احیای زن در اسلام

زن در زمانه پیش از اسلام تقریبا مرده بود و تنها جسمی بود که حرکت می کرد و برای مردان آن دوره می بایست پسر می زایید اما پس از ظهور اسلام…

 

i_luv_islam_by_AyeshaQaisara

وقتی باور غالب جامعه، «زن» را مایه عار می دانست و از «دختر» نفرت داشت و حتى آن را زنده به گور می ساخت؛ در چنین محیطی، «اسلام» جایگاه انسانى زن را احیاء کرده و او را ریحانه؛ یعنی شاخه گلى ظریف می نامد. یکى از ارمغان هاى زیبای پیامبر، شخصیت دادن به دختر و زن می باشد. بدان حد که پیامبر(ص) می فرمود :

ـ بهترین فرزندان شما، دخترانتان می‌باشند.

ـ از خوش قدمى زن، این است که نخستین فرزندش دختر باشد.

و چون به نبى خاتم بشارت دختر می دادند، می‌فرمود:

گلی است که خدا، روزیش می‌دهد و تامین او با خداست.

حیا را پاس دارید

«حیا» سرچشمه همه زیبایی هاست و در فقدان حیا، هیچ کار زیبایی انجام نمی شود و هیچ کار زشتى ترک نمی شود.

حیا همان دگرگونى حال و انکسار و دورى گزینى از کار زشت است؛ به خصوص آنکه انسان احساس کند که ناظرى او را می‌بیند. و آگاهی و نظارت خداوند ، عامل برانگیختن حیا است. رسول خدا(ص) فرمود :

«فاستحیوا الیوم أن یطَّلع الله على شیء من أمرکم؛ شرم کنید امروز از اینکه خداوند از تمام امور شما، مطلع است.»
بزرگترین سرمایه دختر و زن مسلمان «حیا» است که ثمره آن، مهار شهوت و تضمین عفّت او خواهد بود.

درنگ در نوع برخورد موسى با دختر شعیب و شیوه راه رفتن این دختر که با حیا آمیخته بود، نیز براى شما الهام بخش است.

حجاب

پیامبر اسلام بر پوشش زن در مقابل نامحرم و دورى از جلوه گرى و خود نمایی اصرار مى ورزید و قرآن، هم پاى توصیه به مردان در دوری از چشم چرانى و رعایت پوشش بدن از نامحرم، به زنان نیز توصیه مى کند که دیدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پیشه کنند. به دو آیه ذیل دقت کنید:

۱٫ «اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: پوشش های بلند (جلباب) خود را بر خویش فرو افکنند».

۲٫ «به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو خوابانند و عفّت پیشه ساخته، دامن خود را از بیگانگان بپوشانند و زیور خویش را جز برای شوهران و سایر محارم، آشکار نکنند مگر آنچه پیدا است، و روسری‌های (خُمُر) خویش را به گریبان ها اندازند تا سر و گردن و سینه و گوش‌ها پوشیده باشد، و پاهایشان را به زمین نکوبند تا آنچه از زینت پنهان می‌کنند، معلوم شود».

همواره دانش بجویید

پیامبر(ص) مى فرمود:

«زنان انصار، خوب زنانى هستند! شرم، مانع فقاهت آنان در دین نمی شود.»

بهترین مطالبى که شایسته است دختران جوان یاد بگیرند، چیزهایی است که در بزرگسالى مورد نیازشان باشد و بتوانند در زندگی اجتماعى از آموخته هاى دوران جوانى خود، استفاده نمایند.

قدردان والدین خود باشید

در خوبى کردن، کرنش و فروتنى به پدر و مادر خود ، کوتاهى نکنید؛ خوشا به حال کسى که پدر و مادرش را نیکى کند!

شخصی درباره دوست داشتنى ترین کار از پیامبر سؤال کرد و آن حضرت نخست به «گزاردن نماز اوّل وقت» اشاره فرمود و آنگاه از «نیکویى به پدر و مادر » یاد کرد.

روزی خواهر رضاعى پیامبر اکرم(ص) به نزد آن حضرت آمد؛ وقتى به او نگریست، از او شادمان گشت و ملحفه اش را گسترد و او را بر آن نشاند. سپس روى کرد و با او سخن گفت و به صورتش خندید. آنگاه خواهرش برخاست و رفت و برادرش آمد. رسول خدا(ص) چنین احترامى به او نکرد. لذا به حضورش عرض شد: ای رسول خدا ! با خواهرش رفتارى کردى که با او در حالى که مرد است، چنین نکردی!؟ فرمود:

«چون او نسبت به پدر و مادرش نیکوکارتر از برادرش بود.»



منبع : احیای زن در اسلام 



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 10:21 PM ] [ زارع-مرادیان ]

الویت یک زن در زندگی..

 

زن قبل از اینکه یک پایه تولید یا چرخه اقتصاد جامعه باشد، مادر و همسر است و مفهوم این کلام برخلاف تصور بسیاری نفی مشارکت زن در اقتصاد یا فعالیت اجتماعی نیست.

این سال‌ها حرف از فعالیت اجتماعی زنان که می‌شود، خیلی‌ها گوش‌شان را تیز می‌کنند که مبادا کسی بخواهد اشکالی نسبت به فعالیت زنان بگیرد یا خدایی نکرده محدودیتی برای آنان قائل شود.

خوشبختانه حساسیت زنان نسبت به موضوعات مربوط به آنها بالا رفته و متأسفانه در بسیاری موارد همین حساسیت‌ها مانع شده از درک درست بعضی مطالب و موجب سوء برداشت‌هایی شده است.

آن چیزی که اغلب در این موضوع، یعنی فعالیت اجتماعی زنان، گفت‌وگو را کمی پیچیده و مشکل می‌کند، مرزبندی نکردن دو مبحث است؛ یک، اینکه آیا فعالیت اجتماعی زنان از نظر اسلام خوب است یا بد؟ مجاز است یا غیرمجاز؟ و دوم اینکه اولویت‌های وظایف زنان چیست؟ فعالیت اجتماعی؟ یا همسرداری و فرزندداری؟

بعضی‌ها به اشتباه، صحبت از همسرداری و فرزندداری را، به محدودیت و حتی ممنوعیت فعالیت زن تعبیر می‌کنند و نتیجتاً در مقابل آن جبهه می‌گیرند؛ بیایید کمی این دو موضوع را بیشتر بررسی کنیم:

آیا فعالیت اجتماعی زنان جایز است؟

البته که جایز است؛ از صدر اسلام تاکنون زن‌ها در اجتماع نقش داشته‌اند و وظایفی به عهده‌شان بوده؛ حتی در غزوات پیامبر (ص) هم زنانی به عنوان نیروهای پشتیبان و امدادگر به همراه سپاه به میدان‌های رزم می‌رفتند که با توجه به شرایط آن زمان، بسیار کار طاقت‌فرسا و خسته‌کننده‌ای بوده است؛ در پیروزی همین انقلاب اسلامی، مگر زنان کم نقش داشتند؟ نگاهی به جامعه کنونی هم به وضوح گویای نقش‌آفرینی زنان در مشاغل و خدمات اجتماعی است.

از شواهد تاریخی و عینی که بگذریم و محاسبه‌ای عقلانی کنیم، می‌بینیم که جامعه ناگزیر است از پذیرش نقش زنان؛ چندان که از عصرهای کهن زن در چرخه اقتصادی نقش داشته است؛ چراکه زنان نیمی از جمعیت یک جامعه را تشکیل می‌دهند و اگر حتی از نیم دیگرش که مردان هستند چشم‌پوشی کنیم، همین نیمه زنانه نیازمند خدماتی است که در مواردی جز خود زنان از عهده آنها برنمی‌آیند.

ساده‌تر بگویم زنان نیازهایی دارند که طبق موازین خود اسلام، جز از طریق زنان دیگر نمی‌شود به آنها پاسخ داد؛ تصور کنید بیماری‌های زنان را، یا خدماتی مثل آرایشگری و عکاسی را که اگر اسلام می‌خواست مانع فعالیت زنان شود، و از طرفی هم برخی احکام محرم و نامحرمی را تشریع کند، قطعاً دچار دور باطلی می‌شد.

می‌بینیم که از نظر تاریخی نه تنها زنان از فعالیت اجتماعی منع نشده، بلکه با یک محاسبه عقلی هم لزوم حضور آنان اثبات می‌شود.

 

اولویت وظایف زنان چیست؟

شاید بیشترین مباحث و مناظرات در پاسخ به این پرسش اتفاق می‌افتد؛ آنچه که با کاوش در موجودیت جوامع، خصلت‌ها و تفاوت‌های طبیعی زن و مرد، هدف خلقت و نهایتاً آموزه‌های دینی به آن می‌رسیم، این است که زن و مرد طبیعتاً و فطرتاً دارای نقش‌ها و وظایفی متمایز از هم هستند.

 

مرد و خلق‌وخو و ساختار جسمی و روحی‌اش به نوعی است که نقش حمایتگری و تأمین‌کنندگی پررنگ‌تری دارد، و زن نقش تربیتی و عواطفش پررنگ‌تر است که موجب شده است از دیر زمان، مرد به تأمین غذا و مایحتاج خانواده رو بیاورد و زن به پرورش و تربیت فرزند و فراهم‌سازی محیط امن خانه مشغول شود؛ این نه یک نقش دستوری، که یک نقش طبیعی است.

زن پیش از آنکه یک فعال اجتماعی یا اقتصادی باشد، یک همسر است و یک مادر؛ دقت کنید که گفته نمی‌شود که زن فعال اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه نقش مادری و همسری او پررنگ‌تر و در اولویت معرفی می‌شود.

با تقسیم وظایفی که در طبیعت صورت گرفته و در اسلام بر آن صحه گذاشته شده است، وظیفهٔ تأمین اقتصادی خانواده بر دوش مرد است، و همین موجب می‌شود که این تکلیف از دوش زن برداشته شود؛ اما آنچه که بر عهده زن نهاده شده است، به مراتب دشوارتر و بااهمیت‌تر و سرنوشت‌سازتر از وظیفه مرد است.

نقش مادری و تربیتی او در خانواده (که فقط محدود به فرزندان نیست، بلکه مردان را هم در برمی‌گیرد)؛ اگر مرد در جامعه نقش تولیدکننده و پیش‌برنده تمدن و توسعه را دارد، نقش زن در جامعه، انسان‌سازی تعریف شده است.

 

چرا زن‌ها ترجیح می‌دهند یک فعال اجتماعی خوب باشند تا یک مادر یا همسر خوب؟

با همه این توضیحات، مطلب اخیر مورد پذیرش عده زیادی از زنان نیست و آنها ترجیح می‌دهند یک مهندس، یک معلم، یا حتی یک فروشنده خوب باشند تا تنها یک «خانه‌دار»؛ علت آن در درجه اول به کم‌ اهمیت جلوه دادن یا کم‌اهمیت فرض کردن نقش خانه‌داری برمی‌گردد.

از یک زمان، خانه‌داری به شست‌وشو و پخت‌وپز در خانه و کهنه‌شویی معنا شد! و به اشتباه زنان خانه‌دار موجوداتی تعریف شدند که هیچ سودی برای جامعه ندارند و تنها به اعمالی کم‌ارزش مشغول‌اند و از نظر اقتصادی سربار جامعه شناخته می‌شوند؛ از این رو زنان از اینکه «خانه‌دار» تلقی شوند، گریزان شدند.

اینکه منشأ این نوع نگاه تحقیرآمیز به خانه‌داری و همچنین علت احساس تحقیر در زنانی که فقط به خانه‌داری مشغول‌اند دقیقاً چه بوده است، نیاز به واکاوی جدا دارد؛ اما آنچه که مسلم است این است که احیای ارزش خانه‌داری که عبارت است از همسرداری و تربیت فرزند (و نه صرف شست‌وشو و کارهای خانه) یکی از گام‌های مهم و اساسی، و مؤثر است که باید در جهت نیل به آن برنامه‌ریزی‌های دقیق و کارهای جدی‌ صورت بگیرد.

 

در آغاز جمع‌بندی این مطالب، بار دیگر سؤال ابتدای مطلب را تکرار می‌کنیم؛ چرا برخی زن‌ها در مباحث مربوط به فعالیت اجتماعی زنان، به شدت جبهه‌گیری می‌کنند؟ با توجه به مطالب ذکر شده می‌توان گفت عده‌ای از آنها وقتی می‌شنوند که کسی هویت زن را یا اولویت فعالیت‌های او را مادری اعلام می‌کند، در مقابل او جبهه گرفته و او را متهم می‌کنند به لیستی از اتهامات.

 

با این تصور که او در پی سلب امکان فعالیت‌های اجتماعی زن است؛ زن قبل از اینکه یک پایه تولید یا چرخه اقتصاد جامعه باشد، مادر است و همسر؛ و مفهوم این کلام برخلاف تصور بسیاری از دوستان، نفی مشارکت زن در اقتصاد یا فعالیت اجتماعی نیست، بلکه پررنگ‌تر کردن وظیفه اصلی زن است که اولویت دارد به فعالیت اقتصادی او، به عبارتی این منع فعالیت زنان نیست، بلکه توجه به کیفیت فعالیت آنهاست.

در نقد دومین جمله باید عرض کرد ساده‌انگاری است اگر معتقد باشیم که کسی در آن سطح از علم و آگاهی، مدعی عدم دخالت و ورود زنان به فعالیت‌های اجتماعی باشد و از آن بالاتر یک‌ دفعه بیاید کل زنان را بیکار کند و فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیمی از جامعه را از بین ببرد!

به طور خلاصه می‌توان گفت حرف بر سر این است که حضور زن در جامعه نباید بی‌قانون و بی‌چارچوب و به هر قیمتی باشد؛ حضور اجتماعی و اقتصادی زنان به قیمت از هم پاشیده شدن بنیان خانواده، قطعاً نه تنها نشان پیشرفت و تمدن نیست، که موجب انحطاط و اضمحلال جامعه و سر از ناکجاآباد در آوردن است.

 

 



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 10:20 PM ] [ زارع-مرادیان ]

مجلس ختم یا...

خبر درگذشت یکی از آشنایان را دریافت کرده ایم در نهایت تأسف و تأثر می رویم که به خانواده متوفی تسلیت عرض کرده  و این لحظات دشوار را کنارشان باشیم ، آدرس را می گیریم و راهی می شویم به محل مورد نظر که می رسیم ، چند مرد شیک پوش و اتو کشیده را می بینم که جلوی در ایستاده اند ، در نهایت آراستگی حضار را راهنمایی می کنند...  

ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 10:16 PM ] [ زارع-مرادیان ]

از آرزوی ستاره‌شدن در بالیوود تا انتخاب حجاب

«مورسایلین پیرزادا» اگر چه مسلمان‌زاده‌ بود اما اعتقادات ضعیفی داشت و اهل انجام مناسک دینی نبود. بزرگترین آرزوی او ستاره‌شدن در بالیوود و سرگرمی‌اش خرید از پاساژهای گران‌قیمت دبی بود تا اینکه..

 

«مورسایلین  پیرزادا» دختر ۲۳ ساله کشمیری که آرزویش ستاره شدن در سینمای بالیوود بود ولی مرگ «یاش چوپرا» کارگردان مشهور بالیوود به قدری او را متحول می‌کند که او با وجود اینکه یک مسلمان‌زاده غیرمعتقد است، پس از مطالعه و تحقیق بسیار به اسلام روی آورده و محجبه می‌شود. اکنون او یک دختر مسلمان محجبه و معتقد است.

و اما شرح ماجرا...

«مورسایلین پیرزادا»، دختر «فیروز پیرزادا»، یکی از پولدارترین و مشهورترین تاجران کشمیر است.

زندگی روزانه او با پوشیدن لباس‌هایی از معروفترین برندها و خرید از گران‌ترین پاساژها سپری می‌شود، سرگرمی او این است که ماهی چند بار به همراه دوستانش برای یک خرید کلی به دبی مسافرت کند.

ولی بزرگترین آرزوی این دختر ۲۳ ساله که در بمبئی متولد شده، ستاره شدن در سینمای بالیوود است.

البته او چند سال پیش از آن در فیلم «زمانی آنجا یک ببر بود» به عنوان دستیار کبیر خان(فیلمساز بالیوودی) کار کرده ولی او بلند پروازتر از این حرف‌‌هاست.

پدر «مورسایلین» یکی از دوستان قدیمی «یاش چوپرا»، فیلمساز مشهور سینمای هند مشهور به سلطان فیلم‌های رمانتیک است و به واسطه این آشنایی «مورسایلین» که هنوز یک سال از تحصیلات دانشگاهش مانده، قرار است در آینده‌ای نزدیک در چند پروژه مهم سینمایی حضور داشته باشد.

تا آنکه یک حادثه همه چیز را برهم می‌زند، سی‌ام مهرماه ۱۳۹۱ خبر غیرمنتظره مرگ «یاش چوپرا» در رسانه‌های سراسر جهان منتشر می‌شود: «یاش چوپرا، سلطان رمانس  سینمای هند، در سن ۸۰ سالگی در بیمارستانی در بمبئی  درگذشت.»

مابقی ماجرا از زبان «مورسایلین پیرزادا»...

* مرگ «یاش چوپرا» کل زندگی‌ام را دگرگون کرد

من خیلی به «یاش چوپرا» نزدیک بودم. او برایم مثل یک پدربزرگ بود. مرگ او مرا شوکه کرد و به طور کلی مرا در هم ریخت، شروع‌ کردم به فکر کردن درباره زندگی و قدرتی بزرگ و مافوق تصور که همه چیز را کنترل می‌کند. برای سه یا چهارماه دچار افسردگی خیلی شدید شدم، دست به هیچ کاری نمی‌زدم.

* سخنرانی مبلغان اسلامی، مرا از خوابی طولانی بیدار کرد

زمانی‌که شروع کردم به جستجوی در اینترنت و سایت‌های مختلف، با ویدئوهای چند تن از سخنران‌ها و مبلغ‌های اسلامی برخوردم. وقتی‌که برای اولین بار این سخنان را شنیدم با خودم گفتم: اوه خدای من! مثل این می‌ماند که دارند با من حرف می‌زنند.

* زمانی‌که به اهمیت حجاب برای زنان پی بردم، محجبه شدم

من پیش از این تنها به اسم مسلمان بودم و در عمل هیچ خبری از مسلمان بودن نبود. ولی آن سخنان ارزشمند حقیقتا مرا بیدار کرد. از همان جا بود شروع کردم به نماز خواندن، دو بار در روز نماز می‌خواندم ولی هنگام نماز خواندن از خدا می‌خواستم که مرا راهنمایی کند و راه درست را به من نشان دهد.

می‌دانید شاید به عقیده برخی اسلام دین سختگیرانه‌ای باشد ولی من اسلام را بسیار راحتی یافتم. در ماه‌های اولی که در حال تحقیق درباره اسلام بودم، روسری نمی‌پوشیدم و در مراکز اسلامی رفت و آمد می‌کردم ولی هیچ کس مرا وادار به حجاب نکرد، تا آنکه خودم پس از مدتی با تمام وجود به اهمیت حجاب برای زنان پی بردم و از همان زمان محجبه شدم. از این تغییرم بسیار خوشحالم و از صمیم قلب دوست دارم که بتوانم افراد زیادی را به سمت خداوند راهنمایی کنم چون تنها حقیقت همین است.

* جلوی دوربین احساس ناامنی و بی‌پناهی کردم

اگرچه روزی بزرگترین آرزویم ستاره بالیوود شدن بود ولی خوب به خاطر دارم که زمانی‌که ۱۹ سال داشتم در فیلم «زمانی آنجا یک ببر بود» از من تست گریم گرفته شد و قرار بود که برای تست بازیگری جلوی دوربین بروم، زمانی‌که جلوی دوربین رفتم، پروژکتورها به سمت من روشن بود و تمام چشم‌ها به من دوخته شده بود، احساس خیلی بدی داشتم احساس ناامنی و بی‌پناهی. احساس می‌کردم به یک شیء تبدیل شده‌‌ام که همه نگاه‌ها متوجه آن است، ناگهان بیرون دویدم و گفتم: نه این آن چیزی نیست که من می‌خواهم.

منبع: فارس

 



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 6:51 PM ] [ زارع-مرادیان ]

اولین سیلی...

اولین سیلی بر صورت دختر ایرانی

زنان نجیب ایرانی در مسیر تاریخ این کشور همیشه حضوری تاثیر گذار و شگرف داشته اند زنانی که گاه بار سنگین اسارت را تحت فشارهای سنگین جسمی و روحی پشت سر گذاشتند برخی گمنام و برخی سرشناس به پیش معبود شتافتند و برخی همچنان الگوی زنده این مرز و بوم اند؛ زنانی که همیشه آزاده اند.

 

دو برادر که لحظاتی قبل از ما به اسارت در آمده بودند، یکی مرد میانسالی بود که دو دستش بسته بود و از صورتش خون می چکید … برادر دیگری حدوداً ۲۶ سال داشت و در لباس تکاوری … بر خاک افتاده بود و خاک زیر پایش سرخ شده بود. با دیدن این دو برادر مجروح در یک لحظه موقعیت خودم را فراموش کردم و اسارتم را از یاد بردم … .
با دندان دست هایم را باز کردم، سپس دست های خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هر چه سرباز فریاد می زد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم … با خودم گفتم هرچه بادا باد، مگر برای کمک به این مجروحان به آبادان برنگشته بودم؟ … تکاور هر لحظه رنگ پریده تر می شد، اسمش را از رو ی لباسش خواندم « میر احمد میر ظفرجویان» از شدت بغض داشتم خفه می شدم … دل و روده هایش پیدا بود … بر سر سرباز فریاد می زدیم و در خواست  آمبولانس می کردیم.
برادر میر ظفرجویان می گفت: « از آنها چیزی نخواهید» … مستأصل شده بودم، چند متر آنطرف تر یکی از منازل شرکت … درش باز بود. به خواهر بهرامی گفتم:« … شاید بتونم پارچه تمیز یا وسایل ضدعفونی پیدا کنم … » خواهر بهرامی گفت:« خطرناکه …» برگشتم و به گودالی که برادران در آن اسیر بودند نگاه کردم، به پشتوانه ی غیرت نگاه آنها احساس امنیت کردم … برادر میر ظفرجویان چیزی زمزمه می کرد … :« جایی نرید اینجا امنیت نداره » از اینکه تکاوری با تنی مجروح به خاک افتاده بود و هنوز غیرت و مردانگی در صدایش موج  می زد احساس غرور می کردم و … تقریباً سه ساعت طول کشید تا آمبولانس آمد … به برادری که کنارش بود گفتم:« این تکاور سید است به خاطر خدا دستت را روی زخمش بگذار و فشار بده … برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتم و … چشمانش را باز کرد و گفت:« خواهر این راه زینب و سیدالشهداست» خون توی بدنم خشکید … .
من و مریم را از گروه جدا کردند و سوار ماشین شدیم … به اولین مقر که رسیدیم پیاده و وارد ساختمانی شدیم که به نظر می آمد مقر فرماندهی باشد … من و مریم را به سمت سالنی هدایت کردند که در آن چند ردیف تخت و تعدادی مجروح  … وجود داشت. چشم هایم در میان زخمی ها نگاهی آشنا را می جست که یکباره … یادم آمد این همان جوانی بود که سید تکاور را به او سپرده بودم … بی آنکه مصلحت اندیشی یا تقیه کنم از دیدن او خیلی خوشحال شدم، … پرسیدم: « از تکاور مجروح چه خبر؟»
هنوز پاسخی از او نشنیده بودم که سنگینی سیلی دکتر سعدون بر صورتم، سرم را صد وهشتاد درجه چرخاند …، رد سیلی دکتر سعدون بر صورتم نقش بسته بود. مریم برای دلداری دادن به من با گوشه مقنعه اش دهان خون آلودم را پاک می کرد، اما درناک تر از درد آن سیلی، این بود که برای اولین بار در عمرم یک دست غریبه و نامحرم را بر صورتم احساس کرده بودم. این حس چنان برایم چندش آور بود که برای خلاصی از آن به ناچار از سرباز نگهبانی که در خودرو همراه ما بود تقاضای آب کردم تا شاید بتوانم رد دست های ناپاک و نامحرم دکتر سعدون را از صورتم تطهیر کنم.
مریم … گفت:« حالا فهمیدی میرظفرجویان کجاست؟» گفتم: « نه» و با بغضی که گلویم را فشار می داد ادامه دادم:« اما فهمیدم خودم کجا هستم».
منبع:  می خواهم زنده بمانم  معصومه آباد
 

 



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 6:46 PM ] [ زارع-مرادیان ]