از متن گنگ لحظه های خیس و بارانی
دارد به سمتت می وزد یک چله حیرانی
دارد به سمتت می وزد این بغض تا خورده
این ابری دم کرده ی لبریز ویرانی
سجاده های منتشر در خلسه های خاک
این رازهای سر به مهری را که می دانی
می آید از شرجی ترین پلک ها آقا
شاید ملیح خنده هایت را ببارانی
شاید شبی در بهت گنگ قاب های خشک
پروانه ها را در صف گل ها برقصانی
تو می توانی ، می توانی ، می توانی تو
هفت آسمان را در شب چشمت بچرخانی
ای منتشر در دست هایت نبض فروردین
مائیم و این شهریور تلخ گرانجانی
هفت آسمان محمل نشین لیلی چشمت
مجنون تر از هر بید مجنون پریشانی
ارزانی ات باد این نگاه منتشر در مه
ارزانی ات باد این غزل های سلیمانی
آرزو شیرین زبان