به منظور تسهيل در رفت و آمد زائران و آسايش مشرف شوندگان به حرم مطهر در سالهاي 1344 - 1342 رواقي تازه به وجود آمد
به منظور تسهيل در رفت و آمد زائران و آسايش مشرف شوندگان به حرم مطهر در سالهاي 1344 - 1342 رواقي تازه به وجود آمد بدين ترتيب كه قرائت خانه ي سابق را كه ممر آن در زاويه جنوب شرقي ايوان طلاي صحن عتيق قرار داشت و يك در نقره بر آن نصب ولي غالبا مسدود بود.
به انضمام قسمتي از راهرو مسجد بالا سر و قسمتي از راهروي كه از مسجد مزبور به توحيدخانه مي رفت مجموعا تبديل به يك رواق گرديد و به دارالشكر ناميده شد، اين رواق داراي 50 / 6 متر طول و 5 / 6 متر عرض 50 / 9 متر ارتفاع است.
كف رواق با سنگ مرمر مفروش است و ازاره آن با ارتفاع 70 / 1 متر از سنگ مرمر سفيد است و از بالاي ازاره تا زير سقف و سطح ظاهر تمام سقف به طرز زيبائي آئينه كاري و تزئين شده است. سه طرف رواق نيز سه صفه دارد و كف صفه ها با سنگ مرمر سفيد مفروش است.
اين رواق از طرف جنوب به مسجد بالا سر و از طرف شمال به ايوان طلاي صحن كهنه و از طرف غرب به رواق دارالشرف و از طرف شرق به رواق دارالفيض ارتباط دارد. 42 - كتيبه هاي رواق دارالشكر
بالاي ازاره ها كتيبه اي به خط ثلث سفيد رنگ روي زمينه لاجوردي كه در آن سوره مباركه «عم يتسائلون عن النبأ العظيم» را نوشته اند، كاتب آن رضوان و تاريخ كتابت 1386 مي باشد، در حاشيه پايه ها به طور عمودي كتيبه اي هست كه در آن به خط ثلث نوشته شده «قال الله تعالي و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام» تا آخر آيه كاتب آن رضوان در سال 1387 نوشته شده است.
در بالاي در كوچكي كه از آن به حرم مطهر مشرف مي شوند كتيبه اي هست و در آن نوشته شده «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله، الا بذكر الله تطمئن القلوب» و در مقابل آن طرف شمال نوشته شده «الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن ماب» و در زير آن در يك كاشي نوشته شده «يا من طاعته نجات المطيعين» در حاشيه در ورودي حرم با خط ثلث نوشته شده «قال الله تبارك و تعالي: فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة».
بالاي ازار قصيده اي طولاني از قاآني شاعر معروف عصر قاجار روي سنگ با خط نستعليق نوشته شده و نصب گرديده كه اكنون در اين جا نقل مي گردد:
زهي به منزلت از عرش برده فرش تو رونق
زمين زيمن تو محسود هفت كاخ مطبق
توئي كه خاك تو با آب رحمت است مخمر
توئي كه فيض تو با فر سرمد است ملفق
چو دين احمد مرسل مباني تو مشيد
چو شرع حيدر صفدر قواعد تو موثق
ز هر چه عقل تصور كند فضاي تو اوسع
ز هر چه و هم تخيل كند بناي تو اوثق
زآستان تو حصني است نه سپهره معظم
ز خاك روب تو گردي است هفت كاخ مروق
كدام مظهر بي چون بود به خاك تو مدفون
كه از زمين تو خيزد همي خروش انا الحق
حصانت تو بر از صد هزار حصن مشيد
رزانت تو بر از صد هزار كوه معلق
ز بس رفيعي و محكم ز بس منيعي و معظم
به راستي كه خموش است در ثناي تو اوفق
چنان نمايد سرگشته در فضاي تو گردون
كه در محيط يكي بادبان گسيخته زورق
بنزد تربت تو نزهت بهشت مضيع
بجنب ساحت تو ساحت سپهر مضيق
ز صد يكي نتواند حديث وصف تو گفتن
هزار صاحب و صابي هزار صابر و عمعق
چو بر فرود سپهر برين كه پرده نيلي
بدامن تو نمودار هفت طارم ازرق
سپهر را بشكافد زهم تجلي نورت
چنان كه صخره صما شود ز صاعقه منشق
چو قبه اي تو كه گر رفع پايه تو نبودي
زمين شدي متزلزل بسان توده زيبق
چو بقعه اي تو كه نبود بهاي يك كف خاكت
هزار تخت مرصع هزار تاج مفرق
چو سده اي تو كه در ساحت تو هست هماره
اساس شرع منظم امور كفر معوق
چو كعبه اي تو كه اينك ز بهر طوف حريمت
دمي زپويه نياسد اين تكاور ابلق
كدام كاخ همايوني اي عمارت ميمون
كه هست برتري سده ات ز سدره محقق
كدام بقعه ميموني اي بناي همايون
كه از سمو سماوات برده قدر تو رونق
كدام آيت رحمت بسا حتت شده نازل
كه مي زند ز شرف عرصه ات به چرخ برين دق
توئي كه خاك ترا همچو تاج از پي زيور
فلك نهاده بتارك فرشته هشته به مفرق
توئي كه چرخ ترنجي در اين سراي سپنجي
ز شكل طاق رواقت دهان كشاده چو فستق
چنان كه هوش به سر فيض با فضاي تو منضم
چنان كه روح بتن روح با هواي تو ملصق
زبهر حفظ فضايت قضا ز روز نخستين
بگرد باره خاك از محيط ساخته خندق
اگر به طور تجلي كند فروغ فضايت
شود ز جلوه آن طور چون تراب مدفق
به سر سپهر برين را بود هواي پريدن
بدان اميد كه گردد به خاك كوي تو ملحق
زنور بيضه بيضا ربوده فر تو فره
فراز طارم امكان زده است قدر تو بيدق
فروغ قبه تو ماند اين زبر شده خرگه
بكوي خاك بدامان آسمان معلق
عيون اهل خرد از غبار تست مكحل
رقاب خلق بطوق پرستش تو مطوق
بنزد گنبد عاليت هفت گنبد گردون
چو پيش كوه دماوند هفت دانه جوزق
دلي كه نيست هواخواه آستان تو بادا
طعين تيغ مصيقل نشان سهم مفوق
اگر نه مركز چرخستي اي بناي مشيد
چرا بگرد تو ميگردد اين دوازده جوشق
زصد يكي زفزون اندكي نمود نيارد
شمار منقبتت را دو صد جرير و فرزدق
مگر تو مقصد ايجادي اي رواق معظم
كه هست هستي نه چرخ از وجود تو مشتق
مگر سراچه عدلي كه در رواق تو تيهو
مقام امن نيابد مگر به چنگل باشق
مگر تو روضه سلطان هشتمي كه به خاكت
كند ز بهر شرف سجده هفت طارم ازرق
خديو خطه امكان كه از عنايت يزدان
فراز خرگه لاهوت برفراشته منجق
علي عالي اعلي امام ثامن و ضامن
كه از طفيل وجودش وجود گشته منسق
سپهر عدل مهين گوهر محيط خلافت
جهان جود بهين زاده رسول مصدق
قوام دهر نظام جهان وسيله هستي
امين شرع ولي خدا خليفه بر حق
زهي عظيم بنا بقعه اي كه هست زفرش
بناي شرع مشيد اساس عدل محلق
چو بود طاق رواق تو از نقوش معرا
چو از طراز هيولي جمال هستي مطلق
سپهر مرتبه شعبان علي كه باد وجودش
بروزگار مؤيد ز كردگار موفق
نمود عزم كه گردد حدود طاق رواقت
به طرز قصر سنمارو بارگاه خورنق
به نيل و دوده و كلغونه و مداد مزين
بزر و نقره و شنگرف و لاجورد و منمق
بلوح صنع مجسم كند بدايع كلكش
نسيم مشك و شميم عبير و نكهت زنبق
چنان كه نيز مصور كند بصنعت خامه
نعيب زاغ و نعيق كلاغ و صيحه عقعق
به رنگريزي كلكش كند عيان به مهارت
نشيد بلبل و پروازسار و جنبش لقلق
به ساحت تو رقم كرد نقشها كه زرشكش
زبان اهل بيان چون زبان خامه شود شق
نهال فكرت قاآني از سحاب معاني
به بوستان سخن گشت در ثناي تو مورق
پس از ورود سرود از براي سال طرازت
زمين زيمن تو مسجود نه رواق معلق
قسمتي از اين سابقا به عنوان مسجد پشت سر مبارك معروف بود كه داراي 60 / 3 متر عرض و 70 / 7 متر طول داشت كه اينك ضميمه دارالشكر و دارالفيض شده و در حال حاضر محل عبادت بانوان مي باشد.
تاریخ آستان قدس رضوی، جلد 1 ،ص 147 تا 152