به بهشت زهرا می روم،
به قطعه شهدا، از کنار عکس های آنها عبور می کند
چادر را روی سرم محکم میکنم و زیر لب می گویم....
برادرم! دشمن سینه ات را نشانه گرفت و اسلحه ات را بر زمین انداخت
اما من
تا زمانی که زنده ام نمیگذارم دشمن افکارم را نشانه بگیرد و چادرم را بر زمین اندازد...
 
