئول ديگري در همان اداره مراجعه كنيد و علت عدم حضور شخص غايب را جويا شويد، طبق معمول انواع دلايلي از قبيل وجود ترافيك، دوري راه، سردي يا گرمي هوا، خرابي ماشين و… براي شما رديف ميشود كه البته شما به ناگزير ميبايست قانع شويد. البته ممكن هم هست كارمندي كه شما با او كار داريد بموقع حضور داشته باشد، لكن براي اقدام بعدي كارتان كه در اتاق يا طبقهي ديگر يا حتي ساختمان ديگري است، مجدداً وضعيتي مشابه قبل تكرار شود.
نمونهي 2. شما براي انجام كاري اداري از قبل برنامهريزي ميكنيد و از محل خدمت خود يا اگر شغل آزاد هم داشته باشيد مثلا از منزل خود، به ادارهي مورد نظر مراجعه ميكنيد؛ متوجه ميشويد كه مسئول مربوطه در محل كار خود حضور ندارد، سرانجام پس از اندكي اتلاف وقت و جستوجو، كار شما در آن بخش انجام ميشود و براي تكميل آن به واحد ديگر اتاق يا طبقهي ديگر مراجعه ميكنيد. در اينجا پي ميبريد كه مسئول بعدي به هر نحوي در اداره حضور ندارد و همكار وي خيلي معمولي به شما ميگويد آقاي X مرخصي هستند و تا چند روز ديگر نيز به اداره نميآيند. تا اينجاي كار مسئلهاي غيرعادي رخ نداده است، اما دشواري هنگامي پيدا ميشود كه؛ كار يا گرفتاري شما فقط توسط نظر، يادداشت و يا امضاي كارمند به مرخصي رفته انجام ميشود و هيچ كس ديگري مسئوليت انجام آن را در غياب ايشان به عهده ندارد. تصور كنيد با وضعيت گرفتاري و مشغلهاي كه هر كسي به سهم خود با آن روبهرو است، شما به ادارهاي مراجعه كردهايد و كار شما يا انجام نشده يا به صورت ناقص انجام شده است و ناگزير هستيد روز ديگر نيز مجدداً به همان اداره مراجعه كنيد.
نمونهي 3. به ادارهاي براي انجام كاري مراجعه كرديد و ميبينيد كه بجز چند نفر كه معمولا نگهبان و آبدارچي اداره جزء آنها هستند، كسي در اداره نيست. پس از پرسوجو پي ميبريد كه؛ اغلب كارمندان ـ بعضا به اتفاق مسئول اداره ـ در مراسمي مانند: ترحيم يا تشييع جنازه يكي از دوستان و يا همكاران پيشين، توديع و معارفهي يكي از مسئولان اداره، گرفتن حقوق ماهانه و يا موارد گوناگون ديگر در محل كار و انجام وظيفهي خود حضور ندارند. در چنين مواردي شما بناچار ميبايست مدتي معطل شويد كه اين معطلي نيز بيگمان در تأخير كارهاي بعدي شما تأثير خواهد داشت.
مثالهاي فوق فقط نمونههاي واقعي و نه فرضي از هزاران مواردي است كه روزانه در اغلب سازمانها و ادارات اين كشور رخ ميدهد و من و شما هم بارها شاهد آن بودهايم. چه بسا خود ما هم به گونهاي درگير اين وضعيت نامطلوب در محيط اداره و محل خدمت خويش باشيم.
البته ذكر اين مثالها بيانگر اين نيست كه در ادارات و سازمانهاي جامعهي ما، هيچ كار مثبتي روي نميدهد و هيچ مسئول و كارمند وظيفهشناسي وجود ندارد. اما متأسفانه فضاي غالب و حاكم بر نظام ديوانسالاري كشور در حال حاضر، مؤيد مثالهاي ذكر شده است. لذا بدون هيچگونه توضيحي به نظر ميرسد كه پاسخ دومين پرسش مطرح شده، منفي باشد.
سؤال سوم: علت اصلي ناكارآمدي و ضعيف بودن نظام اداري كشورمان چيست؟
دليل اصلي ناكارآمدي وضعيت نظام اداري جامعه
با توجه به توضيحات فصل نخست راجع به مسئوليتپذيري انسان و ايجاد تكليف و حقوق متعدد انساني، ميتوان گفت علتالعلل ضعف و نقصان هر امري ـ از جمله ناكارامدي مجموعهي اداري جامعه ـ عدم انجام صحيح و كامل مسئوليتهاي گوناگون انسان يا به كلام ديگر عدم رعايت دقيق حقوقي است كه افراد نسبت به يكديگر دارند. از جهتي ديگر، عاليترين وظيفهي انساني آدميان، همان اداي كامل تكاليف و مسئوليتها و يا بجا آوردن حقوقي است كه برعهده آنهاست.
بنابراين وقتي انسان حيطهي مسئوليتهاي شخصي و اجتماعي خويش را بدرستي درك نكرده باشد و تعهدي نيز در قبال رعايت حق و حقوق خودش، ديگران يا خداي ـ متعال ـ نداشته باشد، خودبهخود باعث ايجاد يك سري ناهماهنگي و ناهنجاريهاي شخصي و اجتماعي در محدودهي زندگي و كار خود يا اطرافيانش ميشود.
توضيح: براي روشنتر شدن منظورمان، بد نيست وقايع جاريهي زندگي يك نفر از افراد جامعه ـ مانند كارمند، دانشجو، كارگر يا... ـ را در طول يك شبانهروز، به صورت فرضي بررسي كنيم.
مثال اول: شخص مورد نظر، مقيد به انجام تكاليف و مسئوليتهاي فردي و اجتماعي است. سحرخيزي از ويژگيهاي چنين فردي است؛ پس از فريضهي نماز صبح و راز و نياز با معبود ـ نخستين نشانهي سپاسگزاري و بندگي ـ ممكن است قدري به ورزش صبحگاهي و صرف صبحانه مشغول شود ـ رعايت حق جسم و سلامتي ـ. چون انسان معتقد و منضبطي است، سعي ميكند بموقع در محيط كار حاضر باشد. چرا كه نسبت به وقت و زمان نظم و دقت و محل كار به عنوان مكان تحصيل معاش، احساس مسئوليت مينمايد و ميكند كه خدا ناظر بر كليهي اعمال اوست. لذا زندگي را هدفمند ميداند (رعايت حق بندگي و رعايت حق خود [شناخت و پرورش استعدادهاي دروني]). طبيعتاً در محل كار خود مقيد است نسبت به ارباب رجوع پاسخگو باشد (رعايت حقوق ديگران). ضمن اينكه به تناسب موقعيت شغلي خود ممكن است در فكر آموزش تجربيات خود به زيردستان يا كسب تجربهي جديد از همكاران و بالادستان باشد (رعايت حقوق ديگران). پس از پايان كار در مسير بازگشت ممكن است، مايحتاج منزل را نيز تأمين كند (رعايت حقوق خانواده (ديگران)). نهايتاً شب در منزل به رسيدگي امور خانواده يا صلهي ارحام (رعايت حقوق ديگران) ميپردازد. حتي به عنوان مثال اگر خودش يا اعضاي خانواده در كلاسهاي گوناگون آموزشي شركت ميكنند، باز هم نوعي احساس مسئوليت در قبال ديگران و تشويق به پيشرفت و ترقي اهل خانواده تلقي ميشود. تا اينكه مجددا به استراحت (رعايت حق جسم) براي تقويت و آمادگي هر چه بيشتر براي روز بعد بپردازد.
مثال دوم: شخص مورد نظر، در قبال تكاليف و رعايت حقوق خود و ديگران احساس مسئوليت نميكند؟ طبق عادت از خواب برميخيزد، اگر وقت داشته باشد صبحانه ميخورد و اگر هم وقت نداشته باشد نميخورد (عدم رعايت نعمت سلامتي و حق جسم). ممكن است صبحانه خود را ـ بنا به عادت غلط و مرسوم خيلي از ادارات ـ در محل كار و در ساعات اداري ميل كند (عدم رعايت حقوق ديگران). چنين فردي مشخص نيست كه بموقع در محل كار حضور پيدا كند، لذا ممكن است به علت تأخير او، ارباب رجوع پشت در بسته منظر بمانند (عدم رعايت حق ديگران و حق خود به دليل بينظمي). همچنين، ممكن است در انجام صحيح وظايف اداري و پاسخگويي مناسب به ارباب رجوع نيز فرد موفقي نباشد (عدم رعايت حقوق ديگران). چنين فردي يا تمايلي به انجام وظايف عبادي و ديني خود ندارد يا اينكه به صورت ناقص انجام ميدهد (عدم رعايت حق خدا و حق بندگي). مسلماً كسي كه در قبال خود، ديگران و خدا احساس مسئوليت نميكند، به استفادهي غير اداري از اموال، امكانات و وقت عمومي خود و مردم نيز علاقهمند است (تضييع حقوق ديگران). چنين فردي بعيد است كه در محيط خانواده نيز بدرستي از عهدهي حقوق و تكاليفش برآيد. نهايتاً در آخر شب به عنوان عادت هميشگي و به اميد اينكه دوباره روزي را شب و شبي را روز كند، به خواب ميرود.
اين دو مثال فقط نگاهي ساده به زندگي روزانه با دو نوع برداشت متفاوت از رعايت حقوق و احساس مسئوليت بود كه با توجه به فضاي جامعهي اسلامي خودمان، به صورت مختصر بيان شد.
ميبينيم كه در طول شبانهروز همهي انسانها چه بخواهند و چه نخواهند با انواع و اقسام حقوق و احساس مسئوليتهاي گوناگون نسبت به خدا، خودشان و جامعهاشان روبهرو هستند. لذا افراط و تفريط در عدم رعايت انجام وظايف و تكاليف باعث ميشود كه مسير زندگي انسان از حالت تعادل خارج شده و نتواند به طور صحيح به اداي حقوق واجبهاش بپردازد. پس ميتوان نتيجه گرفت انسان كامل كسي است كه به طور دقيق به مسئوليتها و تكاليفش آشناست و آنها را در زندگي خود، عملاً پياده ميكند. چنين فردي معتقد است در قيامت از لحظه لحظهي زندگياش او را بازخواست ميكنند؛ عمرت را در چه راهي گذراندهاي؟ هزينه زندگيات را از چه راهي به دست آوردهاي؟ در چه راهي خرج كردهاي؟ و…، بنابراين براي پاسخگويي به انواع سؤالهاي سختي كه در انتظار اوست، قطعا ميبايست با ايماني محكم و اعتقادي راسخ خود را براي روز محاسبه آماده نگه دارد. لذا چنين فردي زندگي روزانهي خود را تكرار مكررات و عادت نميداند، بلكه با اميد و هدفمندي در راستاي رضاي خداي خود مشغول به انجام وظايف و تكاليف است.
منظور كلي و نتيجهاي كه از مطالب فوق عايد ميشود اين است كه؛ شكل صحيح و كامل احساس مسئوليت انسان در گرو رعايت دقيق حقوق محوله به اوست. انسان به هر مقدار كه از اداي تكاليف اساسي خود نسبت به خدا، خويشتن و جامعه سر باز زند در دنيا و آخرت مسئول و مورد بازخواست است. البته اين امر نيز ربطي به زن و مرد بودن، پير و جوان بودن يا فقير و ثروتمند بودن انسانها ندارد. تا در جامعهي ما وضعيت احساس مسئوليت و انجام وظيفهي تك تك افراد اصلاح نشود نميتوان به بهبود وضعيت موجود و، اصطلاح، سامان يافتن برنامهي زندگي كه جزئي از آن نيز همان نظام اداري است، اميدوار بود.
ضمنا اين نكتهي مهم را فراموش نكنيم كه؛ عدم رعايت تكليف و حقوق از طرف هر كسي، به منزلهي تجاوز به حقوق خود، خدا و جامعه ـ محيط ـ است. تعدي به حقوق ديگران صرفا به معناي جنگ، دعوا يا اهانت و امثالهم نيست. به همان مقدار كه هر فردي نسبت به رعايت حقوق و اداي وظيفهاش سهلانگاري بورزد، در حقيقت به ذويالحقوق و طرف مقابلش تجاوز نموده است.
قال رسولالله(ص): »ملعون، ملعون من يضيع من يعول.«1
پيامبر اكرم(ص): «از رحمت خدا به دور است، از رحمت خدا به دور است ـ ملعون است ـ ، كسي كه ضايع سازد حق كساني را كه بر او واجب است.»
همچنين فراموش نكنيم تأكيدات مكرر دين مبين اسلام بر رعايت حقالله و حقالناس و احاديث و روايات تكاندهندهاي كه هر كدام به تنهايي، براي تنبه و هشدار جدي همهي اقشار گوناگون مردم كفايت ميكند.
قال رسولالله(ص): »للمسلم علي اخيه ثلاثون حقا، لابرائه له منها الا بالأداء او العفو:... يحسن نصرته... و يقضي حاجته...«2 پيامبر اكرم(ص) فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش 30 حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نميكند مگر به اداي حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:... در ياري او بكوشد... و حاجت او را برآورد...
البته 30 مورد حقي كه رسول گرامي اسلام(ص) بدان اشاره فرمودهاند فقط حق مسلمان بر مسلمان است و ساير حقوق از قبيل حق مسلمان بر خدا، حق مسلمان بر خودش، حق مسلمان بر غير مسلمان هر كدام شقوق گوناگوني دارند كه در جاي خود، بحثهاي جداگانهاي را ميطلبد.
براستي هر كدام از ما، در زندگي معمولي خودمان چه قدر به رعايت حقوق مسلمي كه بر گردهمان گذارده شده مقيد هستيم؟ آيا سنگيني اين بارهاي عظيم و تكاليف سخت را بر وجود خود حس كردهايم؟ قطعا بايد از خود خداي بزرگ، استمداد و استعانت بطلبيم تا ما را در اداي وظايفمان ياري كند.
»ربنا و لا تحمل علينا اصراكما حملته علي الذين من قبلنا، ربنا و لاتحملنا ما لاطاقه لنا به واعف عنا واغفرلنا و ارحمنا.«1 پروردگارا! تكليف گران و طاقتفرسا، چنان كه بر پيشينيان نهادي بر ما مگذار؛ پروردگارا! تكليف فوق طاقت، بر دوش ما مگذار؛ و بيامرز و ببخش گناهانمان را و بر ما رحمت فرست.
* * *
متأسفانه وضعيت خدمترساني و پاسخگويي به مردم در نظام اداري و حتي غيراداري جامعهي ما ـ عموماً ـ به گونهاي است كه اگر كسي در حوزهي كاري خود، حتيالامكان به وظيفهي خود خوب عمل كند، بعضاً شاهد رضايتمندي و سپاسگزاري بيش از اندازه از سوي مراجعهكنندگان هستيم. در نزد مراجعهكننده اين تصور به وجود ميآيد كه كارمند يا مسئول مربوطه، خدمات خيلي خوب و حتي اضافه بر وظيفهي اصلي خويش ارائه داده است در حالي كه اگر دقيقتر بررسي شود پي ميبريم كه آن شخص كارمند يا مسئول، فقط به وظيفهي خود عمل كرده است.
اين گونه موارد كه كم هم نيستند، بيشتر از آنكه دال بر خدمترساني مطلوب آن گروه قليل باشند، بيانگر نارسايي و ضعف شديد در نظام ارائهي خدمات ـ چه دولتي و چه غيردولتي ـ جامعهي ماست. چرا كه آن قدر مردم به بخشها و دستگاههاي گوناگون اداري و غيراداري مراجعه كردهاند و جواب ناكافي و غير قانعكننده شنيدهايد و بعضا برخورد نامطلوب اخلاقي و خارج از چارچوب اداري مشاهده كردهاند كه اگر در مجموعهاي شمار اندكي هم باشند كه واقعا به امور مردم سريع، دقيق و با دلسوزي رسيدگي كنند، احساس ميكنند آن اندك افراد، خيلي كارآمد هستند.1
به كلام ديگر، چون شمار افراد غير كارآمد، و غيرپاسخگو و بدون احساس مسئوليت در محيطهاي اداري كشور، به صورت كلي بسيار است، لذا اگر معدود افرادي را ميبينيم كه فقط به وظيفهشناسي خود عمل كردهاند به نظر ميآيد اين گروه اندك شمار، كارهاي بسيار و مهمي را انجام دادهاند.
بد نيست به يك نمونه هم از ارائهي خدمات غيردولتي اشاره كنيم.
حتماً تاكنون كارت يا برگهاي ضمانتنامه ـ گارانتي ـ برخي كالاها از قبيل اتومبيل، اجاق گاز، يخچال و... ديدهايد يا داشتهايد. طبق مفاد ضمانتنامهها، كارخانجات يا فروشگاههاي عرضهكنندهي كالا مؤظفاند تا يك زمان معيني فيالمثل يك يا چند سال در قبال برخي خسارتها يا تعميرات احتمالي آن كالا، به صورت رايگان خدمات پس از فروش ارائه كنند. اما به دفعات شاهد بودهايم ـ حتي در برخي گزارشهاي تلويزيوني ـ كه با مراجعهي خريداران به نمايندگيهاي فروش آن كالا، شركت يا كارخانهي مربوطه به نحوي از آنها به تعهدات خود عمل نكرده است. چنين واحدي بيشتر از آنكه به ارائهي خدمات بپردازد با عملكرد ناقص و نامطمئن خود و همچنين توجيههاي غيرمنطقي، علاوه بر اتلاف وقت و هزينهي مشتريان، از اعتبار شركت يا كارخانهي خود شديدا كاسته است. فكر ميكنيد اين گونه عرضهي كالا يا خدمات چه تبعاتي در پي دارد؟ به زبان جامعهشناسانه چه كاركردهاي آشكار و پنهاني از اين وضعيت به دست ميآيد؟ كاركرد يا نتيجهي آشكار و مستقيم آن، كاهش فروش كالاهاي شركت و نارضايتي مشتريان است. البته مواردي همچون سلب اعتماد مردم از صنايع داخلي، گرايش عمومي به مصرف كالاهاي وارداتي و نهايتا كاهش توليد داخلي و وابستگي به صنايع خارجي را ميتوان از كاركردهاي پنهان و غيرمستقيم اين وضعيت نامطلوب برشمرد.
* * *
سوال چهارم: با وجود اينكه روحيهي تعاون و خدمترساني در فرهنگ عمومي جامعه جريان دارد، چرا در نظام اداري كشورمان از اين روحيه بخوبي استفاده نميشود؟
دلايل ديگر ناكارامدي يا ضعيف بودن خدمترساني در نظام اداري
در صفحات پيش علت اصلي و مسبب همهي نابسامانيهاي فردي و اجتماعي از جمله ضعيف بودن ارائهي خدمات در نظام اداري را عدم مسئوليتپذيري انسانها برشمرديم. چرا كه وقتي وظايف و تكاليف شخصي و اجتماعي افراد بخوبي انجام نپذيرد، خودبهخود يك سري از حقوق افراد جامعه تضييع خواهد شد كه اين موضوع را با بيان دو نمونه از وضعيت كلي نحوهي خدمترساني در بخش دولتي و غيردولتي كشورمان به ذكر آن پرداختيم.
ضمناً اين پرسش هم پيش ميآيد كه؛ آيا در جوامع ديگر نيز وضعيت ارائه خدمات عمومي به مردم مانند جامعهي ما دچار دشواريهاي فراوان است يا خير؟
اگر بخواهيم يك پاسخ كوتاه به پرسش فوق بدهيم اين گونه است كه؛ جامعهي ما در مقايسه با كشورهاي توسعه يافته و پيشرفته به لحاظ صنعتي در نحوهي خدماترساني دولتي و غيردولتي از جايگاه خيلي نازلتري برخوردار است و در مقايسه با برخي كشورهاي در حال توسعه نيز داراي وضعيت چندان مطلوبي نيست. (فعلاً با كشورهايي كه به لحاظ توسعهيافتگي از جامعهي ما مرتبه پايينتري دارند كاري نداريم.)
اين پاسخ كلي تا اندازهاي از مطالعهي كتابها، نشريات و گزارشهاي رسانهاي به دست آمده است كه نيازي به تحقيق پيمايشي يا ميداني ويژهاي در اين زمينه نيست. لكن در ادامهي مطالب قصد داريم به صورت اجمال عوامل مؤثر در ايجاد وضعيت فعلي نحوهي خدماترساني در كشورمان و مقايسهي آن در برخي جوامع را بررسي كنيم.
عدم شناخت صحيح فرهنگ كار و تلاش
مهمترين علت بعد از مبحث مسئوليتپذيري عدم شناخت صحيح افراد ـ به صورت عموم ـ از فرهنگ كار و تلاش است. در جامعهي ما آن گونه كه بايد و شايد هنوز به اهميت و ارزش والاي سعي و تلاش و جديت در كارها توجه نشده است. اين احساس ضرورت در عامهي مردم به وجود نيامده است كه با تلاش بيوقفه و كوشش مستمر ميتوان به پيشرفت و آباداني رسيد.
»ليس للانسان الا ما سعي.«1 براي آدمي چيزي بجز آنچه به سعي و تلاش خود انجام داده، نخواهد بود.
با وجود اينكه بحث اشتغال و بيكاري جوانان يكي از دشواريهاي بنيادي چند سال اخير جامعه و از دلمشغوليهاي مهم مراكز تصميمگيري كلان كشورمان است، اما فضاي حاكم بر تفكر اغلب جوانان، اين است كه؛ پس از گرفتن مدرك دانشگاه به استخدام ادارات دولتي درآمده و به اصطلاح جزء افراد پشت ميز نشين، درآيند. چرا؟ چون كه انجام كارهاي بدني و فيزيكي كه نياز به تلاش جدي و عرق ريختن دارد، هنوز به مثابه يك كار مهم و منبع اصلي كسب درآمد تلقي نميشود. چرا كه با يك ديدگاه منفي حاكي از ننگ و عار به اين گونه مشاغل نگريسته ميشود. اغلب تصور ميشود شخصيت اجتماعي و منزلت افراد در گرو پشت ميز نشستن و اين قبيل كارهاست؛غافل از اينكه بزرگان و اوليا دين، به تلاش، زحمت و كسب درآمد از راه حلال هميشه به عنوان عاملي نشاطآور در راستاي سازندگي، پيشرفت زندگي و بينيازي از مردم نگاه ميكردهاند.
امام صادق(ع) به نقل از محمد بن منكدر در مورد كار كردن امام محمد باقر(ع) ميفرمايند:
»روزي خارج شدم و رفتم اطراف شهر مدينه؛ در يك ساعت گرم و سوزان در مزرعهاي در حالي كه تكيه بر دست دو غلام سياه كرده بود، چون حضرتش سمين و چاق بودند. با خود گفتم: سبحانالله پيرمردي از پيرمردان قريش در چنين ساعت گرمي و در چنين حالت كهولت در طلب دنياست! بايد او را موعظه كنم. جلو رفتم و نزديكش شدم و به او سلام كردم. جواب سلام مرا داد در حالي كه قطرات عرق بر پيشاني مباركش سرازير بود. گفتم: خداوند شما را اصلاح كند، بزرگي از بزرگان قريش در چنين ساعت و حالتي در طلب دنيا به سر ميبرد! اگر فرشتهي مرگ در چنين حالتي فرا رسد و شما در چنين حالتي باشيد چه خواهيد كرد؟ فرمود: اگر فرشتهي مرگ بيايد و من در چنين حالي باشم در اطاعت از خداي بزرگ به سر ميبرم و به وسيلهي كار و تلاش، خودم و فرزندانم را اداره ميكنم و دست نياز به سوي تو براي ادارهي آنان دراز نميكنم. همانا ترس من از زماني است كه ملكالموت برسد و من در حال معصيت خدا باشم.«1
مسلما فردي مانند امام محمد باقر(ع) به عنوان پيشواي مسلمانان، آن قدر جايگاه و منزلت اجتماعي در ميان مردم و حتي دستگاه حكومت عباسي داشتهاند كه براي تأمين روزي خود، با كهولت سن در آن هواي گرم و سوزان مدينه به تلاش و زحمت مشغول نباشند. يا در تاريخ ميخوانيم كه حضرت علي(ع) از فرط كار و زحمت زياد و احداث نخلستانها و قناتهاي اطراف مدينه دستان مباركشان پينه بسته بود. جالبتر اينكه مصارف عمومي محصولات اين باغها و نخيلات به صورت وقف و انفاق در اختيار افراد بيبضاعت و ناتوان قرار ميگرفت. البته از اين مصاديق در سيرهي بزرگان دين ما فراوان ميتوان يافت.
بنابراين اصلاح نگرش افراد جامعه، خصوصا جوياي كار، به مقولهي تلاش و جديت در مسير زندگي و سازندگي مملكت از زيرساختهاي بنيادي بهبود وضعيت كارامدي و خدمترساني در نظام اداري و غيراداري به شمار ميرود.
انجام كار جهت رفع تكليف
اگر كار و تلاش را عامل تحرك و نشاط جسم و جان و همچنين به عنوان يك محرك قوي براي ترقي و آباداني جامعهمان در نظر بگيريم، بيگمان انجام وظايف و كارهايمان را فقط براي رفع تكليف و شب را روز كردن و روز را شب كردن تلقي نميكنيم. لذا انجام وظيفه نه فقط مايهي خستگي و ملامت ما نميشود، بلكه انگيزهاي در راستاي توانمندي،خلاقيت و بروز و پرورش استعدادهاي فردي نيز ميشود.
نگاه مثبت به كار و پرورش تواناييها و خلاقيتهاي فردي، عامل پويايي شركت، سازمان، محل خدمت و درنهايت مجموعهي اداري جامعه ميشود. بنابراين در مجموعهاي كه به شكوفايي و ترقي خود ميانديشند، همه تلاش ميكنند كه براي سهيم شدن در آباداني و توسعهي كشورشان سهم و اعتبار بيشتري را نصيب خود كنند.
پس مهم است كه كار خود را چه در حوزهي فردي و چه حوزهي اجتماعي، نه به مثابه رفع تكليف و سپري كردن ساعات اداري، بلكه به عنوان وظيفه و رسالت انساني و پيشبرد امور مجموعهاي كه در آن مشغول به خدمت هستيم، در نظر بگيريم. بيگمان اگر به كار خود عشق و علاقهاي نداشته باشيم و با دلسردي و بناچار مجبور باشيم ساعاتي از عمرمان را در حقيقت به بطالت بگذرانيم، تمام راههاي پيشرفت را به روي خويشتن و جامعهي پيرامون خويش فروبستهايم. اينكه ميبينيد بعضي از كارمندان در محيط كار خود هيچ دقت و حوصلهاي براي انجام درست و سريع وظايفشان به خرج نميدهند، از همين بيعلاقهگي و فقدان انگيزهي لازم ناشي ميشود. لذا ميبينيد چنين افرادي پس از سالها به اصطلاح خدمت، به هيچگونه ارتقاي شغلي از لحاظ كسب مهارتهاي جديد و يا شايستگيهاي ديگر، نايل نميشوند. چرا كه هميشه به وضع موجود راضياند و الزامي در برابر خويش يا محيط كار خويش نميبينند تا عامل ترقي آنها بشود. حتي اگر ناگزير باشند چندين سال به عنوان يك متصدي ثابت به امور كاملا تكراري و خستهكننده سرگرم باشند.
»فكر ميكنم آنان كه پيشهي خود را يك كار شاديبخش ميدانند و خود را به آن دلبسته و متعهد ميسازند، مردمي سعادتمند هستند؛ هنرمندان، دانشمندان، روحانيون، و كارشناسان حرفهاي از اين نظر در شمار خوشبختترين مردماناند. اما كارمندان عادي شركتها و كارگران كارخانهها نيز بايد توانا باشند تا كار خود را شاديبخش و پرمعنا سازند.«1
بنابراين اگر كار و تلاش را نه فقط براي گذران عمر و رفع تكليف، بلكه به مثابه عامل نشاط و تحرك در نظر گرفته شود، علاوه بر پرورش استعدادها و خلاقيتهاي فردي، به لحاظ سازماني نيز در اداره، شركت، كارخانه يا هر جاي ديگر تنوعطلبي، پويايي و ميل به تكامل و پيشرفت را در پي خواهد داشت.
»بسيار غمانگيز است انسانهايي كه از هر لحاظ به يكديگر وابستهاند، كار و حرفه را تنها وسيلهاي براي پر كردن شكم خود بدانند و از اين تأسفبارتر وضع افرادي است كه در عنفوان جواني به جاي اينكه سرشار از روحيه، نشاط و آرزو باشند نسبت به كار و فعاليتشان احساس ملال و خستگي ميكنند.
افراد اگر به جاي اينكه كار و حرفه را عامل موفقيت، كاميابي، رشد شخصيت و بهبود جامعه بدانند، آن را فقط وسيله كسب ماديات بشناسند، در حقيقت نسبت به آيين كار و حرفه بيحرمتي بزرگي نمودهاند... اگر به كار و حرفهي خود مباهات كنيد و از انجام آن رضايت خاطر داشته باشيد، در اين صورت حرفهي شما سرچشمهي شادي و لذت بيپايان خواهد بود.«2
عدم سختكوشي
بنابراين زماني كه كار و تلاش صرفاً براي رفع تكليف و امري ملالآور تلقي شود، هيچگاه پركار بودن و سختكوشي مفهوم خوشايندي نخواهد بود. سختكوشي يعني اينكه افراد در طلب انجام كار باشند. يعني، افزون بر انجام وظايف تعريف شدهي سازماني در جستوجوي راههاي بهتر، سريعتر و با حداقل هزينه در محيط كار خود باشند. يعني؛ افراد به دنبال كار بروند نه اينكه كارهاي روزمره معطل افراد باشد.
متأسفانه يك روحيهي تنبلي و تنپروري كاملاً محسوسي بر نظام خدمترساني جامعهي ما حاكم است. اين فرهنگ در اغلب امورات و مشاغل ما سايه افكنده است كه؛ با حداقل كار، به حداكثر درآمد برسيم. بدمان نميآيد كه يك شبه، ره صد ساله را به پيماييم و داراي امكانات رفاهي و زندگي راحت باشيم. بعضي اوقات نيز با مقايسهي سطح زندگي و رفاه در جوامع غربي با جامعهي خودمان، حسرت و اندوه ميخوريم كه؛ چرا ما نتوانستيم آن طور كه آنها به تفريحات و سرگرميهاي خود مشغول هستند، مشغول باشيم. اما كمتر بدان انديشيدهايم كه؛ آنها چه راههاي دشوار و پر فراز و نشيبي طي كردهاند كه به لحاظ بهرهبرداري از ابزار و فناوري روز، بدين جا رسيدهاند.
اين روحيهي »كار كمتر، پول بيشتر« مثل خوره به جان نظام امرار معاش و خدماترساني عمومي جامعه افتاده است. غافل از اينكه اين روحيه به دلايل متعددي كه ناشي از عدم استفاده صحيح از نيروي تفكر، قدرت خلاقه و پرورش متناسب جسم و روح ماست، به جاي اينكه ما را به سمت پولدار شدن و مثلا رفاه بيشتر سوق بدهد، ما را بيشتر درگير تلاش و زحمات بيهودهاي ميكند كه بعضا ناگزير هستيم فقط به اندازهاي كه گرسنه نمانيم، درآمد داشته باشيم. داشتن چندين شغل تمام وقت و نيمه وقت و به اصطلاح »سه شيفته كار كردن« جز خستگي روح و فرسودگي جسم سودي ندارد، و در آخر هم ناراضي بودن از نسبت كسب درآمد به كار انجام شده و به عبارتي به »هيچ جا« نرسيدن از نتايج همان روحيه غلط و فرهنگ اشتباه كار در جامعه ماست كه بعضي اوقات نتيجهي عكس ميدهد؛ »كار بيشتر، پول كمتر«.
وجود واسطهگري و دلاليهاي بسيار شايع در نظام توزيع و توليد كالا چه در بخش دولتي و چه غيردولتي كه فقط با انجام چند تلفن توسط برخي افراد صورت ميگيرد و از طريق غيرقانوني و غيرشرعي درآمدهاي كلان نصيب سودجويان ميشود نيز ناشي از همان تفكر كاملا غلط »كار كمتر، پول بيشتر« است؛ كه فقط نمونههايي براي روشنتر شدن موضوع هستند.
* * *
ظاهراً در جامعهي ما مفهوم دقيق آيهي شريفهي »ليس للانسان الا ما سعي.«1 هر كس به اندازه سعي و تلاشي كه كرده برخوردار از مزاياي آن است، بدرستي درك نشده است. واقعا به اين نتيجه نرسيدهايم كه؛ بدون رنج و مرارت، دستيابي به گنج و راحت، امكانپذير نيست. لذا ميبينيم كه يك روحيهي متوقع بودن و بعضا نق زدن از سوي اغلب كارمندان، درمورد وضعيت حقوق و مزاياي دريافتي مشاهده ميشود. البته منظور، اين نيست كه درآمدها و حقوق كارگران و كارمندان جامعه ما خيلي زياد است و بايد كمتر شود، بلكه اگر بخواهيم مقايسهي دقيقي داشته باشيم ميبينيم كه نسبت كار انجام شده ـ بازده كار ـ با دريافت حقوق، تعادل منطقي ندارد. خيلي از حقوق و مزايايي كه حتي در حال حاضر پرداخت ميشود به نوعي اضافه است.
براي نمونه: شخصا شاهد بودهام كه در طول يك روز كاري، فقط خواندن يك يا چند نامه و يا حتي فقط امضاي يك نامهي اداري كه از لحاظ زماني شايد 5 دقيقه هم نشود، تنها فعاليت يك كارمند يا حتي مسئول يك واحد اداري بوده است. حال اگر به لحاظ آماري ميزان هزينه و استهلاك فضاي فيزيكي اداره، گاز، آب، برق، تلفن به مدت 8 ساعت در مقابل 5 دقيقه فعاليت محاسبه شود، آن وقت بهتر ميتوان ميزان بازده كار و مفيد يا مضر بودن نوع خدمات سازمانها را بررسي كرد.
البته هستند كارمندان و كارگراني كه در طول ساعات كاري شايد فرصت استراحت كافي نداشته باشند اما در مجموع نسبت اين گونه كار كردن با اتلاف وقتي كه صورت ميگيرد اصلا قابل درك و تحمل نيست.
متوسط كار مفيد انجام شده در بخش دولتي و صنعتي ـ كه كارگران به نسبت بقيهي ادارات، كارهاي سختتر و اتلاف وقت كمتري دارند ـ در كشور 5/1 ساعت (در برابر 8 ساعت) در روز گزارش شده است.1 در حالي كه مكررا خوانده يا شنيدهايم مقدار كار مفيد در كشورهاي صنعتي مانند ژاپن در حدود 5/7 ساعت (در مقابل 8 ساعت) است. و جالبتر اينكه؛ فضاي فيزيكي و محيطي كه يك كارمند ژاپني در آن كار ميكند، 15/1 فضايي است كه كارمند ايراني در آن مشغول كار است.2 يعني در اين فضاي خيلي كم، ژاپنيها 5 برابر ايرانيها كار مفيد انجام ميدهند. (كار مفيد انجام شده در ايران 7/18% و در ژاپن 7/93% است.)
توسط محمد صالحی در سه شنبه 28 مهر 1388 ساعت 2:54 PM
مسافر شلمچه 0