برادرانی از تبار نور

نتیجه تصویری برای  امام حسین

 


امام حسین (ع) بیشتر عمرش، یعنی از 57 سال 47 سالش را با برادر بزرگش امام حسن مجتبی (ع) در یک خانه و در یک شهر یعنی مدینه و دوران خلافت پدرشان را در کوفه زیسته و با هیچ کس دیگری این همه همراه نبوده است.
به متون تاریخی و روایی که نگاه می کنیم، این دو برادر را تا شهادت حضرت مجتبی (ع) همه جا با هم می بینیم. پس از شهادت برادر بزرگ است که امام حسین (ع) در تاریخ، تنها دیده می شود.
این همدلی و همراهی نشان از اهداف مشترک آن دو در زندگی دارد که اندیشه ها و آمال یکدیگر را به خوبی درک می کردند؛ تا آنجا که افزون بر برادری، نزدیک ترین دوست و رفیق همدیگر بودند و همین رفاقت و دوستی صمیمانه، بعدها آثار تربیتی خود را در بزرگ ترین انتخاب زندگی، یعنی ازدواج، از سوی فرزندان آن دو بزرگوار به وضوح می نمایاند.
به هر حال تاریخ صفحات بسیاری دارد که این دو برادر را همیشه همدل و همراه هم نشان می دهد.
روزی به پیرمردی برخوردند و دیدند که خوب وضو نمی گیرد. شروع به بگومگو کردند هر یک به دیگری می گفت: «تو خوب وضو نمی گیری!» سپس به آن پیرمرد گفتند: «بیا تو میان ما داور باش که داریم وضو می گیریم و سپس بگو که وضوی کدام یک از ما خوب است.» پیرمرد که وضوی هر دو را دید، به آن ها گفت: «شما هر دو، خوب وضو می گیرید و این منِ پیرمرد نادانم که خوب وضو نمی گیریم. اینک از شما آموختم و به برکت دستان شما و در سایه دلسوزی شما به امت جدّتان، توبه کردم تا از این پس خوب وضو بگیرم.»1
از این جریان تاریخی، درس های بسیاری می توان گرفت که ما به برخی اشاراتی می کنیم:
ـ در مواجهه با دیگران، ادب و احترام شرط لازم و ضروری است و کسانی که با ادب و احترام بزرگ شده باشند، هرگز به کسی کم احترامی نمی کنند

 

 

 

ـ در فراخوان به کارهای شایسته و بازداشت از کارهای ناشایست (
ـ این تکریم و احترام در مواجهه با پیران و سالخوردگان دقت بیشتری می طلبد، مبادا که روح و روان خسته آنان ذره ای برنجد.امر به معروف و نهی از منکر) شروط بسیاری شمرده شده است که از سر شفقت بودن و دلسوزی بزرگوارانه، از نظر اخلاقی، اهمیت صد چندانی دارد.
ـ در قاموس تربیت درست و تعلیم دقیق، مچ گیری و انتقاد تند و تیز هرگز جایی ندارد و زمانی که این کار مهم بویی از اعتراض و خود برتربینی داشته باشد، به هیچ وجه صحیح نیست.
ـ در عالم تربیت و تعلیم، رک گویی و صراحت گزنده و تحکم آمیز، پاسخ که نمی دهد سهل است، نتیجه عکس هم می دهد.
ـ از آنجایی که تربیت ظریف ترین و حساس ترین کاری است که انسان گریزی از آن ندارد،‌ بایسته است چنان رفتاری در پیش گرفته شود که طرف خود به صورت غیر مستقیم، به حقیقت مطلوب و مفید برسد و درکش کند؛ تا آنجا که خیال کند یافته فکری خود اوست تا قدرش را بداند و نگهدارش باشد.
از امام محمد باقر (ع) روایت است:
جایی که امام حسن (ع) بود، حسین (ع) به خاطر بزرگداشت برادر بزرگ، سخن نمی گفت و در مجلسی که امام حسین (ع) با برادرش محمد حنفیه با هم بودند، محمد حنفیّه به احترام امام حسین لب به سخن نمی گشود.2
 
از فصل فراق
هنگام احتضار که رسید، امام حسن (ع) به شدت گریست. امام حسین (ع) گفت: «برادرم، چه چیزی تو را می گریاند؟ تو که داری به پیش پیام آور خدا، علی،‌ فاطمه و خدیجه می روی؛ همانان که تو را زادند و پرورش دادند و این خدا بود که بر زبان پیام آورش جاری ساخت که گفت: راستی که تو سرور جوانان بهشتیانی. برای خدا، سه بار دارایی ات را با فقیران تقسیم کردی3 و پانزده بار با پای پیاده برای حج به خانه خدا شتافتی.»
به این ترتیب، امام حسین (ع) می خواست به برادر دلداری دهد؛ اما امام باقر (ع) گوید: «به خدا، گریه و بی تابی حضرت بیشتر شد و گفت: برادرم، من دارم به جهانی بس بزرگ و هولناک گام می گذارم که تا حال به چنین جهانی گام نگذاشته ام.»4
از امام سجاد (ع) روایت است که امام حسین (ع) به بالین برادرش امام حسن (ع) رسید و حال او را که دید گریه کرد. امام حسن (ع) گفت: «یا اباعبدالله، به چه می گریی؟» گفت: «به ستمی که بر تو می رود.» امام حسن (ع) به او گفت:
آنچه به من می رسد، زهری است که با دسیسه به من می خورانند و من دارم با آن کشته می شوم؛ اما هرگز روزی چون روز شهادت تو نخواهد بود یا اباعبدالله! لا یوم کیومک یا ابا عبدالله؛ سی هزار مردی که ادعا کنند از جد ما محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستند و خود را به دین اسلام می بندند با ازدحام به سوی تو می تازند. آن ها برای کشتن تو، ریختن خونت، هتک حرمتت، اسیر کردن اهل و عیالت، نیز برای غارت بار و بُنه ات گرد هم می آیند. آنگاه است که نفرین الهی بر بنی امیه فرود آید و از آسمان، خاکستر و خون ببارد و همه آفریدگان، حتی حیوانات وحشی در صحراها و ماهیان در دریاها، بر تو بگریند [کنایه از شدت فاجعه].5
 
با برادران دیگر
امام علی (ع) چهارده پسر داشته است که به ترتیب نام برده می شوند: 1. امام حسن مجتبی (ع). 2. امام حسین (ع)؛ 3. محمد حنفیه؛ 4. محمد اوسط؛ 5. محمد اصغر؛ 6. محمد بن علی (یحیی)؛ 7. ابوالفضل العباس؛ ظ. عثمان؛ 9. جعفر؛ 1ض. عبدالله؛ 11. عبیدالله؛ 12. ابوبکر؛ 13. ابراهیم؛ 14. عمر بن علی.6
این آمار تا حدودی هم در کتاب های تاریخ و گاه حدیث، هم در کتاب های انساب (تبارشناسی) آمده است.

1. محمد حنفیّه
محمد حنفیّه در سال 17 یا 19 هجری در مدینه متولد شد. مادرش خوله نام داشت و دختر جعفر بن قیس از تبار بنی حَنفیه بود. از آنجا که حضرت علی (ع) سه یا چهار پسر به نام محمد داشت، وی به محمد حنفیه شناخته شد که گاهی محمد اکبر نیز خوانده می شود.
محمد حنفیه در سه جنگی که با حضرت علی (ع) تحمیل شد، در کنار برادرانش امام حسن و حسین علیهما السلام حضور داشت که در تاریخ جنگ جمل و صفّین ثبت شده است. خطابه مفصل و غرّایی از او، در میان دو سپاه شام و عراق، در روزهای سخت و سنگین صفین روایت شده که در آن، سپاه معاویه را با بیانی رسا و زیبا، سرزنش می کند و از پدرش امیرمؤمنان (ع) دفاع می کند که بسیار خواندنی است.7
در جنگ جمل، هنگامی که امام علی (ع) مجبور شد رخصت یورش به سردارانش دهد، نخست صدا زد: «پسرم محمد کجاست؟» محمد حنفیه که همراه پدر بود، اعلام آمادگی کرد. امام علی (ع) پرچم را به محمد داد و گفت: «پیش بتاز!» امام مانند همیشه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را از گزند دشمنان دور داشت که مبادا نسل پیام آور خدا صلی الله علیه وآله وسلم قطع شود. در نهج البلاغه نیز آمده است که مولا علی (ع) در جنگ صفین نیز از یارانش می خواست که امام حسن (ع) را از او که خود همیشه در خط مقدم می جنگید، دور دارند و هوایش را داشته باشند تا آسیبی نبیند و می فرمود:
این جوان را از من داشته باشید (به جای من، هوای او را داشته باشید). نکند پشت مرا بشکند؛ زیرا دریغم آید که مرگ، این دو (امام حسن و امام حسین علیهما السلام) را دریابد. مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بریده شود!8
چنین بود که امیرالمؤمنین (ع) خود و پسرش محمد حنفیه را پیوسته سپر بلای پسران پیام آور خدا (امام حسن و امام حسین علیهما السلام) می ساخت و محمد حنفیه را به مَهلکه های جنگ می انداخت.9
به محمد می گفتند: «چرا پدرت تو را به جنگ وا می دارد؛ ولی حسن و حسین را به جنگ وانمی دارد؟» می گفت: «آن دو چشم های او هستند و من دست راست او هستم. طبیعی است که او با دست راستش چشم های خود از گزند دور دارد»10 و همیشه می گفت: «حسن و حسین از من بهترند.»11
 
2. محمد اوسط
مادر محمد اوسط، اُمامه، بنت ابی العاص، نوه دختری پیامبر بود. نخستین فرزند پیامبر از حضرت خدیجه، دختری به نام زینب بود که با ابوالعاص بن ربیع ازدواج کرد و از این ازدواج بود که اُمامه زاده شد. مادر اُمامه در حال حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رفت و پدرش ابوالعاص نیز گویا زیاد با دخترش نبود و او نیز از دنیا رفت.
به این ترتیب پیام آور خدا صلی الله علیه وآله وسلم اُمامه را که یادگار اولین فرزندش زینب و نوه زن بسیار محبوبش حضرت خدیجه بود، تا می توانست، از خود دور نمی ساخت.
او را زمانی که بچه ای بیش نبود، پیوسته در آغوش داشت؛ تا آنجا که نوشته اند او را به مسجد می آورد و حتی در حال نماز جماعت هم، جز در حال رکوع و سجود، از آغوش خود به زمین نمی نهاد و همگان می دانستند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را بسیار دوست می دارد.
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به حضرت علی (ع) سفارش کرده بود که پس از مرگش، با خواهرزاده او، یعنی همان اُمامه، ازدواج کند. علی (ع) بنا به همین وصیت با اُمامه ازدواج کرد و به این ترتیب اُمامه پرستاری از فرزندان یتیم و خردسال خاله اش را نیز به نوعی به دست آورد و خود نیز برای آن ها برادری زایید که وی را محمد می نامیدند و با توجه به برادر بزرگش محمد حنفیه به او محمد اوسط گفتند؛ زیرا که علاوه بر محمد حنفیه، فرزند دیگری نیز بعدها برای امام علی (ع) به دنیا آمد که وی را محمد اصغر نامیدند.
محمد اوسط گویا در کودکی یا نوجوانی زود از دنیا رفت و فرزندی از او نیز به جای نماند و نسل زینب، نخستین دختر پیام آور اسلام صلی الله علیه وآله وسلم با مردن محمد اوسط منقرض شد.
 
3. محمد اصغر
مادر محمد اصغر ام ولدی به نام ورقاء بود.12 به باور برخی نیز مادرش اسماء بنت عُمیس بوده است.13 برخی دیگر نیز وی را با ابوبکر بن علی یکی پنداشته و مادرش را لیلی بنت مسعود محسوب کرده اند،14 یعنی ابوبکر را کُنیتِ محمد اصغر دانسته اند؛15  اما از عبارت شیخ الطائفه چنان معلوم می شود که محمد اصغر و ابوبکر برادر هم بودند که هر دو، در کربلا به شهادت رسیدند.16
 
4. محمد بن علی (یحیی)
پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یاران او، به خصوص حضرت علی (ع)، برای زنده نگه داشتن یاد او، پسران خود را بیشتر «محمد» می خواندند. به همین دلیل است که چندین نفر از پسران مولا علی (ع) محمد نامیده شده اند و سپس برای تشخیص از همدیگر، یکی ابن الحنفیه یا محمد اکبر، دومی محمد اوسط، سومی محمد اصغر و چهارمی یحیی نامدار شده اند.
اسماء بنت عُمیس که از زنان نام آور در تاریخ صدر اسلام شمرده می شود، نخست همسر جعفر طیار، برادر بزرگ امام علی (ع) بود تا برای او پسری به دنیا آورد و او را محمد نامید. پس از شهادت جعفر در جنگ موته، اسماء با ابوبکربن ابی قحافه ازدواج کرد و برای وی نیز پسری به دنیا آورد که به امام علی (ع) پیوست و در دفاع از آن حضرت، به طرز فجیعی به شهادت رسید و آوازه اش بی نیاز از وصف است. اسماء پس از مرگ ابوبکر، با امام علی (ع) پیوند همسری بست و برای آن حضرت هم پسری به دنیا آورد که آن را نیز محمد نامیدند.17 این محمد یا به عبارت دیگر یحیی بن علی بن ابی طالب، در کودکی و پیش از شهادت پدرش امام علی (ع) مُرد و نشانی از او به جای نماند.18
 
5. ابوالفضل العباس (ع)
مادر ابوالفضل (ع) حضرت ام البنین علیها السلام دختر حزام بن خالد بن ربیعه و از بنی کلاب است که بنا به تشخیص عقیل، برادر بزرگ امام علی (ع) که نسّابه و قیافه شناس بود، در عرب، چابک سوارتر و شجاع تر از نیاکان ام البنین نبوده است.19
 
ازدواج حضرت عباس (ع)
او با دختر عبیدالله بن العباس بن عبدالمطلب که لَبانه نام داشت، ازدواج کرده بود و از او پسری داشت که به نام پدر مادرش، «عبیدالله» نامیده می شد. از او فرزندی دیگر به نام حسن که از امّ ولد متولد شده بود نیز نام برده اند.20 باز برای ابوالفضل العباس (ع) پسری دیگر به نام فضل و غیره شمرده اند که جای بررسی است.
 
در آسمان ایثار
در میان باوفاترین یاران و برترین برادران سرور آزادگان، حضرت ابوالفضل (ع) همیشه و پیوسته پیشتاز و میدان دار بود. امام حسین (ع) پرچم را به او سپرده بود که عباس (ع) بحق، علمدار عاشورا خوانده می شود.
از ابوحمزه ثمالی که خود از شاگردان نزدیک و ممتاز امام سجاد (ع) است و نامش با برخی از دعاهای پربار ما آوازه ای عالم گیر یافته است، روایت می شود که سرور خداپرستان، علی بن الحسین امام سجاد (ع)، روزی به عبیدالله، پسر ابوالفضل العباس، نگاه کرد و گریست. سپس گفت:
بر پیام آور خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی سخت تر از روز جنگ احد نبود که در آن، عمویش حمزه، شیر خدا و شیرمرد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم کشته شد. پس از آن، سخت ترین روز او، روز جنگ موته بود که در آن پسر عمویش جعفر بن ابی طالب کشته شد.
آنگاه گفت:
اما هرگز روزی چون روز حسین (ع) نباشد [یعنی روز عاشورا سخت تر و بدترین روز بود] در آن روز، سی هزار مرد، او را محاصره کردند که خود را از این امت [یعنی مسلمان] می پنداشتند و همگی با ریختن خون او، به خدای عزیز و جلیل تقریب می جستند! او هرچه خدا را به یادشان می آورد، پندی نمی گرفتند تا اینکه او را از سر عداوت و ستم و سرکشی کشتند.
 
6. عثمان بن علی
مادرش حضرت ام البنین علیها السلام بود؛ یعنی یکی از برادران مادری ابوالفضل العباس شمرده می شود. هنگام شهادت پدرش امام علی (ع)، حدود یک سال از عمرش گذشته بود. مولا علی (ع) به خاطر علقه ای که به عثمان بن مظعون، یکی از یاران پیامبر، داشت او را عثمان نامید.21 روز عاشورا، حضرت ابوالفضل (ع) از او و دو برادر دیگرش، جعفر و عبدالله، که آن دو نیز از فرزندان ام البنین بودند، خواست که پیشتازی کنند و خود را سپر بلای برادر و پیشوایشان امام حسین (ع) قرار دهند و آن سه با تمام توانشان از او دفاع کردند؛ چنان که با صورت و گلویشان به پیشواز شمشیرها و نیزه ها شتافتند تا به شهادت رسیدند.22
 
7. جعفر بن علی
یکی دیگر از پسران ام البنین علیها السلام است که امام علی (ع) نام برادرش جعفر طیار را بر او نهاده بود. جعفر که کنیه ابوعبدالله داشت، در حالی کشته شد که 29 سال داشت.
 
8. عبدالله بن علی
عبدالله را برخی از نویسندگان با برادرش عبیدالله و برخی دیگر، با برادر دیگرش ابوبکر، یکی پنداشته اند و بسیاری از نویسندگان نیز، گزارش زندگانی این سه برادر را به هم درآمیخته اند که ما پس از این، از آن دو (ابوبکر بن علی و عبیدالله بن علی) سخن خواهیم گفت.
به هر حال، عبدالله اکبر یکی دیگر از پسران ام البنین علیها السلام بود که همراه پسران دیگر ام البنین (عباس و عثمان و جعفر) روز عاشورا شهید شد.23 عبدالله اکبر که با کنیه اش، ابومحمد، خوانده می شد، هنگام شهادت در روز عاشورا 25 سال داشته است.24
 
9. عبیدالله بن علی
مادرش لیلی، دختر مسعود نهشلی تمیمی بود. گویا پس از ام البنین علیها السلام، حضرت علی (ع) با لیلی بنت مسعود ازدواج کرد که برای مولا علی (ع) دو پسر به دنیا آورد که یکی ابوبکر بن علی شناخته می شود که پس از این، زندگانی اش خواهد آمد و دیگری همین عبیدالله است که ابوعلی خوانده می شد.
عبیدالله پس از شهادت پدرش امام علیه (ع) و برادران بزرگش امام حسن و حسین علیهما السلام با دایی های خود (بنی تمیم) در شهر بصره زندگی می کرد. با مختار ثقفی به شدت مخالف بود و شورش او در کوفه، به بهانه خونخواهی برادرش سیدالشهداء (ع) را سیاستی دروغین و نیرنگ آمیز می دانست. برای همین، از مختار ثقفی گریخت تا به به سپاه مصعب بن زبیر پیوست.
در نهایت، به دست سپاهیان مختار کشته شد.
 
10. ابوبکر بن علی
ابوبکر را برخی همان محمد اصغر پنداشته اند که پیش تر گفته شد؛ ولی بسیاری دیگر نیز او را عبدالله بن علی دانسته اند که با کنیه اش (ابوبکر) مشهور و معروف است. مادرش لیلی بنت مسعود بود که پسر دیگری نیز با نام عبیدالله بن علی داشت که در بخش قبل گذشت. از زندگانی او چیز زیادی، به ویژه در خانواده و جایگاه او میان برادران و خواهرانش، نمی توان یافت، جز آنچه نوشته اند روز عاشورا در حالی که 25 سال داشت،25 در دفاع از برادر و پیشوایش امام حسین (ع) به شهادت رسید.
 
11. ابراهیم بن علی
گفته شده که از مادری به دنیا آمد که ام ولد بود (کنیزی که با مادر شدن آزاد می شد) در کربلا 20 سال داشت؛ یعنی هنگام شهادت پدرش حضرت علی (ع)، مادرش او را حامله بود. اما وجود چنین پسری برای امام علی (ع) به شدت جای تحقیق و بررسی های گوناگون است.
 
12. عمر بن علی
وی که به عمر اطرف و عمر اکبر هم معروف است، به احتمال قوی در سال 13 قمری متولد و در سال 88 قمری مرده شد. برای همین، گفته اند که عمر اطرف آخرین پسر حضرت علی (ع) بود که از دنیا رفت. مادرش صهبا، دختر عباد بن ربیعه بود که با کنیه اش «ام حبیب» خوانده می شد.
بسیاری را باور بر این استوار است که امام علی (ع) دست کم دو پسر به نام عمر داشته است که یکی از آن ها، یعنی عمر اصغر، در کربلا شهید شد؛ اما برخی دیگر را باور چنان است که حضرت علی (ع) پسری جز همین عمر اطرف نداشته است.
نتیجه مهمی که از این فصل گرفته می شود همین است که آن همه برادر از مادران مختلف، در خانه امام علی (ع)، با تربیتی درست و مبتنی بر محبت و درک متقابل بزرگ شده بودند و به راستی فهمیده بودند که نخست، امام حسن مجتبی (ع) و سپس، امام حسین (ع) شایستگی بزرگی و پیشوایی را دارند؛ و گرنه شما در تاریخ، نمی توانید خبر معتبری پیدا کنید حاکی از اینکه امام حسن یا امام حسین علیهما السلام به دلیل این که فرزند فاطمه بنت النبی صلی الله علیه وآله وسلم بودند، توقع اطاعت از برادران دیگر داشته باشند و بخواهند به صرف نسبت رحمی با نبی الله (ص) از آن دو پیروی کورکورانه داشته باشند؛ بلکه همیشه انتظار داشتند برادران نیز مثل دیگران، نخست بایستگی و شایستگی کاری را درک و فهم کنند، سپس خود با چشم باز، راه را از چاه تشخیص دهند و همین درک و فهم آزادانه و مبتنی بر محبت و اخلاق بود که بسیاری از آنان را تا پای جان به پیروی از سرور آزادگان رسانید.
ای کاش ما نیز به پیروی از پیشوای شهیدان، همیشه بسترهای درک و فهم را برای بچه ها و برادرانمان با محبت و اخلاق، فراهم سازیم و هرگز به بهانه هایی مانند بزرگسال بودن و آوازه و آبروی بیشتر داشتن، از کسی انتظار اطاعت کورکورانه نداشته باشیم؛ زیرا که این توقع غلط و بیجا دیر یا زود به شکاف و جدایی می انجامد و مشکلات فراوانی را در زندگی دامن می زند.



 

منبع: پدری به نام حسین (ع) - محمد صحتی سردرودی

برای مشاهده قسمت قبل 
 

اینجا و برای مشاهده قسمت بعد اینجا را کلیک نمائید .

-------------------------
پی نوشت :
[1] . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص400.
[2] . همان، ص401.
[3] . در متون تاریخی و حدیثی هست که امام حسن مجتبی علیه السلام دوبار در عمرش همه دارایی اش را به نیازمندان بخشید و سه بار نیز دارایی خود را با فقیران تقسیم کرد. نک: ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصبهان، ج1، ص44؛ همو، حلیه الاولیاء،  ج1، ص65؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص226؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص10.
[4] . ابن عساکر،‌تاریخ مدینه دمشق، (ترجمه الامام الحسن علیه السلام)، ص215، حدیث348، خوارزمی، مقتل الحسین، ج1، ص137.
[5] . صحتی سردرودی، مقتل الحسین علیه السلام به روایت شیخ صدوق، ص112؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص86. البته معانی و مفاهیم این خبر به طرق بسیاری، به صورت پراکنده و در ضمن اخبار فراوانی روایت شده است؛ تا آنجا که می توان به بسیاری از آن معانی، ادعای استفاضه یا تواتر معنوی کرد.
[6] . مُحَسَّن بن علی البته پیش از اینکه به دنیا بیاید سقط شده و از آنجا که پا به میان خانواده ننهاده، سخنی در این کتاب از او گفته نمی شود. برای دیدن اسناد مربوط به محسن در کتب های متقدم و معتبر از اهل سنت، نک: موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنه، ج6، ص539 تا ص541.
[7] . نک: سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص، ج2، ص292 تا 296، باب دهم در یادکرد محمد حنفیه.
[8] . سید رضی، نهج البلاغه، ص467، خطبه 207.
[9] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص244.
[10] . همان.
[11] . موسوعة الامامة، ج6، ص560، به نقل از تاریخ مدینة دمشق، ج54، ص231.
[12] . موسوعة الامامه، ج6، ص589. برای آشنایی بیشتر با مادر محمد اصغر (ورقاء) مراجعه شود به دائره المعارف الحسینیه، معجم انصار الحسین علیه السلام (الهاشمیون)، ج1، ص218-211.
[13] . همان، ص468.
[14] . همان، ص590.
[15] . شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص354.
[16] . شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص105 و 106.
[17] . ابن ابی الدنیا، مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام، ص121.
[18] . ابن فندق، لباب الانساب، ص199؛ ابوالحسن علوی، المجدی، ج1، ص333؛ ابوالحسن علوی، المجدی، ص199؛ مامطیری، نزهة الابصار، ص143.
[19] . موسوعة الامامه، ج6، ص464.
[20] . البری، الجوهره، ص57.
[21] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص89.
[22] . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص257؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص113.
[23] . نک: موسوعة الامامة، ج6، ص463 و 464؛ دائره المعارف الحسینیه، معجم انصار الحسین علیه السلام (الهاشمیون)، ج2، ص189 و190 و 203 تا 207؛ ابوالحسن علوی، المجدی، ص193.
[24] . همو، المجدی، ص197؛ برای مطالعه بیشتر، به خصوص برای دیدن زجزوی (رزم سرودی که هنگام مبارزه می خواند)، نک: ابن شهرآشوب، مناقب، ج4، ص107؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج3، ص183 تا 185.
[25] . ابن فندق، لباب الانساب، ج1، ص399.





[ جمعه 12 آبان 1396  ] [ 8:14 PM ] [ زارع-مرادیان ]