علم حین فسر وجد
روز پنجشنبه، بیستم شعبان المعظم 1378 ه ق مساوی 2 آذر 1346 ه ش، در قم در محضر روحانی بزرگوار جناب آقای حاج سید حسین قاضی طباطبایی، ابنعم آیةالله حاج سید علی قاضی تبریزی (رضوان الله علیهما) بودم، فرمودند: مرحوم کفعمی کتابی به نام صفوة الصفات فی شرح دعاء السمات دارد؛ در آن کتاب میگوید که: اسمای دوازده امام علیهم السلام آنچه مکرر است القاء شود باقی میشود «علم حین فسر وجد» و ما این را ندانستیم یعنی چه، از جناب آقا سید محمد حسن إلهی (آیةالله استاد إلهی برادر علامه آقا سید محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، و این هر دو بزرگوار (روحی لهما الفداء) از استادان این کمترین بودهاند)
سؤال کردیم، آن جناب مرحوم آیةالله حاج سید علی قاضی (نامبرده) را احضار کرده است و معنی جمله مذکور را از ایشان پرسیدند، آن مرحوم در جواب فرمود که: با اسماء چهارده معصوم چنین کنند که میشود «طه علم حین فسر وجد» ولی آن را بیان نفرمودهاند. [1] .
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف و تهجد عزمی راسخ و ارادتی ثابت داشتم؛ در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دلآرای ولی الله اعظم، ثامنالحجج، علی بن موسی الرضا - علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثناء - نائل شدم.
در آن لیله مبارکه قبل از آنکه به حضور باهر النور امام علیهالسلام مشرف شوم، مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباء الله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است، من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
سپس به پیشگاه والای امام هشتم، سلطان دین رضا - روحی لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم - رسیدم و عرض ادب نمودم، بدون این که سخنی بگویم، امام که آگاه به سر من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم میدانست فرمود: «نزدیک بیا!»
نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم، دیدم با دهانش آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که: بنوش، امام خم شد و من زبانم را درآوردم و با تمام حرص و ولع که خواستم لبهای امام را بخورم، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار در علم و از هر دری هزار در دیگری به روی من گشوده شد.»
پس از آن امام علیهالسلام طی الارض را عملا به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بود به درآمدم، به آن نوید سحرگاهی امیدوارم که روزی به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم آیم که:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند [2] .
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است
اینجانب بنابر فرموده شیخالرئیس که فرمود: «از عوامل ضعف بینایی چشم، خوابیدن با شکم سیر است و لازم است بین غذای شب و خوابیدن فاصله انداخت.» همیشه مقید بودم شام را سر شب صرف کنم تا فاصله موردنظر شیخ را مراعات کرده باشم که مبادا خدای نکرده چشمم که یکی از مهمترین سرمایههای کسب دانش و پیمودن راه کمال است ضرر ببیند و این امر سبب شود که از تحصیل علم و کمال باز بمانم (یا در شب حتیالامکان از خوردن غذا خودداری کنم.)
ولی با این همه شبی از شبها (در شب چهارشنبه 29 جمادیالاول 1405 قمری برابر با اول اسفند 1363) شامم به تأخیر افتاد و متأسفانه بعد از شام خواب شدیدی بر من عارض شد.
برای اینکه فرمودهی شیخ را عمل کرده باشم، بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بیدار بودم، ولی بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابیدن خودداری کنم، لذا خوابیدم.
خواب شیرین بود و رؤیای شیرینتر که به زیارت حضرت ثامنالحجج، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام تشرف حاصل کردم. در ابتدا به اشاره تفهیم فرمودند که: چرا کمتر خودت را به ما نشان میدهی و پس از آن به عبارت صریح به من فرمودند:
«این قدر خودت را زحمت مده، ما چشم تو را تا آخر عمر ضمانت میکنیم.»
الحمدلله که از این بشارت آن ولی الله اعظم که به لقب ضامن هم شناخته شده است، برایم یقین حاصل است که هر دو کریمه من تا آخرین دقایق عمرم بینا خواهند بود، چون ضامنشان معتبر است، چنانکه مشمول الطاف دیگر آن حضرت نیز بودیم و هستیم.
و آنکه حضرت فرمود: «چرا کمتر خودت را به مان نشان میدهی؟»
شاید علتش این بود که در آن اوان، بر اثر تراکم اشتغال درس و بحث و تصنیف و تصحیح، مدتی به زیارت حضرت بیبی ستی فاطمه معصومه علیهاالسلام خواهر آن جناب توفیق نیافتم و تشرف حاصل نکردم. شگفت اینکه در آن شب اصلا اندیشه آن جناب در خاطرم نبود. [3] . [4] .
خدمت به امام هشتم
مرحوم الهی قمشهای در شبی برایم حکایت کرد که جمعی از ارادتمندان مرحوم استاد آقا بزرگ خواستند در مشهد رضوی به او خدمتی کنند یکی از مناصب عمدهی امور ثامنالائمه علیهالسلام را به وی تفویض کردند آن بزرگ مرد با کمال آزادگی اظهار داشت که من دخالت در امور امام هشتم علیهالسلام را به شرایط فعلی مشروع نمیدانم زیرا که جمیع موقوفاتش را درهم و برهم کردند و وقف نامچهها را از جعل واقفین انداختند. [5] .
ما چه کم داریم
یادم هست یک روز طلبهای آمد خدمت آقای قزوینی و از بعضی کمبودها و مشکلات، شکایت داشت مثلا میگفت: آقا وضع مالی چطور است، مسکن فلان است، خرج زندگی مشکل است و... هکذا. آقای قزوینی به همهی حرفهایش - با کمال خونسردی و آرامش - گوش دادند و بعد فرمودند:
آقاجان، عزیز من، ما چه کم داریم، میگی خدای خوب و مهربانی نداریم که داریم، علاوه بر این، ما 124 هزار پیغمبر داریم، ما 14 معصوم داریم، ما 12 امام داریم، تازه دوازدهمی آنها زنده هم هست! چه از این بهتر! پس ما دیگه چه کم داریم؟! [6] .
دوباره دیندار شدم
بنده خودم در یکی از نوشتههایم عنوان کرده و گفتهام من از دین به در آمدم و دوباره دین را قبول کردم، خواه مردم بپذیرند، و خواه نپذیرند، بنده بله بنده، حسنزاده آملی، از دین به در آمدم و دوباره دین را پذیرفتم. بنده دین آبایی ندارم، دین تقلیدی و طایفهای ندارم. من اثنیعشریه به تحقیق شده نه به تقلید، من قرآن را کتاب دینم و پیامبرم و ائمهی اطهار را، یک به یک تا قائم آل محمد صلوات الله تعالی علیهم اجمعین پذیرفتم نه به تقلید خواه مردم بپذیرند و خواه نپذیرند. [7] .
ماه رمضانی با نان و پیاز
مرحوم استاد فاضل تونی در دوران تحصیلی در امر معاش سختی بسیار کشیده و چشیده است.
وی میفرمود: سالی در مشهد که مشغول تحصیل بودم، در ماه مبارک رمضان آن سال فقط سه تا سحر را با نان و پیاز، ولی صفای باطن و لذت روحی و معنوی را در همان سال یافتهام. [8] .
پی نوشته ها :
[1] هزار و یک کلمه، ج 3، ص 419.
[2] هزار و یک کلمه، ج 1، ص 342، و 343.
[3] هزار و یک نکته، ص 615، نکته 766.
[4] جمال سالکین، ص 181.
[5] حکمت عملی یا اخلاق مرتضوی، ص 31.
[6] در محضر استاد، ص 91. (به نقل از آقای محسن غرویان).
[7] نشریهی کیهان فرهنگی، ش 5، ص 12؛ و نیز بنگرید به هزار و یک کلمه، ج 2، ص 72.
[8] هزار و یک نکته، ج 3، ص 32؛ و نیز بنگرید به در آسمان معرفت، ص 359.