چ مثل چادرت...
چ مثل چادر
آن گاه که پر چادرتــ را
محکم میفشارے و از میدان مین گذر میڪنی !
خط را شکسته ای
و از صدای تیر هاے کور نمیترسی !
چ مثل چمران !
آن گاه که پاوه را با دست های خالی
نگاه داشتــ و تو امروز استقامتــ را از او آموختی که
یڪ شهر هم نمیتواند
از راه حق منصرف اتــ کند !
چ مثل چفیه ..
آن گاه که بسیجی
گوشه ی چشم دختر کوچک اش را با پر چفیه اش
پاک کرد و گفت :
دستور امام استــ !
نمی شود که زمین بماند !
و تو یاد گرفتی که حرف امام زمین ماندنی نیستــ !
حتی اگر همه بگویند نمی شود !
و چ مثل چشمانی که هر لحظه
تو را میبیند
تو با آزادگی جهاد میکنی
نه یواشکی ...
آشکارا
در مقابل چشمان خدا
[ سه شنبه 30 خرداد 1396 ] [ 2:14 PM ] [ زارع-مرادیان ]