یک آسمان عشق من و یک پنجره فولادتان
ای پنجره فولادتان اندازهٔ هفت آسمان
مشتاق دیدارم ولی من آسمانی نیستم
تا آسمان راهم بده تا یک حضور جاودان
انگار زنگاری شده آیینهام ای مهربان
باید بشویم قلب را در چشمه سار نورتان
این قلک تنهاییام پر بغض و بارانی شده
نذر شما این اشکها،چشمان من تقدیمتان
هر بار دل پر میکشد،اما رسیدن ممکن است؟
ای کاش میشد پر کشید تا اوج وصل کفتران
با این تن اهل زمین،مثل كبوتر نيستم
من راضیام حتی اگر باشم غبار زائران
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا