ابزار هدایت به بالای صفحه

همه چیز اینجا هست ... - داستان زیبای مرد و مرگ
صفحه اول تماس با ما RSS                     قالب وبلاگ
  
همه چیز اینجا هست ...
درین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
آسمان دوشنبه 30 دی 1392  نظرات (0)

داستان زیبای  مرد و مرگ,داستان مرگ,داستان آموزنده,داستان جذاب

 یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...

مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...

اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...

مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...

مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !




درباره‌ی وبلاگ
به نام خدا . سلام دوستان . امیدوارم همگی خوب و خوش و خندان و سلامت باشید و دست هیچ خزانی به بهار همیشه سبز ایمانتان اشارتی نکند. من در این صفحه سعی ام بر این است که بتوانم مطالب مفید و ارزنده ای را به نمایش بگذارم تا شاید به درد شما هم بخورد و مورد استفادتان قرار بگیرد... به امید پیروزی و بهروزی همه شما دوستان خوب ایران اسلامی
موضوعات
آخرين مطالب
نويسنده
آرشيو مطالب
لینک دوستان
آمار سايت
كل بازديدها : 1868091 نفر
كل مطالب : 3136 عدد
کل نظرات: 252
تاریخ ایجاد وبلاگ :سه شنبه 14 خرداد 1392 
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 9 فروردین 1397