
نويسنده: سيد محمدصادق عارف
اين نوشتار بر آن است تا در حد توان و به طور فشرده، نمودار روشني از تجليات فكري و بخششهاي معنوي را كه امام رضا عليه السلام در زمينههاي گوناگون معرفت در دسترس انسانها قرار داده؛ بيان كند.
برخي از مورخان و تذكرهنويسان، از حضرت رضا عليه السلام به جز احاديث و اخباري كه از آن حضرت نقل كردهاند، تأليفاتي را نيز ذكر كردهاند، هر چند صحت انتساب آنها به امام نيازمند ادله كافي است كه برخي از آثار نامبرده فاقد آن است. ولي شماري از جزوات و رسالهها، كه با دلايل و قراين قويتري به آن حضرت منتسب ميباشد، در اين جا معرفي ميشوند.
1- كتاب الفقه الرضوي
اين كتاب، در ميان دانشمندان مورد بحث و جدال بسيار است؛ برخي آن را معتبر شمردهاند و بر صحت انتساب ان اعتماد كردهاند؛ مانند: مجلسي اول و دوم، سيد بحرالعلوم، صاحب حدائق، شيخ نوري و ...، اما همه علماي محقق، بر اين كه اين كتاب تأليف امام رضا عليه السلام باشد، وثوق نكردهاند زيرا حصول چنين اطمينان و اعتمادي نيازمند دلائل مثبتهاي است كه از نظر آنان وجود ندارد و ادلهاي را كه ديگران براي اثبات آن معتبر شمردهاند، قابل قبول ندانستهاند و مورد ترديد آنهاست. علاوه بر اين، عدم شيوع نسبت اين كتاب، در زمان پيش از مجلسي اول و دوم – كه از متأخرانند - و عدم وجود هر گونه اطلاعاتي درباره كتاب مذكور، نزد پيشينيان، بر مجلسيها، از جمله اسبابي است كه عدم نسبت آن را به حضرت رضا عليهالسلام تأكيد ميكند و تأليف آن را توسط آن بزرگوار منتفي ميسازد؛ به ويژه اين كه در زمان امام و زمانهاي بعد، چيزي كه مانع شهرت اين كتاب شود وجود نداشته است و جنبههاي مختلف زندگي امام رضا عليه السلام هم با تمام ويژگيهاي آن، نزد همگان روشن و معلوم بوده است، چنان كه بنا به نقل مورخان، در آن هنگام كه امام براي دانشمندان نيشابور، روايتي را بيان فرموده است، بيش از بيست هزار نفر از نويسندگان و محدثان، به جز ديگر كسان، آن را به نام آن حضرت ثبت و ضبط كردهاند.
داستان پيدايش كتاب اين است كه گروهي از مردم قم، نسخهاي از اين كتاب را به مكه مكرمه بردهاند و قاضي امير سيدحسين اصفهاني آن را ديده و چون مطمئن شده كه تأليف امام رضا عليه السلام است، نسخهاي از آن رونويسي كرده، با خود به اصفهان آورده و آن را به مجلسي اول نشان داده است. مجلسي، به صحت انتساب آن يقين كرده و مجلسي دوم نيز به همين اعتقاد، احاديث آن را وارد مجلدات بحارالانوار ساخته، آن را يكي از مآخذ و مصادر اين كتاب قرار داده و از اين تاريخ به بعد، كتاب «الفقه الرضوي» اشتهار يافته است.
مجلسي، در مقدمه بحارالانوار ميگويد: سيد فاضل، محدث قاضي اميرحسين طاب ثراه، مرا از وجود كتاب «فقه الرضا» آگاه كرد و پس از آن كه به اصفهان وارد شد گفت:
در يكي از سالهايي كه مجاورت خانه خدا را داشتم، اتفاقاً گروهي از مردم قم كه براي اداي فريضه حج به مكه مكرمه آمده بودند، نزد من آمدند و كتابي قديمي كه تاريخ تدوين آن با زمان امام رضا عليه السلام مطابقت داشت، همراه آنان بود. سپس مجلسي ميگويد: از پدرم (مجلسي اول) شنيدم كه گفت: از سيد مذكور شنيدهام كه ميگفت: خط امام رضا عليه السلام و اجازات گروه بسياري از فضلا، در اين كتاب وجود داشت. همچنين، سيد مذكور گفت: من با مشاهده اين قرائن، يقين كردم كه اين كتاب، تأليف امام رضا عليه السلام است، از اين رو، آن را گرفتم و با اعتقاد به صحت آن، به رونويسي آن پرداختم. پدرم نيز آن را صحيح تلقي كرد و از آن نسخه برداشت. بيشتر عباراتي كه صدوق (ابوجعفر بن بابويه) در كتاب من لا يحضره الفقيه، بدون ذكر سند آورده، با آنچه پدرم در شرح خود بر اين كتاب بيان داشته، مطابقت دارد و بسياري از احكامي كه اصحاب ما آنها را ذكر كردهاند و سند آنها معلوم نيست، در اين كتاب، مذكور است.
نقد و تشكيك صحت انتساب
آنچه نسبت اين اثر به امام رضا عليه السلام را مشكوك ميكند، آن است كه شيخ صدوق با همه اهتمامي كه در دست يافتن به احاديث و اخبار و گردآوري آثار آن حضرت در كتاب عيون اخبارالرضا و غير از آن داشته است، ابداً به اين كه آن حضرت تأليفي به اين نام دارد، اشارهاي نكرده است. چنان كه دانشمندان پس از او نيز نامي از اين كتاب نبردهاند و سيد اصفهاني هم نامي از افراد قمي كه او را بر اين كتاب آگاه كردهاند، نبرده و توضيح نداده كه چگونه اين كتاب به دست آنها رسيده و چه كسي آن را براي او روايت كرده است، بعيد به نظر ميآيد كه اين كتاب، در اين مدت طولاني، در نزد برخي از قميها گمنام و ناشناخته مانده و كسي از علما و محدثان بر آن آگاهي نيافته باشد؛ در حالي كه علماي قم، همان كساني بودهاند كه از هيچ حديث شاذّ و نادري چشم نميپوشيدند، مگر اين كه آن را در كتابهاي خود ذكر ميكردند، تا از ميان نرود و به دست فراموشي سپرده نشود.
مرحوم آية الله خويي(ره) درباره اين كتاب فرموده است: محقق نيست "فقه رضوي" روايت باشد، بلكه شواهدي در آن است كه حاكي از فتواهاي برخي از علماست، زيرا تمامي آن، با رسالهاي كه ابن بابويه براي فرزندش نوشته مطابقت دارد،(1) و اگر اين كتاب غير از آن رساله بود، حتماً شيخ صدوق آن را معرفي ميكرد.
محقق ميرزا عبدا افندي در كتاب خود «رياض العلماء يقين كرده كه اين كتاب، همان رساله ابن بابويه است و اشتراك ابن بابويه در نام خود و پدرش با امام، سبب شده كه كتاب مزبور به آن حضرت نسبت داده شود. همچنين مرحوم علامه سيدحسن صدر، رسالهاي در عدم حجيت كتاب مذكور دارد و در اجازهاي كه براي شيخ آقابزرگ تهراني مرقوم داشته، ذكر فرموده كه اين كتاب، همان كتاب ابن ابي عزاقر معروف به شلمغاني است.
به هر حال، نسبت اين كتاب به امام رضا عليه السلام خالي از شبيه و ترديد نيست و شايد با ظن نزديك به يقين، كتاب مذكور تأليف امام نباشد.
2- رساله ذهبيه، در طب
رساله ذهبيه، كتابي در پزشكي است و براي آن، اسنادي ذكر شده كه برخي از آنها به محمد بن جمهور منتهي ميشود و در بعضي از اين اسناد، نام حسن بن محمد نوفلي آمده است كه نجاشي او را توثيق كرده و درباره او گفته است: ثقه و جليل القدر است از امام رضا عليه السلام رسالهاي را روايت كرده كه احتمال دارد منظور او همان رساله ذهبيه باشد.
شايد شهرت اين رساله، ميان دانشمندان و موافقت آنها درباره نسبت آن به امام در دورانهاي مختلف و عدم ورود خدشهاي از جانب احدي بر اين انتساب، از جمله اسبابي است كه به پژوهشگر، اطمينان ميبخشد كه اين رساله از عطاياي شخص امام رضا عليه السلام است.
بر اين اساس، در انتساب اين كتاب به امام رضا عليه السلام جاي شك و ترديدي باقي نميماند؛ زيرا طبق قاعده جاري، شرايطي كه براي استنباط احكام شرعي و معرفت اصول دين لازم است، در غير از اين موارد، ضروري نيست و چنانچه بنا باشد آن شرايط، در غير از آن موارد در نظر گرفته شود، درباره نسبت بسياري از آثار و تأليفات به صاحبان آنها شك و ترديد پديد ميآيد، زيرا راهي و دليلي در اختيار نداريم كه ما را به صحت انتساب آنها كاملاً مطمئن سازد، علاوه بر اين، چون بسياري از محققان، شهرت را يكي از طرق اثبات شرعي شمردهاند، اشتهار اين كتاب، صحت انتساب آن را ممكن ميسازد و اگر براي ما ثابت شود كه مقصود نجاشي در گفتار خود كه نوفلي رسالهاي از امام رضا عليه السلام روايت كرده، همان رساله ذهبيه ميباشد، از نظر ما اين مشكل حل شده است.
اين رساله بليغ علمي، از نفيسترين و گرانبهاترين مواريث اسلامي، در زمينه دانش پزشكي است و به طور مختصر، مشتمل بر رشتههايي از علوم پزشكي، مانند: علم تشريح، زيست شناسي (بيولوژي)، وظائف الاعضا (فيزيولوژي) و علم الامراض (باكتريولوژي) و بهداشت و ... ميباشد و بخش زيادي از طب پيشگيري را نيز بيان كرده است؛ همچنين، مطالبي از دانش شيمي، تغذيه و بسياري از دانشهاي ديگر را در بر دارد.
امام رضا عليه السلام اين رساله را در حدود سال 201 هجري، براي مأمون خليفه عباسي فرستاد در اين زمان، دانش پزشكي صورت علمي نداشت و در حالت ابتدايي و اوليه و بر اساس مداومت و تجربه بود، نه بر پايه اكتشافات علمي، در آن زمان هنوز وجود ميكروبها كشف نشده، از چگونگي مواد مهم غذايي مانند ويتامينها آگاهي به دست نيامده بود و از اكتشافات مهم ديگر پزشكي براي مبارزه با ميكروبها، مانند پنسيلين و استرو مايسين و اورو مايسين و ... خبري نبود.
اين رساله، در ظاهر، ساده و هماهنگ با درك مردم آن زمان است، ولي در باطن، عميق و پيچيده بوده، نياز به بررسيهاي علمي و مباحثات طولاني دارد تا نكات و اسرار آن مكشوف و با حقايق جديد علمي سنجيده و تطبيق شود. (2)
ارزيابي مأمون از اين رساله
مأمون، اين رساله را با خوشحالي بسيار دريافت كرد و براي نشان دادن اهميتي كه به آن ميدهد دستور داد كه با طلا نوشته و پس از آن، در خزانه دارالحكمه نگهداري شود؛ به همين مناسبت، آن را "رساله ذهبيه" ناميدهاند.
مأمون، در ستايش اين رساله ميگويد: اما بعد، من در رساله پسر عمّ اديب و دانشمند حبيب و منطقي طبيب - كه در اصلاح ابدان و چارهجويي در برابر مرگ و نگهداشتن حد طعام است - نگريستم و آن را در غايت كمال يافتم. با دقت، به مطالعه آن پرداختم؛ توسن انديشه را در آن جولان دادم و هر بار كه آن را خواندم و در آن، انديشه را در آن جولان دادم و هر بار كه آن را خواندم در آن انديشه كردم، حكمتهايي از آن بر من ظاهر و فوائدي از آن برايم آشكار و قلبم به سود سرشار آن مطمئن شد؛ از اين رو، آن را از بركردم و بر مطالب آن انديشيديم و چون آن را از گرانبهاترين خواستهها و بزرگترين اندوختهها و سودمندترين فايدهها ديدم و نيز به سبب نفاست و حسن موقعيت و بزرگي سود و فراواني بركت آن، فرمان دادم با طلا نوشته شود و آن را رساله ذهبيه نام نهادم؛ پس از آن كه گروهي از جوانان هاشمي دولت، از آن نسخه برداري كردند، آن را در خزانه دارالحكمه مخزون داشتم...
اين رساله، شايسته صيانت و نگهداري و داراي صلاحيت و اعتبار است؛ حكيمي است كه ميتوان بر آن اعتماد كرد و رايزني است كه بايد به آن مراجعه كرد؛ اركانهاي دانش است و امر و نهي آن بايد فرمانبرداري شود.
آري، اين رساله از خانه كساني بيرون آمده كه مردم احكام پيامبر مصطفي (صلي الله عليه و آله) و پيام انبيا و دلائل اوصيا و دانش علما را از آنان فرا ميگيرند و سينهها از آنان شفا مييابد و بيماران جهل و كوردلي، به وسيله آنان بهبود پيدا ميكنند؛ خشنودي و رحمت و بركت خداوند بر آنان باد.
من اين رساله را به خواص خود، از دانايان و پزشكان و صاحبان تأليف و نويسندگان كتابها و شماري از پژوهشگران و ناموران در حكمت عرضه داشتم؛ همه آن را ستودند و پر ارج و گرانقدر دانستند و به علو مرتبه مصنف آن اعتراف داشته و صحت آنچه را در اين رساله آمده تصديق كردند.(3)
شرحهايي كه بر اين رساله زده شده
گروه بسياري از علما و دانشوران، اين رساله را شرح كردهاند كه براي نمونه، نام تني چند از آنان در زير ميآيد:
1. ترجمة العلوي للطب الرضوي، نوشته سيدضياء الدين ابي الرضا فضل الله بن علي الراوندي متوفي به سال 548 هجري .
2. ترجمة الذهبيّه، از مولي فيض الله عصّار شوشتري، استاد طب و نجوم در زمان فتحعلي شاه، همزمان با حكومت او بر شوشتر به سال 1107 كه نسخه خطي است و در كتابخانه مشكات در دانشگاه تهران موجود است و تاريخ نگارش آن سال 1133 هجري است.
3. ترجمة الذهبيّة، از مولي محمدباقر مجلسي كه نسخه خطي است و در كتابخانه مرحوم سيدحسن صدر در كاظميه موجود است.
4. عافية البريه في شرح الذهبيّه، از ميرزا محمدهادي فرزند ميرزا محمد صالح شيرازي است كه در زمان شاه سلطان حسين صفوي تأليف شده و در كتابخانه سيدحسن همداني، در نجف اشرف موجود است.
5. شرح طب الرضا، از مولي محمد شريف خاتونآبادي كه آن را در حدود سال 1120 هجري تأليف كرده است.
6. ترجمة الذهبيّه، از سيدشمسالدين محمد بن محمد بديع رضوي مشهدي است كه در سال 1155 هجري از نگارش آن فراغت يافته؛ نسخهاي خطي است كه در كتابخانه شيخ علي اكبر نهاوندي در خراسان موجود است.
7. شرح طب الرضا، از سيد علي اكبر شبّر متوفي به سال 1242 هجري؛ شيخ نوري متذكر شده كه اين نسخه را ديده است.
8. شرح طب الرضا، از مولي حاج محمد فرزند حاج محمدحسن مشهدي، متوفي به سال 1257 هجري.
9. شرح طب الرضا، از مولي نوروزعلي بسطامي.
10- المحمودية، از حاج ميرزا كاظم موسوي زنجاني، متوفي به سال 1292 كه نسخه خطي است و در نزد نوادگان او موجود است.
چنان كه گفته شد، بسياري از دانشوران ديگر، به شرح اين رساله شريفه پرداخته و اسرار و دقايق آن را توضيح و تفسير كردهاند. شايد در اين تاريخ، آخرين آنها دكتر عبدالصاحب زيني است كه مطالب آن را با تازهترين اكتشافات علمي مقايسه و تطبيق داده و در سلسله انتشارات «ملتقي العصرين» چاپ و منتشر كرده است.
3- صحيفة الرضا
از ديگر كتابهاي منتسب به امام رضا عليه السلام در نزد علماي مشهور ما ثابت نشده است؛ هر چند، در مستدرك الوسائل آمده كه اين، از كتابهاي معروف و مورد اعتمادي است كه هيچ كتابي از نظر اعتبار وثوق - چه پيش از تصنيف آن و چه بعد - به پايه آن نرسيده است و ما نميدانيم احكامي را كه صاحب مستدرك در اين گونه موارد صادر ميكند، تا چه حد با حقيقت مطابقت دارد. شگفت اين است كه مجلسي در مقدمه بحارالانوار آورده است: اين صحيفه با همه شهرتي كه دارد، از جمله مراسيل است، نه مسانيد.
سيدمحسن امين عاملي در اعيان الشيعه، براي اين صحيفه به استناد نسخههايي از آن - كه شيخ عبدالواسع يماني زيدي از يمن براي او آورده و در دمشق آن را به چاپ رسانده است - اسنادي براي آن ذكر كرده است. همچنان كه در برخي از نسخههاي اين صحيفه، سند آن به ابوعلي طبرسي نسبت داده شده است، ولي مرحوم مجلسي ميگويد: اين، نزد ما ثابت نيست. در مستدرك ميگويد: اين، نزد ما ثابت نيست. در مستدرك ميگويد: نويسنده فاضل ميرزا عبدالله افندي در رياض العلما، طرق اسناد آن را جمعآوري كرده و گفته است: در شهر اردبيل، نسخهاي از اين صحيفه را مشاهده كردم و در آغاز آن، سندش بيان شده بود. سپس، سند را ذكر ميكند، اما اسنادي كه بيان داشته، از نظر رجال، خالي از مناقشه نيست؛ به هر حال، روايتي است كه به ثبوت نرسيده است و محتواي آن براي اثبات احكام شرعي صلاحيت استدلال ندارد.
در اين باره، كافي است بدانيم كه علما و محققان بزرگ گذشته ما، از اعتماد به اين كتاب اعراض كرده و به صدور آن از امام وثوق نيافتهاند؛ بنابراين، دليلي وجود ندارد كه ما آن را از افادات علمي و تأليفات امام رضا عليه السلام به شمار آوريم.
4- كتاب محض الاسلام
از ديگر مؤلفاتي كه به امام رضا عليه السلام نسبت داده شده، كتاب محض الاسلام و شرايع الدين است. شيخ صدوق، در عيون اخبار الرضا، آن را از فضل بن شاذان نقل كرده است؛ ليكن، فضل بيان نكرده كه امام آن را به خواهش مأمون تأليف فرموده است. (4)
آنچه از ملاحظه رجال سند اين كتاب، حاصل ميشود، عدم وثوق درباره انتساب آن به امام رضا عليهالسلام است، زيرا برخي از رجال آن معتبر نيستند. علاوه بر اين، داراي اسلوبي مضطرب و غير منسجم و تعبيرات ناموزوني است كه بعيد به نظر ميرسد، نوشته شخص امام باشد؛ همچنين، مشتمل بر احكام چندي است كه التزام به آنها در مذهب ما ثابت نشده است.
اين دلايل، ما را به اين اعتقاد كه اين رساله، نوشته و تأليف امام رضا عليه السلام نيست نزديك ميگرداند؛ به علاوه، اين كتاب، خلافت مأمون و اسلاف او را باطل شمرده و آنها را به گمراهي و دوري از حق و هدايت توصيف كرده و امامان حق را صريحاً به ائمه دوازدهگانه منحصر ساخته است. همچنين، در اين رساله، آنچه را ائمه عليهم السلام در تمام طول تاريخ زندگي خود بدان پايبند بودهاند، ترك كرده و اين، خود، نشانه عدم صحبت انتساب آن به امام است.
از احتمالات چندي كه درباره اين كتاب دادهاند، به نظر ميآيد، اين رساله، مجموعه فتواهاي يكي از علماست كه مشتمل بر نظريات او در شؤون اعتقادي و تشريعي است و اسلوب رساله و سبك ناموزون آن در تنظيم و ترتيب مطالب و ذكر برخي احكام شاذّ و نامقبول، دلايل اين نظريه و مؤكد آن به شمار است.
5- پاسخ مسائل ابن سنان
برخي، پاسخهاي امام رضا عليه السلام به پرسشهاي ابن سنان را از مؤلفات آن حضرت به شمار آوردهاند، ولي اين درست نيست و نميتوان اين پاسخها را به منزله تأليفي از امام دانست؛ زيرا، در اين صورت، لازم ميآيد كه پاسخهاي آن حضرت به مسائل افراد بسيار ديگر - در زمينه انواع علوم و معارف نيز تأليفي از آن حضرت به شمار آورده شود.
6- علل ابن شاذان
كتاب علل را كه ابن شاذان ذكر كرده و برخي، آن را از تأليفات امام رضا عليه السلام دانستهاند، نميتوان نوشته امام دانست؛ به سبب اين كه، كتاب مذكور را ابن شاذان خود تنظيم كرده و مطالب آن را از سخنان و پاسخهاي حضرت رضا عليه السلام به پرسشهاي او درباره علل شرايع، فراهم آورده است. ابن شاذان، در اين كتاب، علل را به صورت اشكال و پاسخها را به صورت حل عرضه ميكند و معلوم نيست آيا نصوصي را كه ذكر كرده عين حروف و الفاظ امام است؟ و چه بسا با حفظ غرض و مقصودي كه امام در بيان خود داشتهاند. در الفاظ تصرف كرده و آنها را به سبك خاص خود درآورده و عرضه داشته باشد.
سخن پاياني
از بررسي صادقانه و صريحي كه ما درباره صحت انتساب برخي مؤلفات به امام رضا عليه السلام انجام داديم، آشكار ميشود، تنها كتابي كه با جرأت ميتوان آن را به آن حضرت منسوب داشت، رساله ذهبيه در طب است كه آن را به خواهش مأمون خليفه عباسي مرقوم فرموده است.
اشكالي ندارد اگر بگوييم مؤلفات ديگر را به اين سبب به آن حضرت نسبت دادهاند كه اين تأليفات حامل نظريات و افكاري است كه امام در پاسخ پرسش كنندگان و كساني كه خواستهاند از سرچشمه زلال دانش آن حضرت كسب فيض كنند بيان فرمودهاند. آشكار است كه ارزيابيها و ايرادهاي ما، تنها در جهت صورت و تركيب اين كتابهاست نه محتوا و مدلول آنها.
1- المحاضرات في الفقه الجعفري، نوشته سيدعلي شاهرودي، تقرير علامه خويي در درس خود، جلد 1، ص 7. 2- طب الرضا، مجموعه انتشارات «ملتقي العصرين» شماره 2، صص 20- 19. 3- اعيان الشيعه، ج 4، ق 2/ 143 / 144. 4- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص121.