حديث 10- راوي خبر اباصلت ميگويد از آن حضرت شنيدم ميفرمود: و الله ما منا الا مقتول (شهيد) عرض شد اي فرزند رسول خدا کيست که حضرتت را شهيد نمايد؟
فرمود: بدترين خلق خدا در دورهي من مرا با زهر خواهد کشت بعد در خانه فراموشي و مضيعه و شهر غربت دفنم ميکند باخبر باش هر کس مرا در آن ديار غربت زيارت کند خداوند سبحانه و تعالي براي او مينويسد ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حج و عمره کننده و صد هزار جهاد کننده و در قيامت با ما محشور و در زمرهي ما محسوب و در درجات عاليهي بهشتي مقام داده شود و با ما همنشين خواهد بود. (1)
حديث 11- امالي صدوق: خراساني به حضرت رضا عليهالسلام عرض کرد حضرت رسالت صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم فرمود: حال شما خراسانيان چگونه خواهد بود وقتي پارهاي از تن مرا در آن سرزمين دفن نمايند و امانت مرا به شما سپارند و ستارهي من در آنجا پنهان شود.
حضرت رضا فرمود: منم آنکه در زمين شما دفن ميشود و پارهي تن پيغمبر و امانت آن حضرت و نجم فلک امامت و هدايت من ميباشم آگاه باش هر که مرا زيارت کند و حقم را بشناسد و اطاعتم را بر خود لازم بداند من و پدرانم در رستاخيز شفيع او خواهيم بود - و هر که را ما شفاعت کنيم نجات مييابد هر چند بر او گناه جن و انس بوده باشد.
پدرم از پدرانش خبر داد که حضرت رسالت صلي الله عليه و آله فرمود: هر که مرا در خواب ببيند مرا ديده زيرا شيطان به صورت من و اوصياء و شيعيان خالص من متمثل و مجسم نميشود - و رؤياي صادقه و خواب راست يک جزء از هفتاد جزء پيغمبري است
زائران حضرتت را بر در خلد برين
ميزنند آواز طبتم فادخلوها خالدين
دست توسلي چه برون زاستين زني
راسخ قدم بطوس بر شاهدين زني
خواهي تو گر بهشت ببايد که بوسهاي
بر خاک آستان امام مبين زني
از جام حب او چه کسي شربتي به دل
دم در شراب قدس دم واپسين زني
گر باغ خلد را تو نديدي بيا ببين
تا در بهشت خلد قدم نازنين زني
توحيد نيست جز به ولاي تو اي شها
ذکر خودت سزاست که با حق قرين زني
از يک طواف مرقد آن شاه اولياء
کوس هزار حجه به عرش مکين زني
حديث 12- به دو سند معتبر از امالي صدوق و کامل الزياره حضرت رضا عليهالسلام فرموده: هرکس مرا در غربت با دوري خانه و مزارم زيارت کند در روز قيامت در سه موطن مخوف و هولناک نزد او خواهم آمد تا در وحشت آن اهوال به دادش برسم و نجاتش دهم: اذا تطايرت الکتب يمينا و شمالا و عند الصراط و عند الميزان - يکي زماني که نامه هاي اعمال نيکوکاران در دست راست و نامه بدکاران به دست چپ ايشان پرواز کند ديگر وقتي که از صراط بايد عبور نمايد - سوم نزد ترازوي اعمال جائيکه او سنجيده ميشود.
خاک در تو را به ز آب زندگاني
در سر هواي سروت عمريست جاوداني
هر درد و غم که داري خواهم بجان که باشد
درد از تو عافيتها غم از تو شادماني
دست شکستکان گير اي صاحب مروت
فرياد خستگان رس اي آنکه ميتواني
نبود پناه ما را جز خاک آستانت
رو بر در که آريم گر از درت براني
حديث 13- به چند سند صحيح در عيون و امالي ص 39 و 73 از ابينصر بزنطي روايت شده که گفت نامه ابوالحسن الرضا عليهالسلام را خواندم مرقوم فرموده بود به شيعيان ما برسانيد و خبر دهيد که زيارت من نزد خدايتعالي با هزار حج برابر است. بعد اين حديث را حضور ابيجعفر امام محمد تقي عليهالسلام عرض کردم؟.
فرمود: اي و الله برابر با هزار هزار حج است از براي کسي که آن حضرت را زيارت کند و حقش را بشناسد (از اين حديث آشکار ميشود که اختلاف وارد در ميزان فضل و ثواب محمول بر اختلاف اشخاص و مراتب اخلاص و معرفت و تقوي و صفات ديگر ميباشد)
هذا افق المبين قد لاح لديک
فاسجد متذللا و عفر خديک
ذا طور سنين فاغضض الطرف به
هذا حرم العزة فاخلع نعليک
اي نور خدا امام هشتم
وي مردم چشم و چشم مردم
بحر کرمت اگر زند موج
کشتي گنه در او شود گم
حديث 14- در عيون از ياسر خادم - حضرت رضا عليهالسلام فرمود نبايد بار بسته شود بسوي قبري از قبرها مگر بسوي قبور ما اهل بيت - آگاه باش که کشته خواهم شد به زهر ستم و در زمين غربت دفن ميشوم هر کسي که به سوي زيارت من بار بندد دعاي او مستجاب و گناهانش آمرزيده شود -[6] شاعري اين منظور را نيکو سروده است:
اليکم و لا تشد الرکائب
و منکم و الاتتال المطالب
و فيکم و الا فا الحديث مزخرف
و عنکم و الا فا المحدث کاذب
حکيم صفا
امر تمامي هستي از غيب تا شهود
در کفهي کفايت سلطان اولياست
آب بقا ز خضر مجو از رضا طلب
خاک در رضاست که سرچشمهي بقاست
حاجي رود به کعبه و من در طواف دوست
در خلوتي که آن حرم خاص کبرياست
هذا حرم فيه شفاء الاسقام
فيه لملائک السموات مقام
من يمم بابه ينل مطلبه
من حل به فهو علي النار حرام
حديث 15- در عيون از حسن بن وشا حضرت ابوالحسن الرضا عليهالسلام فرمود: زود است که من به زهر ستم کشته شوم کسي که مرا زيارت کند در حالتي که حق مرا بشناسد خداي تعالي گناهان گذشته و آينده او را بيامرزد.
يا سائرأ ذائرا الي طوس
مشهد طهر و ارض تقديس
بلغ سلامي الرضا و حط علي
اکرم رمس لخير مرموس
ناصرالدين شاه موقع تشرف به زيارت به افتخار خدمت در کفشداري و جفت کردن کفش زوار اين رباعيات را سروده است.
در طوس تجلي خدا ميبينم
آثار جلال کبريا ميبينم
در کفشکن حريم پور موسي
موساي کليم با عصا ميبينم
کجا هواي شهنشاهي زمين دارم
که کفشداري سلطان هشتمين دارم
سزد که فخ کنم بر شهان بروز جزا
به کفشباني سلطان دين امام رضا
از ديگري است:
شکر خدا که از کرم شاه دين رضا
در سايهي رضايم و همسايهي رضا
آنانکه در جوار رضا آرميدهاند
کفران نعمت است بهشت آرزو کنند
اي شهنشاه خراسان شه معبود صفات
آسمان بهر تو برپا و زمين يافت ثبات
منشيان در دربار تو اي خسرو دين
قدسيانند نويسند برات حسنات
ساعتي خدمت قبر تو ايا سبط رسول
بهتر از زندگي خضر و از آن آب حيات
خوشتر از سلطت و زندگي جاويد است
دادن جان بسر کوي تو هنگام ممات
حديث 16- شيخ صدوق در عيون تشرف دعبل خزاعي حضور حضرت رضا عليهالسلام به مرو و قصيدهاش را متذکر شده که خواند و امام گريست تا به اين شعر رسيد:
و قبر ببغداد لنفس زکية
تضمنها الرحمن في الغرفات
امام فرمود ملحق نکنم به اين موضع از قصيدهي تو دو بيتي که اتمام قصيدهات به آن خواهد بود؟- عرض کرد يابن رسول الله ملحق فرما فرمود:
و قبر بطوس يا لها من مصيبة
الحت علي الاحشاء بالزفرات
الي الحشر حتي يبعث الله قائما
يفرج عنا الهم و الکربات
و قبري که در طوس است چه عجب مصيبتي است که پيوسته آتش حسرت در درون ميافروزد با نالههاي جانسوز - تا حشر روزي که پروردگار تعالي قائم (ما را) برانگيزد و آشکار گرداند که فرج ميدهد و غم و کربتها و شدتها را از ما زايل ميگرداند) دعبل عرض کرد قبر کيست در طوس؟فرمود قبر من است روزها و شبها پايان نمييابد و ايام و ليالي منقضي نميشود تا آنکه طوس محل آمد و رفت شيعه و زوار من ميگردد آگاه باش هر که مرا در غربت من به طوس زيارت کند با من و در درجه من خواهد بود در قيامت و آمرزيده باشد.
گو برو و آستين بخون جگر شوي
هر که در اين آستانه راه ندارد
يا رب اين خلد برين يا جنت المأواستي
يا همايون بارگاه بضعهي موساستي
تا نديدم اين بنا باور نکردم کاسمان
صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي
خواندمش عرش معظم بانگ بر من زد خرد
کاين خطا گفتي بر آن افزودي و زين کاستي
هر که را ظل عنايت از تو باشد بر سرش
چش حذر از آفتاب محشر کبراستي
هيچ کس را آگهي از پايهي قدر تو نيست
پايهي قدر رفيعت را خدا داناستي
زين مبارک آستان بيفيض کس بيرون نشد
غير آنکس کاندر اينجا بيادب پوياستي
پي نوشتها:
1- امالي صدوق ص 39
منبع: كتاب معارف رضويه