یکی از فانتزیام اینه که پلیس تو ایست بازرسی ماشینم رو نگهداره بگه اسم ؟
بگم عباس
بگه نام پدر ؟
بگم عباس علی
بگه فامیلت چیه ؟
بگم عباسی
بگه از کجا میای ؟
بگم عباس آباد
بگه کجا میری ؟
بگم بندر عباس
پلیسه شاکی شه بگه احمق منو سرکار گذاشتی ؟؟؟
بگم نه به حضرت عباس …
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ :
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺍﯾﻨﻮ ﺍﻭﻥ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﺳﺸﻮ
ﺑﺰﻧﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﻫﯿﻨﯽ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺑﭽﺶ
ﺍﻟﻨﮕﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ
ﺁﺭﻩ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﻣﻦ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﯾﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ
ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
فانتزی من اینه که تابستون یه خواستگار کچل واسم بیاد که کلاه گیس سرش گذاشته باشه بعد ما تارف کنیم بشینه جلوی کولر بعد که نشست من کولرو بزنم دور تندش کلاشو باد ببره و همه بهش بخندن.......
عایا این فانتزیه؟؟؟؟
مردم آزاریه؟؟؟؟
گزینه 3؟؟
همه موارد؟
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
مهم ترین فانتزی زندگیم اینه که یه روز منو بفرستن کره جنوبی فقط ۴۸ساعت بهم وقت بدن تمام چیزایی که توی این چند سال میخواستم از اینترنت دانلود کنم ولی به خاطر سرعت پایین نتونستم رو دانلود کنم برگردم ، به خدا بر می گردم !!!
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتری هام اینه به بابام بگم ماشین می خوام دستم بگیره ببره در بنگاه بگه هر کدوم می خوای انتخاب کن بخرم واست پسرم.
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتری هام اینه صبح از خواب پاشم بگم نه امروز حس کار نیست زنگ بزنم به دوستم بگم امروز من نمیام خودت برو.
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزی هام اینه سوار ماشین شم بعد برم وسط آب تا سقف زیر اب بعد 1 دقیقه از اون ور اب بیام بیرون و ماشینم آخ نگه.
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه که با یدونه گوشی شروع کنم به هک کردن یه وایرلس و بعد که هک شد واسه طرف یه پیام بفرستم که وای فای شما امنیت نداره نع
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه که تو بانک یه فراری اenzo برنده بشم با تمام سرعتش توی خیابونا بچرخم و برم باهاش از اینجا تا شمال رو تخته گاز تو اوتوبان خاص با 300 کیلومتر سرعت!!
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیای من اینکه مهمون بیاد خونمون بگه من تا اخر هفته اینجا میمونم بعد تنها کاری که میتونم بکنم اینکه برم تو دستشویی دمپایی هارو خیس کنم بعد خودتون میدونین که چی احساسی بهشون دست میده
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه که:یه روز بابام یه کیلو بادوم هندی و یه کیلو پسته بخره،بیاره به اتاقم
بعد بگه:
بچه ی گلم بیا اینارو بخور تا جون بگیری بتونی دوباره اپ کنی.
ولی نمی دونم چرا همیشه که میاد به اتاقم میگه:
الاغ از پای اون عاخور بلند شو
و از این طویله کوفتی بیا بیرون
بععععله یه همچین پدر با ادبی هم داریم
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه که یه پراید توی بانک ببرم بعد بفروشمش با پولش ویلا و زمین و خونه و چند تا ماشین بخرم آخر سر هم زن بگیرم
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزی هام اینه که با وامی که از بانک بگیرم یه جزیره شخصی بخرم سفا و سیتی .. هر روز برم تو دریاچه شنا کنم هیچ کسی هم نباشه هاااا.
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه بفهمم جرا با اینکه
سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم
اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی بی پتو هم خوابمون نمیبره
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزی هام اینه که
وقتی روی صندلی مترو نشستم یه لحظه بلند شم ملت که هجوم آوردن سمت صندلی موبایلمو از جیبم دربیارم بشینم.
•.•.•.•.•.•.•.•فانتزیای جدید•.•.•.•.•.•.•.•
یکی از فانتزیام اینه که اسم دخترمو بزارم مروارید ، مامانش هم که اسمش صدفه :)) حتما منم جلبکم :)
کلا یه خانواده دریایی درست کنیم :)
----------یکی از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که پورشه پانامرا دیدم باعجله سوار شم
بگم چرا دیر اومدی
بعدش که راننده رو دیدم بگم : ااا ببخشید فک کردم بابامه !
بعد پیاده شم
----------یکی از فانتزیام----------
امروز داشتم برمیگشتم خونه یه مرده ازم پرسید افق کجاست؟
گفتم: همینو مستقیم بری تو افق محو میشی دیدم
بد نگاه کرد(شایدم نفهمید چی گفتم)
بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن؟
گفت: کوچه ی کنار مروارید نگو یارو موسسه زبان افق رو میگفت.
اینقدر ضایع شده بودم که نفهمیدم چه جوری خودمو محو کنم.
----------یکی از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان بعد دکتر بگه : اوه خدای من ! این گروه خونیش خَـعلی کم یابه ! بعد پرستار با قیافه ی عاشوفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زود تر بهش خون برسونیم بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن , پدرش به دکتر بگه دِ عـاخه لامـــــصب یه نگاهی به دور و بَـرت بـنداز ! دخترم داره جون میده ! بعد دکتر داد بزنه بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده !؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو در میارم , از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخنده ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم بیا بزن بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماده گــُلم ؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره بهوش اومد بگه ، پس عشق من کوش ؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و لبخند رضایت بگه ، متاسفانه باید بگم به خاطـره ها پـیـوست
روحـش شاد …
----------یکی از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام همیشه این بوده که توی سیستم عامل ویندوز یک مشکل پیدا کنم بفرستم براشون بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بیا امریکا تو مجموعه من ، دخترمم میدم بهت کنیزت باشه تا آخرررر عمرش ، خونه ماشین پول همه چی میدم بهت . . .
منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم : خیلی دلم میخواد اما من متعلقم به این مردمم !
----------یکی از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که با دوستام برم ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ !
ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﭘﺎﻡ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ !
ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻢ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ ، ﻣﻨﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻥ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺍﺭﻥ . . .
ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﮔﻤﺸﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﯿﺮﻩ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﯾﻪ
ﭘﺎﯼ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ، خورشید ﺑﻪ ﺭﻧﮓ نارنجی داره پشت سرم غروب میکنه یه تًف مارکدار بندازمو برم تو افق محو شم . .
----------یکی از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …
----------یکی از فانتزیام----------
یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!