پيش از آغاز بحثِ تحليل هجرت امام رضا عليه السلام به مرو، تذکر اين نکته را ضروري مي دانم که رفتار و فعل هرکدام از ائمه معصومين عليهم السلام در هر يک از شئون حيات، از فعل ديگر معصومين عليهم السلام گسسته و جدا نيست، بلکه فعل هر معصومي هم چون حلقه هاي پيوسته يک زنجير، با افعال ديگر معصومين(ع) ارتباط دارد و افعال معصومين(ع) فعل يکديگر را نقض نمي کند. در تأييد اين مطلب، در زيارت غديريه مي خوانيم: « فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک »
بنابراين علاوه بر اين که همه افعال امام معصوم عليه السلام در همه شئون با يکديگر هماهنگ است، افعال هر يک از معصومين عليهم السلام نيز با افعال امام معصوم ديگر هماهنگ و پيوسته است. به ديگر سخن، فعل اميرالمؤمنين عليه السلام ادامه فعل رسول اکرم صلّي ا... عليه وآله است و از همين روست که مي توانيم کلام امام هادي عليه السلام را قرينه کلام اميرالمؤمنين عليه السلام قرار دهيم و چنين هماهنگي را در کلام غير معصوم نمي توان يافت. اکنون با لحاظ اين نکات که لازمه تفقه در فعل معصومين عليهم السلام است، مي توان هجرت امام رضا عليه السلام از مدينه به مرو را تا حدّ توان تحليل کرد.
پس از رحلت نبيّ اکرم صلّي ا... عليه وآله، اميرالمؤمنين عليه السلام با اتخاذ تدابير بلندي که در شأن معصوميت و ولايت امام است، به جنگ با «نکث» و «قسط» و «مرق» رفتند و چشم فتنه را کور کردند. لذا بصيرت حاصل از رويارويي هاي اميرالمؤمنين عليه السلام با ناکثين و قاسطين و مارقين، ارزشمندترين و غني ترين سرمايه شيعه در طول تاريخ بوده است. پس از ايشان، در دوران امام حسن مجتبي و امام حسين عليهماالسلام، دشمن تلاش مي کرد که در برابر نشر معارف اهل بيت عليهم السلام سد ايجاد کند و مانع از گسترده شدن دامنه مخاطبان علوم اهل بيت عترت و طهارت(ع) شود. هر دو امام بزرگوار(ع) در اين مسير به شهادت رسيدند و با شهادت خودشان، روح تازه اي در کالبد جامعه شيعه دميدند. براي درک خفقان سياسي و فرهنگي دوره بني اميّه، کافي است در اين کلام علامه طباطبايي رحمة ا... عليه دقت کنيم که فرمودند: «من همه وسائل الشيعة را که تتبع کردم، بيش از سه روايت فقهي از سيدالشهداء عليه السلام پيدا نکردم.» اين مطلب بسيار عجيبي است، زيرا عموم مسلمان ها بر اين مسئله اتفاق نظر دارند که علم نبيّ اکرم صلّي ا... عليه وآله در ميان خاندان ايشان است و عموم مسلمانان، مرجعيت علمي اهل بيت(ع) را به رسميت مي شناسند. حال در جامعه اسلامي چه اتفاقي افتاده است که ابوهُريره ها، مرجع روايت حديث از نبي خاتم(ص) مي شوند، اما از سيدالشهداء عليه السلام در جامع ترين کتاب فقهي و روايي شيعه، بيشتر از سه حديث نقل نمي شود؟! اين مسئله حکايت از آن دارد که مردم در اين دوره، حتي مسائل فقهي خود را هم از ائمه معصومين عليهم السلام نمي پرسيدند. بنابراين با ريخته شدن خون سيدالشهداء عليه السلام موجبات رجعتي به سمت تشيع پديد آمد و بستري فراهم شد تا امام باقر و امام صادق عليهماالسلام انقلاب عظيمي را در حوزه انديشه جهان اسلام ايجاد کنند و زمينه تأسيس جغرافياي جديدي را براي شيعه فراهم آورند. آن چه خون سيدالشهداء عليه السلام را به انقلاب علمي امام باقر و امام صادق عليهماالسلام پيوند داد، تصرفات عظيمي بود که امام سجاد عليه السلام با «احياي توحيد و معنويت» از يک سو و «احياي توجه به اهل بيت عليهم السلام از طريق توجه به عاشورا» از سوي ديگر، انجام دادند. خلاصه کردن طريق مبارزه امام سجاد عليه السلام به دعا، در شأن تحليل فعل معصوم و توصيف مقامات امام(ع) نيست. صحيفه سجاديه تجلّي احياي توحيد در جامعه مسلمان هاست؛ فعل اصلي ايشان در ايام امامت ، احياي ديگرباره معنويت فراموش شده اي است که در خلاء اين معنويت، مرجعيت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به فراموشي سپرده شده و فرزند رسول خدا(ص) در اين فراموشي به شهادت رسيده بود. در نتيجه همين احياي معنويت و مرجعيت اهل بيت عليهم السلام بود که وقتي در ايام حج، هشام قصد طواف بيت ا... الحرام کرد و خواست اعمال حج را به جا آورد، به خاطر ازدحام جمعيت نتوانست به حجرالأسود نزديک شود، اما هنگامي که سيدالساجدين عليه السلام تشريف آوردند، مردم محو جمال ايشان شدند و خيره و حيران، حضرت را تماشا و راه را بازکردند تا حضرت به سمت حجرالاسود رفتند و آن را استلام فرمودند. هشام تعجب کرد و با تجاهل پرسيد: «او کيست؟» فرزدق، شاعر خاندان عترت و طهارت عليهم السلام، آن جا حاضر بود و در پاسخ با زبان شعر، حضرت را معرفي کرد. اين بازگشت و توجه به امام معصوم(ع) محصول تصرفات امام سجاد عليه السلام براي اصلاح انحرافي است که پدر بزرگوارشان نيز براي مبارزه با آن قيام کرده بودند. در نتيجه اين مشي امام سجاد عليه السلام مردم اين امکان را پيدا کردند که معنويت و قداست امام معصوم عليه السلام را ببينند و به سرچشمه توحيد و بندگي راه پيدا کنند. پس اين طور نيست که حضرت با دعا، به جنگ با بني اميه رفته باشند، بلکه دعا يکي از شئون امامت ايشان بوده که احياي معنويت در آن منعکس است. به بيان ديگر، صحيفه سجاديه تجلي احياي توحيد در جامعه زمان امام سجاد عليه السلام است و نه ابزار مبارزه آن حضرت.
در پي بازگشت مردم به خانه اهل بيت عليهم السلام که نتيجه تلاش هاي امام سجاد عليه السلام بود، امام باقر و امام صادق عليهماالسلام مرجعيت علمي امام معصوم را نيز در جامعه اسلامي احيا و معادله مراجعه مردم براي حل و فصل مسائل فقهي را تغيير دادند. آدمي با ورق زدن توحيد صدوق(ره) و مرور سؤال هايي که به امام باقر و امام صادق عليهماالسلام ارجاع مي شد، مي تواند دريابد که کار مسلمان ها به جايي رسيده بود که درباره توحيد و معرفت خداوند متعال، حرف هايي بدتر از يهود مي زدند! اين انحطاط تصادفي نيست. فرقه سازي، ايجاد بدعت، راه اندازي نهضت ترجمه و پديدآوردن جريان هاي انحرافي، همه و همه، کارهاي مديريت شده و توأم با يک برنامه ريزي بود که دستگاه نفاق، با نگاه تاريخي، آن را راه انداخته بود تا اسلام و معنويت حاصل از آن را نابود کند. در چنين شرايطي، امام باقر و امام صادق عليهماالسلام با ايجاد پايگاه مرجعيت علمي در جهان اسلام، نه تنها شيعيان، که حتي اهل سنت را از افتادن در ورطه انحطاط فکري نجات دادند و چهارچوب هاي متقني را در معارف اسلامي بنا نهادند. در اين دوره با احياي مرجعيت علمي امام معصوم، کار به جايي رسيد که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت، در مکتب امام صادق عليه السلام حضور مي يافتند و از شاگردان آن حضرت به شمار مي آمدند. ايشان ضمن اتخاذ تدابير بلند، با تربيت شاگردان فقهي در بدنه اهل سنت، در برابر پديدآمدن انحراف هاي خطرناک تري ايستادند که مي توانست به فروپاشي جامعه اسلامي منتهي شود و نام اسلام و مسلماني را يکسره در تاريخ به فراموشي بسپارد. اگر امروزه عموم مسلمانان به جاي داشتن معنويت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلي هستند، تمامي آن مديون تدابير اين دو امام بزرگوار و عظيم الشأن است. دوره حضرت موسي بن جعفر سلام ا... عليهما نيز دوره فوق العاده اي است که در آن پايه هاي توسعه جغرافيايي شيعه با تدابير ايشان شکل مي گيرد. ايشان با اين که جمعيت فراوان، اما متفرق شيعيان در اطراف دنياي اسلام بودند، کاري کردند که بني العباس مجبور شدند مسير خودشان را تغيير دهند و براي مهار شيعه، سياست ديگري را اتخاذ کنند. اين تغيير، به ويژه، در دوران حاکميت مأمون کاملاً هويداست.
مأمون که يکي از باهوش ترين خلفاي بني عباس بود، بر آن شد تا با شريک کردن امام رضا عليه السلام در امر حکومت، اين چرخش سياسي را به شيعيان آن حضرت نشان دهد. وي با شريک کردن امام رضا عليه السلام در حکومت خود، اين هدف را دنبال مي کرد که به همه نشان دهد مسئله حکومت، زميني يا آسماني نيست و حتي اگر امام شيعه نيز در اين مسند بنشيند، همان کاري را انجام مي دهد و سياستي را در پيش مي گيرد که ما انجام مي دهيم. اما برعکس؛ امام رضا عليه السلام بر آن بودند تا با پذيرفتن ولايتعهدي، اين مسئله را نشان دهند که خلافت الهي، امر ديگري است و اگر امام بر مسند حکومت بنشيند، به گونه ديگري رفتار خواهد کرد.
يکي از تغييرات جدّي که در عصر امام رضا عليه السلام واقع شد، اين بود که گفتمان امامت و گفت وگو در باب ولايت ائمه معصومين عليهم السلام به طور جدي در جامعه رواج يافت و تقيه در موضوع ولايت نسبت به زمان هاي قبل برداشته شد؛ اين موضوع را مي توان در احتجاجات آن حضرت مشاهده کرد و از همين روست که اکثر معارف سنگين درباره مقامات والاي ائمه عليهم السلام در دوره ايشان آشکار شد و زمينه اي پديد آمد تا معارف بيشتري در اين حوزه، همچون زيارت جامعه کبيره و زيارت ائمة المومنين، در زمان امام هادي عليه السلام بيان و بستر معرفي امام و امامت از نو احيا شود.
در پي نشر و احياي چنين معارف نابي بود که جامعه شيعه اين قابليت را پيدا کرد تا براي اولين بار به امام خردسال امتحان شود و از اين آزمايش سخت، سربلند بيرون آيد. شيعه در زمان امام رضا عليه السلام آن قدر بالغ شده بود که پس از ايشان، انشعاب جدي ديگري ميان شيعيان پديدار نشد. در حالي که سه تن از امامان پس از ايشان (امام جواد، امام هادي و امام عصر عليهم السلام) از نظر سني خردسال بودند. در نقل آمده است: «روزي جناب علي بن جعفر عموي ثامن الائمه عليه السلام در ميان شاگردان خود در مسجد نبوي نشسته و مشغول تدريس بود. در همين حال، امام جواد عليه السلام که به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علي بن جعفر به احترام ايشان، تمام قد بلند شد و به استقبال حضرت رفت و با تحت الحنک خود، غبار کفش حضرت را پاک کرد و دست حضرت را بوسيد. شاگردان که از اين کار ايشان تعجب کرده بودند، گفتند: اين کار، شايسته شما نيست! سن و سالي از شما گذشته و عالم بزرگي هستيد و چند تن از امامان را درک کرده ايد! علي بن جعفر در پاسخ به آن ها گفت: اين گونه نيست؛ خداي متعال محاسن سفيد من را لايق امامت ندانسته و در مقابل اين آقازاده را لايق چنين مقامي ديده است.» چنين فهمي تصادفي نيست، بلکه از رشد جامعه شيعه در درک عميق تري از معناي امامت و ظرفيت بالاتري از تحمل ولايت حکايت دارد. اين بلوغ محصول تصرفات و معارفي است که امام رضا عليه السلام ضمن هجرت از مدينه به مرو در اختيار جامعه شيعه قرار دادند و ظرفيت شيعيان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقا بخشيدند. عجيب تر اين که کساني در برابر امامت امام جواد عليه السلام تسليم شده بودند که از علماي بزرگ شيعه محسوب مي شدند و شاگردي امام صادق عليه السلام را تجربه کرده بودند.
اگرچه جمعيت شيعيان در زمان ولايت امام رضا عليه السلام از کثرت قابل توجهي برخوردار بود، اما در دنياي اسلام متفرق بودند و مرکزيت خاصي نداشتند. در چنين شرايطي امام رضا عليه السلام به مرو هجرت فرمودند و تدابيري انديشيدند که مأمون مجبور شد به بغداد کوچ کند. بخش ديگري از تدابير تاريخي ثامن الحجج عليه السلام فراخواندن امامزاده ها به سمت خراسان بود. هجرت اين بزرگواران موجب شد تا مدنيّت شيعه در ايران، حول محور امامزاده ها شکل بگيرد. شهرسازي در ايران، حول بيوت نور ائمه اطهار عليهم السلام توسعه يافت و مردم حول نسل نوراني نبيّ اکرم صلّي ا... عليه وآله گرد آمدند. حضرت امام رضا عليه السلام در هجرتي که به خراسان داشتند، ضمن ايجاد مرکزيت براي شيعيان، حقيقت ولايت و امامت را احياء و شأن امام را به جامعه اسلامي معرفي کردند. به تلقي من، اين که مي گويند: ثواب زيارت امام رضا عليه السلام از ثواب زيارت جدشان بيشتر است، از اين مسئله نشأت مي گيرد که ثواب زيارت امام رضا عليه السلام «ثواب اقامه» و زيارت امام رضا عليه السلام به معناي اقامه ولايت دوازده امام معصوم است.