آسمان من
همیشه با هم 
ایمیل مدیریت
نویسنده وبلاگ
 
دکتر محمد مصدق

دکتر محمد مصدق (1261-1345) نخست‌وزير دولت مردمی ايران و يکی از رهبران جنبش ملی‌کردن صنعت نفت بود. او که از دانشگاه نوشاتل سوييس در رشته‌ی حقوق درجه‌ی دکترا گرفته بود، توانست بر حق بودن مردم ايران را در موضوع نفت در دادگاه لاهه ثابت کند. اما کودتايی که با پشتيبانی انگليس و آمريکا و همراهی برخی نيروهای داخلی در 28 مرداد 1332 رخ داد، بازگشت دوباره‌ی نظام خودکامه‌ی پهلوی و خانه‌نشينی مصدق را به همراه داشت. با اين همه، کار ماندگار او الهام‌بخش جنبش‌های ضد استعماری در منطقه شد.

  کودکی و جوانی

  محمد مصدق روز 29 ارديبهشت سال 1261 خورشيدی در تهران به دنيا آمد. پدرش ميرزا هدايت آشتيانی، وزير دفتر استيفا (دارايی) در دوران ناصرالدين‌شاه قاجار بود که گرايش زيادی به ميرزاتقی‌خان اميرکبير داشت. مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) نواده‌ی عباس‌ميرزا و بنيان‌گذار بيمارستان نجميه‌ی تهران بود. مصدق در خانواده‌ای پرورش يافت که به اسلام، حضرت محمد (ص) و خاندان پاکش علاقه‌ی فراوان داشتند. ميرزا حسن‌خان اعتماد السلطنه، وزير انطباعات (چاپ و نشر) ناصرالدين شاه، در روزنامه‌ی خاطرات خود آورده است که هر گاه نشستی از درباريان برگزار می‌شد و می‌خواستند در ادامه‌ی کار به هجوگويی و يا نوشيدن شراب بپردازند، ميرزا هدايت از آن نشست بيرون می‌رفت.

  مصدق آموزش‌های معمول در آن زمان را در تهران فراگرفت و پس از مرگ پدر به مقام استيفای خراسان برگزيده شد. اما از آن‌جا که به علوم نوين علاقه داشت، کار پدران خود را رها کرد و در مدرسه‌ی سياسی تهران، که به تازگی برپا شده بود، به ادامه‌ی تحصيل پرداخت. او که در جريان انقلاب مشروطه به جرگه‌ی آزادی‌خواهان پيوسته بود، پس از آن که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست، زمانی را مانند بسياری از آزادی‌خواهان فراری شد و پنهانی زندگی می‌کرد. سپس از راه روسيه به اروپا رفت و در مدرسه‌ی علوم سياسی پاريس به فراگيری آموزش‌های عالی پرداخت. او پس از دو سال به دليل بيماری به ايران بازگشت، اما پس از پنج ماه راهی سوييس شد و در نوشاتل در رشته‌ی حقوق به فراگيری دانش پرداخت. سرانجام در سال 1913 ميلادی توانست درجه‌ی دکترای حقوق را دريافت کند و پس از يک دوره کارآموزی، پروانه‌ی وکالت گرفت.

  استان‌دار مردمی

  مصدق بی‌درنگ به ايران بازگشت و در مدرسه‌ی علوم سياسی به آموزش حقوق پرداخت. او در سال 1296 خورشيدی به عنوان معاون وزارت ماليه (دارايی) و عضو کميسيون تطبيق و حوالجات شد. در دوره‌ی نخست‌وزيری وثوق الدوله با قرارداد 1919 سخت مخالفت کرد و بدر سفر خود به اروپا، بيانه‌های اعتراض‌آميزی در روزنامه‌های اروپا به چاپ رساند. سرانجام آن قرارداد شکست خورد، وثوق‌الدوله برکنار شد و مشيرالدوله بر سر کار آمد. مصدق از سوی مشيرالدوله به وزارت عدليه (دادگستری) برگزيده شده بود، اما در بازگشت به ايران از راه بوشهر به درخواست مردم فارس به والی‌گری (استان‌داری) آن‌جا برگزيده شد و تا کودتای اسفند 1299 خورشيدی در همان‌جا ماند.

  مصدق در دورانی که در فارس بود برای برقراری امنيت و جلوگيری از باجگيری سرمايه‌داران و زورمداران از مردم کوشش‌های فراوانی کرد. در همان دوران بود که به يکی از عالمان شيراز به نام آيت‌الله سيد محمد شريف تقوی کمک کرد تا کتابی را که با نام قانون الهی نوشته بود به چاپ برساند. آيت‌الله تقوی در آغاز کتاب خود از هم‌ياری مصدق چنين ياد کرده است: "چندين سال است که من اين کتاب را نوشته‌ام، اما تا کنون امکان مادی برای چاپ آن نداشتم تا اين که آقای دکتر مصدق والی فارس شد." سپس با تمجيد و تجليل از مصدق عنوان می کند که او هزينه‌ی چاپ آن کتاب را پرداخته است.

 

 پس از کودتای سيد ضيا‌ءالدين طباطبايی و رضاخان ميرپنج، دکتر مصدق از نخستين شخصيت‌ها سياسی بود که با آن کودتا مخالفت کرد و ابلاغيه‌ی حکومت را در فارس انتشار نداد. کوشش او برای تشويق احمدشاه قاجار به پايداری در برابر کودتا به جايی نرسيد و چون می‌دانست سيد ضياء‌الدين طباطبايی، نخست‌وزير کودتا، به دموکراسی و آزادی باور نداشت، از والی‌گری فارس استعفا داد. پس از اندکی قوام‌السلطنه، نخست‌وزير، او را برای وزارت دارايی برگزيد، اما مصدق به علت حضور آرميتاژ اسميت، مستشار انگليسی، در آن وزارت‌خانه از پذيرش آن سرباز زد. اما پس از رفتن مستشار انگليسی در آبان 1300 خورشيدی با گرفتن اختيارهايی از مجلس شورای ملی به وزارت دارايی رفت. با اين همه، دولت قوام چندان دوام نياورد.

  دکتر مصدق در 28 بهمن‌ماه 1300 خورشيدی به استانداری آذربايجان برگزيده شد و تا ميانه‌ی سال 1301 خورشيدی در مان جايگاه بود. او کوشش‌های فراوانی برای آسايش مردم آذربايجان انجام داد، اما کارشکنی‌های رضاخان، که در آن زمان وزير جنگ بود، استعفای مصدق را در پی داشت. در پی استعفای دکتر مصدق، نامه‌ها و تلگراف‌های فراوانی از سوی عالمان بزرگ آذربايجان، از جمله ميرزا باقر رضی، محمد بن موسی ثقه الاسلام، عبدالحسين حسنی و حاج صادق آقا بزرگ به سوی قوام‌السلطنه، رييس الوزرا (نخست‌وزير) فرستاده شد که خواستار بازگشت مصدق به جايگاه خود بودند.

  نماينده‌ی آزادی‌خواه

  مصدق در دوره‌ی پنجم مجلس شورای ملی نمايندگی مردم تهران را به دست آورد. در همان دوره بود که موضوع تغيير سلطنت و پادشاه شدن رضاخان، که در آن زمان نخست وزير احمدشاه و هم‌زمان وزير جنگ بود، مطرح شد. مصدق که از ويرانی‌ها و گرفتاری‌هايی که نظام خودکامه‌ی قاجار برای مردم ايران به بار آورده بود، نيک آگاه بود و بزرگ‌ترين دستاورد انقلاب مشروطه را تفکيک قوا، به وجود آمدن مجلس شورا و کاستن از دخالت های شاه در کارهای کشور می‌دانست، از مخالفان سرسخت پی‌ريزی يک نظام خودکامه‌ی ديگر شد. او در جلسه ی نهم آبان‌ماه 1304 خورشيدی در سخنرانی خود در مجلس مخالفت خود را با پادشاه شدن رضاخان اين گونه بيان کرد:

  «بنده در سال گذشته در حضور آقايان محترم به کلام‌الله مجيد قسم ياد کردم که به مملکت و ملت خيانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از آقايان تمنا دارم به احترام اين فرآن برخيزند و در حضور همه‌ی آقايان شهادت خود را می‌گويم، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله. من به اين کلام الله مجيد قسم ياد کردم و اين ساعت هم کلام الله خصم من باشد اگر در عقيده‌ی خودم يک اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم. من همان بودم که هستم و امروز هم اگر چيزی بر خلاف مصالح مملکت خود ببينم ناچار می‌شوم برای حفظ مملکت و حفظ قوميت و بقای اسلام از اضهار عقيده خودداری نکنم.»

  سپس بدون هراس و ترس از رضاخان، از مردی که همه‌ی نيروی حکومتی آن روزگار را در دست داشت، اين گونه از پی‌ريزی يک حکومت خودکامه و ضدآزادی به نمايندگان هشدار داد:

  «خوب، اگر ما قائل شويم که آقای رييس الوزرا (سردار سپه) پادشاه بشوند و در کارهای مملکت هم دخالت کنند، شاه هستند، رئيس الوزرا هستند، فرمانده‌ی کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند و تکه‌تکه‌ام بکنند و آقا سيد يعقوب هزار فحش هم به من بدهند، زير بار اين حرف‌ها نمی‌روم. آقای سيد يعقوب، شما مشروطه‌طلب بوديد، آزادی‌خواه بوديد. بنده خودم شما را در اين مملکت ديدم که بالای منبر می‌رفتيد و مردم را دعوت به آزادی می‌کرديد. حالا عقيده‌ی شما اين است که يک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئيس الوزرا باشد، هم حاکم؟ اگر اين طور باشد که ارتجاع صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ريختيد؟ چرا مردم را به کشتن داديد؟ می‌خواستيد از دور اول بگوييد که ما دروغ گفتيم و مشروطه نمی‌خواستيم. آزادی نمی‌خواستيم. يک ملتی است جاهل و بايد با چماق آدم شود.»

  با اين همه، فرياد مصدق و آزادی‌خواهان ديگری مانند مدرس، بهار و فرخی يزدی بی‌نتيجه ماند و رضاخان به پادشاهی ايران رسيد. پس از پايان کار دوره‌ی ششم مجلس، همان‌گونه که پيش‌بينی می‌شد، بزرگ‌ترين دستاورد انقلاب مشروطه، يعنی آزادی انتخابات، از بين رفت و کسانی به مجلس راه يافتند که فرمان‌بردار بی‌چون و چرای رضاخان بودند. بسياری از آزادی خواهان کشته يا زندانی شدند و مصدق نيز نخستين خانه‌نشينی خود را تجربه کرد. او در سال‌های پايانی حکومت رضاخان زمانی را در زندان گذراند و سپس در ملک خود در احمدآباد زير نظر نيروهای حکومت مجبور به سکوت شد.

  آغازی ديگر

  با يورش نيروهای متفقين به ايران در جريان جنگ جهانی دوم و برکنار شدن رضاخان از سلطنت، درهای زندان‌ها باز شد و فرياد آزادی‌خواهان بار ديگر در سرزمن ايران طنين‌انداز شد. مصدق نيز از احمدآباد به تهران‌ آمد و در انتخابات دوره‌ی چهاردهم مجلس شورای ملی از سوی مردم تهران به نمايندگی مجلس برگزيده شد. از مهم‌ترين رويدادهايی که در آغاز کار آن مجلس رخ داد، مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامه‌ی نمايندگی سيد ضياءالدين طباطبايی بود که در روی کار آمدن رضاخان نقش چشمگيری داشت و اکنون به کمک علی سهيلی، نخست‌وزير، از صندوق انتخابات يزد به عنوان نماينده بيرون آمده بود.

  مصدق در سخنرانی خود با اشاره به دوران سياه خودکامگی رضاخان به روشنی به مخالفت با سيد ضياء برخاست:

  «ديکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه‌آهن کشيد و بيست‌ سال برای متفقين امروز تدارک مهمات ديد. عقيده و ايمان رجال مملکت را از بين برد. املاک مردم را ضبط و فساد اخلاقی را ترويج نمود ... قضات دادگستری را متزلزل کرد و برای بقای خود قوانين ظالمانه وضع کرد ...کاروان معرفت به اروپا فرستاد، اما نخبه‌ی آن‌ها را ناتوان و معدوم کرد. هيچ ملتی در سايه‌ی استبداد به جايی نرسيد ... آقا (سيدضياء) امروز از آزادی مطبوعات صحبت می‌کنند و از اصلاح معنويات سخن می‌رانند که نمی‌دانيم مقصودشان چيست.»

  بحث و مجادله‌ی مصدق و سيدضياء چند جلسه ادامه يافت، اما سرانجام به علت وجود بسياری از نمايندگان سلطنت‌طلب، اعتبارنامه‌ی سيدضياءالدين طباطبايی با 57 رای موافق و 28 رای مخالف به تصويب رسيد. با اين همه، کوشش‌های نمايندگان آزادی‌خواه باعث شد که علی سهيلی در 25 اسفند 1322 خورشيدی استعفا کند و بر خلاف تصور خودش، مجلسی که می‌پنداشت خود آن را آراسته و پيراسته است، برکناری او را خواستار شد و از سوی نمايندگان مجلس به دليل دخالت در انتخابات بازخواست شد. بی‌گمان سخنرانی‌های مصدق و ديگر نمايندگان آزاده در اين‌گونه جهت‌گيری‌های آن مجلس نقش داشته است. مصدق در يکی از سخنرانی‌های خود از وظيفه‌ی نمايندگان مجلس در برابر مردم اين گونه سخن گفته است:

  «اگر ما در سياست عاليه‌ی مملکت آزاد نباشيم، چرا من عرض خود را ببرم و زحمت آقايان را فراهم کنم؟ معروف است که در استبداد صغير، مشيرالسلطنه، صدراعظم محمدعلی‌شاه، به مردم گفت: شاه مجلس را مرحمت می‌کنند به شرط اين که وکلا در سياست دخالت ننمايند. اگر غرض از مجلس آن است که وکيل تابع جريانات شود و با هر چه پيش آيد بسازد و دم فروبندد، من تصور می‌کنم که تمام آقايان همچو وکالتی را نخواهند و قبول ننمايند. اگر وکيل آزاد است و می‌تواند در مصالح عمومی نظريات خود را اظهار کند، وقتی که مصالح عمومی در پيش است از هيچ چيز نبايد ملاحظه نمايد و بايد همه چيز خود را برای خير و صلاح وطن بخواهد.»

  نخست‌وزير ايران

  در دوران دولت حاج علی رزم‌آرا موضوع ملی کردن صنعت نفت در مجلس شورای ملی مطرح شد. دکتر مصدق با تشکيل کميسيون نفت برای پی‌ريزی پيش نيازهای آن کارمهم کوشش می‌کرد. سرانجام در 4 آذر 1329 خورشيدی، در ميان شگفتی درباريان و دولت و انگلستان، پيشنها ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی با امضای دکتر مصدق، دکتر شايگان، الهيار صالح، حسين مکی و حائری‌زاده خوانده شد. از آن زمان بود که کشمکش‌های فراوانی در ايران رخ داد تا کوشش‌های مصدق و يارانش را ناکام بگذراند.

  ترور رزم‌آرا به دست خليل طهماسبی، از عضوهای جمعيت فداييان اسلام، وضعيت را دگرگون کرد. محمدرضا شاه دو روز پس از آن ترور، فرمان نخست‌وزيری حسين علاء را صادر کرد، اما دولت او نيز پس از 2 ماه استعفاء کرد. مهره‌ی ديگر شاه برای نخست‌وزيری، سيد ضياءالدين طباطبايی بود که پشتيبانی انگليسی‌ها را نيز با خود داشت. با اين همه، نمايندگان مجلس به نامزد شاه نظر خوشی نشان ندادند و بيش‌تر آن‌ها از ترس اين که سيدضياء پس از به دست آوردن فرمان نخست‌وزيری انحلال دو مجلس سنا و شورا را از شاه بخواهد، به ناچار به دکتر مصدق گرايش پيدا کردند و شاه با اکراه فرمان نخست‌وزيری مصدق را امضاء کرد.

  دکتر مصدق پس از دريافت حکم نخست‌وزير در سخنانی کوتاه که از راديو پخش شد، هدف خود را از پذيرفتن آن جايگاه موضوع ملی کردن نفت بيان کرد:

  «هم‌وطنان عزيز، هيچ تصور نمی‌شد موقعی پيش آيد که به عنوان نخست‌وزير به وسيله‌ی راديو با شما صحبت کنم و هيچ وقت فکر نمی‌کردم که با ضعف مزاجی که دارم مسووليت چنين کار خطيری را تقبل نمايم. قضيه‌ی نفت سبب شد که من اين بار گران را به دوش بکشم و اکنون تنها خدا می‌داند که تا کی آن را تحمل کنم ... ترديد ندارم که برای قبول اين کار و بار گرانی که به دوش گرفته‌ام از بين می‌روم. چون مزاج من متناسب با قبول چنين وظيفه‌ی مهمی نيست ولی در راه شما جان چيز قابلی نيست و از صميم قلب راضی هستم که آن را فدای آسايش شما کنم ...»

  ملی‌شدن صنعت نفت

  بسياری از سياستمداران بر اين باور بودند که دولت مصدق ديری نخواهد پاييد و او به زودی درماندگی خود را نشان خواهد داد و از اين راه برای هميشه از صحنه‌ی سياست کنار زده خواهد شد. اما مصدق در کار خود استوار بود و از همان آغاز کار، طرح ملی کردن صنعت نفت را در دستور کار دولت خود قرار داد. او حتی شرط پذيرفتن نخست‌وزيری را تصويب گزارش کميسيون نفت در مجلس گذاشت که بيش‌تر نمايندگان پذيرفتند. برای مصدق ملی کردن نفت نه تنها به دليل غارت سرمايه‌ی مردم از سوی دولت انگلستان مهم بود، بلکه مهم‌تر از آن، دخالت‌های انگلستان در حکومت و سرنوشت مردم ايران بود. او می‌خواست با پشتيبانی مردم آن بنای ستم‌کاری را ويران کند.

  دکتر مصدق در 12 ارديبهشت 1330 اعضای دولت خود را به مجلس شورای ملی معرفی کرد و در 24 همان ماه انحلال شرکت نفت ايران و انگليس را اعلام کرد. روز نوزدهم خرداد هيات مديره موقت شرکت ملی نفت ايران به رياست مهندس مهدی بازرگان به آبادان رفت و روز 20 خرداد پرچم ايران بر فراز ساختمانی در خرمشهر، که اداره‌ی مرکزی شرکت نفت در آن‌جا بود، برافراشته شد. اين کارها خشم دولت انگلستان را برانگيخت و آن‌ها که در 24 مه 1951 (6 خرداد 1330) دادخواستی عليه ايران به ديوان دادگستری بين‌المللی لاهه تسليم کرده بودند، گروهی را برای به ايران‌ فرستادند، اما ديدارها و گفت ‌وگوهای آن‌ها با دولت‌مردان ايران بی نتيجه ماند. مصدق روز 29 خرداد 1330 طی پيامی به مردم ايران دليل ناکام ماندن گفت و گوها را اين گونه بيان کرد:

  «آن‌ها نخواستند زبان ما را بفهمند. من مکررا اعلام کرده‌ام که به هيچ وجه نمی‌توانم در اجرای قانونی که مظهر آرزو و اراده‌ی ملت ايران است قصور و مسامحه کنم و دستور دادم عمليان اجرايی ادامه داده شود.»

  با پايان گرفتن گفت وگوها و رفتن جکسون، سفير انگلستان، از ايران، دولت انگلستان هم‌زمان با پی‌گيری حقوقی در دادگاه لاهه ايران را به اقدام نظامی نيز تهديد کرد. بيش از چهارهزار چترباز انگليسی در پايگاه‌های مجاور خليج فارس به حالت آماده باش درآمدند و شمار کشتی‌های جنگی انگلستان در خليج فارس به 9 فروند رسيد که در زمان خود بی‌سابقه بود. اما دشواری‌ها اقتصادی دولت انگلستان در پی از دست دادن يکی از منبع‌های مالی اصلی، که سالانه چهل ميليون دلار برای دولت انگليس درآمد به همراه می‌آورد، به شکست حزب حاکم و روی کار آمدن حزب محافظه‌کار و روی کارآمدن وينستون چرچيل انجاميد.

  در شورای امنيت

  روز دوم مهرماه 1330 به دستور نخست‌وزير هيات موقت شرکت ملی نفت ايران به کارشناسان و کارکنان انگليسی شرکت نفت اطلاع داد که بايد در يک هفته ايران را ترک کنند. روز پنجم مهرماه وزارت خارجه‌ی انگليس به شورای امنيت سازمان ملل متحد از دولت ايران شکايت کرد. شورای امنيت روز ديگر از دولت ايران خواست که نماينده‌ی خود را به شورای امنيت بفرستد. از اين رو، دکتر مصدق همراه با گروهی از دولت‌مردان راهی نيويورک شدند و روز 15 مهرماه در ميان استقبال شمار زيادی از ايرانيان مقيم آمريکا به نيويورک وارد شدند. نخستين جلسه‌ی شورای امنيت در 15 اکتبر 1951 (23 مهر 1330) برگزار شد و مصدق اين گونه از حق مردم ايران دفاع کردند:

  «در همسايگی کشور من صدها ميليون تن از مردم آسيا پس از آن‌که قرن‌ها که تحت بهره‌برداری استعمار بوده‌اند، اکنون استقلال خود را به دست آورده‌اند. موجب نهايت سپاس‌گذاری است که می‌بينم قدرت‌های اروپايی به آرزو‌های مشروع مردم هند، پاکستان، اندونزی و ديگر کشورهايی که به حق مبارزه کرده‌اند تا بر اساس آزادی و تساوی مطلق، داخل خانواده‌ی جهانی گردند، احترام می‌گذارند و ايران هم فقط همين را می‌خواهد.»

  سپس به کوشش دولت انگلستان که می‌خواهد سازمان ملل را ابزار دخالت در کشورهای ديگر سازد، اشاره کردند و هشدار دادند: «انگلستان می‌خواهد شورای امنيت را وسيله‌ قرار دهد تا بتواند در امور داخلی ما مداخله کند. اگر انگلستان در اين کار موفق شود اعتماد ملت‌ها به سازمان ملل متحد متزلزل خواهد گشت.» سپس غارت سرمايه‌های مردم ايران از سوی شرکت نفت انگلستان را چنين بيان کردند:

  «شرکت نفت در سال 1950 بين 180 تا 200 ميليون ليره از ايران نفت برده و از اين مبلغ در مجموع 16 ميليون ليره بابت حق السهم منافع و ماليات به ايران پرداخته است و حال آن‌که منافعی که در همين يک سال نصيب انگلستان شده بيش از 114 ميليون ليره‌ای است که به گفته‌ی نماينده‌ی انگليس طی نيم قرن به ايران پرداخت شده است.»

  جلسه‌های ديگر شورای امنيت نيز با سخنان توهين آميز نماينده‌ی انگلستان و پاسخ‌های پر شور مصدق و الهيار صالح، نماينده‌ی مجلس ايران، پی‌گيری شد. سرانجام شورای امنيت در18 اکتبر 1951 (26 مهر 1330) اعلام کرد تا اظهار نظر دادگاه لاهه مساله را مسکوت خواهد گذارد. به اين ترتيب، دولت انگلستان در شورای امنيت کاری از پيش نبرد و مصدق به صورت يک قهرمان ملی از آن بيرون آمد. او حتی برای مردم منطقه نيز چون يک قهرمان نمود پيدا کرده بود. برای نمونه، هنگامی که در راه بازگشت به ايران به دعوت نخست وزير مصر به خاک آن کشور پا نهاد، با استقبال پرشور و ميليونی مردم مصر روبه‌رو شد که شعار می‌دادند يحيی‌المصدق (زنده ‌باد مصدق) يحيی‌الايران (زنده باد ايران).

  در ديوان لاهه

  دولت انگلستان در 14 فروردين 1331 دادخواست خود را برای بار دوم به ديوان دادگستری بين‌المللی لاهه تسليم کرد. نخستين نشست ديوان لاهه در 19 خرداد برگزار شد. نخست‌وزير ايران سخنرانی خود را به زبان فرانسه پيرامون سياست‌های استعماری انگلستان در ايران از سده‌ی نوزدهم ميلادی تا آن زمان، آغاز کردند و سپس با اشاره به تهديدهای نظامی انگلستان چنين گفتند:

  «اينک که ملت ايران به علت‌العلل بدبختی‌های خود پی برده، مصمم است که مايه‌ی فساد را برای هميشه ريشه‌کن کند و با تجربه‌ی تلخی که در گذشته از دخالت بيگانگان در امور کشور حاصل کرده به طور جدی با هر گونه دخالت غير در امور خود مخالف است و به همين جهت در مقابل تهديدهای اخير انگلستان از قبيل اعزام چترباز و فرستادن ناوهای جنگی به آب‌های ايران ايستادگی به خرج داده و خواهد داد و از اقدامات انگلستان که صورت محاصره‌ی اقتصادی و توطئه عليه دولت و تبليغات سوء به خود گرفته ترديدی به خود راه نخواهد داد... دولت انگلستان شرکت نفت را به صورت دولتی در قلمروی دولت ايران درآورده بود. شرکت نفت نه تنها در داخل حوزه‌ی عملياتش، بلکه در سراسر ايران سرويس جاسوسی ترتيب داده بود. انگليسی‌ها با بيچاره کردن مردم بيچاره کوشيده‌اند جيب خود را پر کنند... اصل ملی کردن از حقوق مسلمه‌ی هر ملتی است که تاکنون بسياری از دولت‌های شرق و غرب از آن استفاده نموده‌اند. اصرار و ادعای انگلستان به اين‌که ما را اسير يک قرارداد خصوصی کند، آن هم قراردادی که در بی‌اعتباری آن شک و ترديد نيست جای بسی تعجب است.»

  پس از سخنان نخست‌وزير ايران، پروفسور رولن، وکيل مدافع دولت ايران،دلايل مربوط به عدم صلاحيت ديوان را در رسيدگی به ادعای انگلستان بيان کرد و نتيجه گرفت که تصميم به ملی کردن نفت کاری است مربوط به کارهای داخلی ايران و رسيدگی به اين موضوع از صلاحيت ديوان عالی دادگستری بين‌المللی بيرون است. سخنان وکيل مدافع ايران و چند وکيل‌ دولت انگلستان چند روز به درازا کشيد. روز سوم تيرماه دکتر مصدق به تهران بازگشت.

  دادگاه پس از 12 نشست به شور وارد شد. روز 22 ژوئيه 1952 (13 تيرماه 1331) نظر ديوان بيان شد. از 14 قاضی، نه نفر به عدم صلاحيت ديوان دادگستری بين‌المللی در رسيدگی به دادخواست انگلستان رای دادند. قاضی‌های کشورهايی که عليه انگلستان و به سود ايران رای داده بودند عبارت بودند از: لهستان، مصر، چين، نروژ، يوگوسلاوی، بلژيک، سالوادر و انگلستان. قاضی‌های آمريکا، فرانسه، کانادا، شيلی و برزيل به سود انگلستان رای دادند. روش قاضی انگليسی، لرد ماک‌نير، که به سود ايران رای داد، تحسين محافل قضايی جهان را به دنبال داشت.

  دور ديگر نخست‌وزيری

  دکتر مصدق پس از بازگشت از آمريکا اعلام کرد که انتخابات دوره‌ی هفدهم مجلس را در موعد قانونی برگزار خواهد کرد. اين خبر مخالفان مصدق را سخت نگران کرد زيرا آنان که در انتظار سقوط دولت مصدق بودند، اکنون از آن بيم داشتند که اگر انتخابات زير نظر دولت مصدق انجام شود مردم در بسياری از جاهای کشور به طرفداران مصدق رای خواهند داد. آنان کوشيدند با پشتيبانی دربار نيروهای طرفدار خود را به مجلس وارد کنند. شمار زيادی از طرفدارن مصدق از شهرهای گوناگون به نمايندگی برگزيده شدند. با اين همه، سيد حسن امامی، از مخالفان مصدق، به رياست مجلس رسيد.

  مجلس هفدهم نيز مصدق را به نخست‌وزيری ايران برگزيد. مصدق روز 25 تيرماه 1331 در دربار حضور يافت و صورت وزيران خود را به اطلاع شاه رساند. او در آن نشست آشکارا گفت که دولت او اختيارات بيش‌تری می‌خواهد و می‌خواهد وزارت جنگ را نيز در اختيار داشته باشد. شاه پيشنهاد مصدق را نپذيرفت و همان روز متن استعفای مصدق از راديو پخش شد. شاه و مخالفان مصدق و زمامداران انگليس بسيار خوشحال شدند و برای نخست‌وزيری قوام‌السلطنه زمينه چينی کردند.

  خبر استعفای مصدق و روی کارآمدن قوام مردم را سخت نگران و خشمگين کرد. بيش‌تر مغازه‌های خيابان بازار تهران تعطيل شد و نمايندگان طرفدار مصدق و آيت‌الله سيد ابوالقاسم کاشانی در پشتيبانی از مصدق اعلاميه دادند. صبح روز 30 تيرماه 1331 شهر تهران يکپارچه تعطيل شد و مردم در حالی که شعار می‌دادند به سوی مرکز شهر و ميدان بهارستان به راه افتادند. فرياد «يا مرگ يا مصدق» و «مصدق پيروز است» از زبان کارگر و کارمند، پير و جوان، زن و مرد به گوش می‌رسيد. سرانجام پشتيبانی مردم از نخست‌وزير برگزيده‌ی خود، به استعفای قوام و روی کارآمدن دولت دکتر مصدق انجاميد. مصدق کابينه‌ی خود را در نشست پنجم مردادماه به مجلس شورای ملی معرفی کرد. او نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع ملی تغيير داد و کارهای آن را خود برعهده گرفت.

  اصلاحات به روش مصدق

  برنامه‌ی دولت اول مصدق تنها در دو ماده بود: اجرای قانون ملی‌شدن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات. اما برنامه‌ی دولت دوم، 9 ماده را در برمی‌گرفت که اصلاح قانون‌های دادگستری، اصلاح قانون مطبوعات و اصلاح کارهای فرهنگی، بهداشت و وسايل ارتباطی از آن جمله بود. مصدق می‌دانست که دربار پهلوی مرکز فتنه و توطئه بر ضد اوست و اجرای برنامه‌های اصلاحی بدون محدود ساختن قدرت شاه و برادران و خواهران او امکان‌پذير نيست. از اين رو، چند روز پس از اعلام برنامه‌های خود دستور داد دفترهای ويژه‌ی شاهپورها و شاهدخت‌ها را بستند و کارمندان آن‌ها را به اداره‌های دولتی جابه‌جا کرد و ملکه‌ی مادر و اشرف، خواهر شاه، را به بيرون ايران فرستاد.

  دولت مصدق در عرصه‌ی داخلی و خارجی کارهای فراوانی انجام داد که مورد توجه مردم و عالمان دينی قرار گرفت. برخی از آن کارها عبارت‌اند از:

  1. دکتر مصدق در 14 خرداد 1330 بخشنامه‌ای را درباره‌ی رعايت مقررات دينی در ماه مبارک رمضان صادر کرد.

  2. دولت کارهايی برای آسان شدن سفر حاجيان به مکه انجام داد که سپاس‌گذاری برخی عالمان دينی را به همراه داشت.

  3. از سال 1330 روز وفات امام جعفر صادق (ع) تعطيل رسمی اعلام شد که عالمان دينی با صادر کردن بيانه‌هايی از دولت سپاس‌گذاری کردند.

  4. دولت در سال 1331 قانونی را به تصويب رساند که بر پايه‌ی آن طی شش ماه تهيه و خريد و مصرف همه‌ی نوشابه‌های الکلی و همچنين خريد ترياک و فرآورده‌های آن و نيز کاشتن خشخاش از سال 1332 ممنوع شد.

  5. کنسولگری ايران در سرزمين‌های اشغالی فلسطين تعطيل شد و دولت برای برقراری ارتباط بيش‌تر با کشورهای اسلامی کوشش کرد.

  6. دولت مالکان زمين‌های کشاورزی را موظف کرد از 14 آبان 1331 بيست درصد از سهم مالکانه را به دولت بدهند که نيمی از آن به کشاورزان داده می‌شد و نيم ديگر برای آبادانی روستاها به کار می‌رفت. دولت قانون‌هايی نيز برای جلوگيری از بهره‌کشی از کشاورزان به تصويب رساند.

  7. تصويب قانون بيمه‌های اجتماعی از مهم‌ترين کارهای دولت برای کمک به کارگران، کارمندان و قشر کم‌درآمد بود.

  8. تصويب قانونی برای محدود کردن فعاليت شرکت‌های بيمه‌ی خارجی که به شکوفايی شرکت‌های بيمه‌ی داخلی انجاميد.

  9. نخستين قانون بانک‌دار ی ايران، که کارهای بانک‌داری را به‌روشنی تعريف و حدود فعاليت بانک‌های بيگانه را مشخص کرد، به صورت لايحه‌ ی قانونی به امضای دکتر مصدق رسيد.

  10. پی‌ريزی اقتصاد بدون نفت نيز نخستين بار در دولت مصدق مطرح شد و دولت برای شکوفايی صنعت ملی کوشش‌های فراوانی کرد.

  کودتای آمريکايی و انگليسی

  کاميابی‌های دولت مصدق در دفاع از حقوق مردم ايران هم‌چنان که جايگاه آن دولت را نزد مردم ايران بالا برده و مردم منطقه را به مبارزه‌‌ی ضد استعماری دلگرم‌تر کرده بود، ناخرسندی بيش از پيش دولت انگلستان را نيز به همراه داشت. انگليسی‌ها با کمک نيروهای داخلی کوشيدند در ميان رهبران جنبش اختلاف بياندازند و زمينه را برای يک کودتا فراهم سازند. آن‌ها در نخستين حرکت آشکار خود کوشيدند دکتر مصدق را هنگام بازگشت از دربار به دست گروهی اراذل و اوباش بکشند، اما ناکام ماندند. سپس سرتيپ افشار طوس، رياست شهربانی و از پشتيبان‌های دکتر مصدق را، که می‌کوشيد افسران وابسته به بيگانگان را شناسايی و زندانی نمايد، ربودند و از بين بردند. با وارد شدن آمريکايی‌ها به آن بازی شوم، زمينه برای کودتا بيش از پيش فراهم شد.

  در حالی که انگليس و آمريکا زمينه‌ی سرنگونی دولت مصدق را فراهم می‌ساختند، دشمنان و مخالفان او در ايران همچنان از مجلس به عنوان ستاد عمليات ضد دولتی بهره می‌گرفتند. آن‌ها هنگام تصويب لايحه‌های دولت يا هر گونه کاری که در پشتيبانی از دولت بود، نشست مجلس را رها می‌کردند و از اين راه از تصويب شدن آن‌ها جلوگيری می‌کردند. در اين شرايط بود که نمايندگان پشتيبان دولت استعفا دادند و مصدق سرنوشت مجلس هفدهم را به مردم واگذار کرد. مصدق در پيامی که از راديو پخش شد، از مردم ايران خواست در يک همه‌پرسی نظر خود را درباره‌ی ماندن دولت يا مجلس بيان کنند:

  «... دولت در اين لحظه‌ی حساس و تاريخی، مشکلی را که با آن مواجه شده با ملت در ميان می‌گذارد و راجع به اين مجلس از خود مردم سوال می‌شود که اگر با ادامه‌ی وضع کنونی مجلس تا سپری شدن دوره‌ی 17 تقنينيه موافقت دارند، دولت ديگری روی کار بيايد تا با اين مجلس همکاری کند و اگر با اين دولت و نقشه و هدف آن موافقند، رای به انحلال مجلس بدهند تا مجلس ديگری تشکيل شود که بتواند در راه تامين آمال ملت با دولت همکاری کند ...»

  سرانجام مردم ايران با شرکت در همه‌پرسی به انحلال مجلس رای دادند. اما حضور ميليونی آن‌ها استعمارگران، به‌ويژه ژنرال آيزنهاور، رييس جمهور آمريکا، را سخت آشفته و نگران کرد. از اين رو، برنامه‌ی کودتا را چيدند و روز پنج‌شنبه 22 مرداد 1332 سرهنگ نعمت‌‌الله نصيری، فرمانده‌ی گارد سلطنتی، را همراه دوبرگ کاغذ نشان‌دار، که شاه زير آن‌ها را امضا کرده بود، از کلاردشت به تهران فرستادند. در يکی از آن کاغذها فرمان برکناری مصدق و در ديگری، فرمان انتصاب سرلشکر زاهدی را نوشته بودند. اما هنگامی که نصيری برای دستگيری مصدق به خانه‌ی ايشان رفت، سرهنگ عزت الله ممتاز، که مسووليت نگهبانی از خانه و قرارگاه نخست‌وزير را بر عهده داشت، دستور دستگيری نصيری را داد و با اين کار شجاعانه‌ی آن نظامی ممتاز، کودتای 25 مرداد از همان آغاز شکست خورد.

  اما شکست کودتای 25 مرداد دشمنان مردم ايران را نااميد نکرد، بلکه تنها شگرد آن‌ها را دگرگون کرد. آن‌ها که از محبوبيت دکتر مصدق نزد ملت ايران آگاه بودند و در تظاهرات عصر روز 25 مرداد بار ديگر آن را به چشم ديدند، اين بار محبوبيت آن مرد بزرگ را نشانه رفتند. آن‌ها کوشيدند دولت مصدق را پشتيبان کمونيست و شوروی و ضد دين و عالمان دينی نشان دهند. از سوی ديگر، گروهی از اراذل و اوباش تهران، به سرپرستی شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ)، به آشوب در خيابان‌های تهران فراخوانده شدند. با همراهی برخی نظاميان، به رهبری سرلشکر زاهدی، کودتای 28 مرداد 1332 رخ داد که طرح آن را سازمان‌های جاسوسی آمريکا و انگليس فراهم کرده بودند و نيروهای داخلی آن را انجام دادند.

  خاموشی قهرمان

  با پيروزی کودتاچيان شاه که از ايران رفته بود، به کشور بازگشت و بار ديگر به جايگاه خودکامگی خود دست يافت. او در نخستين کار خود برنامه‌ی محاکمه‌ی دکتر مصدق را بر پا کردو نخستين بازپرسی از دکتر مصدق روز پنج‌شنبه 26 شهريور 1332 از سوی سرهنگ کيهان خديور و با حضور سرتيب آزموده، دادستان ارتش، انجام شد. سپس چهار نشست بازپرسی ديگر انجام شد. مصدق در همه‌ی آن نشست‌ها خود را نخست‌وزير قانونی ايران خواند و به بازداشت خود اعتراض کرد.

  نخستين نشست دادگاه به رياست سرلشکر نصرالله مقبلی روز يک‌شنبه 17 آبان 1332 در پادگان نظامی سلطنت آباد برگزار شد. مصدق در آن نشست و در 34 نشست ديگر به خودکامکی‌ها و آسيب‌هايی که در دوران 20 ساله‌ی حکومت رضاخان و 12 سالی که از حکومت محمدرضا شاه می‌گذشت، اشاره می‌کرد و اين گونه دادگاهی را که برای محاکمه‌ی او بر پا کرده بودند به دادگاه محاکمه‌ی نظام خودکامه‌ی پهلوی دگرگون کردند. در نشست پايانی که در 30 آذر 1332 برگزار شد، دادگاه او را به سه سال حبس محکوم کرد. او پس از گذراندن دوره‌ی محکوميت خود نيز هم‌چنان زير نظر حکومت در احمد آباد زندگی می‌کرد.

  سرانجام دکتر مصدق در 14 اسفند 1345 درگذشت. او وصيت کرده بود پيکرش را در ابن‌بابويه در کنار شهيدان 30 تير 1331 به خاک سپارند. اما رژيم شاه با چنين کاری موافقت نکرد و پيکر او را به ناچار در احمدآباد به خاک سپردند.

  منشور مصدق

  علاوه بر کارهايی که دکتر مصدق در زمان اندک نخست وزيری خود انجام داد، از لابه‌لای سخنان او نيز می‌توان تا اندازه‌ی زيادی به ديدگاه‌هايش پی برد.

  1. من ايرانی و مسلمانم و عليه هر چه که ايرانيت و اسلاميت ما را تهديد کند تا زنده هستم مبارزه می‌نمايم.

  2. ايرانی بايد خانه‌ی خودش را خودش اداره کند.

  3.& nbsp;ما بايد خود را به آن درجه از استقلال واقعی برسانيم که هيچ چيز جز مصلحت ايران و حفظ قوميت و دين و تمدن خودمان، محرک ما نباشد.

  4. من می‌خواهم در راه وطن شربت شهادت بنوشم. من می‌خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم.

  5. من ماموريت موکلين خود را قبول نکردم و به اين مجلس پا نگذاشتم مگر برای يک مبارزه‌ی مقدس و آن برای نيل به يک مقصود عالی است: در سياست داخلی برقراری اصول مشروطيت و آزادی و در سياست خارجی تعقيب از سياست موازنه‌ی منفی.

  6. ملت ايران بايد از مزايای دموکراسی کاملا برخوردار شوند ... و من نمی‌دانم چطور است دول بزرگ دموکرات، تعالی و ترقی و بقای مملکت خود را در آزادی و دموکراسی تشخيص داده‌اند، ولی در ممالکی مانند ايران سعی می‌کنند که مردم را از اين مزايا محروم کنند ... پس اين نيست مگر اين که می‌خواهند به وسيله‌ی عمال خود در اين مملکت به طور نامشروع اعمال نفوذ کنند.

  7. اگر قرار باشد در خانه‌ی خود آزادی عمل نداشته باشيم و بيگانگان بر ما مسلط باشند و رشته‌ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سويی که می‌خواهند بکشند، مرگ بر چنين زندگی ترجيح دارد.

  8. به من گناهان زيادی نسبت داده‌اند، ولی من خود می‌دانم که يک گناه بيش‌تر ندارم و آن اين است که تسليم بيگانگان نشده و دست آن‌ها را از منابع طبيعی ايران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری در سياست خود يک هدف داشتم و آن اين بود که ملت ايران بر مقدرات خود مسلط شود.

  مصدق در نگاه انديشمندان

  آيت‌الله طالقانی هنگامی که در 14 اسفند 1357 بر سر آرامگاه دکتر مصدق در احمدآباد حضور يافتند، در سخنانی مصدق را چنين توصيف کردند: «دکتر محمد مصدق، نام او، راه او و روش او، مجموعه‌ای است از مبارزه‌ی بيش از نيم قرن ملت ايران. دکتر مصدق در پی نهضت‌های پيش از فوت و ادامه‌ی نهضت‌های پس از وفاتش، حلقه‌ای و واسطه‌ای بود برای ادامه‌ی نهضت مردم ايران عليه ظلم و استبداد و استعمار و استثمار. اين نام و اين مزار هميشه مورد توجه مردم ايران و دنيای آزاد و آزادی‌خواه بوده است و خواهد بود.»

  دکتر علی شريعتی در کتاب «خودسازی انقلابي» گرايش خود را به مصدق اين گونه بيان کرده‌اند: «رهبرم علی(ع) و پيشوايم مصدق است. مرد آزاد، مردی که هفتاد سال برای آزادی ناليد. دکتر مصدق تز اقتصاد منهای نفت را در ايران مطرح کرد تا استقلال نهضت را پی ريزی کند و آن را از بند اسارت و احتياج به کمپانی استعماری سابق آزاد کرد. من پرورده‌ی آزادی‌ام. استادم علی است، مرد بی‌بيم و بی‌ضعف و پيشوايم مصدق، مرد آزاد، مردی که هفتاد سال برای آزادی ناليد. من هر چه کنند در هوای تو دم خواهم زد.»

  جلال آل‌احمد در کتاب «خدمت و خيانت روشنفکران» پيرامون شخصيت دکتر مصدق چنين آورده‌اند: «او اين لياقت را داشت که نگذارد شکستش را پای قلت وسايل و کادر ناکافی و شرايط نامناسب رهبری بنويسند. او به زبردستی يک سياستمدار کارکشته، شکست خود را بست بيخ ريش کودتايی که به ابتکار تراست بين‌المللی نفت راه افتاد و ديگر قضايايی که از دسترس عمل يک آدم عادی، گرچه نخست‌وزير باشد، خارج است. و به اين طريق از مسند نخست‌وزيری که افتاد، بر مسند ديگری نشست که تا ابد همراه وجدانيات تاريخی مردم برقرار است.»

& nbsp;نوشته‌های مصدق


  منبع:

  1. مصدق، محمد. خاطرات و تالمات. به کوشش ايرج افشار. انتشارات علمی و فرهنگی، 1365

  2. بسته‌نگار، محمد. مصدق و حاکميت ملت. شرکت سهامی انتشار، 1381

  3. موحد، محمد‌علی. دکتر مصدق و نهضت ملی نفت ايران. نشر کارنامه، 1378

  4. مصدق، غلامحسين. در کنار پدرم مصدق. به کوشش غلامرضا نجاتی. نشر رسا، 1369

  5. نجاتی، غلامرضا. جنبش ملی‌شدن صنعت نفت. شرکت سهامی انتشار، 1369

  6. سفری، محمدعلی. قلم و سياست. نشر نامک، 1371

  7. کی‌استوان، حسين. سياست موازنه منفی در مجلس چهاردهم. تهران، 1337

  8. مهدوی، عبدالرضا. روزهای افتخار. نشر گفتار، 1375

  9. علم، مصطفی. نفت، قدرت و اصول. ترجمه‌ی غلامحسين صالحيار. انتشارات چاپخش، 1377

  10. بسته‌نگار، محمد. مصدق از ديدگاه طالقانی. انتشارات قلم، 1378

  11. حکيمی، محمود. زندگی‌نامه، انديشه‌ها و مبارزات دکتر محمد مصدق. انتشارات قلم، 1383




[ سه شنبه 15 مهر 1393  ] [ 4:37 PM ] [ مرادیان ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By R A S E K H O O N :.

درباره وبلاگ

سلام دوست عزیز در این وبلاگ شما شاهد مباحث گوناگون و کاربردی هستید پس اونو از دست ندین. التماس دعا
آمار سایت
کل بازدید : 55980 نفر
كل مطالب : 160 عدد
کل نظرات : 3 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : پنج شنبه 20 شهریور 1393 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 30 آذر 1394 
لوگوی ما



در اين وبلاگ
در كل اينترنت

فال حافظ




ابزار پرش به بالا

دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

تعبیر خواب