·٠•♥•٠·˙´´˙·٠•♥•٠·˙ ˙·٠•♥•٠·˙`´˙·٠•♥•٠·˙٠•♥•٠·˙´´˙·٠•♥•٠·˙ ˙·٠
خدایا !
چند وقتیست که
ساز دلم کوک نیست
نمے نوازد آهنگی را که تو مے خواهی …
سایه ات را از مدارِ روسیاهان، بر مدار !
ماه از شب بر نمے دارد نگاهِ خویش را …
«هو الرحیـــ♥ـــــم»
آقــــ♥ـــا جان
نظرے بیفکن بر منے که سر شار از اشک عاشقیم
بر منے که با کاسهے تشنه ام بر در سقاخانه ات نشسته ام
دلم که بےشعله مے سوزد را در حرمت جا گذاشته ام
شما بگو…
سطل هاے خالے شفاعتم را اینجا نیاورم کجا ببرم؟
اگر به جاده ات رو نیاندازم و قدم در راهت نگذارم
تپش موج هزاران حرف نا گفته و رازهاے سر به مهر را کجا ببرم؟
انگشت هاے بے قرار ضریحت را به کجا بند کنم که هیچ جا بند نمے شود؟
دلم برای بوے مهربانے هایت تنگ است
آقا دریاب مرا، که پر پروازم میل پریدن دارد اما پرواز کردن نمے داند.
کار من از شمردن روز، ساعت و دقیقه گذشته
براے دیدارت ثانیه مے شمارم…
↜✿نذر چشمان گل نرگس، پنج صلوات … ↜✿
↜✿ اللهم عـــجل لولیـــک الفــــرج ↜✿
✜بغض✜
◥و السلام