سفیر عشق

 

شعر از زبان حضرت مسلم(ع)

برگرد ؛ اینجا پایتخت بی وفایی ست
اینجا نیا ، این راه پایانش جدایی ست

برگرد ؛ اینجا رنگ آرامش ندارد
شمیرشان با حنجرت سازش ندارد

برگرد ؛ هرکس در پی تغییر کسب است
خرما کساد و سکه اش در نعل اسب است

برگرد ؛ اینجا از تو فکر انتقامند
آماده ی پرتاب سنگ از روی بامند

برگرد ؛ هرکس بر جبینش پینه دارد
از حیدر کرار خیلی کینه دارد

برگرد ؛ اینجا از علی در بین سینه
یا بخل دارند و غضب ، یا بغض و کینه

برگرد ؛ دیشب روی من هر درب بستند
هم عهد با تو ، هم نماز خود شکستند

برگرد ؛ اینجا گرد فتنه پا گرفته
دعوا سر نرخ سرت بالا گرفته

برگرد ؛ دست حرمله تیر و کمان است
خنجر به دست شمر و خولی و سنان است

برگرد ؛ اینجا یاور و یاری نداری
عصر دهم دیگر علمداری نداری

برگرد ؛ اینها ذاتشان خیلی خراب است
بر دست زین العابدین فردا طناب است

برگرد ؛ بر لب صحبت از گودال دارند
بعد از تو قصد غارت خلخال دارند

برگرد ؛ اینجا اهل بیتت بی پناه است
در کوچه ها خاکستر و رقص و نگاه است

برگرد ؛ اینجا زینب امنیت ندارد
تاب عبور از بین جمعیت ندارد

میگفت عاشق با شه لب تشنه بر دار
ای کاش میگفتم ، کفن یا جامه بردار

یدالله_شهریاری





[ پنج شنبه 9 شهریور 1396  ] [ 11:20 PM ] [ زارع-مرادیان ]