غریب الغربا لقب شماست و کدام غریبی اینچنین آشنای همگان است؟
شما غریب نیستید که ما در غربت مانده ایم از ظلمت جهل.
یا سیدی مددی!
چه اشتياقي دارد زائر براي پيوستن به تو ..دلش پر ميکشد اما پايش نميرود...نگاه ميکند به آن همه عظمت و ميگويد:خداوندا به من اجازه ميدهي پا پيش گذارم؟يا رسو ل الله اجازه مي دهي ؟اجازه مي دهند ملائک ؟وقلبش مطمئن است از جواب اجازه و جواز پيش آمدن به سمت رضا عليه السلام يا سريع الرضا به حق رضا عليه السلام مرا پذيرا باشد.ادخلوها بسلام آمنين
السلام علیک یا ایها الرئوف
آب و جارو می کنم با اشک این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
چشمهایی را که حیرانند پشت "لااله"
درخــراسان تـــو می بینند "الّاالله را"
این تجلی گاه سلطان ازل ، این کوه نور
برده است از یــادها الـــماس نادرشاه را
بازبان بی زبـــانی بـــشنو از نــــقّاره ها
"وال من والاه " را و "عاد من عا داه را"
ای خراسانی ترین خورشید روشن کن مرا
ما که می دانی نــمی دانیم راه و چـــاه را
من زیارتنامه خواندم ،شعرهایم مانده است
وقـــت داری تــــا بخوانم چند دفـــتر آه را؟
بیـــــت هایم خــــانه بردوشند مانند خــــودم
راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را
می کِشی از هرطرف هر بی پناهی را به توس
بــــچه آهـــو کـــرده ای انـــــگار خـــلق الله را
شعر من با دوستت دارم به پایان می رسد
کاش می دادی جواب این جمله ی کوتاه را
شعر از عباس_شاه_زیدی
خط 1/12 بدون مسافر ایستاده. انگار فقط منتظر من است. کاش هنوز برای زیارت وقت داشتم. برای درددل. مثل آن روزها که برای کنکور، کتابخانه میآمدم. چه روزهایی بود. روزهای دوتاییهای من و امام رضا(ع). درس و زیارت. زیارت و درس. قبولیام را فقط از خودش خواسته بودم و حالا در این سحرگاه سرد، آخرین فرصت مهیا شده تا همهی بزرگواریاش را سپاس بگویم.
من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِضريح تو شلوغ
من نديدم كه بيايد كسي و جا نشود
بين زوّار كه باشم كرمت بيشتر است
قطره هيچ است اگر وصل به دريا نشود
مُرده را زنده كُنَد خوابِ نسيم حرمت
كار اعجاز شما با دَم ِ عيسا نشود
بهتر از این؟که کسی لحظه پابوسی تو
نفس آخر خود را بکشد پا نشود
دردهايم به تو نزديك ترم كرده طبيب
حرفم اين است كه يك وقت مداوا نشود
من دخيل ِ دلِ خود را به تو طوري بستم
كه به اين راحتي آقا گره اش وا نشود
امتحان كرده ام اين را حرمت ، ديدم كه
هيچ چيزي قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بي برو برگرد مرا خواهي كُشت
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
دوطرفِ کنار تشک چند کتاب روی هم گذاشته شده بود، که هر از گاه یکی شان را برمی داشت، صفحه ای را باز میکرد و روی کاغذ چیزی را از روی آن یادداشت می کرد. یا دو کتاب را با هم مقایسه می کرد، جمله ای را چندباره تکرار می کرد انگار که بخواهد حفظ کند.
مـــــــــــن کیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شـــــــــــرمندۀ عطای تو یا ثامِن الحُجَج
بــــــــــــــالله نمیروم بَرِ بیگانگان بعجز
تـــــــــــا هستم آشنای تو یا ثامِن الحُجَج