معجزه قافله ای از خراسان به طرف کرمان حرکت میکرد . در بین راه ، دزدان بر اهالی کاروان حمله کردند و مردی را که گمان میکردند ثروتمند است گرفتند و روزهای زیادی او را در میان برف حبس کردند ، دهانش را پر از برف کردند تا مجبور شود جای پول های خود را بگوید. سرانجام زن یکی از دزدان بر این مرد ترحم کرد و او را آزاد ساخت . مرد فرار کرد ولی در اثر شکنجه ، دهان و زبانش بهشدت آسیب دیده بود ، بهطوری که دیگر قادر به سخن گفتن نبود. شبی در خواب دید که مردی می گوید حضرت رضا (ع) وارد خراسان شده ، نزد او برو و دوای درد خود را بخواه . او هم در خواب نزد امام رفت و امام به او فرمود : زیره و سیسنبر و نمک را بکوب و در دهان خود نگاه دار ، خوب می شوی . مرد از خواب بیدار شد ولی به خواب خود اعتنائی نکرد ، و سرانجام خود را به نیشابور رساند . به او گفتند امام از نیشابور رفته و اکنون به رباط سعد رسیده است . مرد به رباط سعد رفت و خدمت امام رسید ، با سختی فراوان جریان دزدان را تعریف کرد و از امام خواست او را شفا ببخشد . امام بلافاصله فرمود : برو همان دستوری را که در خواب به تو دادم ، عمل کن ... مرد به دستور امام عمل کرد و خوب شد . منابع : بحارالانوار ، ج ۴۹ ، ص۱۲۴ ادامه مطلب 0 نظر نويسنده : عاشق رضا تاريخ : دوشنبه 24 تیر 1392 ساعت: 6:06 PM