مكتبهاى اخلاق
سه شنبه 21 مهر 1388 4:16 PM
در علم اخلاق مكاتب فراوانى است كه بسيارى از آنها انحرافى است و به ضدّ اخلاق منتهى مى شود، و شناخت آنها در پرتو هدايتهاى قرآنى كار مشكلى نيست; قرآن مى گويد:
وَأَنَّ هذا صِراطِى مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيْلِه ذاكُمْ وَصّاكُمْ بِه لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (سوره انعام، آيه 153)
آيه فوق كه بعد از ذكر بخش مهمّى از عقائد و برنامه هاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مى گويد: «به آنها بگو اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد و از راههاى مختلف (و انحرافى) پيروى مكنيد كه شما را از راه حق دور مى سازد; اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهيزگار شويد!»
* * *
مكتبهاى اخلاقى همانند ساير روشهاى فردى و اجتماعى از «جهان بينى» و ديدگاههاى كلّى درباره جهان آفرينش سرچشمه مى گيرد و اين دو، يك واحد كاملا به هم پيوسته و منسجم است.
آنها كه «جهان بينى» را از «ايدئولوژى» (و «هستها» را از «بايدها») جدا مى سازند و مى گويند رابطه اى بين اين دونيست زيرا جهان بينى و هستها از دلائل منطقى و تجربى سرچشمه مى گيرد در حالى كه«بايدها» و «نبايدها» يك سلسله فرمانها و دستورها است، از يك نكته مهم غفلت كرده اند، و آن اين كه: فرمانها و «بايدها» هنگامى حكيمانه است كه رابطه اى با«هستها» داشته باشد، وگرنه امور اعتبارى بى محتوا و غيرقابل قبولى خواهد بود.
در اينجا مثالهاى روشنى داريم كه اين مطلب را كاملا باز مى كند: هنگامى كه اسلام مى گويد: «شراب نخوريد!» و يا قوانين بين المللى مى گويد: «موادّ مخدّر ممنوع است!» اينها فرمانهاى الهى يا مردمى است كه بى شك از يك سلسله هستها سرچشمه گرفته; زيرا، واقعيّت عينى چنين است كه شراب و موادّ مخدّر تأثير بسيار مخرّبى در روح و جسم انسان دارد به گونه اى كه هيچ بخشى از آن، از شرّ اين موادّ ويرانگر در امان نيست; اين واقعيّت، سبب آن بايد يا نبايد مى شود.
اين كه مى گوئيم احكام الهى از مصالح و مفاسد سرچشمه مى گيرد، درست اشاره به همين رابطه است، و اين كه مى گوئيم «كُلَّما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ; هر كارى را عقل حكم به خوبى يا بدى آن كند، شرع نيز مطابق آن فرمان مى دهد!» نيز اشاره به وجود رابطه تنگاتنگ ميان واقعيّتها و احكام (بايدها و نبايدها) مى باشد.
و اين كه در مجالس قانون گذارى در جوامع بشرى مى نشينند و پيامدهاى فردى و اجتماعى هر پديده اى را بررسى و بر اساس آن قانون وضع مى كنند نيز دقيقاً در همين راستا است.
كوتاه سخن اين كه، محال است يك حكم حكيمانه بى ارتباط با واقعيّتهاى موجود در زندگى بشر باشد; در غير اين صورت، حكم و قانون نيست بلكه گزافه گوئى و خرافه و قلدرى است; و چون واقعيّت يكى بيش نيست طبيعتاً راه مستقيم و محكم و قانون صحيح هم بيش از يكى نمى تواند باشد و اين مسأله سبب مى شود كه ما تمام تلاش و كوشش خود را براى پيدا كردن واقعيّتها و احكام و قوانين نشأت گرفته از آن به كار گيريم.
از آنچه در بالا گفته شد رابطه ديدگاههاى كلّى در مجموعه هستى و آفرينش انسان، با مسائل اخلاقى روشن مى شود و منشأ پيدايش مكتبهاى مختلف اخلاقى نيز همين است