دوباره وقت عبورت، سلام یادم رفت
دوباره مست حضورت، کلام یادم رفت
زبس که ملتمس یک دعای پر شورم
شکوه عیش تو در بار عام،یادم رفت
مرا نگاه کن ای پادشاه رویایی
ز شوق روی تو هر فکر خام،یادم رفت
مگو که دست کشم از شکوه دامانت
که در حضور تو هر اهتمام ،یادم رفت
مگر تو دست کشی از عتاب و بنده کشی
که در خیال رخت ترک دام یادم رفت
مگو که مست شدی رو برون ز مجلس درس
که گرم عشق تو شرب مدام یادم رفت
بیا و با نفس صبح هم نوایی کن
ز شرم چشم تو ختم کلام،یادم رفت(صبح)
راشین گوهرشاهی(صبح)