سلام آقای خراسانی ام. آقای تنهای طوس نشینم.
آقای محرم هر چه دل خسته و تبدار. آقای غریب نواز غربت نشینم.
آقا جانم سلام
بچه محله خواهرت هستم
از همین راه دور، با همین دل شکسته و تنها، سلام خودم را
به همراه این جمع پروانه ها و شاپرک هایی که در اطرف چشم های بارانی ام
بال بال می زنند به تو می رسانم. تویی که دست گیری و دست نواز.
آقای من
بی تکلف و بی واژه و بی ادعا ارادت خودم را تسلیم تو می کنم تا از دریای رحمتت
عبورش دهی و به بال فرشتگان بسپاری و به نور رسانی اش.
واژگان را برایت به بازی نمیگیرم. کلمات را نمیچرخانم. تنها از سر همین سجاده نیایش،
دستانم را به آسمان می برم و از خدامی خواهم که شفاعت تو را از گلدسته های
گوهرشاد عبور دهد و از باب الجوادت به آسمان رساند.
دلنوشته زائر عزیز محمد حسن عامری نسب