امان از دل زینب (س)

 

یعـقوب ندید که یوسـف را در چـآه مـی اندازند ؛ فقط لباسِ خونیش را دید ...
و پس از نابینایـی ، دیگر آن را هم نـدید!
مــی دانست زنده است ؛
فقط دلتنگ بـود ...
ندید که در بـازار مـی فروشنَش ...
ندید کسی را سنگ بزنند ...
یا با خیزران ......

زینب امـآ دید ؛
آنهایـی را که یـعـقوب فقط شنیده بـود ؛
زینب دید ....
گاهی خدا اراده می کند بعضی چیزها را
حس کنے ....
مثلِ عطشْ
دردْ
غربتْ
بی کسی
زخـــمِ زبان
و بعضی چیزها را ببینی.....
مثلِ پهلوی شکسته
فرقِ شکافته
جگرِ پاره پاره
گودالِ قتلگاه ....
گاهی خدا میخواهد ......
.
همین!
خواستم با خودم مرور کنم که
"زینب شدن به این سادگے ها نیست"!





[ جمعه 14 مهر 1396  ] [ 4:43 PM ] [ زارع-مرادیان ]