چقدر از دیگران بپرسم هوای صحن و سرایتان را
چقدر باید غزل بخوانیم، نگاهتان را، صدایتان را
منم که بی تاب و بی قرارم به خستگی های خود دچارم
چرا به دارالشّفا نیارم دلی که شد مبتلایتان را
چگونه عطر شما نباشد روانه در کوچه های شعرم
نفس نفس تا نفس کشیدم نفس کشیدم هوایتان را
دخیلتان شد غبار آهم، گره گره بغض گاه گاهم
منم که آیینه ی گواهم نسیم مشکل گشایتان را
منم که آهوی آرزویم، دوان دوان گرم جستجویم
کجا بیایم، کجا بجویم، قدم قدم رد پایتان را
اگر به یک شعر عاشقانه، اگر به بالی کبوترانه
پریده ام تا به هر بهانه، پریده باشم هوایتان را
(شاعر : محمدحسین صفاریان)