متوني كه در اين باره به دست ما رسيده آن قدر زياد است كه به حد تواتر رسيده. ابوالفرج مي نويسد: «. . . مامون، فضل و حسن، فرزندان سهل، را نزد علي بن موسي(ع) روانه كرد. ايشان به وي مقام وليعهدي را پيشنهاد كردند، ولي او نپذيرفت - آنان پيوسته پيشنهاد خود را تكرار كردند و امام همچنان از پذيرفتنش ابا مي كرد، تا يكي از آن دو نفر زبان به تهديد گشود، ديگري نيز گفت، بخدا سوگند كه مامون مرا دستور داده تا گردنت را بزنم اگر با خواست او مخالفت كني ».
برخي ديگر چنين آورده اند كه مامون به امام(ع) گفت: اي فرزند رسول خدا، اينكه از پدران خود داستان مسموم شدن خود را روايت مي كني، آيا مي خواهي با اين بهانه جان خود را از تن دردادن به اين كار آسوده سازي و مي خواهي كه مردم ترا زاهد در دنيا بشناسند؟
امام رضا پاسخ داد: بخدا سوگند، از روزي كه او مرا آفريده هرگز دروغ نگفته ام، و نه بخاطر دنيا زهد در دنيا را پيشه كرده ام، و در ضمن مي دانم كه منظور تو چيست و تو براستي چه از من مي خواهي.
- چه مي خواهم؟
- آيا اگر راست بگويم در امان هستم؟
- بلي در امان هستي - تو مي خواهي كه مردم بگويند، علي بن موسي از دنيا روي گردان نيست، اما اين دنياست كه بر او اقبال نكرده. آيا نمي بينيد كه چگونه به طمع خلافت، وليعهدي را پذيرفته.
در اينجا مامون برآشفت و به او گفت: تو هميشه به گونه ناخوشايندي با من برخورد مي كني، در حالي كه ترا از سطوت خود ايمني بخشيدم. بخدا سوگند، اگر وليعهدي را پذيرفتي كه هيچ، و گرنه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيري. اگر باز همچنان امتناع بورزي، گردنت را خواهم زد
امام رضا(ع) در پاسخ ريان كه علت پذيرفتن وليعهدي را پرسيده بود، گفت:
«. . . خدا مي داند كه چقدر از اين كار بدم مي آمد. ولي چون مرا مجبور كردند كه از كشتن يا پذيرفتن وليعهدي يكي را برگزينم، من ترجيح دادم كه آن را بپذيريم. . . در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار و اكراه بودم. . »
امام حتي در پشت نويس پيمان وليعهدي اين نارضايتي خود و به سامان نرسيدن وليعهدي خويش را بر ملا كرده بود.
پيشنهاد خلافت تا چه حد جدي بود؟
اين پيشنهاد هرگز جدي نبود!
در پيش برايتان گفتيم كه مامون نخست به امام رضا(ع) پيشنهاد كرد كه خلافت را بپذيرد، و اين پيشنهاد را بسيار با اصرار هم عرضه مي داشت، چه در مدينه و چه در مرو، و سرانجام حتي امام را به قتل هم تهديد كرد، ولي هرگز موفقيتي به دست نياورد.
پس ازين نوميدي، مامون مقام وليعهدي را پيشنهاد به او كرد، ولي ديد كه امام باز از پذيرفتنش امتناع مي ورزد. آنگاه او را تهديد به قتل كرد و چون اين تهديد را امام جدي تلقي كرد، ديگر خود را مجبور يافت كه وليعهدي را بپذيرد.
اكنون دو سؤال مطرح مي شود:
يكي آنكه آيا مامون مقام خلافت را بطور جدي به امام عرضه مي داشت؟
دوم آنكه، در صورت جدي نبودن اين پيشنهاد، اگر امام جواب مثبت به او مي داد و خلافت را مي پذيرفت، مامون چه موضعي را مي خواست اتخاذ كند؟
پاسخ به سؤال نخست حقيقت آن است كه تمام قرائن و شواهد دلالت بر جدي نبودن پيشنهاد دارند. زيرا مامون را در پيش به خوبي برايتان معرفي كرديم. مردي كه چنان براي خلافت حرص مي زد كه بناچار دست به خون برادر خويش بيالود و حتي وزرا و فرماندهان خود و ديگران را نيز به قتل مي رسانيد و باز براي نيل به مقام، آن همه شهرها را به ويراني كشانده بود، ديگر قابل تصور نبود كه همين مامون به سادگي دست از خلافت بر دارد و بيايد با اصرار و خواهش آن را به كسي واگذارد كه نه در خويشاوندي مانند برادر به او نزديك بود، نه در جلب اطمينان به پاي وزرا و فرماندهانش مي رسيد.
آيا مي توان از مامون پذيرفت كه تمام فعاليتهايش از جمله قتل برادر، همه به خاطر مصالح امت صورت مي گرفت و او مي خواست كه راه خلافت را براي امام رضا(ع) باز كند؟!
چگونه مي توان بين تهديدهاي او به امام و جدي بودن پيشنهاد مزبور، رابطه معقولي بر قرار كرد؟
اگر او توانسته بود با تهديد مقام وليعهدي را به امام بقبولاند پس چرا در قبولاندن خلافت، همين زور و اجبار را بكار نگرفت؟
پس از امتناع امام، دليل اصرار مامون چه بود، و چرا امام را به حال خود رها نكرد، و چرا باز هم آنهمه زورگويي و اعمال قدرت؟
اگر مامون براستي مي خواست امام را بر مسند خلافت مسلمانان بنشاند، پس چرا تاكيد مي كرد كه براي رفتن به بارگاهش، از راه كوفه و قم نرود؟ او بخوبي مي دانست كه در اين دو شهر مردم آمادگي داشتند كه شيفته امام گردند.
باز اگر مامون راست مي گفت پس چرا دوبار جلوي امام را در مسير رفتن به نماز عيد گرفت؟ آري، او مي ترسيد كه اگر امام به نماز بايستد، پايه هاي خلافتش به تزلزل افتد.
همچنين، اگر او امام را حجت خدا بر خلق مي دانست و به قول خودش او را داناترين فرد روي زمين باور داشت، پس چرا مي خواست نظري بر وي تحميل كند كه او آن را به صلاح نمي ديد، و چرا بالاخره امام را آنهمه تهديد مي كرد؟
در پايان، آيا آن رفتار خشن و غير انساني كه مامون پيش از بيعت و بعد از آن، و در طول زندگاني امام و هنگام وفاتش، با او و با علويان در پيش گرفته بود؟ چگونه قابل توجيه بود؟
مامون خود دليل مي آوردشايان تذكر آنكه مامون هرگز خود را آماده پاسخ به اين سؤالها نكرده چه مي بينيم در توجيه اقدام خويش منطق استواري برنگزيده بود. او گاهي مي گفت كه مي خواهد پاداش علي بن ابيطالب را در حق اولادش منظور بدارد.
گاهي مي گفت انگيزه اش اطاعت از فرمان خدا و طلب خشنودي اوست كه با توجه به علم و فضل و تقواي امام رضا مي خواهد مصالح امت اسلامي را تامين كند.
و زماني هم مي گفت كه او نذر كرده در صورت پيروزي بر برادر مخلوعش امين، وليعهدي را به شايسته ترين فرد از خاندان ابيطالب به سپرد.
اين توجيه هاي خام همه دليل بر عدم توجه مامون بود به پيشبيني هاي لازم جهت پاسخ به سؤالهاي انتقادآميز، و از اين روست كه آنها را در تناقض و نا هماهنگي مي يابيم.
هر چند كتابهاي تاريخي به دو سؤالي كه ما عنوان كرديم نپرداخته اند، ولي ما شواهد بسياري يافته ايم بر اين مطلب كه مردم نسبت به آنچه كه در دل مامون مي گذشت، بسيار شك روا مي داشتند. از باب مثال، صولي و قفطي و ديگران داستان «عبد الله بن ابي سهل نوبختي » ستاره شناس را چنين نقل كرده اند كه وي براي آزمايش مامون اظهار داشت كه زمان انتخاب شده براي بستن بيعت وليعهدي، از نظر ستاره شناسي، مناسب نمي باشد. اما مامون كه اصرار داشت بيعت حتما بايد در همان زمان بسته شود براي هر گونه تاخير يا تغيير در وقت، وي را به قتل تهديد مي كرد.
امام هدفهاي مامون را مي شناخت در فصل «پيشنهاد خلافت و امتناع امام از پذيرفتن آن » موضع او را بيان كرديم. در آنجا در يافتيم كه امام به جاي موضع سازشگرانه يا موافق در برابر پيشنهاد خلافت، خيلي سر سختانه به مقاومت مي كرد.
چرا؟ زيرا كه او به خوبي در يافته بود كه در برابر يك بازي خطرناكي قرار گرفته كه در بطن خود مشكلات و خطرهاي بسياري را هم براي خود او، هم براي علويان و هم براي سراسر امت اسلامي، مي پرورد.
امام بخوبي مي دانست كه قصد مامون ارزيابي نيت دروني اوست يعني مي خواست بداند آيا امام براستي شوق خلافت در سر مي پروراند، كه اگر اينگونه است هر چه زودتر به زندگيش خاتمه دهد. آري، اين سرنوشت افراد بسياري پيش ازين بود، مانند محمد بن محمد بن يحيي بن زيد (همراه ابو السرايا)، محمد بن جعفر، طاهر بن حسين، و ديگران. . . و ديگران. .
از اين گذشته، مامون مي خواست پيشنهاد خلافت را زمينه ساز براي اجبار بر پذيرفتن وليعهدي بنمايد. چه همانگونه كه در فصل «شرايط بيعت » گفتيم چيزي كه هدفها و آرزوهاي وي را بر مي آورد قبول وليعهدي از سوي امام بود نه خلافت.
پس به اين نتيجه مي رسيم كه مامون هرگز در پيشنهاد مقام خلافت جدي نبود ولي در پيشنهاد مقام وليعهدي چرا