حضرت امام رضا(ع) يكي از دوازده فروغ امامت است كه معارف معنوي قرآن و عترت را در مواقع مقتضي به اصحاب و شاگردان خويش تعليم مي داد و زماني در پاسخ به پرسش ها پرتو افشاني مي فرمود و نيز از طريق مباحث علمي و احتجاجات عقيدتي، كلامي و برهاني افاضه ميفرمود، چنين برنامه هايي موجب گرديد تا فرهنگ و انديشه اسلامي، غني و پربار گردد، باورها و ارزشهاي ديني صيانت شود. آن ستاره هشتم هدايت از عمدهترين پايههاي ديانت و جوشانترين چشمههاي حكمت و يقين به شمار ميرود كه اسرار نبوت، ودايع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام كاظم(ع) به ايشان انتقال يافت.
حضرت علي بن موسيالرضا(ع) فرزند پيشواي پاك و پارسايي است كه در فرصتهاي مقتضي به رغم اختناق، فشارهاي سياسي و توطئههاي گوناگون خلفاي خلافكار معاصرش، به نشر احكام و معارف الهي پرداخت و ميراث گرانقدري از فرهنگ سترگ اهل بيت(ع) را در دسترس علاقهمندان، در اعصار بعد قرار داد.
صبر، شجاعت، عبادت و تقواي امام هفتم و در يك كلام شخصيت ملكوتي آن حضرت در حدّي بوده است كه در زمان خود كسي در برتري مقام ورع و معنويت آن وجود بابركت هيچ گونه ترديدي نداشت. رنجهاي طاقت فرسايي كه امام موسي كاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گرديد اشتياق و رسالت ايشان را در جهت گسترش حقطلبي و حراست از اعتقادات آسماني نشان ميدهد.
مقام علمي و شخصيت معنوي امام رضا(ع) نيز مورد تأييد دوستان و دشمنان بوده و ميباشد در زماني كه برخي علماي درباري و سياستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامي خدشه وارد نمايند آن بدر منير با تعليمات الهي راه اجداد و نياكان و پدر پرهيزگارخويش را استمرار بخشيد و موازين ديني ناب را از گزند انحراف و زوال رهانيد و گامهاي ارزنده و مهمي در جهت تنوير افكار افراد جامعه و آشنايي مردم با چهره واقعي حكّام عباسي و نيز عدم مشروعيت آنان برداشت و لحظهاي از پرورش شاگرداني پرمايه، ارشاد مردم، دفاع از حريم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در اين مسير به شهادت رسيد.
مادري نيكوسرشت
مادر آن امام همام كنيزي از شمال آفريقا يا جنوب اروپا بود كه به مدينةالنبي انتقال يافت و او را تكتم مرسيه ميناميدند. ياقوت حموي مرسي را از شهرهاي جزيره سيسيل ميداند(1) ولي برخي گفتهاند اين ناحيه همان بندر مارسي واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حريم امام موسي بن جعفر(ع) او را تكتم صدا نميكردند و مادر امام هفتم وي را كه عروسش بود، طاهره ناميد و گفتهاند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسني ميگويد: امام رضا(ع) از مادري به نام خيزران زاده شد و اضافه ميكند اين زن، كنيزي از نوبيه (از نواحي سودان كنوني واقع در شمال آفريقا) به نام اروي ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پارهاي منابع اين بانو با كنيه امّ البنين(مادر فرزندان) معروف گرديد و نامش را به استناد سرودهاي تكتم ذكر كردهاند كه ترجمهاش چنين است: «برترين مردم از نظر شخصيت، پدر، قبيله، و اجداد همانا علي (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تكتم به عنوان هشتمين سمبل دانش و بردباري به عنوان امامي كه حجت حق است برايمان به ارمغان آورد.»(4)
امام كاظم(ع) تكتم را از مردي كه اهل مغرب( مراكش كنوني واقع در شمال آفريقا) بود، براي مادر ارجمند خويش، حميده مصفاة، ابتياع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفريقايي نُه كنيز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هيچ كدام را نپذيرفت و فردي جز آنها را خواستار گرديد. برده فروش كنيز ديگري را نام برد كه در آن زمان دچار بيماري و كسالت بود، امّا از ارائهاش اجتناب نمود، امام كاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد ديناري را كه فروشنده به عنوان بهاي اين كنيز ميطلبد، به وي بپردازد او هم چنين كرد و آن فرد بيمار را خواستار گشت، ليكن مرد مزبور خودداري ورزيد، مگر به شرط معرفي مردي كه روز گذشته همراه با خريدار بوده است، هشام به او گفت: مردي از بني هاشم است و توضيح بيشتري نداد.
در اين هنگام تاجر مغربي به فرستاده امام گفت: اين كنيز مريض را از اقصي نقاط مغرب براي خويش ابتياع نموده است و به زني از اهل كتاب برخورده و آن بانو از وي خواسته است تا
كنيز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشي نيست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: اين فرد را شايسته تو نميدانم. بلكه او براي مردي از بهترين انسانهاي روي زمين خواهد بود.(5) پسري به دنيا ميآورد كه مردمان جهان تسليم او ميگردند و آن كنيز باكره بود.(6)
هنگامي كه امام هفتم آن كنيز را خريداري نمود، اصحاب خويش را فراخواند و به ايشان فرمود: وي را جز به فرمان خداوند متعال خريداري ننموده است و چون از حضرت چگونگي ماجرا را جويا شدند، فرمودند: در رؤيايي راستين ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم كه سلام خداوند بر آنان بود، به سويم آمدند در حالي كه قطعه حريري با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پيراهني بود كه تصوير اين كنيز بر آن نقش گرديده بود. پس گفتند: اي موسي كاظم بهترين مردمان روي زمين پس از تو، از اين كنيز برايت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را علي بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگري و دل سوزي را آشكار ميگرداند، پس خوشا به حال آن كسي كه وي را تصديق نمايد و واي بر حال آن كه با او عداوت ورزد و انكارش نمايد.(7) امّا تكتم برترين زنان در عصر خود، در دانش، ديانت، پرهيزكاري و متانت بود.
آنگاه كه حميده مصفاة وي را مالك گرديد به علامت تكريمش، هرگز در مقابلش بر زمين ننشست. از نمونههاي شگفت انگيزي كه حميده براي فرزندش امام كاظم(ع) بيان داشت، اين بود كه: من شكي در پاكي او و نسل وي ندارم و اين كنيز را به شما بخشيدم. همانا من در عالم رؤيا، رسول اكرم(ص) را مشاهده نمودم كه خطاب به من فرمودند: اي حميده، نجمه را به فرزندش موسي (ع) ببخش كه همانا بزودي برايش بهترين مردمان زمين را بدنيا ميآورد.(8)
نويد نوراني
شيخ صدوق از يزيد بن سليط روايت كرده است كه گفت: همراه جماعتي امام صادق(ع) را در راه مكّه ملاقات كرديم، در آن موقع به امام عرض نموديم: پدر و مادرم فدايت، شما امامان پاكيد و مرگ چيزي است كه كسي را از آن گريزي نميباشد، پس نكتهاي بفرمائيد تا به واپسين ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آري اينها فرزندان من هستند و اين بزرگ ايشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسي كاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نياز دارند در اموري از دين كه دچار اختلاف شدهاند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسايگي) و او دري است از ابواب خداوند متعال و در او صفتي است بهتر از اينها، عرض كردم: آن خصلت كدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بيرون ميآورد دادرس و فريادرس اين امّت را و نيز نور و فهم و حكم اين مردم را، بهتر زائيده شده و بهتر نورسيده. پروردگار توسط او خونها را محفوظ ميدارد، نزاع بين افراد را اصلاح ميكند، پراكندهها را متحد مينمايد، شكسته با او التيام مييابد، برهنه پوشيده ميشود و گرسنه سير ميگردد. امور خوفناك امنيت پيدا ميكنند، مردمان مطيع فرمانش ميگردند، بهترين خلايق باشد در هر حال چه در حال كهولت و چه ميان سالي و چه در سنين كودكي و جواني و قبل از رسيدن به سن بلوغ، عشيرهاش به سبب او، سيادت مييابند. سخنش حكمت و سكوتش علم است براي مردم در آنچه دچار اختلاف گشتهاند.(9) اين است پيش بيني حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع).
زماني كه نجمه به حضرت علي بن موسي الرضا(ع) بارور گشت سنگيني حمل را حس نميكرد و تسبيح، ذكر خداوند و تهليل را از او ميشنيد در حالي كه فرزندش در رحم بود. شيخ صدوق كه از طريق اسناد معتبر اين نكات را به نقل از مادر امام، روايت كرده است اضافه ميكند: وي گفته است: چون چنين حالاتي را از درون خود گوش ميدادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتي از خواب بر ميخاستم ديگر صدايي به گوشم نميرسيد (زيرا وي اذكار مورد اشاره را هنگامي كه خواب بود از طفل خود ميشنيد.)(10)
ميلادي مبارك
سرانجام روز پنج شنبه يازدهم ربيع الاول سال 153 هجري و پنج سال بعد از شهادت ششمين فروغ امامت در شهر مدينه حضرت امام رضا(ع) ديده به جهان گشود. البته شيخ كليني زمان اين ولادت با سعادت را سال 148 هجري ذكر كرده و اين خبر را صحيحتر دانسته است.(11) شيخ مفيد نيز با اين قول موافق است.(12) علامه مجلسي در بحارالانوار و كفعمي در مصباح منير چنين نظري دارند امّا ابن شهر آشوب سروي مازندراني نقل نخست را ميپذيرد و ميافزايد آن را غياث بن اميد از اهل مدينه شنيده است.
در هر حال امام رضا(ع) در ميان سي و چند فرزند حضرت موسي بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترين آنها، دانشمندتر، شريفتر، مقدستر و زاهدتر، در اين تاريخ مدينه را بوجود مبارك خويش غرق نور و سرور نمود.(13)
با اعتماد به قول كليني در «كافي» و طبرسي در «اعلام الوري»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله كمتر از يك ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤيد آن خبري ميباشد كه از امام كاظم(ع) نقل گرديده است كه آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خويش ميفرمود: اين برادر شما، علي بن موسي «عالم آل محمد» است. راجع به امور ديني خود، از او بپرسيدو هرچه ميگويد به ذهن خويش بسپاريد چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مكرر ميشنيدم كه ميفرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام اميرالمؤمنين(ع) است و اي كاش من او را ميديدم.(14)
آن روز كه اين وجود مبارك بدنيا آمد، نسيمي از نور، زمين را از عطر ميلادش روشن ساخت، عرشيان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران كردند، آسمان شادمان و آيينه بندان و زمين زير چتر خورشيدي در انتظار در آغوش كشيدن مردي از تبار رسول اكرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدينه، حجاز كه جهان اسلام مواج از شفافي عشق شده و آسمان نورافشان گرديد. لحظهها بر قدوم اين نوزاد كرنش نمودند. از اوج ملكوت تا سطح زمين، از كوه تا دشت، از بالا تا پايين با تابندگي جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغاني شده بود. نور و سرور در حجاز خيره كننده، دلانگيز و دلپذير بود، روزي كه خورشيد هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملكوت لبخند ميزد. مردمان نيز شكر گزار بودند چرا كه مشيّت الهي بر اين تعلق گرفته تا بر جهانيان منّت بگذارد و فروغي درخشان را به گيتي بياورد. شخصيتي مشعشع و مقدس كه نميتوان او را در قالب الفاظ و مفاهيم محدود وصف كرد.
جوانههاي جاويد
وقتي اين كودك پا به عرصه وجود نهاد حميده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامي كه متولد گرديد، با دو دستش به مادر خويش تكيه نمود و سرخود را به سوي آسمان بالا برد و شهادت به يكتايي خداوند متعال، فرستادهاش و اوصيائش را بر زبان جاري نمود، همانگونه كه سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بريده پاي بر گيتي نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گرديد و فرمود: اي نجمه گوارايت باد اين كرامت و لطفي كه از سوي پروردگارت ميباشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات كامش را برداشت و وي را به مادرش برگردانيد و فرمود بگيرش كه همانا او باقي مانده خداوند بر روي زمين است...(16)
ابن بابويه به سند معتبر از محمد بن زياد روايت كرده است كه وي گفت حضرت امام كاظم(ع) در روزي كه حضرت امام رضا(ع) متولد گرديد، فرمودند: اين فرزند من ختنه كرده و پاك و پاكيزه بدنيا آمد و ليكن ما تيغي بر موضع ختنه ايشان ميگردانيم از براي متابعت سنت نبوي. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روايتي حسبي اللّه بوده است. محدث قمي ميگويد اين دو نقل با هم منافاتي ندارد زيرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است يكي از خودش و ديگري از پدرش به وي به ارث رسيد بود چنانچه كليني از موسي بن عبدالرحمن روايت نموده است.(17) در خصوص فضايل و عبادت مادر امام نقل كردهاند. در ايام شيرخوارگي حضرت، يادآور شد كس ديگري را كه شير دارد مشخص كنند تا او را در اين زمينه كمك كند، پرسيدند مگر شير تو كم است؟ جواب داد، نه از اين بابت مشكلي ندارم ولي در اثر اشتغال به شيردادن، از انجام نوافل و ذكرهاي مستحبي باز ميمانم بدين جهت نيروي كمكي ميخواهم تا از اين امور بازنمانم.(18)
نام، لقب و كنيه
امام كاظم(ع) فرزندش را علي ناميد، ابوعماره ميگويد چون به امام هفتم عرض كردم، امام پس از خويش را معرفي كنيد، آن حضرت پس از توضيحي در مورد امامت كه امري الهي است و امام از سوي خدا و رسولش معرفي ميگردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم علي(ع) ميرسد كه هم نام امام اول علي بن ابي طالب(ع) و امام چهارم علي بن الحسين (ع) است.(19) آري امام هشتم علي ناميده شد و به رضا ملقب گرديد كه اين عنوان كه برايش تعيين گشت فرماني از جانب پروردگار برپيامبرش حضرت محمد(ص) بود كه بر زبان جبرئيل امين جاري گشت و نيز كنيه آن حضرت ابوالحسن گرديد.(20) لقب هايي چون صابر، فاضل، وفي، مرضي نيز براي امام هشتم، در منابع معتبر، ذكر كردهاند.(21) رضا در كتب لغت معاني متعددي چون دوست، محب، خشنودي و مانند آن دارد ولي علماي شيعه اين لقب را به معناي راضي به رضاي خداوند يا مرضي خدا و رسول گفتهاند، عدّهاي از مورخان نوشتهاند وقتي مأمون خليفه عباسي امام رضا(ع) را براي ولايت عهدي خويش برگزيد، حضرت را رضاي آل محمد ناميد.(22)
برخي ديگر ذكر كردهاند چون دوستان و دشمنان نسبت به اين مقام سياسي امام رضا(ع) اظهار خشنودي نمودند و چنين وضعي براي پدران ايشان رخ نداد از اين رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گرديد.
شيخ صدوق هم بنا به روايتي در عيون اخبار الرضا گفته است: بايد يادآور شد داعيان و مبلغان بني عباس در اواخر حكمراني امويان مردم را دعوت كردند كه به رضا از آل محمد بيعت كنند يعني اين كه بدون آن كه از كسي نام ببرند، چنين عنواني را مطرح ميكردند زيرا خلافت امويان فاقد مشروعيت است و بايد به كسي از خاندان رسول اكرم(ص) كه مورد رضايت همه باشد بيعت نمود و چون مأمون خود از بني عباس بود و اين خاندان نيز با حكومت آل علي مخالف بودند، وي حضرت علي بن موسي الرضا را به ولايت عهدي برگزيد و همه به اين انتخاب رضايت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گرديد، البته شيخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنين موضوعي، در ادامه، آن را صحيح نميداند و به روايت ديگري اشاره دارد كه در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقي(امام جواد(ع)) عرض شد: آيا هر يك از پدران شما رضاي خدا و رسولش نميباشند، چرا از ميان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گرديده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبري
حضرتش راضي و خشنود گرديدند همانطور كه موافقان امر امامت نيز از اين امر اعلام رضايت كردند و براي هيچ كدام از ائمه چنين امري بوجود نيامده است.(23) علامه محقق سيد عبدالرزاق مُقرّم پس از ذكر اين حديث خاطر نشان نموده است: اين استدلال يا صرفاً براي قانع گردانيدن سؤال كننده است و متناسب با درك و فهم او مطرح شده است يا براي بيان سرّ الهي كه در نامگذاري حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حديث صحيفه كه از آسمان نازل گرديده گواه اين نكته است كه القاب ائمه نيز همانند اسامي مباركشان از جانب خداوند متعال كه عصمت را در آن وجودهاي مقدس به وديعت نهاده، انتخاب شده است.(24)
ابن بابويه به سند خود از بزنطي روايت كرده است به خدمت امام تقي (ع) عرض كردم گروهي از مخالفانتان گمان ميكنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانيد در هنگامي كه آن حضرت را به عنوان ولايت عهدي خود انتخاب كرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ ميگويند بلكه حق تعالي او را به رضا مسمّي گردانيد براي آن كه پسنديده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدي(ع) در زمين از او خشنود بودند و ايشان را براي امر امامت پسنديدند و نيز به سند معتبر ابن بابويه از سليمان بن حفص روايت كرده است امام كاظم(ع) پيوسته فرزند خود را رضا ميناميد و ميفرمود: بخوانيد فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتي آن حضرت را مورد خطاب قرار ميداد ابوالحسن ميناميد و چون امام موسي بن جعفر را ابوالحسن اوّل مينامند براي امتياز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثاني گفتهاند.(25) علامه مجلسي در كتاب جلاء العيون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامي، القاب و كنيه هايي كه بدانهااشاره كرديم افزوده است به آن حضرت قرة اعين المؤمنين و غيظ الملحدين نيز گفتهاند.(26)
سيماي با صلابت و دوران صباوت
امام هشتم از نظر قيافه و سيماي ظاهري بسيار پرجذبه و زيبا بودند، صورت مباركشان گندم گون، محاسن و قامتي معتدل داشتند. در چشمان درشت و سياهشان كه از زير ابروان پر پشتشان نمايان بود، يك جهان جذبه و نفوذ معنوي موج ميزد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اكرم(ص) دو رشته گيسو، چهره جذابشان را در ميان داشت. نوشتهاند حضرتشان شبيهترين مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هيبت آن حضرت در اوج بود. در عين حال جامهاي ساده و غالباً پيراهني از پارچههاي خشن برتن مي نمودند و تنها در مجالس عمومي و در ميان مردم جبّهاي لطيف بر رويش ميپوشيدند، ابن عباد ميگويد: امام، تابستانها بر روي حصيري مينشستند و زمستانها بر گليمي استراحت مينمودند و تنها براي برخي نشستهاي جمعي، خويشتن را در مواقعي مي آراستند.(27) آن حضرت همچون ساير ائمه طاهرين، از همان سنين كودكي، رشد و كمال عقلي و اخلاق فوق العادهاي داشتند. حضرت امام كاظم(ع) در خصوص ايشان اشتياق فراواني بروز ميدادند و علوم، معارف و رازهاي امامت را به فرزندشان تعليم ميدادند و براي آن كه شيعيان پس از شهادت امام هفتم حيران نگردند مقام شامخ امامت وي را به اصحاب نزديك و پيروان خاص و مورد اعتماد خويش گوشزد ميفرمودند. مفضّل بن عمرو ميگويد: خدمت امام موسي بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالي كه فرزندشان علي بن موسي الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه ميساختند، و زبانشان را ميمكيدند و گاهي بر دوش خويش سوار ميكردند و زماني كودك را در آغوش خويش ميفشردند و خطاب به او ميفرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بويت خوش، اخلاقت پاك و برتري و فضيلت تو آشكار است، عرض كردم: فدايت گردم براي اين كودك علاقه و ارادتي در قلبم ريشه دوانيد كه نظير آن براي احدي جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: اي مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم ميباشد يعني همانگونه كه از ميان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام كاظم رسيد از بين فرزندان ايشان، او وارث اين مقام معنوي و ملكوتي است. عرض كردم آيا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روي زمين است، فرمود: آري هر كس از او پيروي كند رستگار گرديده و هر كس از فرمانش سرپيچي نمايد كافر ميگردد.(28) آري حضرت رضا در پرتو تعاليم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و باليد و علوم و فضايلي را كه آن حضرت از پدران خويش به ارث برده بود، دريافت نمود. آن امام همام حدود سي و پنج سال در پرتو درخشندگي پدر پارسايش زيست و از خرمن فيضش خوشهها برچيد و با اين وصف دوران كودكي، نوجواني و جواني ايشان در زمان حيات امام كاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبري معنوي و سياسي جامعه را عهدهدار شدند.
ابرهاي تيره
در ايامي كه امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنتها و رنجهاي فراواني گشت كه بر امام كاظم(ع) وارد گرديد. در اين دوران آن حضرت با تألماتي جانكاه مصائب گوناگوني را لمس مينمود و در سنين صباوت و نوجواني كاملاً احساس ميكرد همان جاهليت امويان و حتي تيرهگيهاي قبل از ظهور اسلام توسط عباسيان رشد سرطاني پيدا كرده است و همين ناملايمات، آزارهايي را متوجه خاندان نبياكرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاكمان چنين روزگاري بر تمامي مردم آشكار بود. بلاي خانمان سوز ستم، فساد و تباهي زمامداران خودسر فراگير شده و اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در چنين نابساماني هايي پناهگاه امت مسلمان و شيعيان به شمار ميرفتند، فرياد رس دادخواهان بودند و محور تشكل، انسجام و مقاومت جبهههاي حق و حاميان ارزشهاي ناب به حساب ميآمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانيقي، خليفه عباسي، در اوج سلطه بود و براي تثبيت پايههاي حكومت خويش انسانهاي فراواني را كشت و علما و مشاهير و اصحاب اهل بيت و علويان را مورد آزار، شكنجه و فشار سياسي قرار داد. وقتي كه امام در ايام نوجواني مشاهده ميكرد انسانهايي با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسيان به شهادت ميرسند قلبش بر اثر اين ستمها محزون ميگرديد. آن حضرت در چنين اوضاع و احوالي حامي پدر بود و دمي نميآسود و ميكوشيد حلقههاي متعدد مؤمنان و فرزانگان شيعه را به وجود مبارك امام كاظم(ع) متصل نمايد و آنان را از حقايق مسلّم آگاه نمايد.(29)
نيرنگ كم رنگ
دوران سياه خلافت غاصبانه منصور عباسي با هلاكت وي به پايان رسيد و پس از وي فرزندش محمد معروف به مهدي عباسي روي كار آمد وي نخست با اعلام عفو عمومي تمام زندانيان سياسي را آزاد كرد و به آزار و كشتار مردم خاتمه داد و مقداري از موجودي بيت المال را بين مردم تقسيم نمود(30) ولي متأسفانه پس از مدتي چهره اصلي خود را نشان داد و به فساد و عياشي روي آورد و فرياد اعتراض بزرگان و غيور مردان را بلند ساخت.(31) موقعي نگراني امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از اين اوضاع شدت يافت كه مهدي هرگونه حركت حق خواهانهاي را براي حفظ حكومت خود، در گلوي مؤمنان و مبارزان خاموش ميساخت. از آن سوي مهدي ميديد كه پيروان ائمه از دور و نزديك به سوي امام كاظم(ع) روي ميآورند و وجوه و اموال شرعي خويش را متوجه كانون امامت كردهاند. مهدي چنين وضعي را نيز براي حفظ نشر تشكيلات فرمانروايي بسيار خطرناك يافت و از بيم زوال تاج و تخت، تصميم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خويش، حضرت را از اين راه با تنگناهايي مواجه سازد و از محبوبيت معنوي، علمي و اجتماعي فروغ هفتم بكاهد. از اين روي به فرماندار خود در مدينه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مركز حكومت، انتقال دهد و او هم ناگزير گرديد چنين كند و حضرت موسي بن جعفر(ع) تحت فشار حكومت وقت، خانواده و آشنايان خويش را كه در شهر پيامبر اقامت داشتند، ترك فرمود و به بغداد عزيمت نمود. چون امام به شهر مذكور رسيد مهدي دستور بازداشت ايشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نيز شرايط سختي كه براي آن فروغ فروزان فراهم كرده بودند متأثر گشت اماگويا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصي ديده ميشد، زيرا پدر به ايشان اطمينان داده بود كه در اين سفر هيچ گونه خطري او را تهديد نمينمايد. به زودي به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتي طول نكشيد كه مهدي عباسي بر حسب پارهاي ملاحظات سياسي، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ايشان به مدينه موافقت كرد. در همين زمان مهدي عباسي با كوله باري از فساد وزر و وبال به هلاكت رسيد.(32)
نسيم و طوفان
با مرگ وي، از روزنه اميد، نوري تابيدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنيت و آزادي سر ميدادند و چنين نغمه سرايي ميكردند: باشد كه ديگر شرايط براي پرتو افشاني آفتاب امامت مهيا گردد، بار سنگين ستم از دوش انسانهاي مؤمن و شيعيان مخلص فرود آيد، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمينه براي رشد و تعالي ارزشهاي معنوي فراهم شود، درخت ديانت، دلها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل اميدواري در حال دريافت چنين پيامهاي نويد بخشي بودند كه ناگهان توفاني وحشتناك وزيدن گرفت و امواجي سهمگين بوجود آورد زيرا هادي عباسي كه جواني 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنين و پيروان خاندان عترت از بركات درياي امامت بطور كامل مستفيض گردند و چنان كرد كه اسلافش نمودند.
حضرت امام رضا(ع) در اين دوران نيز با دشواريهاي زيادي مواجه گشت و از اين كه جواني باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهي از تربيت، معرفت و دانش و مشحون از اميال شهواني و هوسهاي بيهوده، بر جامعه اسلامي حكمراني مينمايد و خود را خليفه مسلمانان ميداند و از سوي ديگر پدرش(امام كاظم (ع)) در خانه به اعتكاف روزگار سپري ميكند، متأسف بود. در همين هنگام
انساني معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت يعني حسين بن علي از نوادگان امام حسن مجتبي(ع) يا صاحب قيام فخ سكوت شبپرستان كور دل را درهم شكستو در اين زمينه و نيز قيام پربار وي نبايد نقش الهام بخش امام كاظم(ع) را فراموش كرد.(33) پس از اين قيام، هادي عباسي نسبت به اولاد علي(ع) سختگيري را افزايش داد، حق آنان را كه از بيت المال پرداخت ميشد قطع نمود و به تعقيب و دستگيري آنان روي آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنين اوضاع مرارت باري بيست بهار را سپري مينمود.(34)
با مرگ هادي عباسي برادرش هارون الرشيد مقام خلافت را تصاحب كرد و چون بر اوضاع مسلط گرديد دستور اخراج علويان را از سرزمين حجاز صادر كرد. در دوران جواني امام رضا كه مقارن با روزگار خلافت هارون بود نيز هيچ وقت سختيها و مرارتها از آن حضرت جدا نگرديد و چون هارون امام كاظم(ع) را بنابر برخي روايات مدت چهارده سال در زندانهاي هولناك بغداد محبوس ساخت فشارهاي سياسي بر امام هشتم فزوني گرفت تا آن كه سرانجام در 25 رجب سال 183 هجري پدرش در سن 55 سالگي به شهادت رسيد. وقتي امام هفتم را از مدينه به عراق انتقال ميدادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتي من زندهام بايد در دهليزخانه بخوابي، خادم ميگويد هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودي منزل ميگسترانيدم و ايشان بعد از عشاء تشريف ميآورد و تا صبح در دهليز بود و چون فجر طلوع ميكرد به خانه خويش ميرفت و چهار سال بر اين منوال بود. در يكي از شبها ديدم حضرت نيامدند تا آنكه روز بعد فرا رسيد و مشاهده كردم امام رضا(ع) نزد بانوي حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وي فرمود: امانتي را كه پدرم بتو سپرده است بياور و تحويلم بده. ام احمد متوجه شد كه امام هفتم به شهادت رسيده است پس از آن وي آنها را كه ودايع امامت بود و هفتمين امام تحويلش داده بود، به امام علي بن موسي الرضا(ع) سپرد و از اين زمان امامت هشتمين فروغ درخشان سپهر ولايت و رهبري آغاز گرديد.(35)
1. معجم البلدان، ياقوت حموي، ذيل مرسي. 2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62. 3. الائمة الاثني عشر، هاشم معروف حسني، ج 2، ص 359. 4. اعلام الوري، طبرسي، ص182. 5. اثباة الوصية، مسعودي، ص 168. 6. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 1، ص 14 ـ 13. 7. الامام الرضا(ع)، علامه سيد عبدالرزاق مقرّم، ص 24. 8. كشف الغمه في معرفة الائمه، علي بن عيسي اربلي، با ترجمه فخرالدين علي بن حسن زواري با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131. 9. منتهي الآمال محدث قمي، ج 2، ص 456 ـ 455. 10. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459. 11. اصول كافي، كليني، كتاب الحجة باب الاشارة و النص علي الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489. 12. الارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 243. 13. همان، ص 244. 14. اثباة الهداة، شيخ حر عاملي، ج 6، ص 28؛ اعلام الوري، ص 190. 15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الوري، ص 313. 16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13. 17. منتهي الآمال، ج 2، ص 460. 18. همان و نيز كتاب حضرت رضا، فضل اللّه كمپاني، ص 13. 19. كافي ج 1، ص 316 ؛ اعلام الوري، ص 305. 20. كفاية الاثر، ابن خراز قمي، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26. 21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366. 22. تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 13، ص 5659. 23. علل الشرايع، شيخ صدوق، باب 172، ص 90. 24. الامام الرضا، ص 26. 25. منتهي الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120. 26. جلاء العيون، مجلسي، ص 542. 27. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 187. 28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21. 29. كشف الغمه في معرفة الائمه، ج 3،ص 94. 30. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 405 ـ 402. 31. تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 276 ؛ حياة امام موسي بن جعفر، ج 1، ص 434. 32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 4، ص 393 ؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 5، ص 72 ؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضي نور اللّه شوشتري، ج 4، ص 323. 33. نك: ماهيّت قيام فخ، سيد ابوفاضل رضوي اردكاني. 34. پيشواي آزاده، مهدي پيشوايي، ص 68 ـ 67 ؛ مروج الذهب، مسعودي، ج 2، ص 314 ـ 313. 35. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصية، ص 151 ؛ تتمة المنتهي، محدث قمي، ص 176.