بحث ما یک بحث تاریخی و از فروع مسائل مربوط به امامت و خلافت است و آن، مسألة به اصطلاح ولایتعهد حضرت رضاu است که مأمون ایشان را از مدینه به خراسانِ آنوقت (به مرو) آورد و به عنوان ولیّعهد خودش منصوب کرد؛ و حتّی همین کلمة «ولیعهد» یا «ولیّعهد» هم در همان مورد استعمال شده، یعنی این تعبیر تنها مربوط به امروز نیست، مربوط به همان وقت است، و من از چندسال پیش در فکر بودم که ببینم این کلمه از چه تاریخی پیدا شده؛ در صدر اسلام که نبوده، یعنی اصلاً موضوعش نبوده، لغتش هم استعمال نمیشده؛ اینکار که خلیفة وقت در زمان حیات خودش فردی را به عنوان جانشین معرفی کند و از مردم بیعت بگیرد، اول بار در زمان معاویه و برای یزید انجام شد، ولی این اسم را نداشت که برای یزید بیعت کنید به عنوان «ولیّعهد».
در دورههای بعد هم یادم نیست ]این تعبیر را[ دیده باشم با ایـنکه به این نکته توجـه داشتهام. ولی در اینجا میبینیم که این کلمه استعمال شده است و همواره هم تکرار میشود؛ و لهذا ما نیز به همین تعبیر بیان میکنیم چون این تعبیر مربوط به تاریخ است؛ تاریخ به همین تعبیرگفته، ما هم قهراً به همین تعبیر باید بگوییم.
نظیر شبههای که در مسألة صلح امام حسن هست در اینجا هم هست با اینکه ظاهر امر این است که اینها دو عمل متناقض و متضاد است، زیرا امام حسن خلافت را رها کرد و به تعبیر تاریخ- یا به تعبیر خود امام- تسلیم امر کرد یعنی کار را واگذاشت و رفت، و در اینجا قضیه برعکس است؛ قضیه، واگذاری نیست، تحویل گرفتن است به حسب ظاهر. ممکن است به نظر اشکال برسد که پس ائمه چهکار بکنند؟ وقتی که کار را واگذار میکنند مورد ایراد قرار میگیرند، وقتی هم که دیگران میخواهند واگذار کنند و آنها میپذیرند باز مورد ایراد قرار میگیرند. پس ایراد در چیست؟
ولی ایرادکنندگان وجهة نظرشان یک امری است که میگویند مشترک است میان هردو، میان آن واگذارکردن به دیگران، واین قبول کردن از دیگران درحالی که دارند واگذار میکنند. میگویند درهردو مورد نوعی سازش است، آن واگذارکردن، نوعی سازش بود با خلیفة وقت که بهطور قطع به ناحق خلافت را گرفته بود، و این قبول کردن- که قبول کردن ولایتعهد است- نیز بالاخره نوعی سازش است. کسانی که ایراد میگیرند حرفشان این است که در آنجا امام حسنu نباید تسلیم امر میکرد و به این شکل سازش مینمود بلکه باید میجنگید تا کشته میشد، و در اینجا هم امام رضـا نمیبایست میپذیرفت و حتـّی اگر او را مجبور به پذیرفتن کرده باشند میبایست مقاومت میکرد تا حدی که کشته میشد. حـال ما مسألة ولایتعـهد را که یک مسألة تاریخی مهـم است تجزیه و تحلیل میکنیم تا مطلب روشن شود. دربارة صلح امام حسن قبلاً تا حدودی بحث شد. اول باید خود ماجرا را قطعنظر از مسألة حضرت رضاu- که ]چرا ولایتعهدی را[ قبول کرد و به چه شکل قبول کرد- از نظر تاریخی بررسی کرد که جریان چه بوده است. [1]
[1] - مجموعه آثار- ج 18، ص 113- 114