.jpg)
نويسنده: سيد محسن امين
رسول خدا صلي الله عليه وآله در ضمن سفارشات خويش براي امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند ياد كرده و فرمود: «اِنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْن كِتابَ اللّهِ وَعِتْرَتي وَلَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْض؛(1) من در ميان شما دو امانت گرانسنگ ميگذارم، كتاب خدا و عترت من و آن دو هيچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند».
طبق اين گفتار مهم رسول اللّه صلي الله عليه وآله ، قرآن و عترت تا روز قيامت با هم بوده و تفكيك ناپذيرند. هر كس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائيها و هدايتهاي اهل بيت عليهم السلام راه به جايي نخواهد بُرد، چرا كه آنان چراغهاي هدايت به سوي انوار معنوي قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نكتههاي ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زيارت جامعه ميخوانيم: «السَّلامُ عَلي مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ وَمَساكِنِ بَرَكَةِ اللّهِ وَمَعادِنِ حِكْمَةِ اللّهِ وَحَفَظَةِ سِرِّ اللّهِ وحَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ؛ سلام بر آنانكه [دلهايشان] محل معرفت خداست و مسكن بركات حق و معدن حكمت پروردگار، آنانكه پاسداران رازهاي الهي و حاملان كتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصيدهاي كه براي امام رضا عليه السلام قرائت كرد به اين حقيقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقيّاتٌ ثيابُهُمُ تَجْري الصَّلوةُ عَلَيْهمْ اَيْنَما ذُكِرُوا
«آل پيامبر صلي الله عليه وآله دامنشان از هر گناه و آلودگي پاك و مطهر است و هرگاه نامي از آنان به ميان آيد، درود و سلام بر آنان فرستاده ميشود.»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاْعْلي وَعِنْدَكُمُ عِلْمُ الْكِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ(2)
«شمائيد آن ملأ اعلي و نزد شماست علم كتاب و آنچه از سوره ها آمده است.»
بر اين اساس فهميدن كلام خدا و راز و رمز آيه هاي قرآن، بدون رهنمودهاي ائمه اطهار عليهم السلام كاري دشوار، بلكه ناممكن است. در اين راستا به سراغ رهنمودهاي حضرت رضا عليه السلام در زمينه آيات وحياني كلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحي را در سيره و سخن آن حضرت به نظاره مي نشينيم.
دلداده آيات وحي
با مروري اجمالي به زندگاني پربركت امام رضا عليه السلام روشن ميشود كه قرآن، در سيره و سخن آن گرامي جايگاه ويژهاي داشته و امام عليه السلام ، زندگي روزمرّه خود را با آيه هاي وحي آنچنان عجين كرده بود كه نور قرآن، در تمام ابعاد زندگيش پرتو افشاني مي كرد. ابراهيم بن عباس يكي از همراهان حضرت رضا عليه السلام در اين زمينه ميگويد: «وَكانَ كَلامُهُ كُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجيد وَكانَ يَخْتِمُهُ في كُلِّ ثَلاثٍ وَكانَ يَقُولُ لَوْ اَنّي اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ في اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلكِنّي ما مَرَرْتُ بِآيَةٍ قَطُّ اِلاّ فَكَّرْتُ فيها في اَيّ شَيءٍ اُنْزِلَتْ؛(3) همه سخنان، پاسخها و مثال هاي آن حضرت، برگرفته از قرآن مجيد بود. هر سه روز يكبار قرآن را ختم مي كرد و مي فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم ميتوانم آنرا ختم كنم. امّا هرگز آيه اي را تلاوت نمي كنم، مگر اينكه در آن مي انديشم كه در باره چه چيزي نازل شده است.»
حضرت رضا عليه السلام در مورد پيروي از آيات الهي مي فرمود: «قرآن كلام و سخن خداست، از آن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد كه گمراه ميشويد.»(4)
برتري عترت در قرآن
مأمون عباسي در مهمترين جلسه علمي كه با حضور انديشمندان و برجستگان اديان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حكومتي خويش ترتيب داده بود، از امام رضا عليه السلام پرسيد: آيا خداوند متعال عترت را بر ساير مردم برتري داده است؟ امام با اشاره به آياتي از قرآن، چنين فرمود: خداوند عزوجل فضيلت و برتري عترت رسول اللّه صلي الله عليه وآله را بر ساير مردم در كتاب محكم خويش، به طور واضح بيان كرده است. مأمون پرسيد: اين فضائل در كجاي قرآن است؟ امام رضا صلي الله عليه وآله ضمن تلاوت آيات متعددي از قرآن و بيان دلالت صريح و روشن آن آيات بر برتري اهل بيت عليهم السلام و توضيحات لازم در آن موارد، اين آيه را قرائت كرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبيِّ يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْليما»؛(5) «خداوند و فرشتگان او بر پيامبر صلي الله عليه وآله صلوات مي فرستند و شما هم اي اهل ايمان! بر او صلوات بفرستيد و تسليم فرمان او شويد». آنگاه امام عليه السلام در توضيح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنيدن اين آيه، به پيامبر صلي الله عليه وآله گفتند: يا رسول اللّه! ما معني تسليم را فهميديم كه بايد تسليم فرمان شما باشيم، امّا چه گونه صلوات بگوئيم؟ پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: ميگوئيد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ كَما صَلَّيْتَ عَلي اِبْراهيمَ وَآلِ اِبْراهيم اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ؛ بر اين اساس، خداوند متعال آل محمد صلي الله عليه وآله را در كنار پيامبر قرار داده است.
حضرت بعد از بيان اين سخن، از حاضرين جلسه سؤال كرد كه آيا در اين سخن خلافي هست؟ گفتند: نه. در اين هنگام مأمون گفت: اين سخن اجماعي است و هيچ اختلافي در ميان امت اسلام در اين زمينه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا مي كنم در مورد برتري آل محمد صلي الله عليه وآله سخني صريح تر و شفافتر از اين، از كلام خداوند بفرمائيد! پيشواي هشتم عليه السلام فرمود: به نظر شما در اين آيه شريفه: «يسآ وَالْقُرانِ الْحَكيمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلين عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(6)؛ «يس! قسم به قرآن حكيم كه تو قطعا از رسولان خداوند هستي و بر راهي مستقيم قرار داري» مقصود از يسآ چيست؟ علماي مجلس گفتند: معني يس، محمد صلي الله عليه وآله است و كسي در آن شك ندارد. امام رضا عليه السلام فرمود: در اين آيه شريفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضيلتي عنايت كرده است كه كسي نمي تواند حقيقت آن را ادراك كند، مگر از راه تعقّل و تفكر. چرا كه خداوند در كتاب مقدس خويش، به غير از انبياء عليهم السلام بر هيچ كس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمين!»(7)؛ «سلام بر نوح در ميان جهانيان». و فرمود: «سَلامٌ عَلي اِبْراهيم»؛(8) «سلام بر ابراهيم باد». و فرمود: «سَلامٌ عَلي مُوسي وَهاروُن»؛(9) «سلام بر موسي و هارون» و در هيچ جاي قرآن نفرموده است: «سلام علي آل نوح و سلام علي آل ابراهيم و سلام علي آل موسي و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلي آلِ ياسين»(10)؛ «يعني آل محمد صلي الله عليه وآله ». مأمون با شنيدن اين تفسير دلنشين و ارتباط آيات با بيان عالي حضرت رضا عليه السلام ، رو به حاضرين جلسه كرده و گفت: اكنون فهميدم كه شرح اين آيات و بيان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بيت عصمت عليهم السلام ميباشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خويش به آيهاي ديگر استناد كرده و برتري عترت پيامبر صل الله علیه و آله و سلم را بر ديگران اثبات كرد. امام آيه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛(11) «اگر نميدانيد از اهل ذكر [آگاهان[ بپرسيد.» را قرائت كرده و فرمود: ما اهل ذكر هستيم، اگر نميدانيد از ما خانواده (اهل بيت عليهمالسلام ) بپرسيد. برخي از انديشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذكر علماي يهود و نصاري هستند كه به برخي از مسائل آگاهي دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسيديم و آنها هم به دين خود دعوت كردند و گفتند: دين ما بهتر از دين اسلام است، آيا چنين كاري بر ما جايز است؟!
مأمون گفت: اي اباالحسن! آيا ممكن است اين سخن را بيشتر شرح دهيد تا خلاف ادّعاي اينها ثابت شود. حضرت فرمود: بلي، «ذكر» رسول اللّه است و ما نيز اهل [و خانواده [آن حضرت هستيم. اين معنا در كتاب خداوند بيان شده است، آنجا كه ميفرمايد: «فَاتَّقُوا اللّهَ يااوُليِ الالْبابِ الَّذينَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّهُ اِلَيْكُمْ ذِكْرا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللّهِ مُبَيِّناتٍ»؛(12) «تقواي الهي پيشه كنيد اي خرد منداني كه ايمان آوردهايد! زيرا خداوند ذكر را بر شما فرستاد؛ رسولي كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت ميكند». پس ذكر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذكر هستيم.(13)
ولايتعهدي چرا؟
شخصي به امام رضا علیه السلام اعتراض كرد كه شما چرا ولايتعهدي را پذيرفته و در دستگاه طاغوتي مأمون وارد شديد؟ در حالي كه شما اهل بيت، انسانهاي پاك و مطهر و از ستمگران بيزار هستيد! امام رضا علیه السلام فرمود: آيا شأن پيامبر بالاتر است يا شأن جانشين پيامبر؟ گفت: شأن پيامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال كرد: يك پادشاه مشرك بدتر است يا يك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرك. فرمود: آيا جرم كسي كه همكاري با دستگاه جور را خود درخواست كند بالاتر است يا كسي كه با زور وادار به همكاري اش كنند؟ گفت: آن كسي كه خود درخواست كند. امام رضا علیه السلام بعد از اين پاسخها فرمود: يوسف صدّيق پيامبر بود و عزيز مصر كافر مشرك.
حضرت يوسف خود تقاضا كرد كه با حكومت كفر همكاري كند، قرآن در اين زمينه از زبان آن نبي والا مقام ميفرمايد: «اجْعَلْني عَلي خَزائِنِ الاْرْضِ اِنّي حَفيظٌ عَليمٌ»؛(14) «مرا به سرپرستي خزينههاي سرزمين [مصر [بگمار كه پاسداري دانا هستم». [البته حضرت يوسف با اين عمل خود ميخواست مقامي را اشغال كند كه از آن بهترين استفاده را بكند.] عزيز مصر كافر بود و مأمون مسلمان فاسق. يوسف علیه السلام پيامبر بود و من وصي پيامبرم. يوسف پيشنهاد همكاري با حكومت داد ولي مرا به اين كار مجبور كردهاند.(15)
به اين ترتيب حضرت رضا علیه السلام به مرد پرسشگر فهمانيد كه من كاري كردهام كه يك پيامبر الهي انجام داده است و آن هم مورد رضايت الهي بود.
شريك در عبادت
حسن بن وشاء ميگويد: روزي محضر حضرت رضا علیه السلام شرفياب شدم. ديدم در مقابل آن جناب آفتابهاي هست و ميخواهد وضو بگيرد و براي نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روي دستان مباركش بريزم. فرمود: صبر كن حسن! عرض كردم! چرا اجازه نميدهيد آب بر دست شما بريزم، آيا مايل نيستيد من به ثوابي برسم؟ فرمود: تو ثواب ميبري ولي من گناه! پرسيدم: چرا؟ فرمود: مگر اين آيه قرآن را نشنيدهاي كه ميفرمايد: «فَمَنْ كانَ يَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلايُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا»(16)؛ «پس هر كس به لقاي پروردگارش اميد دارد بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت خداي خود كسي را شريك نكند.» من اكنون ميخواهم وضو بگيرم و نماز اقامه كنم، اين خود عبادتي است، مايل نيستم كسي در عبادتم شريك شود.(17)
نيرنگ طاغوت
در طول تاريخ، ستمگران زيادي كوشيدهاند تا با فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام مقابله كرده و نور الهي را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگير شدن معارف اهل بيت عليهمالسلام در سر تا سر گيتي قرار گرفته است و كسي را توان آن نيست كه به مقابله با انوار درخشان هدايت برخاسته و نور آنان را به سوي خاموشي بكشاند، چرا كه: «يُريدُونَ اَنْ يُطْفِئُوا نُور اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَيَأْبَي اللّهُ اِلاّ اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الكافرون»(18)؛ «آنان ميخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولي خدا جز اين نميخواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران نخواهند.»
كرامت زير يكي از نمونههاي الطاف خداوندي بر ائمه اهل بيت عليهمالسلام و مصداق بارزي از اين حقيقت قرآني است.
هرثمة بن اعين، معروف به خواجه مراد، از ياران ويژه و شيفتگان حضرت رضا علیه السلام است. او در اين مورد ميگويد: در دربار مأمون شايع شده بود كه امام رضا علیه السلام از دنيا رفته است. براي آگاهي از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد اين خبر، از يكي از خدمتكاران ويژه مأمون كه شخص مورد اعتمادي بود پرس و جو كردم و او براي من چنين توضيح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سي نفر از غلامان مورد اعتماد خويش طلبيده و به ما گفت: مرا به شما حاجتي است كه اگر آنرا بر آوريد، به هر يك از شما يك هميان پر از طلا و ده ملك مستقل ميدهم. و تا زندهام شما از مقربان من خواهيد بود. آيا حاضريد حاجت مرا برآوريد؟ همه گفتند: اطاعت خليفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر يك از ما يك شمشير زهرآلود دادند و گفت: همين ساعت به منزل علي بن موسي الرضا علیه السلام ميرويد و دور او را ميگيريد و با اين شمشيرها او را قطعه قطعه ميكنيد و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط ميكنيد و اين دستور را پنهان كنيد و به هيچ كس نگوييد. ما طبق دستور به طور ناگهاني به منزل حضرت رضا علیه السلام رفتيم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابيده بود و كلماتي را زمزمه ميكرد كه ما نفهميديم. دورش را گرفتيم، به او حمله كرده و بدنش را قطعه قطعه كرده و خون شمشيرهاي خود را با رختخواب آن جناب پاك كرده و سپس به منزل مأمون بازگشتيم و خبر كشتن امام را به او داديم. مأمون از ما تشكر كرد و به ما اجازه مرخصي داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتيم، ديدم لباس سياه عزا در بر كرده و با سر و پاي برهنه قصد دارد از منزل بيرون آمده و به عزاداري بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتي كه نزديك حجره امام رضا علیه السلام رسيديم، صداي آن حضرت به گوش ما رسيد، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبري برايم بياور! وارد حجره شدم، با كمال شگفتي ديدم آن حضرت در كمال سلامتي، مشغول عبادت است. به من رو كرده و فرمود: اي صبيح! «يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَاللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الكافِرُونَ»(19) «آنها ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولي خدا جز اين نميخواهد كه نور خود را كامل كند هر چند كافران را خوش نيايد.» سپس فرمود: «سوگند به خدا نيرنگ آنها به ما ضرر نميرساند تا وقتي كه اجل فرا رسد.»
هنگامي كه به سوي مأمون بازگشتم و خبر سلامتي امام را به او اطلاع دادم، صورتش تيره و تار شده و با كمال ناراحتي و شرمندگي لباس عزا را از تن بيرون آورد. هرثمه ميگويد: بعد از شنيدن اين خبر، خداوند را بسيار شكر كرده و به حضور امام علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: اين راز را به هيچ كس مگو؛ مگر به كسي كه قلبش سرشار از ايمان و ولايت ما اهل بيت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعهها و نقشههاي آنان تا خدا نخواهد هيچ آسيب و گزندي به ما نميرساند.(20)
بس تجربه كرديم در اين دير مكافات با آل علي هر كه درافتاد برافتاد
هشدار به متوليان بيت المال
حضرت رضا علیه السلام گاهي براي دفاع از سخنان حق، از آيات قرآن دليل ميآورد و به اين وسيله حقانيّت موضعگيريهاي خود را به اثبات ميرسانيد.
شيخ صدوق مينويسد: مأمون در خراسان روزهاي دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومي داشت، در يكي از اين ملاقاتها ـ كه حضرت رضا علیه السلام نيز حضور داشت ـ مردي صوفي را به اتهام دزدي دستگير كرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وي نظري انداخته و با ديدن آثار عبادت در پيشانياش، با عصبانيت فرياد زد: چه كار زشتي انجام دادهاي، با اين سيماي به ظاهر معنوي كه داري! آيا تو دزدي كردهاي؟!
متهم گفت: من از روي ناچاري و اضطرار به اين كار دست زدهام و اختياري نبوده است، زيرا تو حق مرا از خمس و غنيمت ندادهاي و فقر و فلاكت مرا به دزدي كشانده است. مأمون گفت: تو چه حقي در خمس داري؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسيم كرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيءٍ فَاِنَّ للّهِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي واَلْيَتامي وَالْمَساكينِ وابْنِ السَّبيلِ»(21) «بدانيد هر چه از غنيمت بدست آورديد، خمس آن براي خدا و پيامبر صل الله علیه و آله و سلم و نزديكان آن حضرت و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است». همچنين در سوره حشر «فَيء» را به 6 قسمت تقسيم كرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُري فَللّهِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالمَساكينِ وابن السَّبيلِ كَيْ لايَكُونَ دَوْلَةً بَيْنَ الاَْغْنِياءِ مِنْكُمْ»(22)؛ «آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [اين اموال عظيم] در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»
اي مأمون! يكي از مستحقين خمس و غنيمت، ابن سبيل و درمانده در راه است و من از آنهايم. مستمندي هستم كه راه به جائي ندارم و دستم از همه جا كوتاه است و ضمنا از قاريان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم كشيده و گفت: به خيال تو، من با اين ياوه سرائيها حدّي از حدود الهي را ترك كنم و حدّ سرقت را جاري نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجراي حدود الهي را از خودت شروع كن و اول خودت را پاك كن بعد ديگري را... .
ميزني خود، پشت پا بر راستي راستي از ديگران ميخواستي؟
حد به گردن داري و حد ميزني؟ گر يكي بايد زدن صد ميزني؟
مأمون با شنيدن اين كلمات افشاگرانه كه با گستاخي تمام ادا ميشد، رو به حضرت رضا علیه السلام كرده و گفت: اين مرد چه ميگويد؟ امام رضا علیه السلام فرمود: او ميگويد قبل از من دزدي شده و من هم دزدي كردهام.
خليفه شديدا ناراحت شد و متهم را تهديد كرد كه: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم كرد. متهم بيواهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع ميكني، با اينكه بنده و غلام حلقه بگوش مني؟! مأمون گفت: واي بر تو! من از كجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائي كه مادر تو كنيز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خريده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستي! مگر اينكه تو را آزاد كنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد كنند من يكي نسبت به سهم خود، تو را آزاد نكردهام. با اين همه، تو پول خمس را ميبلعي و حق آل رسول صل الله علیه و آله و سلم و من و امثال مرا نميدهي؟! گذشته از اينها شخص ناپاك هرگز نميتواند مانند خودش را پاك كند.
ذات نايافته از هستي، بخش كي تواند كه شود هستي بخش
اي مأمون! انسانهاي پاك ميتوانند حدود الهي را جاري كنند، كسي كه در گردن او حدّ باشد چگونه ميتواند حد الهي را اجرا كند، مگر اينكه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر اين آيه را نشنيدهاي كه «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ»(23)؛ «آيا مردم را به نيكي دعوت ميكنيد امّا خودتان را فراموش كردهايد با اينكه شما كتاب خدا را ميخوانيد؟ آيا نميانديشيد؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه السلام شده و گفت: يا اباالحسن! درباره اين شخص چه ميفرمائيد؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم فرمود: «فَللّهِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ»(24)؛ «دليل رسا و قاطع براي خداست.» دليلي كه براي هيچكس بهانهاي باقي نميگذارد. چنان دليلي كه جاهل با تمام ناداني اش آنرا متوجه ميشود، همان طوري كه دانا به وسيله علم خويش آن دليل را درك ميكند و دنيا و آخرت به وسيله دليل و برهان پايدار مانده است. اين مرد براي تو استدلال و دليل اقامه كرد.
مأمون وقتي وضع را چنين ديد، با در طول تاريخ، ستمگران زيادي كوشيدهاند تا با فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام مقابله كرده و نور الهي را خاموش كنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگير شدن معارف اهل بيت عليهمالسلام در سر تا سر گيتي قرار گرفته است
آشفتگي تمام، ملاقات عمومي را تعطيل كرده و دستور آزادي آن مرد را صادر كرده و از اينجا به فكر از ميان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رساند.(25)
جلوگيري از تفسيرهاي نادرست
امام هشتم علیه السلام در فرصتهاي مناسب، از تفسيرهاي نادرست قرآن كريم جلوگيري كرده و معناي صحيح آيه را بيان ميكرد. در اينجا دو مورد را با هم ميخوانيم:
1. حضرت رضا علیه السلام در يكي از جلسات علمي كه در دربار مأمون تشكيل شده بود، حسن بن موساي وشاء ـ از دانشمندان بغدادي كه به نمايندگي از سوي علماي عراق در آن جلسه حضور يافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق اين آيه قرآن را چگونه قرائت ميكنند؟! «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»؛(26) [اي نوح]! او از اهل تو نيست، او عمل غيرصالحي است.» او پاسخ داد: «يابن رسول اللّه! بعضي طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحي است.» قرائت ميكنند، اما بعضي ديگر بر اين باورند كه خداوند هرگز پسر پيامبري را مشمول قهر و غضب خود قرار نميدهد و آيه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَيْرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدي است؛ فرزند تو نيست.» قرائت ميكنند و ميگويند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: اي نوح او از نسل تو نيست. اگر از نسل تو ميبود من به خاطر تو او را نجات ميدادم. امام علیه السلام فرمود: ابدا اينطور نيست؛ او فرزند حقيقي نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصيان كرد، پيوند معنوياش با نوح بريده شد و به نوح گفته شد: اين فرزند تو ناصالح است، از اين رو نميتواند در رديف صالحان قرار گيرد.(27)
2. امام هشتم علیه السلام گاهي با دانشمندان علم كلام و اهل حديث و انديشمندان اهل سنت به گفتگو مينشست و درباره آيات الهي و صفات ربوبي با آنان به جدال احسن و مناظره منطقي ميپرداخت. گزارش يكي از اين جلسات را با هم ميخوانيم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن يحيي يار ديرين امام هشتم علیه السلام درخواست كرد تا جلسه گفتگوئي را با امام رضا علیه السلام ترتيب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائي در مورد احكام دين و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحيد كشانيده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وي از امام رضا علیه السلام پرسيد: به ما روايت كردهاند كه خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسي علیه السلام و ديدار خود را به حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم عطا كرده است! آيا چنين است؟ امام فرمود: اي ابو قرّه! به من بگو، اين آيات را چه كسي بر جن و انس ابلاغ كرده است؟! «لا تُدْرِكُهُ الاَْبْصار»؛ «ديدهها او را درك نميكنند»، «وَلايُحيطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نميكند.» «وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»؛ «چيزي مانند او نيست.» آيا به غير از محمد صل الله علیه و آله و سلم كسي ديگر اين آيات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ اين آيات را حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم آورده است.
امام فرمود: چگونه ممكن است فردي به سوي تمام مخلوق بيايد و به آنها اعلام كند كه من از طرف خدا آمدهام و مردم را با فرمان خدا به سوي خدا بخواند و اين آيات را بر آنان تلاوت كند، سپس همين مرد الهي برخلاف آيات وحياني كه از سوي خدا آنها ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولي خدا جز اين نميخواهد كه نور خود را كامل كند
آورده است، بگويد: من به چشم خود خدا را ديدم و به او احاطه علمي پيدا كردم و او به شكل انسان است!! آيا شما خجالت نميكشيد؟! زنديقها نتوانستند چنين نسبتي به پيامبر صل الله علیه و آله و سلم بدهند كه محمد صل الله علیه و آله و سلم از جانب خدا چيزي آورد و سپس از راه ديگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش ميفرمايد: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْري»؛(28) «و بار ديگر در فرود آمدن او را مشاهده كرد.»
امام علیه السلام در جواب فرمود: در همين سوره آيه ديگري است و آنچه را كه پيامبر صل الله علیه و آله و سلم ديده توضيح ميدهد. خداوند در آنجا ميفرمايد: «ما كَذَبَ الفُؤادُ ما رَأي»؛(29) «دل آنچه را ديد دروغ نشمرد.» يعني دل محمد صل الله علیه و آله و سلم آنچه را كه چشمش ديد، دروغ ندانست. سپس در همين سوره، خداوند آنچه را كه محمد صل الله علیه و آله و سلم ديده است خبر ميدهد و ميفرمايد: «لَقَدْ رَأي مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْري»؛ «پيامبر صل الله علیه و آله و سلم از آيات و نشانههاي بسيار بزرگ پروردگارش ديد.» ديدن آيات خداوند غير از ديدن خود اوست. و باز هم خداوند ميفرمايد: «مردم احاطه علمي به خدا پيدا نميكنند». در صورتي كه اگر ديدگان او را ببينند علمشان به دريافت و شناخت او احاطه پيدا كرده است.
ابو قره گفت: پس روايات را تكذيب ميفرمائيد؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: بلي! هرگاه روايات مخالف قرآن باشند، آنها را تكذيب ميكنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند اين است كه احاطه علمي به خدا نميتوان يافت. چشمها از اداراك او عاجزند و چيزي مانند او نيست.(30)
1. عيون اخبارالرضا عليه السلام ، ج1، ص68. 2. عيون اخبارالرضا عليه السلام ، ج2، ص322. 3. كشف الغمه، ج2، ص315. 4. مسندالرضا عليه السلام ، ص294. 5. احزاب/56. 6. يس/4 ـ 1. 7. صافات/79. 8. صافات/109. 9. صافات/120. 10. صافات/130. 11. انبياء/7. 12. طلاق/10 و 11. 13. عيون اخبارالرضا عليه السلام ، ج1، ص493. 14. يوسف/55. 15. عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج2، ص137. 16. كهف/110. 17. كافي، ج3، ص69. 18. توبه/32. 19. صف/8. 20. دلائل الامامه، ص361؛ عيون اخبار الرضا، ج1، ص232. 21. انفال/41. 22. حشر/7. 23. بقره/44. 24. انعام/149. 25. علل الشرايع، علت شهادت امام رضا عليه السلام . 26. هود/ 46. 27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294. 28. النجم/ 13. 29. همان/ 11. 30. اصول كافي، كتاب التوحيد، باب في ابطال الرؤية، حديث 2.