مأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملکت و پس از مشورت با وزيرش، فضل ابن سهل، امام را به پايتخت دعوت کرد. گرچه ايشان از رفتن امتناع ورزيد ولي مامون پي گير بود و به ارسال دعوت نامه هايي پياپي به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهايت به امام نوشت:
جدت علي ابن ابي طالب در شورا شرکت کرد و عمر که خليفهي وقت بود گفت ظرف سه روز بايد اهل شورا تصميم بگيرند و اگر بعضي از آنها تصميم نگرفتند و يا از تصميم اکثريت تمرد کردند ابو طلحهي انصاري مأمور است گردنشان را بزند.
با اين کار مأمون ميخواست بگويد الان تو در وضعي هستي که جدت بود و من در وضعي هستم که عمر بود. پس، از جدت پيروي کن. پس از اين همه تهديدهاي مکرر و پياپي امام رضا عليه السلام، پذيرفت تا به مرو سفر کند آنچه که ميتوان درباره اين سفر گفت اين است که اين سفر يک تبعيد ناخواسته بود و بسياري هم از اين سفر به عنوان تبعيد ياد کرده اند.
سرانجام امام رضا عليه السلام پس از تهديد هاي فراوان و مکرر، آماده رفتن شد.