عبـــرت های عــاشــورایی
در كوفه آدمى داشتیم به نام "شبث ابن ربعى" كه فرمانده پیاده نظام ابن سعد در كربلا بود كه برخى هم او را "شیث" خوانده اند، كه خیلى تیپ جالبى دارد و نماد آدم هایى است كه ایدئولوژى شان را مثل لباسشان عوض می كنند،
در سفینة البحار نقل میكند كه این آقا از پولدار هاى كوفه بود،
• قبل از اینكه مسلمان بشود، یك خانمى ادعاى نبوت كرد، به آن خانم ایمان آورد و شد مؤذن او،
• بعدا مسلمان شد ،
• بعد سر خلافت حضرت امیر جزء كسانى بود كه آمد و با امیر المؤمنین بیعت كرد و آمد در حكومت على،
• بعد كه جریان خوارج پیش آمد، جزء خوارج شد و با على(ع) درگیر شد،
• بعد كه مردم با امام حسن بیعت كردند، آمد با امام حسن بیعت كرد و طرف ایشان را گرفت،
• بعد كه حكومت امام حسن سقوط كرد، شبث شد جزء افسران معاویه،
• بعد در كوفه جزء كسانى بود كه نامه نوشتند به امام حسین كه آقا! بیایید قیام كنید و رهبر ما باشید تا علیه یزید اقدام كنیم،
حالا امام حسین به حرف اینها گوش كرده اند و آمده اند به سمت كوفه،
همین آدم یكمرتبه می بیند هوا پس شد و جو سیاسى كوفه یكمرتبه عوض شد و شایعات و جنگ روانى و حكومت نظامى شد ، با خودش گفت من از شهر فرار كنم بروم بیرون تا در این درگیرى نباشم، طرف حسین اگر باشم كه كشته می شوم، طرف اینها هم اگر باشم ، دستم به خون پسر پیغمبر آلوده می شود، بروم یك جایى گم و گور شوم،
ابن زیاد آدم زرنگى بود و دستور داد این تیپ آدم ها و بزرگان را كه رفته بودند در باغ هایشان مخفى شده بودند ، گوششان را بگیرند بیاورند و در كربلا فرمانده شان كنند، یعنى من نمی گذارم كه این وسط دست منِ ابن زیاد، به خون حسین آلوده شود و اینها همه پاك بمانند،
• شبث شد فرمانده یكى از پیاده نظام هاى ابن سعد،
• بعد كه سیدالشهداء شهید شدند و اینها حمله كردند به حرم پیغمبر و زن ها و بچه ها ، این آدم دلش می سوزد و با شمر درگیرى لفظى پیدا میكند،
• بعد میاید در كوفه چند مسجد می سازد به پاس خوابیدن فتنه حسین به علت نذرى كه كرده بوده بابت خوابیدن فتنه حسین و حفظ حكومت یزید،
• بعد مختار قیام می كند علیه یزید و ابن زیاد، شبث به مختار میپیوندد، توبه میكند از كارهایش و جزء فرماندهان قیام مختار میشود،
• بعد "مصعب ابن زبیر" برادر عبدالله میاید و مختار را می كشد و این میشود فرمانده پلیس مصعب بن زبیر در كوفه....
┘◄ حسن رحیم پور ازغدی
┘◄ "حسین عقل سرخ ١" سال٨٠