دزد....

از دزد می ترسید. می ترسید مبادادزد به خانه اش بزند.

می ترسید همه سرمایه و دارایی اش

را یک شبه به تاراج ببرند.

برای همین در خانه دزدگیر نصب کرده بودبا در های

آهنی و قفل های ضد سرقت.

هیچ دزدی جرات نداشت به خانه او قدم بگذارد... .

اما آن شب دزد به سراغش آمدو همه دارایی اش را برد.

تا صبح نشده همه اهل محل داستان

فرار پسر غریبه با دخترش را می دانستند.

 

゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字دخترم,ای همه هستی من... ゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字

゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字تو یکی گوهر تابنده بی مانندی,゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字

゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字خویش را خوار مبین, ゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字

゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字ای سراپا الماس... ازحرامی بهراس... ゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字

゜*かわいい*゜ のデコメ絵文字قیمت خود مشکن...قدر خود را بشناس...



[ سه شنبه 16 تیر 1394  ] [ 9:04 AM ] [ زارع-مرادیان ]