به يمن پاي شما خاك با سعادت شد
و آب از اين همه تبعيض غرق حسرت شد
همين كه از لب قندت حديث شهد چكيد
نبات سبز شد از خاك و آب شربت شد
و تا لبان تو آواز شور را سر داد،
جنون به گوش ملك زاده ها تلاوت شد
حديث شكر كه گفتي گياه دستش را،
بلند كرد به: آمين ... وفور نعمت شد
در آن مناظره ابليس از خدا پرسيد:
كه گفته عدل تو در خلق ما رعايت شد؟
يكي شبيه من اين گونه رانده از همه كس
يكي شبيه رضا قبله جماعت شد
(اين شعر بيت هشتم خود را شهيد كرد)
تمام زنجره ها در محاق افتادند
شبي كه صورت ماهت دوباره رويت شد
از آن دقيقه كه خورشيد، گنبدت را ديد
غروب كرد و رخش سرخ از خجالت شد
زمين به حرمت قد قامت ات دو دستش را
مناره وار بر آورد و در عبادت شد
دلم شكسته تر از بغض صحن آينه بود
كه نوشخند تو تجويز شد، مرمّت شد