اینجا شب، مرز میان بیداری و خفتن نیست. مرزها در قامت این خانه رنگ میبازند، نور میگیرند و شکلشان عوض میشود. صحنها مرز میان زائراناند و فرشها مرز میان هر خلوت و دستها مرز میان هر دعا.
اینجا ماه و مناره نسبتی عمیق دارند با امتداد شب، اینجا کبوترها از آغاز غروب تا انتهای شب گرههای باز شده در دستان زائران را شماره میکنند. کم نیستند کبوترانی که از فراز مناره تا کُنجترین خلوت صحن بال بزنند و نیایش زائری را تماشا کنند که انگار از حریم شب گذشته است.
عبور کرده از مرزهای خودش، رسیده تا آستانهی سخاوت امام، رسیده تا شروع سپیدهدم، تا اولین ذرهی متبلور صبح. ثانیهها از صحن میگذرند، کبوتران حریم شب را ترک میکنند، ماه در بیداری زمان محو میشود، مناره اما هنوز ایستاده تا زائران چشمهای پوشیده از اشکشان را بدوزند به قامت بلندش که انگار در زیبایی و نور، در شکوه و بلندی مرزی ندارد.