هیچ کس نومید از درگاه لطفت بر نگشت
قصه ها در یاد خود دارم ز احسان شما
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
ایــن روزهــا لیاقت
چــه واژہ ی حـسرتـــ انگــــیــزی اســت...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ایها الامام الرئوف
خوش به حال خادمت هر لحظه اش با تو ولی
درد شیرین فراقت را چه میفهمد که چیست؟
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ایها الامام الرئوف
گاهی باید دست دلت را بگیری و ببریاش یک گوشه...
یک کنج دنج...
کنار بغضهایش زانو بزنی و در گوشش آرام بخوانى:
حالا بگو...
حالا ببار...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اقاجان منو دریاب
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اینجا شب، مرز میان بیداری و خفتن نیست. مرزها در قامت این خانه رنگ میبازند، نور میگیرند و شکلشان عوض میشود. صحنها مرز میان زائراناند و فرشها مرز میان هر خلوت و دستها مرز میان هر دعا.
اینجا ماه و مناره نسبتی عمیق دارند با امتداد شب، اینجا کبوترها از آغاز غروب تا انتهای شب گرههای باز شده در دستان زائران را شماره میکنند. کم نیستند کبوترانی که از فراز مناره تا کُنجترین خلوت صحن بال بزنند و نیایش زائری را تماشا کنند که انگار از حریم شب گذشته است.
آقا میشود آغوشت را به روی بال های شکسته ام بگشایی؟
سخت به شما محتاجم.....
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ایها الامام الرئوف