«السلام علیک یا سفینه النجاه»

 

بهارهای شگفتی در راهند. فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند.

بهارهای شگفتی در راهند؛ این را من نمی‏گویم؛ آسمان می‏گوید با هزاران بهاری که دیده است. بهارهای شگفتی در راهند؛ این را زمین می‏گوید؛ زمین که مادر همه بهارهای آمده است. زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند.

فردا گلی می‏شکفد که گل‏ها به پیشواز آمدنش، پرپر می‏شوند. درخت‏ها، سجده می‏کنند مقدمش را، کوه‏ها سر بر آستان کرم او می‏گذارند و دریاها، وام‏دار زلال چشمانش می‏شوند.
فردا گلی می‏شکفد که عطرش از همه پنجره ‏های بسته عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برج‏ های بتُنی، خیابان‏ های تاریک، کوچه ‏های رنگ و رو رفته. فردا گلی می‏شکفد که پنجره‏ ها را باز خواهد کرد و آینه‏ها را شفاف.
فردا گلی می‏شکفد که ابرها را به باران دعوت می‏کند، باران را به زمین تشنه می‏ فشاند، گل‏ها را می‏رویاند و خورشید را صدا می‏کند تا رنگین‏ کمانی شگفت، شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛ رنگین‏ کمانی زیباتر از همه آذین‏ ها و خیر مقدم‏ ها، رنگین‏ کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.
فردا باران می‏بارد، گلی می‏شکفد. مردی می‏آید؛ فردا مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛ بعد توفان می‏گیرد، باران تند می‏بارد.

فردا، گلی می‏آید؛ گلی که کشتیبان «سفینه النجاه» است. می‏آید و آرامش را به دل‏های عاشق می‏آورد و منتظران را سوار می‏کند.

فردا گلی می‏شکفد که بادها را پرپر می‏کند. توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛ پرپر می‏شود، نسیم می‏شود و به پای مبارکش بوسه می‏زند: «السلام علیک یا سفینه النجاه»



[ پنج شنبه 31 اردیبهشت 1394  ] [ 3:41 PM ] [ زارع-مرادیان ]