يكي از شعراي مشهور عرب دعبل بن علي بن رزين بن سليمان خزاعي منسوب به قبيله بنو خزاعه است. وي مداح آل محمد (ص) و معاصر حضرت ثامن الائمه علي بن موسي الرضا (ع) بوده است و قصايد و مراثي عربي او در متون مختلف مثل أغاني و ابن خلكان مسطور است.
معاصرين وي ابونواس و ابوتمام طائي و أبوالشيث بوده اند. دعبل شاعري آزاده و جسور بود چنان كه با وجود قدرت عباسيان چندين مرتبه فجايع و مظالم هارون الرشيد و مأمون را در اشعار خود آورد وابوعباد وزير مقتدر عباسي را هجو كرد و در نتيجه مشقات و صدمات زيادي ديد.
دعبل مداح مولاي متقيان حضرت علي بن ابي طالب (ع) و حضرت رضا عليه السلام و مديحه سراي اهل بيت و خاندان عصمت و طهارت بود. شرح زندگاني وي از تحرير فرانسه دائرة المعارف اسلام ترجمه و نقل مي شود.
دعبل (در عربي اسم و به معني شترپير است) تخلص شاعر معروف عرب در دوره عباسيان مي باشد. نام حقيقي او به نقل اغاني محمد و بنا به قول ديگران حسن يا عبدالرحمن بوده است. كنيه اش ابوعلي يا ابوجعفر و جدش رزين عامل عبدالله بن خلف خزاعي بوده كه نزد خليفه عمر بن خطاب خدمت مي كرده است. دعبل در سال 148 هجري مطابق با 765 ميلادي متولد شده است ولي محل تولدش معلوم نيست. خانواده دعبل مقيم بغداد ولي اصلشان از كوفه بوده است. پس از آن حادثه ناگواري براي او روي داد منزوي شد و مدتي زياد آواره و سرگردان بود (رجوع كنيد اغاني جلد 18). پس از مدت كمي از كوفه بيرون رفت و يك چند جز با بعضي اشخاص با ديگران معاشرت نداشت. گمان مي رود كه بعد از خروج از كوفه به بغداد رفته باشد. در آنجا او با مسلم بن وليد شاعر آشنا شد و فنون و رموز شاعري را از او آموخت و سپس بر اثر پيش آمد مساعد به دربار هارون و امين راه يافت و بقيه عمر را در آنجا گذرانيد.
بر اثر ارتباط با دربار عباسي بوده است كه گفته اند دعبل مدتي در شهر سمنگان واقع در طخارستان از نواحي خراسان به سر برده است. ياقوت در معجم البلدان در ذيل ماده «سمنگان» او را در رديف ندماي نزديك عباس بن جعفر و محمد بن اشعث نام برده است اما احتمال مي رود اين دو شخصيت واحدي باشند كه طبري در جلد سوم صفحه (609 تا 612) به نام عباس بن جعفر بن محمد بن اشعث ذكر كرده است. اين شخص كه شايد احتمالا با دعبل از يك قبيله بوده از سال 173 تا175 هجري مطابق 789 تا 792 ميلادي حكومت خراسان را بر عهده داشته است. اندكي قبل از آن كه دعبل به اوج قدرت برسد يعني مقارن سال دويست هجري مطابق 815 - 816 ميلادي به سفر مكه و مصر رفت و به همشهري خود مطلب بن عبدالله كه در آنجا از سال 198 تا رمضان 200 هجري مطابق با آوريل و مه 813 تا 816 ميلادي فرمانروايي كرده است پيوست و اشعاري در مدحش سرود و صله قابل توجهي گرفت. و مدتي نيز در اسوان مصر اقامت جست اما از روي هجوياتي كه مقارن اين تاريخ سروده است مي توان گفت بين او و طرفدارانش اختلاف نظر و سليقه اي پيدا شد و در نتيجه مديحه سرايي را ترك كرد و ديگر مدح كسي را نگفت، چنين به نظر مي رسد كه دعبل بعد از آن به عراق مراجعت كرده و اين در حقيقت مقارن با ايامي بوده است كه ابراهيم بن مهدي عموي مأمون كه شاعري ظريف و خوش فكر بود در بغداد خروج كرد (25 ذي قعده 201 هجري برابر با 14 ژوئيه 817 ميلادي) و با كمك افراد ميهن پرست و طرفدار خاندان عباسيان هنگامي كه خليفه عباسي به خراسان رفته بود به خلافت رسيد. دعبل اشعار هجوي كه خيلي نيش دار و زننده بود درباره ابراهيم مهدي سرود و به طور كلي بيشتر عباسيان را هجو گرفت.
مثلا گفته است: «اگر چه ابراهيم مهدي قدرت تحمل سنگيني و ننگ خلافت را دارد ولي بعد از اين براي مغني هاي حرفه اي و معروفي مانند مخارق و معارك و ذلول موضوع خوبي خواهد شد» و نيز گفته است: «چگونه اين ممكن است يا اين طور نمي تواند باشد مگر اين كه خلافت يك ارث ننگ آور و مفتضحي از خليفه ديگر باشد». ابراهيم مهدي طبعا خشمناك شد و نقشه كشيد و تصميم گرفت انتقام بگيرد اما هنگامي كه مأمون به خلافت رسيد عذر دعبل را پذيرفت و از تقصير او درگذشت، ابراهيم مي خواست بر عليه دعبل فعاليتهايي خيلي سخت و جدي كند و تلافي نمايد اما مأمون خليفه با خواندن اشعار توهين آميزي كه دعبل در هجو رقيب شب زنده دار او ابراهيم مهدي سروده بود متوجه شد كه دعبل رعايت انصاف را كرده است و حق با اوست لذا شاعر را بخشيد و متحمل او نگرديد.
دعبل شعري در مدح طاهر بن حسين سردار مشهور و فاتح بغداد سرود. عصيان عباسيان مقيم بغداد و خروج ابراهيم مهدي در زماني بود كه مأمون هنگام توقف در خراسان امام هشتم و پيشواي شيعه حضرت علي بن موسي الرضا (ع) را به عنوان جانشين و ولايت عهد خود انتخاب و معرفي كرد (براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به دائرةالمعارف اسلام مقاله علي الرضا ع). چنان كه گفته شده است دعبل در تمام عمر يك شيعه معتقد و باايمان بود و در برابر مظالم و فجايع هارون و مأمون هجويات زيادي گفت و در مقابل اشعار زيادي در مدح حضرت رضا (ع) سرود وعبائي گرفت كه آن را بسيار متبرك و مقدس مي داشت و در حفظ آن مي كوشيد.
و همچنين از حضرتش ده هزار درهم سكه صله گرفت كه تمام آنها به نام حضرت ضرب زده شده بود (اغاني جلد 18 صفحه 42 به بعد). احتمال مي رود به علت اين كه مأمون با خاندان علي (ع) اظهار دوستي مي كرده دعبل با او مخالفتي نكرده است با وجود اين دعبل پس از آن چندين شعر در هجو عباسيان سرود و عبدالله بن طاهر يكي از اين اشعار هجو را به نظر خليفه رسانيد. دعبل مدتي به اين كار ادامه داد و روابط با خليفه را حفظ كرد و شايد از او بهره هم گرفت. اما عداوت و بدخواهي و سعايت ابراهيم بن مهدي و قاضي معتزلي احمد بن ابي دواد كه مردي بد نهاد بود نزد مأمون بي نتيجه شد و چون در واقع اشعار نيش داري كه دعبل بر ضد ابوعباد كاتب و دبير خليفه ساخته بود و هجويات دعبل نسبت به ابراهيم وسعايت سخن چيني آنها در مأمون مؤثر واقع نشد و دعبل را مجازات نكرد اما در اواخر صفر 203)اوت و سپتامبر 817) حضرت علي الرضا (ع) رحلت كرد و پس از آن در تاريخ 28 ذي قعده 207 هجري مطابق با 15 آوريل 823 ميلادي رنگ سبز خاص علويان و پيروان حضرت علي (ع) به جاي رنگ سياه شعار عباسيان شده بود و دوباره عوض شد وبعد از آن در سال 207 هجري (823 ميلادي) رفتار دشمنانه و عداوت آميز دعبل با شدت بر عليه عباسيان وخليفه شروع شد و در اين دوره يا كمي بعد از آن اشعاري دعبل سرود كه بر خليفه عرضه داشتند و مضمون آن چنين است: «هارون الرشيد يكي از بدترين افراد است و اغلب عباسيان نيز منفور و پست تر از امويان هستند». بنابراين روابط پراكنده و دوستانه اي كه با عباسيان داشت به صورت يك روش خصمانه در آمد و در طي ساليان متمادي ادامه پيدا كرد و در طول دهها سال قسمت بزرگي از جامعه بغداد بر عليه دعبل به وسيله شاعر ديگر ابوسعد محزومي برانگيخته شد. بايد توجه داشت كه اعراب نزاري شمالي و اعراب قحطاني جنوبي با يكديگر اختلاف ريشه داري داشتند و با دعبل كاملا مخالف بودند خصوصا وقتي كه ابوسعد محزومي اشعاري ساخت كه مورد توجه واقع شد اما او نمي توانست از اشكال قديمي قصائد رهايي يابد و قصايدي به شكل بدوي مي گفت و اشعارش به سبك كهنه و قديمي بود اما دعبل هجويات خود را در قالب مناسب تري عرضه كرد و به زباني كه بيشتر رنگ ملي و شهري داشت شعر مي گفت و از اين رو اشعار او را جوانان بغداد در كوچه ها مي خواندند و اشعار او در بين اعراب و در بغداد مشهور گشت. اين جريان تا عصر المعتصم جانشين مأمون ادامه پيدا كرد و در حالي كه در اشعار ابوسعد كه محفوظ مانده است مي بينيم كه بيت آخر آن خطاب به خليفه است و او را بر عليه دعبل تحريك مي كند.
المعتصم هشتمين خليفه عباسي با دعبل مخالفت شديد داشت و وقتي كه او مرد دعبل چنين گفت: خليفه اي مرد كه هيچ كس او را نمي خواست و خليفه اي جانشين او شد كه كسي نمي تواند بر او پيشي بگيرد». از طرفي محمد بن عبدالملك وزير براي معتصم مرثيه اي گفت و دعبل با سرودن يك قطعه شعر هجو و انتقادي به او جواب داد و گفت «به جهنم رفت، به جهنم رفت و به عذابهاي دوزخي گرفتار شد. من از تو هرگز چيز ديگري غير از آنچه در خور يك عفريت است نديده ام». بالاخره دعبل شعري انتقادي درباره المتوكل آخرين خليفه معاصر خود سروده و در اين اشعار آزادي خود را در گرو ملاعبه دانسته است. بديهي است وزراء و ديگر عمال خلفاء هم در علم بهتر نبودند و بالاخره دعبل در اثر اين برخورد و نحوه عملي كه در طول عمرش داشت و حقايق را علني مي گفت و از اعمال زشت و ناپسند انتقادي مي كرد و طبيعة مجازات مي شد. از جمله به وسيله اسحق بن عباس حكمران بصره براي شعري كه در هجو اعراب شمالي سروده بود مجازات و زنداني گشت. دعبل پس از آن كه آزاد شد به اهواز گريخت و به علت توطئه اي كه بر عليه او شد در دهكده طيب به سال 246 هجري (860 - 861 ميلادي) به قتل رسيد و اين پيش آمد به تحريك مالك روي داد زيرا در حقيقت بر اثر يك قطعه شعر هجوي كه بسيار زننده و نيش دار بود تحريك شد و به اجراي اين نقشه وادار گرديد اما جريان اين توطئه و قتل تا اندازه اي مشكوك است.
اغلب نوشته اند كه دعبل بعدها پس از تحمل حوادث تلخ در بصره در سن 98 سالگي وفات يافت. خصوصيات اشعار دعبل بر اساس سبك و سليقه خاص او كه در ضمن اشاره به حوادث بصره ذكر آن رفت از روي شعري كه ابوالدلفاء در جواب حملات دعبل و ابن ابي عنيه در قصيده اي تحت عنوان «القصيدة الدامغه» (قصيده غالبه) كه درباره اعراب شمالي ساخته بود استنباط مي شود.
به جاي خود بايد گفت بنو خزاعه كه دعبل به آنها منسوبست خيلي به شعراي قهرمان خود مباهات مي كردند.
هرگاه از خود سؤال كنيم ارزش كار دعبل چقدر است؟ بايد توجه داشته باشيم كه نمي توانيم ارزش خيلي زيادي براي او در نظر بگيريم و بگوئيم كخه در بين تمام شعرا ممتاز و از همه برتر بوده است ولي مي توان گفت جزو شعراي ممتاز و بلند مرتبه است و اشعار خوبي داشته است (رجوع كنيد به مناظره او با مسلم بن وليد و مزيد پسر عمويش در اغاني جلد 18 صفحه 34 تا 47). بعضي از اشعار دعبل نسبة جالب و غير انتقادي و ساده است (مخصوصا شعري كه از او در كتاب الشعر ابن قتيبه ذكر شده است، چاپ گوژ صفحه 541) و هم چنين اغلب مضامين شعر دعبل در شعر ابونواس ديده مي شود و بيشتر اشعار او كمي هجو آميز و نيش دار و زننده است و در بين آنها ترانه هاي عاميانه و اشعار خيلي رايج و عامه پسند نيز ديده مي شود. اما اشعار دعبل خصيصه مهم ديگري نيز دارد و آن اين است كه چون به دوره تاريخي نزديك است اين امكان را مي دهد كه به وسيله آنها مي توان مقدار زيادي از حوادث تاريخي را شناخت و مي توان گفت از اين لحاظ در بين اشعار عرب بي نظير است. به علاوه خصوصيات اخلاقي شخصيتهاي تاريخي آن دوره و كساني كه اسمشان در شعر دعبل ذكر شده است شناخته مي شوند. اما طبيعي است نمي توان به هيچ قيمتي تمام هجوياتي را كه دعبل بر عليه دشمنانش سروده بوده است به دست آورد (رجوع كنيد به مقام كميت).
ظاهرا ديوان كامل دعبل وجود ندارد و شايد صحيح باشد بگوئيم كه در حال حاضر به علت شهرت او در بين مردم و توجه عامه و خاصه زبان شناسها نمي توانند مطالعه دقيق و كاملي روي آثار اين شاعر انجام بدهند.
(برگرفته از كتاب نامه آستان قدس (39-36))