اسم آن بزرگوار علي و كنيه او ابو الحسن الثاني و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارك آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (1) در يازده ذي القعده سال 148 هجري به دنيا آمد (2) و در سال 203 هجري (3) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسي مسموم و شهيد شد.
مدت امامت آن بزرگوار بيست سال بود (4) ، كه تقريبا هفده سال آن را در مدينه، ملجأ عوام و منجي انام و معلم علما و مروج دين بود. سه سال آخر، او را از مدينه جبرا به طوس بردند و در طوس تا توانست از حريم دين حراست كرد تا سر انجام به دست مأمون شهيد شد.
مقام علمي حضرت رضا(ع)
از متون اسلامي ميتوان نتيجه گرفت كه آن حضرت عالم بما سوي الله، واسطه فيض اين عالم، معدن كلمات پروردگار، صندوق انوار الهي و خزينه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا(ع) با فرقههاي مختلف در مجلس مأمون، مقام علمي آن حضرت را آشكار ميكند. چنانكه بارها مأمون ميگفت: ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل علي وجه الارض.
هيچ كس را در روي زمين داناتر از حضرت رضا نميدانم.
فريد وجدي در دايرة المعارف خود، در ذيل كلمه رضا ميگويد: «مأمون سي و سه هزار نفر از بزرگان طوايف و فرق مختلفه را جمع كرد و از آنان خواست كه لايقترين افراد را از ميان خود انتخاب كنند تا ولايتعهدي را به او وگذارنمايد. همه آن سي و سه هزار نفر، در علي بن موسي الرضا اتفاق نمودند.»
در اين باب از حضرت رضا(ع) مطلبي نقل است كه مقام عبوديت آن بزرگوار را بر ما روشن ميكند . آن حضرت به دعبل خزاعي شاعر معروف عبايي داد و فرمود: «قدر آن را بدان كه در اين عبا هزار شب و هر شبي، هزار ركعت نماز خوانده است.»
آنان كه حضرت رضا(ع) را از مدينه به طوس آوردند، همه از كثرت عبادت و تضرع و انابه و زاري وتهجد و مواظبت كامل آن حضرت در عبادت سخن گفتهاند.
تواضع حضرت رضا(ع)
ياسر، خادم آن حضرت ميگويد: حضرت رضا هميشه با خدمه و كارگرهاي خود غذا ميخورد و دوست داشت كه با آنها بنشيند و صحبت و درددل كند. بعضي از ناآگاهان به اين كار حضرت ايراد ميكردند و حضرت ميفرمود: ان الرب تبارك و تعالي واحد و الأب واحد و الام واحدة و الجزاء بالاعمال. (5)
پروردگار، پدر، و مادر، يكي است و فضيلت فقط و فقط به كردار است.
ادب و اخلاق حضرت رضا(ع)
ابراهيم بن عباس كه در مسافرت از مدينه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است، چنين ميگويد : «نديدم به احدي ظلم كند، هيچ وقت كلام كسي را قطع نميكرد. هيچ حاجتي را رد نمينمود .
پاي خود را مقابل احدي دراز نميكرد و در مقابل احدي تكيه نميداد و با هيچ كس سخن جسارت آميز نميگفت.» (6)
سخاوت حضرت رضا(ع)
قضيهاي كه كليني رحمه الله در اين باره نقل كرده است، ذكر ميكنيم. راوي ميگويد: «با جمعي بسيار خدمت حضرت رضا بوديم كه ابن سبيلي آمد و چنين گفت: يابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم كردهام. نفقه راه به من عنايت كنيد، چون به خراسان رسيدم براي شما صدقه ميدهم، زيرا آنجا مكنت دارم. حضرت رضا(ع) داخل اتاق شده پس از چندي از بالاي در، دويست دينار به او داد و خواهش كرد برود و فرمود: لازم نيست صدقه بدهي. چون حضرت آمد، از ايشان پرسيدند: پول را از بالاي در داديد و خواهش نموديد كه برود تا او را نبينيد. فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبينم. آيا نشنيدهايد كه رسول اكرم فرموده است: صدقه پنهاني، معادل هفتاد حج است، و گناه آشكار موجب خذلان، و گناه پنهاني را خداوند ميآمرزد.» (7) آنچه نوشته شد، نمونهاي از فضايل حضرت رضا(ع) بود. ذكر اين گونه فضايل براي حضرت رضا (ع) مقام و شأني نيست. بنابراين بهتر است كه مقداري از وقايع مسافرت جبري آن بزرگوار از مدينه به طوس را ذكر كنيم:
ممالك اسلامي، بعد از مرگ هارون الرشيد در طغيان بودند و شورشهاي فراواني پديد آمد. هنگامي كه مأمون برادرش را نابود كرد و توانست زمام امت اسلامي را به دست بگيرد، صلاح را در آن ديد كه سران ممالك اسلامي را جمع كند، تا بدينوسيله بتواند فتنهها را خاموش نمايد. پس سي و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مركز جمع نمود، و ولايتعهدي را به طور جبر و تهديد به حضرت رضا واگذار كرد، و بدين وسيله توانست به ممالك اسلامي آرامش بخشد.
هنگامي كه شورها فرو خفت، افرادي كه به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسياري از آنان مورد بيمهري و يا احيانا زندان و تبعيد قرار گرفتند و كشته شدند. از جمله آن افراد كه صلاح دانستند او را شهيد كنند، حضرت رضا(ع) است. نكاتي كه لازم به تذكر است :
1ـ حضرت رضا(ع) در موارد متعددي ذكر كرده كه سفرش به خراسان، قبول ولايتعهدي و ورود به دستگاه مأمون بر ايشان تحميل شده بود. (8) تشكيل مجلس عزا در مدينه موقع حركت، گريههاي آن بزرگوار در مكه و خدا حافظي با بيت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گريههاي او كنار قبر جد بزرگوارش و خدا حافظي با او بعد از آمدن آنان، قبول نكردن مكرر ولايتعهدي تا آنكه تهديد ميشود و سپس قبول كردن آن مشروط بر اينكه در امور مملكتي هيچ دخالتي نكند، همه مبين اين مطلب است كه اين جريان جبرا به حضرت رضا(ع) تحميل شده است. (9)
2ـ مأمون دستور داده بود كه حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند (10) و سفر ايشان حتي الامكان در شب صورت گيرد. آيا اين دستور، خود دليل بر اين نيست كه محبت اهل بيت در دلها جايي داشته و مأمون از اينكه حضرت رضا وارد شهرهاي پرجمعيت و شيعه نشين شود، در هراس بوده است، و يا نميخواسته كه حضرت رضا(ع) در دلها جايي باز كند؟
ممانعت مأمون از برگزاري نماز عيد فطر توسط حضرت، (11) احتمال دوم را تأييد ميكند.
3ـ حضرت رضا از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانكه هر وقت كه از نماز جمعه باز ميگشت، با حالت خستگي از خداوند متعال طلب مرگ ميكرد.
آيا درخلوت حضرت رضا را زجر ميدادند؟ آيا اعمال منافقانه روي آن بزرگوار اثر ميگذارده است؟ آيا مطلب ديگري بوده؟ نميدانيم، ولي ناراحتي فوق العاده حضرت رضا(ع) از مسافرت امري مسلم است.
4ـ آمدن حضرت رضا عليه السلام به مرو براي اسلام بسيار مفيد بود، زيرا طوس براي بيگانگان ميدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود، كسي وجود نداشت كه شبهات آنان را رفع كند و اگر آن شبهات رفع نميشد، براي عالم اسلام خطرناك بود.
5 ـ حضرت رضا (ع) در بين راه به نيشابور رسيدند. نيشابور فوق العاده پرجمعيت و شيعه نشين بوده است. همه مردم به استقبال حضرت رضا(ع) آمدند و ميخواستند كه آن بزرگوار خود را در ميان مردم آشكار كند و براي آنان روايت بگويد. عقل و درايت حكم ميكند كه حجت خداوند متعال در آن وضع حساس بايد بهترين سوغات را به آنها عنايت كند.
حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهايت رسيد، پس از آن سر از هودج بيرون آورد و چنين فرمود:
حدثني ابي موسي الكاظم عن ابيه جعفر بن محمد الصادق عن ابيه محمد الباقر عن ابيه زين العابدين عن ابيه الحسين عن ابيه علي بن ابيطالب قال حدثني رسول الله صلي الله عليه و آله قال حدثني جبرئيل قال سمعت عن الله تعالي قال كلمة لا اله الا الله حصني فمن قال لا اله الا الله دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي!
پدرم و او از پدرش تا به رسول اكرم واو از جبرئيل و او از خداوند متعال نقل كرد كه خداوند فرموده است: كله لا اله الا الله، قلعه محكم من است و هر كه در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.
سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمي رفتند. دوباره سر را از هودج بيرون آوردند و فرمودند: بشرطها و شروطها و انا من شروطها. (12)
گفتن: لا اله الا الله كه موجب سعادت است شرايط اساسي دارد، و يكي از شرايط اساسي آن من هستم، يعني اقرار به ولايت.
جا دارد كه چند كلمهاي درباره اين روايت شريف بحث شود:
كلمه لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمه لا اله الا الله در حقيقت همان اثر آن است. همان كتابي است كه مايه سعادت جامعه بشري است، ولي از نظر قرآن، كلمه لا اله الا الله منهاي ولايت، ناقص و بلكه هيچ است.
پروردگار عالم وقتي امير المؤمنين(ع) را به ولايت منسوب نمود، آيه اكمال را فرو فرستاد : اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا. (13)
در اين روز كامل نمودم براي شما دين شما را و اتمام نمودم براي شما نعمت خود را و راضي شدم كه اسلام ـ توأم با ولايت ـ دين شما باشد.
قبل از نصب امير المؤمنين به ولايت، آيه تبليغ به پيامبر چنين خطاب ميكند:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. (14)
اي پيامبر! آنچه را به تو نازل شد ـ نصب امير المؤمنين به ولايت ـ به مردم بگو و اگر تبليغ نكني ، رسالت خود را نرسانيدهاي.
حضرت رضا با جمله شرطها و شروطها همان آيه اكمال و آيه تبليغ را ياد آوري ميكند و ميفرمايد : شرط اساسي كلمه لا اله الا الله، ولايت است.
چيزي را كه بايد متوجه باشيم، معني و حقيقت ولايت است. ولايت از نظر لغت، معاني متعددي دارد و از جمله به معني دوست هم آمده است همه بايد اهل بيت را دوست بدارند، و محبت اهل بيت نعمت بزرگي است، چنانچه بغض اهل بيت خذلان بزرگي است. سني و شيعه اين روايت را از پيامبر گرامي نقل ميكنند كه فرمود: الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا الا و من مات علي حب آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات علي حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات علي حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان، الا من مات علي بغض آل محمد مات كافرا، الا و من مات علي بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة. (15)
«آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است. آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد، آمرزيده است. آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد، آمرزيده است . آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد، مؤمن كامل مرده است. آگاه باشيد كسي كه با بغض آل محمد بميرد، بوي بهشت به دماغ او نميرسد.»
و از جمله معاني ولايت، سرپرستي است. كسي كه سرپرست دل او علي بن ابيطالب (ع) باشد، ولايت دارد. كسي كه از صفات رذيله مهذب شده باشد، ولايت دارد. كسي كه سرپرست دلش طاغوتهاي بروني و دروني، شيطانهاي دروني و بروني، هويها، هوسها، آمال و آرزوهاي بيجا باشد، كسي كه هواي او، عقيده شخصي او، خواست او مقدم برخواست اهل بيت باشد، بيولايت بلكه بيمحبت به اهل بيت است. از اين جهت است كه امام سجاد(ع) ميفرمايد: «ولايت و محبت بدون متابعت معنايي ندارد. كسي كه خداوند متعال را معصيت كند و با اين وصف اظهار محبت خدا كند، اظهار او بيجا است و از عجايب روزگار است.» از اين جهت ميتوان گفت كه معناي اول و دوم ولايت به يك معني ميرسد، ولايت اهل بيت ادامه ولايت خداوند متعال است. خداوند متعال ميفرمايد : الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور... اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون . (16) .
«خدا سرپرست افراد مؤمن است. آنان را از تاريكيها ـ تاريكي كفر و ضلالت تاريكي هوي و هوس، تاريكي صفات رذيله، تاريكي شيطانهاـبيرون ميبرد به سوي نور ـ نور ايمان، نور خدا، نور صفات خوب، نور ولايتـ و سرپست كافران طاغوت استـطاغوت هوي و هوس، طاغوت درون و برون، طاغوت صفات رذيلهـ آن طاغوتها آنان را از نور به تاريكيها ميبرند و سرنوشت آنان آتش هميشگي است.»
و اين است معني روايت حضرت رضا(ع) كه فرمود است: «كسي كه داخل در لا اله الا الله شود، سرپرست دلش الله باشد ـ عقيدهاش، عملش، گفتارش و كردارش، نمايانگر اين است كه تأثيري در عالم جز از ناحيه الله نيست ـ و ادامه آن سرپرستي ولايت باشد، در قلعه محكم خداوندي است.» بنابراين بايد گفت كه حضرت رضا(ع) به يك جمله تمام ايمان، تمام سعادت، تمام قرآن و تمام سنت را عرضه كرده است.
نظير همين جمله با شرحي كه داده شد از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است.
چون آيه شريفه و انذر عشيرتك الاقربين، (17) يعني: خويشان نزديك خود را سنجش كن.» نازل شد، پيامبر(ص) بزرگان قريش را دعوت كرد و فرمود :
«اگر يك جمله بگوييد، سعادتمند خواهيد شد. بگوييد لا اله الا الله و هر كه اول بگويد بعد از من وصي من است.» اول كسي كه جواب آن حضرت را داد، امير المؤمنين (ع) بود.
حضرت رسول سه مرتبه كلام خود را تكرار كرد و جز امير المؤمنين كسي جواب نداد.پيامبر اكرم در همان جلسه فرمودند:« علي، بعد از من وصي و جانشين من است.» (18) اين كلام با كلام فرزندش حضرت رضا شباهت دارد.
در خاتمه، قسمتي از قصيده دعبل را كه در مرو براي حضرت(ع) خوانده است، يادآور ميشويم . قصيده بسيار مفصل است و صاحب كشف الغمه همه آن را ضبط نموده است. چند بيتي از آن را اينجا ميآوريم. دعبل خدمت حضرت رسيد و اشعارش را خواند تا بدين جا رسيد:
افاطم لوخلت الحسين مجدلا
و قد مات عطشانا بشط فرات
اي فاطمه! كاش با حسينت در كربلا بودي، كه در كنار نهر فرات تشنه جان داد.
تا اينكه رسيد به قبر موسي بن جعفر(ع) در بغداد و چنين گفت:
و قبر ببغداد لنفس زكية
تضمنها الرحمن في الغرفات
اي فاطمه! از قبر بيرون آي و گريه كن، براي قبري كه در بغداد است قبر نفس پاكي كه انوار رحماني آن را فرا گرفته است.
حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم شعري ميگويم، همين جا آن را درج كن.
و قبر بطوس يا لها من مصيبة
الحت علي الأحشاء بالزفرات
إلي الحشر حتي يبعث الله قائما
يفرج عنا الغم و الكربات
فاطمه! گريه كن براي قبري كه به طوس است. دل او را غصهها پاره پاره كرده است. اين غصهها ادامه دارد تا روز قيامت، نه بلكه، تا قيام آل محمد كه همه غمها و غصههاي اهل بيت را ميزدايد.
دعبل ميگويد: يابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بيت قبري سراغ نداريم.
حضرت فرمودند: آن قبر من است، زماني نخواهد گذشت كه من در طوس مدفون ميشوم. هر كه مرا زيارت كند، در بهشت با من است و از اين جهان آمرزيده خواهد رفت. (19) دعبل ادامه ميدهد:
خروج امام لا محالة واقع
يقوم علي اسم الله و البركات
يميز فينا كل حق و باطل
و يجزي علي النعماء و النقمات
قيام پيشوا ـ امام ـ قطعا واقع ميشود با نام خدا و با فيض و بركات خدا ميآيد. حق و باطل با وجود او در ميان مردم ظاهر ميشود و خوبان و بدان به جزاي كردارشان خواهند رسيد .
چون به اينجا رسيد، حضرت رضا بلند شد و براي احترام دست روي سر نهاد و سر فرود آورد، گريه كرد و فرمود: دعبل اين امام را ميشناسي؟ دعبل گفت: ميدانم كه امامي از شما قيام ميكند و به دست او پرچم اسلام روي زمين افراشته ميشود و عدالت اسلامي، سرتاسر جهان را ميگيرد. فرمود: دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعداز او پسرش علي است و بعد از پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت، قام آل محمد منتظر مطاع است. منتظر است در غيبت، مطاع است وقت ظهور.او است كه جهان را از عدالت انباشته ميكند، پس از آنكه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دينار و يك لباس به دعبل عنايت كردند. (20)
چون دعبل به قم آمد، هر ديناري را از او صد دينار خريدند و هرچه كردند كه لباس را به هزار دينار از او بخرند نداد، ولي چون از قم بيرون رفت، بعضي از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند. (21)
در خاتمه اشارهاي به حضرت معصومه سلام الله عليها ميكنيم: بانويي كه شأن و مقامي عالي نزد خداي متعال دارد. بانويي كه دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. بانويي كه بركات حوزه علميه قم از گذشته تا به حال، به واسطه وجود مكرمه او است. بانويي كه حضرت رضا (ع) دربارهاش فرموده است: «هر كه او را زيارت كند، بهشت براي او واجب است.» (22)
اين بانو در سال 183 هجري متولد شد، و چون برادر بزرگوارش به مرو برده شد، براي زيارت برادر از مدينه حركت نمود! و چون به قم رسيد، بيمار شد. چند روزي بيمار بود تا سرانجام در قم از دنيا رفت. سال وفات ايشان 201 از هجرت است. (23) پس سن مبارك ايشان تقريبا هيجده سال است. در زير گنبد آن بانوي محترمه چند نفر از دختران و نوههاي امام جواد(ع) مدفونند. (24) از بزرگان و كملين و اصحاب ائمه طاهرين عليهم السلام در قم، فراوان مدفون شدهاند.
1)اصول كافي، ج 1، ص .486 2)اصول كافي، ج 1، ص .486 3)اصول كافي، ج 1، ص .486 4)اصول كافي، ج 1، ص .492 5)كافي، ج 8، ص .230 6)اعلام الوري، ص .314 7)مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 360 و .361 8)امام رضا عليه السلام در پاسخ احمد بن محمد بزنطي مي نويسد: «...و اما اينكه اجازه ملاقات خواسته اي، آمدن نزد من دشوار است، و اينها اكنون بر من سخت گرفته اند، و فعلا برايت ممكن نيست، انشاء الله بزودي ملاقات ميسر خواهد شد.» نقل از حياة الامام الرضا عليه السلام، ص 315 و رجال ممقاني، ج 1، ص 97 و عيون الاخبار، ج 2، ص .212 9)در كتاب حياة الامام الرضا آمده مأمون در پاسخ درباريان و گروهي از عباسيان راجع به ولايتعهدي چنين گفت: اين مرد از ما پنهان و دور بود و براي خود دعوت مي كرد. ما مي خواستيم او را وليعهد خويش قرار دهيم تا دعوتش براي ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نمايد، و شيفتگان او دريابند كه آنچه او ادعا مي كرد در او نيست، و اين امر ـخلافتـ مخصوص ماست نه او! و ما بيمناك بوديم اگر او را به حال خود باقي گذاريم، آشوبي براي ما برپا سازد كه نتوانيم جلوي آن را بگيريم... «عيون اخبار، ج 2، ص 170 و بحار، ج 49، ص 831». 10)اصول كافي، ج 1، ص .489 11)اصول كافي، ج 1، ص 489 ـ490، ارشاد مفيد، ص 314ـ .213 امام رضا عليه السلام به برخي از ياران خود درباره مأمون فرمود: به گفتار او مغرور نشويدو فريب نخوريد. سوگند به خدا كسي جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزيرم شكيبايي ورزم تا وقت در رسد. «بحار، ج 49، ص 891» شاهد بر فريبكاري مأمون رجاء بن ابي الضحاك (فرستاده مخصوص مأمون) است كه گفت: مأمون مرا مأمور كرد به مدينه بروم و علي بن موسي الرضا عليهما السلام را حركت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به ديگري وانگذارم (نقل از اصول كافي، ج 1، ص 498.) 12)عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 131 ـ .134 13)مائده، قسمتي از آيه 3، در غاية المرام در باب 39 شش حديث از احاديث اهل سنت نقل شده است كه اين آيه در روز غدير خم كه پيغمبر خدا علي عليه السلام را به امامت معرفي كرد، درباره علي عليه السلام نازل شده و در بيشتر آنها است كه پيغمبر گفت: «الله اكبر علي اكمال الدين و تمام النعمة و رضي الرب برسالتي و الولاية لعلي» نقل از كشف الاسرار، ص .136 14)در الغدير، ج 1 از ابن ابي حاتم و ابن مردويه و واحدي نيشابوري از ابو سعيد خدري و حافظ حاكم حسكاني در شواهد التنزيل از ابن عباس و جابر انصاري و ابو اسحاق حمويني در فرائد السمطين، قاضي شوكاني در تفسير خود فتح القدير از ابن مردويه و او از ابن مسعود نقل مي كند كه اين آيه در روز غدير نازل شده و دلالت بر ولايت و جانشيني علي عليه السلام دارد. نقل از كتاب «پرتوي از امامت و ولايت». 15)تفسير كبير فخررازي، ج 27، ص 166، كشاف زمخشري، ج 4، ذيل آيه 32 شوري، نقل از كتاب ولاء و ولايتها تأليف شهيد استاد مرتضي مطهري(ره). 16)سوره بقره، .257 17)شعراء/ .214 18)همين قضيه «انذار عشيره» را كه ذكر كرديم، طبري در جزء ثاني از كتاب تاريخ الامم و الملوك به طرق مختلفه مذكور داشته و تاريخ طبري از تواريخي است كه علماء فن تواريخ و سير از آن مدحها كردند... و علاوه بر طبري جمع كثيري از بزرگان محدثين و مورخين و اهل سير اين قضيه را نقل كردند، مثل: ابن اسحاق و ابن ابي حاتم و ابن مردويه و ابي نعيم و بيهقي در سنن و دلائل خود و ثعلبي در تفسير كبير و ابن اثير در جزء ثاني اين قضيه را از مسلمات دانسته و... «نقل از كشف الاسرار، ص 151 ـ 152 تأليف امام خميني قدس سره» . 19)اعلام الوري، ص .329 330 20)اعلام الوري، ص .33 21)اعلام الوري، ص 330 مناقب ابن شهرآشوب، ص .339 22)عوالم، ج 21، ص 331، ثواب الاعمال، ص 124، ج 1، كامل الزيارات، ص 324 ـ وسائل، ج 10، ص 451 «سعد بن سعد از امام رضا عليه السلام راجع به فاطمه دختر موسي بن جعفر عليهما السلام پرسش نمود. حضرت فرمود: من زارها فله الجنة» امام صادق عليه السلام فرمود: زيارت او با بهشت برابري مي كند، يعني زائرش به بهشت مي رود. (بحار، ج 2، ص 267 المستدرك، ج 2، ص 227، ج 1) و نيز امام رضا عليه السلام فرمود من زاارها عارفا بحقها و جبت له الجنة: هر كه او را زيارت كند در حالي كه به حق او شناخت و معرفت داشته باشد، بهشت بر او وجب مي گردد. (عوالم، ج 21، ص 330) امام جواد عليه السلام فرمود: هر كه قبر عمه ام را در قم زيارت كند، به بهشت خواهد رفت. عوالم، ج 21 ص 331) محدث قمي(ره) در منتهي الآمال، ج 2 در بخش احوالات حضرت معصومه عليها السلام مي نويسد: قاضي نور الله ره در مجالس المؤمنين فرموده از امام جعفر صادق عليه السلام روايت است كه گفت: «آگاه باش به درستي كه از براي خدا حرمي است و آن مكه است و از براي حضرت رسول صلي الله عليه و آله حرمي است و آن در مدينه است و از براي امير المؤمنين عليه السلام حرمي است و آن كوفه است. آگاه باش به درستي كه حرم من و اولاد بعد از من قم است، آگاه باش: به درستي كه قم كوفه صغيره است، و همانا از براي بهشت هشت در است، سه در آنها به سوي قم است و وفات كند در قم زني كه او از اولاد من باشد و نام او فاطمه دختر موسي عليه السلام است، كه داخل مي شوند به سبب شفاعت او شيعه من جميع ايشان در بهشت.» 23)وسيلة المعصومية، ص .66 24)مانند زينب و ام محمد و ميمونه دختران حضرت امام جواد عليه السلام و بريهه دختر موسي مبرقع و... «منتهي الآمال، ج 2».