مسأله ي نماز عيد فطر يکي از رخداد هاي مهم زندگي امام علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، پس از مسأله ي ولايتعهدي است. اهميت اين موضوع تا آنجا است که مأمون به صورت آشکار در برابر آن عکس العمل نشان داد و رازي را که همواره در مخفي نگه داشتن آن ميکوشيد نا خواسته افشا کرد. در تاريخ آمده است که:
هنگاميکه عيد سعيد فطر فرا رسيد، مأمون به دليل بيماري يا دلايل ديگري به علي ابن موسي الرضا، عليه السلام، پيغام داد تا نماز عيد را بر پا کند. امام به فرستاده ي مأمون گفت به مأمون بگو شما شرايطي را که ميان خودمان قرار کرده ايم ميدانيد؛ پس مرا از اقامه ي نماز معذور داريد.
[سرانجام] در نتيجه ي پافشاري هاي خليفه، امام اين پيشنهاد را پذيرفت ولي باز هم با قيد و شرط. شرط امام اين بود که نماز را با شيوه ي رسول الله، صلي الله عليه و آله، و امير المومنين علي، عليه السلام، بجا آورد. مأمون شرط را پذيرفت و گفت هر طور مايل هستند بيرون آيند. تا اين که سرانجام روز عيد فرا رسيد. مردم از ابتداي صبح هنوز آفتاب طلوع نکرده در کنار خانه ي امام دسته دسته ميآمدند و تجمع ميکردند. دستگاه خلافت تشريفات کاخ همه تلاش خود را صرف ميکردند تا اين مراسم از نظر ظاهري بسيار پرشکوه و سلطنتي جلوه کند.
امام از منزل بيرون آمد و همه ي چشمهايي که به خانه ي امام دوخته شده بودند منظره اي شگفت انگيز مشاهده کردند. امام در حالي که خود را خوشبو کرده و ردايي بر دوش انداخته بود براي اقامه نماز بيرون آمد. ايشان عمامه سفيدي بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آويزان بود. عصايي بر دست داشت و با پايي برهنه گامهايش را با طمأنينه و وقار بر ميداشت. اصحاب امام با مشاهدة چنين وضعيتي به تبعيت از امام، خودشان را به همان شکل در آورده و به تبع ايشان تکبير سر ميدادند. به ناچار سواره نظام و مقام هاي حکومتي نيز از اسب هاي خود پياده شدند و با کندن کفش هاي خود فرياد تکبير سردادند. اين وضعيت از يک سو و گريه ي شوق مردم از سوي ديگر فضاي بي نظيري را بر شهر مرو حاکم کرده بود. امام در جلوي حياط خانه تکبير دوم را گفت و جمعيت حاضر همه يک صدا تکرار کردند: الله اکبر. شخصيت ها و بزرگان لشکري و کشوري که مجهز و مسلح بودند، ديدند ظاهر وارستة آنها هيچ شباهتي به وليعهد مسلمين ندارد و اين رويارويي رسوايي است و بي آبرويي.
فضل ابن سهل که ديد اگر امام با چنين وضعيتي خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگويد، مردم شهر مرو از خواب غفلت بيدار شده، حادثه اي براي حکومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت:
اگر امام با همين وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خويش بيمناک هستيم.
مأمون بي درنگ دستور داد امام را از نيمه راه باز گردانند. از اين رو به امام گفتند ما ميدانستيم که شما را به زحمت انداختيم و دوست نداريم رنجي به شما برسد. پس بازگرديد و همان کسي که پيش از اين با مردم نماز ميخوانده نماز را برگزار خواهد کرد.
امام کفش هايش را پوشيد و بر مرکب خويش سوار شد و به خانه برگشت در بازگشت با اندوه بسيار ميفرمود: خدايا اگر گشايش من از وضعيت کنوني ام به مرگ من است هم اينک در آن تعجيل فرما.
مأمون پس از اين قضيه بسيار ترسيد و حکومت خود را با وجود امام در خطر ديد. پس سياستي جديد را در پيش گرفت. فضل ابن سهل وزير و فرمانده ي نيروهاي مسلح مأمون نخستين قرباني اين سياست جديد بود. اما تنها اين مأمون را راضي نميکرد. او به دنبال از بين بردن مسألة ولايتعهدي بود نه فضل ابن سهل، پس بايد منتظر اتفاقات جديدي بود. پاک کردن مسأله ي ولايتعهدي هم به هيچ راهي تا زمان وجود امام ممکن نميشد. پس در نگاه مأمون يگانه راه حل، حذف امام رضا عليهالسلام، بود.
اما چگونه ميتوانست رسماً و آشکارا امام را بکشد يا او را به خيانت به دستگاه حکومتي متهم و يا شيوه ي قتل فضل را دوباره به کار گيرد. هيچ يک از اينها با تدبير سياسي مأمون سازگار نبود. کسي نميدانست مأمون چه ميکند ولي براي همه ي تحليلگران روشن بود که مأمون چند اصل را زير نظر گرفت:
الف. از ميان بردن امام براي پايان دادن به مسأله ي ولايتعهدي.
ب. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.
ج. استفاده ي سياسي جديد در حد امکان از رحلت امام.
و سرانجام چنين شد. مأمون کار خود را کرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتي را داغدار غم خويش ساخت.
گر جان طلبي به کوي جــانانه بيا از عقل برون شو و چو ديوانه بيا
شمع رخ دوست در خراسان سوزد اي سوخته دل بســـان پـروانه بيا