مهجوری است مایه مشتاقی ....

 

مهجوری است مایه مشتاقی ( زن و پوشش)

 

امروز يكى از خلأهايى كه در دنياى اروپا و امريكا وجود دارد خلأ عشق است. اولين قربانى آزادى و بى بند و بارى امروز، عشق و شور و احساسات است. در جهان امروز غرب هرگز عشقهايى از نوع عشقهاى شرقى از قبيل عشقهاى مجنون و ليلى و... رشد و نمو نمى ‏كن52حيا و عفاف و پوشش تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كار برده است. زن، با هوش فطرى و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از لحاظ جسمى نمى‏ تواند با مرد برابرى كند و اگر بخواهد در ميدان زندگى با مرد پنجه نرم كند از عهده زور بازوى مرد بر نمى ‏آيد، و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است. در طبيعت، جنس نر گيرنده و دنبال كننده آفريده‏ شده است. به قول ويل دورانت:

«آداب جفتجويى عبارت است از حمله براى تصرف در مردان، و عقب نشينى براى دلبرى و فريبندگى در زنان ... مرد طبعاً جنگى و حيوان شكارى است، عملش مثبت و تهاجمى است. زن براى مرد همچون جايزه‏اى است كه بايد آن را بربايد.».

وقتى كه زن‏ مقام‏ و موقع‏ خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همان‏طور كه متوسل به زيور و خود آرايى و تجمل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نيز شد. دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد.

 


ويل دورانت مى‏گويد:

«حيا امر غريزى نيست بلكه اكتسابى است. زنان دريافتند كه دست و دل بازى مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند.».

مولوى راجع به تأثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز، مثلى لطيف مى ‏آورد:

آنها را به آب و آتش تشبيه مى ‏كند، مى ‏گويد مَثَل مرد مَثَل آب است و مَثَل زن مَثَل آتش، اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه مى ‏كند و آن را خاموش مى‏ سازد، اما اگر حائل و حاجبى ميان آن دو برقرار گردد مثل اينكه آب را در ديگى قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند، آن وقت است كه آتش آب را تحت تأثير خود قرار مى‏دهد، اندك اندك او را گرم مى ‏كند و احياناً جوشش و غليان در او به وجود مى ‏آورد، تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار مى ‏سازد.

مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور مى‏ رود، در عمق روح خويش از ابتذال زن و از تسليم و رايگانى او متنفر است. مرد هميشه عزت و استغناء و بى ‏اعتنايى زن را نسبت به خود ستوده است.

به طور كلى رابطه ‏اى است ميان دست نارسى و فراق از يك طرف و عشق و سوز و گرانبهايى از طرف ديگر، همچنان كه رابطه‏اى است ميان عشق و سوز از يك طرف و ميان هنر و زيبايى از طرف ديگر؛ يعنى عشق در زمينه فراقها و دست نارسى‏ ها مى ‏شكفد و هنر و زيبايى در زمينه عشق رشد و نمو مى‏ يابد.

برتراند راسل مى ‏گويد:

«از لحاظ هنر مايه تأسف است كه به آسانى به زنان بتوان دست يافت و خيلى بهتر است كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غير ممكن گردد.»

از همه عجيب ‏تر سخنى است كه يكى از مجلات زنانه از آلفرد هيچكاك- كه به قول آن مجله به حسب فن و شغل فيلم سازى خود درباره زنان تجارب فراوان دارد- نقل مى‏ كند. او مى‏ گويد:

«من معتقدم كه زن هم بايد مثل فيلمى پرهيجان و پرآنتريك باشد، بدين معنى كه ماهيت خود را كمتر نشان دهد و براى كشف خود مرد را به نيروى تخيل و تصور زيادترى وادارد. بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار كنند يعنى كمتر ماهيت خود را نشان دهند و بگذارند مرد براى كشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد.».

ايضاً همان مجله در شماره ديگرى از همين شخص چنين نقل مى‏ كند:

«زنان شرقى تا چند سال پيش به خاطر حجاب و نقاب و رويبندى كه به كار مى ‏بردند خود به‏ خود جذاب مى ‏نمودند و همين مسأله جاذبه نيرومندى بدانها مى‏داد، اما به تدريج با تلاشى كه زنان اين كشورها براى برابرى با زنان غربى از خود نشان مى‏ دهند حجاب و پوششى كه ديروز بر زن شرقى كشيده شده بود از ميان مى‏رود و همراه آن از جاذبه جنسى او هم كاسته مى ‏شود.»

مى ‏گويند: «مشتاقى است مايه مهجورى.» اين صحيح است اما عكس آن هم صحيح است كه: «مهجورى است مايه مشتاقى.».

امروز يكى از خلأهايى كه در دنياى اروپا و امريكا وجود دارد خلأ عشق است. در كلمات دانشمندان اروپايى زياد اين نكته به چشم مى ‏خورد كه اولين قربانى آزادى و بى بند و بارى امروز زنان و مردان، عشق و شور و احساسات بسيار شديد و عالى است. در جهان امروز هرگز عشقهايى از نوع عشقهاى شرقى از قبيل عشقهاى مجنون و ليلى، و خسرو و شيرين رشد و نمو نمى ‏كند.

نمى ‏خواهم به جنبه تاريخى قصه مجنون و ليلى، و خسرو و شيرين تكيه كرده باشم، ولى اين قصه‏ ها بيان كننده واقعياتى است كه در اجتماعات شرقى وجود داشته است.

از اين داستانها مى‏توان فهميد كه زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسى مرد تا كجا پايه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نياز مرد را به آستان خود فرود آورده است! قطعاً درك زن اين حقيقت را در تمايل او به پوشش بدن خود و مخفى كردن خود به صورت يك راز، تأثير فراوان داشته است.

 

منبع :آستان قدس رضوی





[ سه شنبه 22 اسفند 1396  ] [ 11:00 AM ] [ زارع-مرادیان ]